تحلیل غلامرضا ظریفیان از شعارهای که در اعتراضات اخیر داده شد/ من را بشنوید!
در شعارهای مردم در تجمعات اخیر این نکته نهفته بود که میخواستند صدایشان شنیده شود. شنیدن صدای جامعه «امید» را در آنها زنده میکند. «توجه به نیازها»، «گفتوگوی جدی»، «شنیده شدن صداها» و «کارآمد کردن جامعه» امید را به جامعه باز میگرداند.
|
ایران آنلاین / گروه اندیشه:
در تجمعات اخیر شعارهای بسیار متنوعی از سوی معترضان مطرح شد از شعارهای اقتصادی و معیشتی گرفته تا شعارهای سیاسی و حتی ارتجاعی و واپسگرا ! گستردگی طیف این شعارها باعث شد تا از مطالبات مردم خوانشهای گوناگونی صورت گیرد و هر طیفی با سلیقه خود و هر جناحی به نفع خود سمت و سوی مطالبات مردم را تفسیر کند. در این بین، به نظر میرسد تحلیل شعارها از نگاه تحلیلگران مسائل اجتماعی مغفول مانده است. بایسته است به دور از سویههای سیاسی، پیام این شعارها استخراج شود تا سیاستگذاران بدانند بخشی از جامعه چه تغییر رویهای را انتظار میکشد. به این منظور، به سراغ دکتر غلامرضا ظریفیان، استاد دانشگاه تهران و معاون وزیر علوم در دوره اصلاحات، رفتیم تا تحلیل او را در اینباره بشنویم.
***
*جناب دکتر ظریفیان، تحلیل شما از تجمعات اخیر چیست؟ با توجه به شعارهای که در این تجمعات مطرح شد مطالبات مردم را چه میدانید؟
این اعتراضات چند مرحله داشت؛ در مراحل نخست، بیشتر «جنبه مدنی» داشت اما در ادامه، وجوه سیاسیتری به خود گرفت. در وهله نخست، عمدتا شعارها معطوف به بخشی از مشکلات کنونی جامعه بود؛ مثل، ناکارآمدی سیستم بانکی، اشتغال، فساد مالی و اختلاسهای نجومی و...
جمعیت سنی که عمدتا در این اعتراضات حضور داشتند، 22 تا 25 ساله بودند این در حالی است که آمارها از بیکاری 38 تا 40 درصدی فارغالتحصیلان خبر میدهد و نرخ بیکاری عمومی 17 تا 18 درصد است. بنابراین، به نظر میرسد بخش عمدهای از این تجمعات، از سوی همین طیف سنی و به دنبال مطالبهای که در خصوص اشتغال داشتند، شکل گرفته است.
همچنین فساد از دیگر مسائل مهم جامعه ما است. واقعیت این است که متاسفانه تصور فساد از حد واقعیت فساد در جامعه ما بزرگتر است و ابعاد مختلفی دارد، عددهای نجومی که در ارتباط با برخی اختلاسها مطرح شد، یکی از این موارد است.
معتقدم، مجموعه این عوامل در پسزمینه ذهنی جامعه وجود داشت، آن هم جامعهای که بخشی از آن از فاصله طبقاتی و مسائل معیشتی رنج میبرد. وقتی این پسزمینه ذهنی، به یکباره با چنین فسادهایی هم مواجه شد و در عین حال، رسانه ملی نیز تولید و ترویج ناامیدی بویژه در ارتباط با دولت را در دستور کار قرار داد، به یکباره چنین ناملایمتهایی رخ داد.
به اعتقاد من، اگر از آن نقاط تحریککننده عبور کنیم، اصل قضیه در این تجمعات «ضعف مدیریت»، «ضعف نظام بانکی»، «فاصله طبقاتی» و «ناامیدی نسبت به آینده» است و بیشتر ماهیتی مدنی دارد.
البته در جریان این تجمعات، خشونت و تحقیر نیز رخ داد و بعضا شعارهای هنجارشکن یا آسیبزدن به اموال عمومی نیز اتفاق افتاد که چندان ربطی به این مطالبات نداشت و مسیر را به سمت دیگری سوق داد. ولی اصل قضیه نوعی احساس ناامیدی به آیندهای روشن برای اشتغال و معیشت آبرومندانه بود.
*«امید اجتماعی» یکی از کلیدواژهها اصلی دکتر روحانی است که در «گفتمان اعتدال» هم تأکید خاصی بر آن وجود دارد. حال چطور میشود که شما معتقدید دقیقا ناامیدی به آینده و شکلگیری یأس در قشری از جامعه دلیل تجمعات اخیر شده است؟
«امید» سطوح مختلفی دارد، یکی از مهمترین بخشهایی که مردم به آن چشم دوختهاند، بخش حاکمیت است. از این رو، جامعه به جای مچگیریها و اختلافات جدی، باید به سمت نوعی همگرایی و انسجام حرکت کند؛ هم در خصوص مسائلی که در جامعه وجود دارد و هم در مجموعه حاکمیت؛ یعنی در میان قوای مقننه، مجریه و قضاییه. به تعبیری، یک نوع همنظری و همفکری برای حل مسائل اساسی در میان قوا به وجود آید.
اگر جامعه احساس کند که در میان قوا اختلافنظرهایی جدی وجود دارد و آنان بجای همگرایی، گسست دارند و توأمان دستگاههای تبلیغی به جای امید، ناامیدی را پمپاژ کنند، طبیعی است که مردم و جامعه نسبت به آن افقی که در پیش رو دارند، دچار یأس میشوند.
نکتهای که در شعارهای مردم در تجمعات اخیر نهفته بود این است که مردم میخواستند صدایشان شنیده شود. شنیدن صدای جامعه امید را در آنها زنده میکند. جامعه باید احساس کند که صدایش (البته اگر از آزادی لازم برای ابراز نارضایتیهایش برخوردار باشد) شنیده میشود و همزمان در برابر آن، پاسخ مثبت و درخور دریافت میکند و بداند که مجموعه نظام دیوانسالار کشور که شامل همه قوا است، تمام تلاشش را برای بهبود وضعیت کشور انجام میدهد.
اگر چنین احساسی در مردم ایجاد نشود، جامعه دچار یأس شده و نهایتا ممکن است حتی اعتراضات کمی به سمت خشونت هم کشیده شوند. بنابراین، معتقدم برای بازگرداندن امید به جامعه، باید باب گفتوگو را باز کرد؛ هم صداها را شنید و هم در عین حال همگرایی جدی در مورد مسائل مبتلابه جامعه فراهم کرد.
بحث اشتغال یک سرش به سیاست خارجی و باز شدن دربهای ارتباطات خارجی بازمیگردد و یک سر آن هم به گسترش تولید در جامعه و کیفیت سرمایهگذاری و بخش دیگر آن هم به کاهش فساد و رانتخواری و پارتیبازی و... مربوط میشود. اینها مجموعهای است که در کنار همدیگر رخ میدهد و همگرایی همه قواها را برای حل این مسائل میطلبد و اینجا است که این مردم احساس میکنند عزم جدی برای حل مسائلشان وجود دارد.
*برخی از جامعهشناسان بر این باور هستند که علت سر دادن شعارهای واپسگرا و ارتجاعی در جریان تجمعات اخیر به دلیل منتقل نشدن تجربه سیاسی از زمان مشروطه تا به امروز بوده است؛ به تعبیری، تاریخ را منتقل نکردیم و همین تاریخ ندانستن دلیل برخی واپسگراییها است. با توجه به اینکه تخصص شما حوزه تاریخ است، چقدر انتقال تجربه تاریخی به یک ملت را در چنین مواقعی ضروری میدانید؟
واقعیت این است که هر وقت یک جامعه ناکارآمد و ناامید شود، چه فرد چه جمع، به هر امر غیرمنطقی چنگ میزند. بخشی از شعارهای ارتجاعی که در تجمعات اخیر شنیده شد (که البته جنبه عمومی نداشت و خیلی محدود بود) به دلیل ناکارآمدیِ بخشهایی از جامعه و ناامیدی مردم از وضعیت موجود بود و فکر میکردند که آرزوها و آمالشان در گذشته بوده است، در حالی که اگر آمالها و آرزوهایشان در گذشته تحقق پیدا میکرد، جامعه دست به تغییر نمیزد و انقلاب نمیکرد.
ما با نوعی ضعف حافظه تاریخی نسبت به گذشته مواجه هستیم و این میتواند یکی از دلایل چنین شعارهای واپسگرا و ارتجاعیای باشد. اما تنها دلیل نیست و به اعتقاد من، حتی مسأله اصلی این اعتراضات نبود. اعتراضاتی که رخ داد، معطوف به مشکلات جامعه بود و راهحل آن هم نه آن طرف مرزهای ایران است و نه در خشونت رادیکالیسم است. راهحل این اعتراضات، بازگشت به سیاستها و رویههای درست، گفتوگوهای جدی و حل مسأله از طریق رجوع به نخبگان، افکار عمومی و اطلاعرسانی درست است.
«توجه به نیازها»، «گفتوگوی جدی»، «شنیده شدن صداها» و «کارآمد کردن جامعه» از اساسیترین راهحلها است و اگر در دستور کار قرار گیرد، در جامعه «امید واقعی» شکل میگیرد نه امید واهی.
*برای اینکه گسست دولت-ملت کمتر شود و سیاستگذاران بهتر صدای مردم را بشنوند روشنفکران و نخبگان چه نقشی در این بین میتوانند داشته باشند؟
روشنفکران و نخبگان نخست در تبیین مسأله میتوانند نقش مثمرثمری داشتهباشند، چون فهم مسأله در وهله نخست از اهمیت بسیاری برخوردار است. در مرحله بعد، انتقال این تبیین به طرق مختلف به دولتمردان، سیاستمداران و افکار عمومی است. این امر میتواند فضای پر استرسی که گاهی رخ میدهد را تعدیل کند. زیرا در این صورت جامعه میتواند دریافت بهتر و روشنتری از مسأله و حل آن پیدا کند.
وقتی مردم احساس کنند که معضلات آنان را نخبگان میشناسند و راهحلها را هم در اختیار دارند، آن زمان، درخواهندیافت که راهحل جامعه نه در خشونت است و نه در برگشت به ارتجاع و گذشته. بلکه در «آینده» است. تا با تکیه بر توانایی خود و کمک نخبگان و روشنفکران مسأله پیگیری و حل شود.
لینک مطلب: | http://inn.ir/News/313607.html |