شماره دو - ۰۷ آبان ۱۴۰۲
باور - شماره دو - ۰۷ آبان ۱۴۰۲ - صفحه ۹۶

روند ورود و توسعۀ اسلام در آذربایجان

اسلام در سرزمین رستم فرخزاد

خه‌بات مجیدی

دانشجوی دکتری تاریخ و تمدن ملل اسلامی دانشگاه تهران. ترجمۀ فارسی کتاب تاریخ خلیفة بن خیاط از قلم وی آماده انتشار است.

 
مقدمه
آذربایجان در منابع اسلامی، منطقه‌ای مابین ورثان، ارمینیه، جبال زوزان، رود ارس، دژ سمیرم در زنجان، موقان، طالش، جبال و شهرزور دانسته شده است. آذربایجان که مرکز اصلی شمال‌ غرب قلمرو ساسانی به شمار می‌رفت، یکی از چهار قلمرو اصلی ساسانی بود که به‌خاطر نزدیکی به ارمنستان و اران و بیزانس مسیحی، اهمیت اعتقادی و سیاسی بسیاری داشت. اشارۀ منابع اسلامی به بیت‌النار و معبد المجوس در شش‌فرسخی مراغه در آذربایجان منتسب به کیخسرو شاه و کشفیات باستان‌شناسی دال بر وجود معابد زیرزمینی تاریک میترایی، به‌ویژه با درنظرگرفتن پناهگاه افراسیاب در غاری در بردعه یا بندشدن آژی‌دهاک در غاری در دماوند؛ حاکی از آن است که مقارن با فتوحات اسلامی و قبل از آن، شاهد حضور دو گرایش عمدۀ اعتقادی، یعنی «زرتشتی» به‌عنوان دیانت حکومتی و «میترایی» در آذربایجان هستیم. اقدام هراکیتوس (هرقل) در ورود به آذربایجان و تسخیر و سوزاندن شهر و آتشکده‌ها؛ نشان کلیدی‌بودن این حوزه در جغرافیای اعتقادی و اهمیت آن در آیین زرتشتی‌گری است. منابع اسلامی، اشاره‌هایی پراکنده به دین مردم ساکن آن منطقه، با عناوینی همچون المجوس و المشرکین، نه‌تنها در جنگ‌هایشان با ساسانی‌ها بلکه حتی در سخن از حوزه‌هایی همچون ماسبذان، آذربایجان و دیلم، دارند.
گرایش عمدۀ اغلب مردم کشاورز و روستایی به جنبش بابک خرمدین و اعتقاد به اینکه وی، یعنی بابک، از فرزندان فاطمۀ مطهره، دخت ابومسلم است، در کنار اعتقاد به ظهور سوشیانت از نسل پوران چیچسته، دختر زرتشت، در هزارۀ آخرالزمان، نشان از بقایای دو تفکر غالباً مزدکی و تاحدودی زرتشتی دارد که روزگاری در این خطه رقیب هم بودند و حال، در مواجهه با اسلام حکومتی‌سیاسی‌خلافتی مبتنی بر اشرافیت تازه‌شکل‌گرفتۀ عربی، با عناصر اقطاعی به‌جای‌مانده از عهد ساسانی همبسته شدند. البته در این مواجهۀ عمومی بخش‌هایی از این خطه، به‌ویژه حوزۀ دریاچه ارومیه تبدیل به کانون شراة یعنی مسلمانان مبارز علیه خلافت اموی و عباسی شد.
اما واکنش آذربایجان به حضور مسلمانان و اسلام چگونه بوده است و اسلام و مسلمانی در این حوزه چگونه گسترش یافته است؟
می‌توان گفت که یکی از مهم‌ترین واکنش‌های این خطه با محوریت رستم فرخزاد، فرمانده نبرد بزرگ قادسیه، در سال 15 قمری صورت پذیرفته‌است. رستم فرخزاد کسی است که به‌عنوان بزرگ و رهبر فهلوج‌ها همراه با پیروز، رهبر و بزرگ فارس‌ها در به قدرت‌رساندن یزدگرد در سال 11 هجری نقش اصلی را ایفا کرد. تلاش رستم برای کشاندن یزدگرد به آذربایجان می‌تواند ناظر به وفاداری و سرسختی این خطه در دفاع از کیان بنی‌ساسان باشد.
گستردگی اخبار مرتبط با جنگ‌های مسلمانان و ساسانیان و خواست‌های خلیفۀ دوم برای عدم تداوم جنگ از قادسیه، جلولا و نهاوند به‌سمت شرق، حاکی از سازماندهی جنگ و زنجیره‌ای از تقابل‌های خونین بین امرای ساسانی و لشکریان مسلمان است.
مقاومت‌های صورت‌گرفته در برابر جریان اسلام و مسلمانی و فتوحات را می‌توان در ذیل دو دسته «مقاومت نظامی سازمان‌یافته» و «مقاومت مردمی» طبقه‌بندی کرد. هرچند تعیین تاریخ دقیق و منظم شروع و تداوم فتوحات در آذربایجان با توجه به عدم ‌اتفاق‌نظر در روایات و گزارش‌های تاریخی بسیار سخت است؛ در هر صورت فتح پایتخت ارمینیا را سال 640 میلادی و آذربایجان را 642 میلادی عنوان می‌کنند. منابع عربی نیز فتح آذربایجان را سال 18 و 20 و22و 25 قمری می‌دانند.
مقاومت نظامی سازمان‌یافته با محوریت خاندان فرخزادان، حاکمان و مرزبانان آذربایجان صورت گرفت که بنا بر برخی منابع اسلامی از خاندان‌های پهلوی و با توجه به منابع ارمنی، تسامحاً پارتی بودند. این خاندان به شخص رستم فرخزاد یکی از دو عنصر کلیدی تداوم حکومت ساسانی از زمان خسروپرویزبه بعد برمی‌گردد. حضور رستم را می‌توان به‌نحوی به حضور لشکریانی از آذربایجان در نبرد قادسیه تعبیر کرد؛ یعنی همان جنگی که رستم در آن کشته شد. دو برادر رستم در داخل آذربایجان، سلسله نبردهایی را با مسلمانان تازه‌وارد رقم زدند. یکی از برادران رستم تا آخرین لحظه همراه با یزدگرد بود و شخصاً یزدگرد را تحویل ماهویه مرزبان شرق و خراسان داد.
آذربایجان در برهۀ اولیۀ فتوحات اسلامی شدیداً به حضور عرب‌های مسلمان واکنش نشان داد. بعد از فتح همدان به صلح و تسلیم ضمنی خسرو شنوم (منوچهر) دربرابر نعیم بن مقرن و قعقاع بن عمرو، پیشروی مسلمانان به‌سمت دستبی صورت گرفت. دیلم‌ها تحت فرمان موتای دیلمی، اهالی ری تحت فرمان فرخان و اهالی آذربایجان تحت فرمان اسفندیار برادر رستم فرخزاد و مرزبان آذربایجان، به‌سمت اسلحه‌خانه‌های دستبی و مقابله با امرای عرب کوفی حرکت کردند و در میانۀ راه با عرب‌ها مواجه شدند. نبردی سخت هم‌پا و معادل با نبرد نهاوند شکل گرفت و شماری انبوه و نامعلوم از قوم کشته شدند. کثرت نیروهای عجم؛ ترس و دلهرۀ عمر را به‌دنبال داشت. در نهایت این نبرد به پیروزی عرب‌ها و شکست نیروهای عجم و مرزبانانشان انجامید. نکتۀ عجیب در این نبرد همراهی دیلمی‌ها و همراهی به‌یقین‌نزدیک کردها و پهلوی‌ها با مرزبان آذربایجان است. دیلمی‌ها از مخالفان سلطۀ ساسانی بر سرزمین‌های خود بودند و دژهای سالوس (چالوس) و کشوین (قزوین) به منزلۀ نگاهبان قلمرو ساسانی در برابر دیلم‌ها به شمار می‌رفت.
فزع و واهمۀ عمر از این تجمع گسترده را می‌توان ناشی از نقش کلیدی خاندان فرخزاد در آذربایجان به شمار آورد که مدیریت بخش عمدۀ مقابله با عرب‌های مسلمان را بر عهده داشت. بعد از فتح ری، عمر به نعیم فرمان داد که سماک بن خرشه الانصاری را از ری برای کمک به بکیر بن عبدالله در فتح آذربایجان، روانه کند. اسفندیار در جریان عقب‌نشینی به‌سمت آذربایجان، بعد از جنگ با بکیر بن عبدالله، اسیر شد. جنگ اسفندیار با بکیر، اولین جنگ در آذربایجان بود. اسفندیار با درخواست صلح از بکیر نشان می‌دهد که دیگر میلی به ادامۀ جنگ ندارد و بیشتر در پی صلح است. گویا اسفندیار از مقبولیت عمومی زیادی در بین مردم بهره‌مند بوده است؛ به‌گونه‌ای که بدون حضور او، امکان انعقاد صلح با عرب‌ها وجود نداشت. همچنین عدم حضور او به‌معنی پراکنده‌شدن مردم و عزیمت به کوهستان‌های روم و قفقاز بود.
از طرفی مناطق دارای قلعه و دژ از توان زیادی برای مقاومت و مانایی بهره‌مند بودند؛ لذا بکیر، اسفندیار را همراه خود کرد و با حضور او توانست آذربایجان را به جز قلعه‌هایش در دست بگیرد. سماک و خرشه نیز با رسیدن به منطقه، توانستند آن نواحی در آذربایجان را بگیرند. اسفندیار به دست عتبه بن فرقد اسیر شد و عمر کنترل آذربایجان را به عتبه واگذاشت و پیکار بهرام برادر اسفندیار با عتبه بن فرقد، به شکست انجامید. به‌دنبال این شکست، اسفندیار با بکیربن عبدالله در سال 18 قمری صلح کرد. پرداخت جزیه و معافیت کودکان، زنان و فقرا و عابدان خلوت‌نشین تهیدست از جزیه و مهمان‌شدن مسلمان‌ها به مدت یک شب و یک روز در خانه‌ها، از مفاد این عهدنامه بود.
اما گزارش دیگری وجود دارد که آغاز فتح آذربایجان را به فرمان مکتوب عمر به مغیره بن شعبه ثقفی والی کوفه و امیر حذیفه بن یمان منسوب می‌کند. به این ترتیب که حذیفه و اهالی کوفی از نهاوند عازم آذربایجان و جنگ با مرزبان آن و غزا در آذربایجان شدند. اظهارات منتسب به مکتوب عمر برای حذیفه جای توجه دارد. با توجه به این اظهارات، زمین آذربایجان جایی است که طعام و لباسشان با مرده آمیخته است و نبایستی جز پاک و ذکی را خورد و جز موی شتر را پوشید.
ترکیب حضور مردمان و مناطق مسکونی همراه مرزبان نیز جالب توجه است. شاید بتوان نسبتی بین این همراهی با تبدیل‌شدن بخشی از این سرزمین‌ها به مناطق محوری در قیام بابک خرمدین یافت.
مرزبان و جنگاوران چندین روز قتال شدیدی کردند که نهایتاً به مصالحۀ مرزبان با حذیفه و پرداخت هشتصدهزار درهم (احتمالاً سالیانه) در کنار عدم تعرض به کردهای بلاسجان (دشت بلاشجان مابین بردعه و اردبیل)، سبلان و ساترودان، مزاحمت‌ایجادنکردن برای مردم شیز به‌ویژه در برگزاری اعیادشان و ممانعت‌نکردن از رقص مخصوصشان و آزادی در بیان معتقداتشان منتهی شد. مفاد مصالحه از یک‌سو میل مرزبان به حفظ استقلال و منافع ناشی از حاکمیت بر آذربایجان را نشان می‌دهد و از سوی دیگر از پایبندی به حفظ معتقدات، آداب و رسوم پیشااسلامی حکایت می‌‌کند. همچنین توجه مرزبان به کردهای حوزه‌های مذکور نشان از ارتباط میان عناصر پهلوی خاندان فرخزاد و کردها دارد.
چنان‌چه کردها را موجودیت اجتماعی فرهنگی‌ای به‌سان امروز در غرب ایران در نظر بگیریم، در این صورت احتمالاً کردهای حلوان و یا مجاور آن، رویّه‌ای بر خلاف کردهای آذربایجان و مردم شهرزور در پیش گرفتند. اشاره شد که بعد از خروج خسرو شنوم، حکومت حلوان به قباد بن عبدالله که متحد و همراه مسلمانان بود، واگذار شد.
آن‌گونه که کسروی در مطالعات خود با صبغۀ توجه به ایرانی‌گری اشاره می‌کند، حکومت منطقۀ ماد در همسایگی آذربایجان به یکی از بنوعامر بن لؤی داده شد که از نظر او عامر بومیان منطقه بودند؛ اما نسب عجیب و جالب‌توجه «کرد بن مرد بن عامر بن صعصعه» برای کردها از سوی عرب‌ها، نشان از تلاش برای ایجاد علاقه میان دو عنصر «مردی» (اگر آن‌ها را مرتبط با آماردی‌های شمال ایران بدانیم) و «کردی» به‌ویژه جماعت‌های کرد همسایه و نزدیک به عرب‌ها، با «عربی» دارد یا می‌توان آن را به تلاش این دو برای رهایی از حاکمیت مبتنی بر زمین‌داری ساسانی در پرتو همراهی با مسلمانان تعبیر کرد. اما روند قیام‌های بعدی مانع رسیدن به یک نتیجۀ قطعی شد. در سال 29 قمری به‌دنبال نقض عهد حلوان، عبدالله بن عامر دست به کشتاری گسترده از آنان زد. موقان در همسایگی آذربایجان که گویا با توجه به اقلیم خاص خود جدای از آذربایجان ذکر می‌شود، در بحبوحۀ فتوحات به‌همراه اهالی گیل، دست به مقابلۀ نظامی احتمالاً متحد زدند. اما حذیفه در نهایت با آن‌ها در ازای اتاوة (شاید باج، علوفه یا مهمانداری) از درِ صلح درآمد. توجه به موقان به‌عنوان موجودیتی جدای از آذربایجان، جالب توجه است. منطقه‌ای دشتی‌جلگه‌ای که استقلال آن تا قرن سوم تداوم داشت.
با عزل حذیفه و انتصاب عتبة بن فرقد السلمی به‌عنوان والی آذربایجان از سوی عمر بن الخطاب، این سؤال مطرح می‌شود که چرا عتبه به این مقام برگزیده شد؟ عتبه توانسته بود شهر زور را که در ابتدا مسمانان در فتح آن با شکست مواجه شده بودند، تصرف کند. همچنین عتبه توانست در ابتدای مسیرش به‌سوی آذربایجان ارومیه، الحور، خوی و سلماس را فتح کند. لذا می‌توان احتمال داد که مناطق کنونی واقع در آذربایجان ‌غربی تا قبل از حضور عتبه به تصرف یا تسخیر مسلمانان در نیامده بود.
در طی ولایت عتبه مردم اردبیل بر عهد خود بودند اما تعدادی از نواحی دست به نقض‌عهد زدند. این نواحی کدامند؟ تنها می‌توان گفت که شاید روحیۀ شهرنشینی، رو به حفظ مصالحه یا همان تسلیم آورده و روحیۀ غیرشهر‌نشینی یا وامدار زندگی کوچ‌نشینی بر تداوم جنگ و دفاع تأکید کرده است. اشاره‌ها به مفتوح العنوه بودن آذربایجان توسط مغیره در سال 22 قمری و وضع خراج بر آن و جنگ اشعث بن قیس الکندی، از سرسختی و میل به ادامۀ جنگ در آذربایجان حکایت می‌کند.
در گزارشی مرتبط با سال20 قمری گفته شده است که بعد از نقض‌عهد آذربایجانی‌ها با مغیره، اشعث توانست حصن (دژ) جابروان را تسخیر و اقدام به مصالحه به‌سان مصالحۀ مغیره نماید. صلح اشعت تا‌به‌امروز ادامه یافت (یعنی احتمالاً زمان ابومخنف که منبع خبر برای ابوالمنذر هشام بن محمد است).
در زمان عثمان که از سال 24هجری تا 35 قمری خلافت کرد، ولید بن عقبه والی کوفه، عتبه بن فرقد را از آذربایجان عزل کرد. آذربایجانی‌ها دست به نقض‌عهد زدند که به نظر می‌رسد می‌خواستند از فرصت به‌دست‌آمده استفاده کنند. این خیزش منجر به غزای ولید در سال 25 قمری شد. عبدالله بن شبیل الاحمسی از طرف ولید بن عقبه، اموال اهالی موقان، التبریز، و الطیلسان را غارت کرد و از آن مناطق اسیر گرفت، اما با اهالی آذربایجان همچون صلح حذیفه، دست به مصالحه زد. صلح منتهی‌شده به مصالحه برمبنای درخواست اهل کوره‌های آذربایجان بود.
البته گزارش دیگری در ارتباط غزای عبدالله بن شبیل الاحمسی به تاریخ 28 قمری و در طی امارت ولید بن عقبه وجود دارد که اهالی، همان صلح حذیفه را برای مصالحه پیشنهاد دادند. در برذعه بزرگترین و کلیدی‌ترین شهر اران، در سال25 قمری واکنش عمومی به حضور سلمان بن ربیعه الباهلی اعزامی از سوی ولید بن عقبه بسیار خون‌بارتر بود. سلمان با لشکر دوازده‌هزار نفری خود و بعد از کشتاری گسترده و به‌دست‌آوردن غنایم و اسرایی از زنان و کودکان، دستِ پر به نزد ولید بازگشت. اما در شهر نزدیک به برذعه یعنی بیلفان، که با صلح فتح شد؛ سلمان راضی به وضع جزیه و خراج شد و امنیت خون مردم و دیوار  شهر را حفظ کرد.
کوهستانی‌بودن منطقه آذربایجان و داشتن قلاع زیادرا می‌توان دو مولفۀ مهم در تدوام روحیۀ مقاومت یا شورش‌های منطقه‌ای و محلی در برابر مسلمانان به شمار آورد. در گزارشی به نقل از احمد بن مصلح الازدی، از مشایخ اهل آذربایجان، آمده است که الاشعث همراه با ولید بن عقبه در آذربایجان حضور داشت. ولید قبل از بازگشت از آنجا اشعث را والی آذربایجان کرد. بعد از این، خیزشی بزرگ روی داد که اشعث را یارای مقابله با آن نبود و از همین رو، ولید لشکر بزرگی از کوفیان را فرستاد و اشعث خیزش را خانه‌به‌خانه سرکوب کرد و در نهایت این فعالیت منجر به پیروزی و فتحی به‌سان صلح حذیفه و عتبه بن فرقد شد. در این برهه اشعث، عرب‌های اهل عطا و دیوان را اسکان داد و امر کرد که مردم را به اسلام فراخوانند. سپس سعید بن عاص والی آذربایجان شد و به غزای آذربایجان پرداخت و به موقان و گیلان تاخت. الشماخ بن ضرار الثعلبی و بکیر بن شداد بن عامر از بنی‌کنانه با سعید بن عاص در این غزاها همراه بودند. اشاره به جماعتی از کنده در سراة و اینکه آنان از فرزندان همراه اشعث بودند بسیار حائز اهمیت است و سابقۀ سکونتی عرب‌ها در شهرهای کوچک آذربایجان را به مدت‌ها قبل‌تر از خلافت اموی و عباسی برمی‌گرداند.
در سال 30 قمری حذیفه بن یمان از ری برای غزوۀ الباب، به‌منظور یاری‌رساندن به عبدالرحمان بن ربیعه به همراه سعید بن عاص عازم شدند که سعید بن عاص در آذربایجان ماند اما در سال 29یا30 قمری با برکناری ولید از کوفه، سعید بن عاص، والی آنجا شد و در ارمینیه غزا کرد. همچنین سلمان بن ربیعه الباهلی در بلنجر پیش رفت.
در طی حضور سلمان بن ربیعه اتفاق عجیبی می‌بینیم. مرزبان آذربایجان در جریان صلح با حذیفه بن یمان از او تعهد گرفته بود که به کردهای بلاشجان تعرض نکند؛ اما سلمان بن ربیعه الباهلی، کردهای بلاشجان را به اسلام فرامی‌خواند. از سوی دیگر کردها حاضر به پذیرش اسلام نشدند و در نتیجه سعید دست به جنگ با آنان زد و نهایتاً بخشی از کردها جزیه را پذیرفته و برخی اندک هم صدقه را پذیرفتند.
در دوران ولایت سعید بن عاص، شماری از ارمن‌ها و آذربایجان‌ها در بلوانکرخ علیه سعید جبهه گرفتند و بر او شوریدند. جریربن عبدالله البجلی موفق به شکست این شورش شد و رئیس آن‌ها را در قلعۀ باجروان به دار ‌کشید.
در زمان علی‌(ع) ابتدا سعید بن ساریه الخزاعی والی آذربایجان شد و سپس اشعث امارت آنجا را بر عهده گرفت. با ولایتمداری مجدد اشعث بن قیس الکندی است که بیشتر آذربایجان اسلام آوردند و قرآن خواندند. در گزارشی مرتبط با دورۀ وی با همان ادبیات پیشین، گفته می‌شود که وی جماعتی از اهل عطا و دیوان را در اردبیل منزل داد و آنجا را تبدیل به مصر کرد و در آنجا مسجد بنا کرد. این مسجد بعدها وسعت داده شد.
به هر روی بعد از منزل‌یافتن عرب‌هاست که مهاجرت‌ برخی عشایر عرب از مناطق مصریین و شام به آذربایجان شکل می‌گیرد که آن را می‌توان نقطۀ‌ عطفی در حیات اجتماعی آذربایجان دانست. برخی از این تازه‌واردان شامی از عجم‌ها زمین خریدند و همچنین قریه‌ها به‌صورت الجاء خودخواسته از سوی بومیان به دست قدرتمندان تازه‌وارد درآمد.
احیای زمین‌ها و ساخت‌وسازها در این منطقه نشان از گسترش نوعی اشرافیت در آذربایجان دارد که البته با خواست حداقل بخشی از جامعۀ یکجانشین قریه‌ها برای تقویت جایگاه خرده‌زمین‌داری همخوان است.
طی حاکمیت اموی شاهد تداوم جنگ مروان بن محمد، والی ارمینه و آذربایجان، با اهالی گیل و موقان هستیم. جمعی از امرای ارمینیا توسط محمد بن مروان و در طی خلافت ولید بن عبدالملک در کلیسای نخجوان و برخی امیران اقطاعی آذربایجان به قتل رسیدند که این امر نشان از سیاست شدید اموی در توسعۀ نظام اقطاعی با محوریت عنصر عربی دارد.
در دوران حاکمیت عباسی‌ها با گسترش اسکان عرب‌ها، به‌ویژه ازدی‌ها در آذربایجان، تحولی در نظام شهرسازی عباسی در منطقه شکل گرفت که نشان‌دهندۀ گونه‌ای تقابل است. خزیمه بن خازم والی ارمینیه و آذربایجان و الوجناء بن الرواد الازدی در تبریز و یا شاید هم نزیز، به‌منظور مقابله با توسعۀ شورش اقدام به ایجاد دیوار کردند و در این بین، مراغه تبدیل به یک مصر شد. وی لشکری انبوه را در آن سامان منزل داد. حضور یک خاندان عرب در ابتدا در کنار بابک و تداوم مخالفت این خاندان با المتوکل عباسی، نشانه‌هایی از این تقابل درون‌عربی است که پای مزدوران خراسانی خلیفه و دیگر مزدوران شرق را به‌ویژه در جریان شورش بابک که متمرکز بر شمال شرق آذربایجان کنونی بود، بازتر می‌کند. در طی خلافت عباسی قبایل عرب ازدی در مرند، ارمیه، میانج وخلباثا، برزه، سلق الاودی، نریز و سراه تبدیل به کانون‌های تجمع عربی شدند.
در فاصلۀ انتقال حکومت از بنی‌امیه به بنی‌عباس به‌ویژه در جریان قتل ولید بن یزید بن عبدالملک و آغاز جنگ‌های داخلی اموی، سرآغاز تحولی فکری را در مردم اردبیل و نیز مردمان اران و شهرهای برجستۀ عمدتاً مسلمانِ منزل‌گزیدۀ آن سامان شاهدیم. هرچند عنوان شده است که حضور عرب‌ها منجر به تغییر ترکیب اجتماعی در آذربایجان نشد.
ثابت بن نعیم جذامی و مسافر القصاب بعد از عزیمت مروان به دمشق، به مخالفت علیه بنی‌امیه برخاستند. مسافر توانست والی ارمینیه و آذربایجان شده و وارد اردبیل شود.حضور شراة اردبیل همراه با مسافر و عزیمت به قلعۀ باجروان، و همراه‌شدن اهالی ورثان و بیلقان، از همراهی و گرایش عمومی در اردبیل و مناطق جنوبی اران و شمال آذربایجان با تفکر فراعربی و فرااشرافی خوارج از سوی مردم آن مناطق حکایت می‌کند. خیزشی که حتی در زمان سفاح عباسی با تمرکز در قلعۀ سیسجان ادامه یافت.
در پایان بایستی گفت روند تخطیط موصل توسط هرقمه بن عرفجه البارقی، همکاری عناصر بومی در مناطقی نظیر تستر و حلوان با مسلمانان عرب، همراهی موالی عجم با مسلمانان در تداوم فتوحات به‌سمت دیلم، شهرسازی به‌ویژه در زمان بنی‌عباس در اران، نظیر المتوکلیه؛ و در قزوین نظیر مدینه موسی و مدینه المبارکی؛ و مزید بر آن تلاش برخی از مناطق برای کاهش خراج تحویلی به عاملان جبایه خراج، با تمرکز بر نزدیکی به بلاد دشمن نظیر رفتار اهل قزوین با هارون، حاکی از آن است که احتمالاً چنین روندی در اران و آذربایجان که مردمش عمدتاً مسلمان شده‌اند، برخلاف ارمینیۀ پایبند مسیحیت بوده است که از طریق بطریق‌ها خراج توافقی را به خلیفه می‌پرداختند. گزارشی از زمان سلجوقی در دست است که اهالی خوی، دادن باج به الب‌ارسلان را با توجه به اینکه در مرز مستقر بودند، غیر‌قابل‌پذیرش می‌دانستند.

 
نتیجه
روند پذیرش اسلام در آذربایجان در ابتدا دست‌کم مورد پذیرش متنفذین محلی و نظامیان مستقل تابع ساسانیِ بهره‌مند از امتیازات گستردۀ زمین‌داری نبود و در نتیجۀ جنگ‌ها در مناطق مختلف، توان نظامی آن‌ها ضعیف شد و در اثر کوچ و مهاجرت قبایل عربی از زمان راشدی و اموی و نهایتاً عباسی است که گسترش اسلام در منطقه رقم می‌خورد.
تا قبل از شورش بابک خرمدین، بیشترین کانون‌های شورش در موقان، جیلان، دشت بلاشجان و مناطق نزدیک به جابروان است. در میان اقوام بیشترین شورش‌ها را از سوی کردهای احتمالاً کوچ‌نشین مشاهده می‌کنیم. وجود خوارج مخالف بنی‌امیه و بنی‌عباس و جذابیت تفکر آنان برای شماری از مناطق، به‌ویژه بردعه، بیلقان، اردبیل و دریاچۀ ارومیه در میان ارانی‌ها، کردها و شماری از شهرهای آذربایجان در کنار تضاد منافع اعراب یمانیِ زمین‌دارِ منزل‌گزیده با بنی‌امیه، بنی‌عباس و مزدوران وارداتی شرقی و خراسانی آن‌ها، در تقویت اسلام متمایل به خوارج به‌ویژه در میان عوام و خرده زمین‌داران و مظلومان جامعۀ کشاورزی نسق گرفته است.
خیزش جنبش بابک، احتمالاً مزدکی و نه‌واقعاً ضداسلامی، بلکه ضد نهاد بهره‌کشی را نمی‌توان شاهد مثالی از اسلام‌گریزی در آذربایجان به شمار آورد و حضور عناصر عربی و اسلامی در قیام وی را نمی‌توان مخفی کرد. حوادث زمان دیسَم کُرد نشان می‌دهد که اسلام محرکی قوی در میان کردان به‌ویژه با محوریت اهل محکمه و کتاب است که نضج گونه‌ای از اسلام و به‌عبارتی دیگر، اسلام غیرحکومتی و مبارزاتی را نشان می‌دهد.

 

 
پی‌نوشت
شهاب الدين ابو عبد الله ياقوت بن عبد الله الحموى (م 626)، معجم البلدان، بيروت، دار صادر، ط الثانية، 1995،ج4 ص459؛ نیز یاقوت، ج3، ص 384.
The CHRONOCLE OF THEOPHANES- English translation –HarryTurtledov – university of pensylvania press – Philadelphia 1982, p17.
عز الدين أبو الحسن على بن ابى الكرم المعروف بابن الأثير (م 630)،الکامل فی التاریخ، بیروت دارصادر ، دار بیروت 1385/1965م، ج2، ص482.
همان، ص525.
ابو حنيفه احمد بن داود الدينورى (م 282)، اخبار الطوال، تخقیق عبدالمنعم عامر، قم منشورات رضی 1368 شمسی، ص 402.
ابی عمرو خلیفه بن خیاط بن ابی هبیره اللیثی العصفری م 240هجری- راجعه دکتور مصطفی نجیب فواز و الدکتوره حکمت کشلی فواز - تاریخ خلیفه (روایت بقی بن مخلد اندلسی)، دار الکتب العلمیه بیروت – ط الاولی1415-1995- ص75 و -أبو جعفر محمد بن جرير الطبری (م 310)، تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم، ج3 - بيروت، دارالتراث ، ط الثانية، 1387/1967- ص 134.
7 THE CAMBRIDGE HISTORY OF THE BYZANTINE EMPIRE c. 500–1492- Edited byJONATHAN SHEPARD Cambridge University Press 2008 First published 2008 - p334
حسین قاسم العزیز، البابکیه – المدی – ط الاولی –2000م،  سوریا ، دمشق، ص 59.
أبو جعفر محمد بن جرير الطبری (م 310)، تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم، بيروت، دارالتراث ،ط الثانية، 1387/1967، ج3،  ص 148.
همان، ج4 ص 154-153.
همان، ص 154.
همان، ص 155.
أبو الحسن أحمد بن يحيى البلاذرى (م 279)، فتوح البلدان، بيروت، دار و مكتبة الهلال، 1988، ص319.
همان، ص317؛ نیز یاقوت، معجم البلدان، ج1، ص 129.
ابی عمرو خلیفه بن خیاط بن ابی هبیره اللیثی العصفری م 240هجری، راجعه دکتور مصطفی نجیب فواز و الدکتوره حکمت کشلی فواز، تاریخ خلیفه (روایت بقی بن مخلد اندلسی)، دار الکتب العلمیه بیروت، ط الاولی1415-1995، ص 94.
أبو الحسن أحمد بن يحيى البلاذرى (م 279)، فتوح البلدان، بيروت، دار مكتبة الهلال، 1988، ص 318.
شهاب الدين ابو عبد الله ياقوت بن عبد الله الحموى (م 626)، معجم البلدان، بيروت، دار صادر، ط الثانية، 1995، ج1 ص 129.
از انواع زمین‌هایی است که در سیطرۀ حکومت اسلامی است واز کفار به غنیمت گرفته شده است
شهاب الدين ابو عبد الله ياقوت بن عبد الله الحموى (م 626)، معجم البلدان، بيروت، دار صادر، ط الثانية، 1995، ج1، ص 129. أبو الحسن أحمد بن يحيى البلاذرى (م 279)، فتوح البلدان، بيروت، دار مكتبة الهلال، 1988، ص318.
درست تر «الببر/ ببر» می‌تواند باشد که مابین زنجان وطالش بوده است. نک. بلاذری، ص 319.
همان، ص 129.
ابی عمرو خلیفه بن خیاط بن ابی هبیره اللیثی العصفری م 240هجری، راجعه دکتور مصطفی نجیب فواز و الدکتوره حکمت کشلی فواز، تاریخ خلیفه (روایت بقی بن مخلد اندلسی)، دار الکتب العلمیه بیروت – ط الاولی1415-1995، ص 92.
عز الدين أبو الحسن على بن ابى الكرم المعروف بابن الأثير (م 630)، الکامل فی التاریخ، ج3، ص83.که ارمینیه را عنوان می‌کند اما درست تر با توجه تاریخ خلیفه ذیل سال25 منطفه برزعه و اران است.
شهاب الدين ابو عبد الله ياقوت بن عبد الله الحموى (م 626)، معجم البلدان، بيروت، دار صادر، ط الثانية، 1995، ج1، ص 128.
أبو الحسن أحمد بن يحيى البلاذرى (م 279)، فتوح البلدان، بيروت، دار مكتبة الهلال، 1988، ص 320.
همان، ص 322.
عز الدين أبو الحسن على بن ابى الكرم المعروف بابن الأثير (م 630)، الکامل فی التاریخ، ج3، ص 112.
ابی عمرو خلیفه بن خیاط بن ابی هبیره اللیثی العصفری م 240هجری، راجعه دکتور مصطفی نجیب فواز و الدکتوره حکمت کشلی فواز، تاریخ خلیفه (روایت بقی بن مخلد اندلسی)، دار الکتب العلمیه بیروت – ط الاولی1415-1995، ص94.
عز الدين أبو الحسن على بن ابى الكرم المعروف بابن الأثير (م 630)، الکامل فی التاریخ، ج3 ،ص .85
أبو الحسن أحمد بن يحيى البلاذرى (م 279)، فتوح البلدان، بيروت، دار مكتبة الهلال، 1988، ص 320؛ نیز تاریخ خلیفه، ص94.
همان، ص 319.
همان، ص 320.
همان، ص320.
همان، ص320-321.
همان، ص 321.
البابکیه، ص69 به نقل از گوند نیز ترجمه انگلیسی روبرت پطروسیان از تاریخ گوند، ص .10
شهر بزرگ هر کوره یا اقلیم را با داشتن جامع ؛ مصر می‌گفتند.
نک أبو الحسن أحمد بن يحيى البلاذرى (م 279)، فتوح البلدان، بيروت، دار مكتبة الهلال، 1988، ص321-322.
البابکیه، ص 61.
نک أبو الحسن أحمد بن يحيى البلاذرى (م 279)، فتوح البلدان، بيروت، دار مكتبة الهلال، 1988، ص207.

جستجو
آرشیو تاریخی