پاسخ به روشنفکرانی که قائل به «تاریخمندی قرآن» هستند
فرهنگ
59831
«تاریخمندی قرآن» بحثی است که تحتتأثیر فلسفه مدرنیسم و از طریق مستشرقان به کشورهای اسلامی وارد شد. با گسترش مباحث هرمنوتیکی و بحثهای عقل خودبنیاد و رویکرد تاریخگرایی در غرب بود که فهم قرآن در کشور ما هم دامنگیر این مباحث شد و قائلان به «تاریخمندی قرآن» ظهور یافتند.
به گزارش گروه فرهنگی ایران آنلاین، «تاریخمندی قرآن» بحثی است که تحتتأثیر فلسفه مدرنیسم و از طریق مستشرقان به کشورهای اسلامی وارد شد. با گسترش مباحث هرمنوتیکی و بحثهای عقل خودبنیاد و رویکرد تاریخگرایی در غرب بود که فهم قرآن در کشور ما هم دامنگیر این مباحث شد و قائلان به «تاریخمندی قرآن» ظهور یافتند. آنان بر این باورند که برخی از آیات یا آموزههای قرآن در ظرف تاریخی خاصی نازل شدهاند تا پاسخگوی پرسشهای مشخصی در شرایط خاص برای مردمان خاصی باشند. بنابراین برخی از آیات و آموزههای قرآنی فقط در همان شرایط کاربرد دارند و نمیتوانند پاسخگوی ما در شرایط امروز باشند! نگاه این طیف به آیات و آموزههای قرآن همچون نگاه به موزه و آثار تاریخی در آن است. به عنوان مثال در موزه به «تیرکمان» اینگونه نگاه میکنیم که در دورهای ابزاری برای شکار یا وسیلهای برای جنگ بوده است و اکنون دیگر کارایی ندارد و ابزارهای پیشرفتهتری ساخته شده که جایگزین آن شدهاند. آنان که قائل به تاریخمندی قرآن هستند دقیقاً همین معنا را در نسبت با برخی از آیات و آموزههای قرآنی اراده میکنند، به همین دلیل چنین جملاتی را در نسبت با قرآن از روشنفکران سکولار و نواعتزالیان بسیار شنیدهایم. آنان تلاش میکنند «پیامهای فراتاریخی قرآن» را کشف کنند. این در حالی است که ما بر این باوریم آیات قرآن کریم فطرت انسان را مخاطب قرار میدهد؛ بنابراین به زمانهای خاص و مردمانی خاص منحصر نمیشود.
قائلان به تاریخمندی قرآن و استدلالهایشان
به خاطر دارم دکتر عبدالکریم سروش به آیتالله سبحانی نامهای نوشته بود و در آن به ۷ مورد از آیات قرآن کریم اشاره کرده بود؛ آیاتی که به مسائل علمی و علوم تجربی میپرداخت و امروزه اشتباه بودن آن بر همگان فاش شده است. او معتقد بود پیامبر اکرم(ص) تحتتأثیر علوم زمانه نزول چنین آیاتی را گفته است که اکنون کاربرد ندارد. یا مثال دیگر این است که گفته میشود آنچه قرآن کریم در خصوص حقوق زنان گفته، تاریخمند و مناسب آن زمان است و هماکنون برای جامعه ما کارایی ندارد و باید با مباحث روز جایگزین شود. یا بحث «شأن نزول» و «اسباب نزول» را مطرح میکنند. آنان طبق ملاکهایی آموزههای قرآن را به ذاتی و عرضی یا گوهر و صدف تقسیم کردهاند و گفتهاند آنچه مانا و ماندنی است، ذاتیات قرآن است و آنچه به خاطر شرایط خاص در قرآن آمده است، تاریخمند میشود و باید کنار گذاشته شود. من در مقاله خود با عنوان «ذاتی و عرضی در دین» دیدگاههای این گروه و مغالطاتشان را مفصل پاسخ گفتهام. برای نمونه به دکتر محمد مجتهدشبستری اشاره میکنم که میگوید:«آنچه ذاتی دین است، سلوک توحیدی است و سلوک و مرام ما باید توحیدی باشد، اما زمانه مشخص میکند با چه اعمالی و چگونه میتوانیم به سلوک توحیدی برسیم. در زمان پیامبر(ص)، با آن چیزهایی که ما آنها را عرضی مینامیم و اکنون، با چیزهای دیگری میتوان به سلوک توحیدی رسید.» ایشان تا آنجا پیش میرود که قائل میشوند چیزی در دین به نام «تکلیف» وجود ندارد! و میگوید:«ما اصلاً در دین چیزی به نام تکلیف و واجب، مستحب یا حرام نداریم. اینها پیشنهاداتی است مثل اعمال شب قدر که اگر کسی خواست انجام دهد.»
افرادی که به ذاتی و عرضی بودن آیات قرآن قائل هستند خود به چند گروه تقسیم میشوند: برخی دایره ذاتیات را گستردهتر میدانند. دکتر عبدالکریم سروش در مقاله «ذاتی و عرضی» خود که در کتاب «بسط تجربه نبوی» منتشر شده است، برخی از مصادیق عرضیات را مشخص کرده و معتقد است اینها را باید کنار گذاشت چون پاسخگوی زمانه و شرایط ما نیست.
طبق نظر این گروه که به «تاریخمندی قرآن» باور دارند، چون قرآن و وحی در پی دیالوگ با واقعیتهای عینی زمان رسالت پیامبراکرم(ص) نازل شده است، پس خود قرآن هم تاریخی میشود. به عنوان مثال میگویند
«قرآن در پاسخ به نیازها و حتی وضعیت جغرافیایی که آن زمان بوده نازل شده است. اگر قرآن میگوید در ۵ نوبت نماز بخوانید به خاطر این بوده که در زمان پیامبر اکرم(ص) در آنجا که منطقهای استوایی بوده ۵ وقت صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشا به طور مشخص وجود داشته است ولی مثلاً در قطب شمال و جنوب چون وضعیت چنین نیست نمیتوان گفت ۵ وقت نماز بخوانید. پس این موضوع به خاطر وضعیت جغرافیایی بوده است.» آقای مصطفی ملکیان میگوید:«معلوم میشود که اینها از احکام محلی و بخشی هستند و نمیتوانند همه جا قابلیت اجرا داشته باشند.»
در مجموع این طیف بر این باورند که چون قرآن در پی حوادث تاریخی و در پاسخ به آن حوادث نازل شده و حیث دیالوگی با واقعیتهای عینی زمان پیامبر(ص) داشته است، پس خود قرآن هم تاریخی میشود.
در این گفتار قصد ندارم بگویم سطح بحث قائلان به تاریخمندی قرآن پایین است، اتفاقاً برخی از شبهاتی که وارد میکنند واقعاً باید بسیار زحمت کشید تا بتوان به آنها پاسخ گفت؛ بویژه وقتی وارد مصادیق میشوند. هم کشف مغالطههایی که در کلام آنهاست و هم پاسخهایی که نسل جوان بپذیرد، برای منتقدان این رویکرد مشقت علمی بسیار دارد. آنانی که این بحثها را مطرح کردهاند به دور از علم و سواد نبودهاند و اتفاقاً در کار خود خوب عمل کردهاند. بنابراین هنوز هم جای کار دارد که محققان ما در دانشگاهها و حوزههای علمیه درباره این شبهات و در مورد علوم قرآنی کارهای جدیتری انجام دهند. با اینکه کارهای زیادی در این حوزه انجام شده است اما هنوز باید گامهای بلندتری در این زمینه برداریم تا بتوانیم شبهات مطرح شده را پاسخ بگوییم و فهم قرآن و علوم قرآنی را در جامعه ارتقا بخشیم.
نقدی بر تئوری «تاریخمندی قرآن»
آنان که میگویند «قرآن حیث دیالوگی با واقعیتهای عینی زمان پیغمبر(ص) دارد»، اشکالش این است که بین دو مفهوم «انگیزه» و «انگیخته» خلط میکنند. با چند مثال این نکته را تبیین میکنم. ممکن است مسیری را در زندگی پیش بگیریم اما یکباره تحتتأثیر یک واقعه برای ما یقین حاصل شود که مسیرمان اشتباه بوده است؛ اگرچه این یک حادثه تاریخی و مربوط به برههای از زندگی ما بوده اما ما را به چنان معرفت و آگاهیای رسانده که موجب شده است تصمیم بگیریم تا ابد دیگر آن کار را انجام ندهیم و آن معرفتی که در آن برهه تاریخی برای ما به وجود آمده انگیزه شده است که تصمیمی برای تمام طول عمرمان بگیریم. در این مثال اگرچه «انگیزه» تاریخی است اما «انگیخته» یعنی آنچه باعث این تصمیم شده است تاریخی نیست. بنابراین تاریخی بودن «انگیزه» باعث نمیشود «انگیخته» هم تاریخی باشد. «یسْئَلُونَک عَنِ الْخَمْر»؛ چون از پیغمبر سؤال کردند، پیغمبر هم حکم خَمر را گفتند. دکتر عبدالکریم سروش میگوید:«اگر این سؤال را نمیپرسیدند، این حکم در اسلام نبود.» در پاسخ به ایشان باید گفت اولاً در خود این حرف که اگر سؤال نمیکردند این حکم نبود، مغالطه است. اگر سؤال هم نمیکردند خدا میتوانست مانند بسیاری از احکام، ابتدا به ساکن این حکم را بگوید. وقتی سؤال کردند، سؤال تاریخی بود اما آیا حکم خمر هم تاریخی میشود؟ هیچ تلازمی بین اینها وجود ندارد. مثال دیگر این است که زلزلهای همچون زلزله بم اتفاق میافتد و دهها هزار نفر کشته میشوند، بعد از آن قوانینی برای همیشه در ایران تصویب میشود که ساختمانسازی روی گسلهای زلزله ممنوع است. زلزله بم یک حادثه تاریخی بود که انگیزهای شد برای وضع قوانین دائمی.
مثال دیگر اعلامیه جهانی حقوق بشر است که در پی جنگ جهانی دوم صادر شد. جنگ جهانی یک حادثه تاریخی بود و شأن نزول برای اعلامیه جهانی حقوق بشر شد. پس شما نمیتوانید بگویید چون قرآن در یک مکان خاص و برای عربها نازل شده، پس فقط برای آنان و در پاسخ به نیازهای آنان است. چطور اعلامیه جهانی حقوق بشر که در پی جنگ جهانی بود، برای همه و برای همیشه و جهانی شد؟ بنابراین اینکه گفته میشود چون قرآن حیث دیالوگی با واقعیتهای عینی دارد پس خود قرآن هم تاریخی میشود، استدلال درستی نیست.
خداوند طی ۲۳ سال از حوادث تاریخی استفاده و قوانین و مقررات «جهانشمول» و «زمانشمول» برای هدایت همیشه بشر نازل کرد. بنابراین دین، هم جاودان است و هم زمانشمول و جهانشمول است. این گزاره هیچ مانع و محذور عقلی ندارد. به اعتقاد ما شیعهها، پاسخ به تمام نیازها و سؤالات علمی بشر دست پیامبر اکرم(ص) بود. خود قرآن این کار را به عهده رسول اکرم(ص) گذاشت:«ما قرآن را نازل کردیم «لِتُبَینَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیهِمْ» تو باید پاسخگو باشی و تبیین کنی» زیرا در کنار قرآن و در دل خود قرآن، سازکار پاسخگویی به تمام مسائل نوپدید تعبیه شده است. مخاطب قرآن کریم فطرت انسان است و ذات انسان را خطاب قرار میدهد اما از یک حادثه تاریخی بهره میگیرد تا بقای دین را تا روز قیامت تضمین کند.
نقدی بر تئوری «دیالوگی بودن ماهیت وحی»
ما قبول نداریم که ماهیت وحی «حیث دیالوگی» دارد. قطعاً قرآن در خلأ نازل نشده است و در این شکی نیست که قرآن کریم مخاطبان اولیه خود را در نظر گرفته است، اما با توجه به این واقعیات آیا میتوان نتیجه گرفت ماهیت قرآن حیث دیالوگی دارد؟ پاسخ ما به این پرسش منفی است و در توضیح آن باید گفت:
«قریب به پنجششم آیات قرآن «شأن نزول» و «سبب نزول» ندارند و ابتدا به ساکن برای هدایت بشر نازل شدهاند. حداکثر آماری که برای آیاتی که شأن نزول و سبب نزول دارند ذکر کردهاند، زیر ۹۰۰ آیه است. از طرف دیگر حوادث بسیاری طی ۲۳ سال در زمان پیامبر اکرم(ص) اتفاق افتاده که با وجود اهمیتشان، ولی هیچ آیهای برای آنها نازل نشده است. این در حالی است که دکتر عبدالکریم سروش میگوید که اگر حوادث زمان پیامبر اکرم(ص) بیشتر بود، حجم قرآن دو برابر و حتی شاید دو جلد میشد! من از ایشان نقل به فحوا میکنم؛ «اگر پیامبر اکرم(ص) ۱۰ سال بیشتر عمر کرده بودند، حوادث زیادتر و قرآن فربهتر میشد.» در نقد بحث ایشان باید بگویم اگر قرآن تابع حوادث بود و کم و زیاد شدن قرآن به خاطر کم و زیاد شدن حوادث بود، پس چرا برای بسیاری از وقایع زمان پیامبر اکرم(ص) آیهای نازل نشده است.
اینطور نیست که اگر قرآن در منطقه دیگری نازل میشد، به دلیل اینکه وقایع آن منطقه احتمالاً متفاوت بود، پس محتوای قرآن هم متفاوت میشد. در همین زمان و در همان منطقه حوادث مهمی وجود داشته که هیچ آیهای برای آنها نازل نشده؛ در قرآن به بسیاری از غزوات و جنگهای مهم پیامبر اکرم(ص) اشارهای نشده است. قرآن فراوان از ایثار و انفاق مال و جان صحبت کرده، ولی هیچجا در مورد ایثارگریهای حضرت خدیجه(س) صحبت نکرده است. به قول ابنابیالحدیدمعتزلی؛ «اگر ثروت خدیجه و شمشیر ابوطالب و پسر او نبود، اسلام کمر راست نمیکرد.» بنابراین جای پرسش دارد که این در کجای قرآن منعکس شده است؟ پس کلید وحی دست حوادث روزگار نیست. خداوند متعال از حوادث استفاده میکند و آنچه را که مدنظر دارد در قالب حوادث تاریخی نازل میکند. این دو پاسخ، تئوری «دیالوگی بودن ماهیت وحی» را نقض میکند.
منطقی که با قرآن و شأن نزول آن ناسازگار است
«سبب نزولی بودن قرآن» به چه معناست که قائلان به تاریخمندی قرآن به آن متمسک میشوند تا ادله خود را ثابت کنند. دکتر عبدالکریم سروش میگوید:«سؤالهای مردم باعث میشود خداوند تشریع و جعل کند» در حالی که اسباب نزول باعث میشود این محتوای قرآنی در این ظرف خاص و در این زمان خاص نازل شود، نه اینکه محتوا، تاریخی شود.
«اسباب نزول» قالبهایی هستند که خداوند، معارف را در آنها ریخته است. قالبها میتوانند تاریخی باشند اما این به معنای این نیست که محتوای قرآن هم تاریخی است و برای امروز ما کاربرد ندارد. درست است که اگر قرآن در ایران نازل شده بود شاید دیگر ابولهب و همسر او نبودند که مصایبی را برای پیامبر اکرم(ص) ایجاد کنند، اما در آن صورت آن محتوا در قالب دیگری نازل میشد. پس این قالبها، تاریخ نزول را معلوم کرده، نه اینکه محتوا را مشخص کنند. میپذیریم که قالبها تاریخی هستند و این امر لطمهای به قرآن و محتوای آن نمیزند. پس قائلان به تاریخمندی قرآن، استفادهای که از «سبب نزول» کردهاند، با مفهوم سبب نزول که علمای علوم قرآنی و مفسرین گفتهاند ناسازگار است.
نکته دیگر اینکه ما باید بین «ظرف نزول» و «سبب نزول» تفاوت قائل شویم. آیتالله جوادیآملی در «تفسیر تسنیم» میفرماید: «قرآن از ابتدا تا انتها ظرف نزول دارد، اما سبب نزول و شأن نزول ندارد.» بر فرض بپذیریم که «شأن نزول» باعث تاریخمندی میشود (که البته درست هم نیست) «ظرف نزول» هرگز باعث تاریخیت قرآن نمیشود.
«ظرف نزول» را با مثالی تبیین میکنم. مثلاً بگوییم اگر انسان قدرت حرف زدن نداشت، آن واجباتی که ناظر بر حرف زدن و تکلم هستند هم نبودند. بله نبودند، ولی آیا باعث میشود بگوییم این احکام تاریخی میشود و باید آنها را کنار بگذاریم؟ خیر. یا اینکه بگوییم اگر کعبه نبود، صفا و مروه هم نبود؛ مشعر، منا، عرفات و احکام حج هم نبود. خب نباشد.
نمیشود بگوییم چون اکنون هست، پس به تبع اینها قرآن نازل شده و میشود تاریخی. نه اینگونه نیست. قرآن در ظرفی نازل شده است. خود خدا این مهرهها را اینگونه چیده است که بعد این آیات را نازل کند. بنابراین ظرف نزول نمیتواند تاریخیت قرآن را ثابت کند.
مکتوب حاضر متن ویرایش و تلخیص شده «ایران» از سخنرانی حجتالاسلام دکتر عربصالحی با موضوع «تاریخمندی؛ توهمی بر اندیشه صحیح قرآنی» است که در نخستین هماندیشی «فصل فکرت» در مرکز رسانه فکرت ارائه شده است.
کلید وحی دست حوادث روزگار نیست
اینطور نیست که اگر قرآن در منطقه دیگری نازل میشد، بهدلیل اینکه وقایع آن منطقه احتمالاً متفاوت بود، پس محتوای قرآن هم متفاوت میشد.
در همان زمان و در همان منطقه حوادث مهمی وجود داشت که هیچ آیهای برای آنها نازل نشد. در قرآن به بسیاری از غزوات و جنگهای مهم پیامبر اکرم(ص) اشارهای نشده است. قرآن فراوان از ایثار و انفاق مال و جان صحبت کرده، ولی هیچجا در مورد ایثارگریهای حضرت خدیجه(س) صحبت نکرده است. پس کلید وحی دست حوادث روزگار نیست. خداوند متعال از حوادث استفاده میکند و آنچه را که مد نظر دارد در قالب حوادث تاریخی نازل میکند. بنابراین تئوری «دیالوگی بودن ماهیت وحی» نقض میشود.
انتهای پیام/