نیاز به امر ماورایی

پاسخ داود مهدوی‌زادگان به احمد زیدآبادی دربارۀ «ضرورت قدسیت نظام سیاسی»

داود مهدوی‌زادگان /
عضو هئیت علمی   پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

خیلی طبیعی به نظر می‌آید که در دنیای سراسر «دنیوی‌شده» کسی باور به ضرورت قدسی بودن نظام سیاسی و ارتباط آن با امر ماورایی پیدا کند. لذا این پرسش خیلی اهمیت پیدا می‌کند که اصولاً قدسیت نظام سیاسی به چه معنا است؟
به‌زعم برخی، قدسیت عبارت است از: «امری مربوط به ماورا و دارای حرمتی فرازمینی». این تعریف یا برداشت از امر قدسی غلط نیست؛ لکن ناتمام و غیرجامع است و دقیقاً به همین دلیل، موجب برداشت‌های نادرست می‌شود.
اولین برداشت ناصواب این است که چه ربطی میان امر ماورایی و امر زمینی است؟ این پرسش، فلسفی است و برای پاسخ به آن هیچ نیازی به فهم امر ماورایی نیست؛ بلکه با فهم ماهیت امر زمینی می‌توان به پاسخ رسید. امر زمینی نیاز محض و مطلق است. در مقابل، امر ماورایی «وجود مطلق» و بی‌نیاز محض است. طبعاً هر امر نیازمند برای رفع نیاز، به اشراقات و افاضات از جانب وجود مطلق نیاز دارد. چون امر نیازمند چیزی ندارد که از خود رفع نیاز کند. او به امر بی‌نیاز احتیاج دارد تا از نیازمندی نجات پیدا کند.
       ذات نایافته از هستی بخش                      چون تواند که بود هستی بخش
بنابراین، ضرورت ربط «امر زمینی»، به‌مثابۀ امر نیازمند، به «امر ماورایی»، به‌مثابۀ امر بی‌نیاز، این‌سویی یا این‌جهانی است. ما زمینیان به ربط با آسمانیان نیاز داریم. نیاز به چنین ربطی این‌سویی است و نه آن‌سویی. اگر امر مطلق با امر زمینی ارتباط برقرار می‌کند، از باب لطف است و هیچ ضرورتی بر این کار مترتب نیست. اگر لطف حضرت قدس بر آدمیان، که بخشی از عالم زمینی هستند، ساری و جاری نشود، آدمیان از شدت نیاز و خوف نابود می‌شوند.
قرآن کریم این حقیقت ناب را در اشکال مختلف بر آدمیان بیان کرده است. برترین این بیان، همان داستان هبوط است. آدم و حوا به لطف حضرت حق در عالم بی‌نیازی جای گرفتند ولی آن دو، به دلیل وسوسۀ شیطان از فرمان خدا لغزیدند و به زمین هبوط کردند. وسوسه‌های شیطانی عامل شکل‌گیری دشمنی و عداوت میان آدمیان خواهد شد؛ ازاین‌رو، هبوطیان به هدایت خدا نیازمندند. پس هر آن کس که از هدایت قدسی و ماورایی تبعیت کرد، بی‌تردید از ترس و اندوه‌های این‌جهانی در امان است: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعًا  فَإِمَّا یأْتِینَّكُمْ مِنِّی هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَای فَلَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلَا هُمْ یحْزَنُونَ».
زمینیان در همۀ عرصه‌های زندگی این‌جهانی نیازمند هدایت و راهبری هستند. مهمترین این زمینه‌ها، عرصۀ حیات اجتماعی است که مهمترین بخش آن، «حیات سیاسی» است.
سیاست، عالمی تودرتو و پیچیده است و کوچکترین غفلت و خطا در این عرصه، نابودی به بار می‌آورد و ترس و اندوه بر حیات بشری سایه می‌گستراند و عالم این‌جهانی آدمیان را به جهنم تبدیل می‌کند. پس، هبوطیان در عالم سیاست و حیات اجتماعی بیش از هر عرصۀ زیستی دیگر به «هدایت قدسی» باری‌تعالی نیازمندند و دقیقاً باری‌تعالی بیشترین التفات ربانی‌اش را به همین عرصه معطوف ساخته است؛ ازاین‌رو، «ولایت تشریعی» حضرت قدس برای هدایت تشریعی همۀ عرصه‌های حیات این‌جهانی آدمیان، به‌ویژه عرصۀ جامعه و سیاست است؛ چنان‌که بخش زیادی از آیات قرآن کریم به امر «سیاسات» و معاملات بشری اختصاص یافته است.
در قرآن مجید آشکارا خطاب شده است که خدا و رسول و کسانی از مومنین بر شما آدمیان ولایت دارند: «إِنَّمَا وَلِیكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ».
به‌اعتبار ضرورت ولایت قدسی است که از اهل ایمان خواسته شده که از خدا و رسول خدا و صاحبان خرد از میان خودشان اطاعت کنند و منازعاتشان را بر خدا و رسول خدا عرضه بدارند: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَیرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا»؛ بنابراین، حتی اگر حضرت قدس از التفات به بندگان خود روی بر گرداند؛ باید رو به درگاه حضرتش آوریم و از او بخواهیم که رحمی بر ما نماید و هدایت تشریعی‌اش را از ما دریغ نفرماید.
با این وصف، انسان و فیلسوف سیاسی مدرن این حقیقت ناب و برهانی را بی‌هیچ دلیل و برهانی نادیده گرفته و مدعی است که انسان و جوامع بشری بی‌نیاز از هدایت قدسی است و هیچ ضرورتی برای ربط امر زمینی با امر قدسی و ماورایی نیست. مهمترین دلیل نظری که فیلسوف سیاسی مدرن برای «گفتار بی‌نیازی» خود می‌آورد، وجود عقل است. به‌زعم او، آدمی با وجود بهره‌مندی از نیروی عقل، بی‌نیاز از هر گونه عنایت ماورایی و قدسی است. انسان مدرن با نیروی عقل خود را مکتفی بالذات احساس می‌کند. حال آن‌که خود عقل چنین دعوی نسبت به خود را قبول ندارد. عقل خود را به اشراقات و افاضات قدسی و ماورایی نیازمند می‌داند. به همین خاطر، «اول مؤمن» به ولایت تشریعی خداوند سبحان، همانا «عقل» است.
از سوی دیگر، چند سده تجربۀ مدرنیته هم علی‌رغم همۀ پیشرفت‌های علمی گواه بر نیازمندی انسان مدرن به عالم قدسی است؛ بلکه  سطوح ناشناخته و پنهان‌مانده این نیاز در تجربۀ مدرنیته بیش از گذشته آشکار شده است. عجز انسان مدرن در سامان سیاست و جامعه به‌نحوی که همۀ انسان‌ها و جوامع بشری عادلانه و برابر از مواهب طبیعی و مصنوعی بهره‌مند شوند، بیشتر و بیشتر خود را نشان داده است.
خصومت و دشمنی ناشی از «زیست مدرن» سراسر جهان را فرا گرفته است. قدرت‌های بزرگ دنیای مدرن در سلطه‌گری و استعمار و استبداد بیداد می‌کنند و از یکدیگر سبقت می‌جویند. هیچ قدرت زمینی نیست که طغیانگری آن‌ها را سرکوب و مهار کند.
همۀ این خوف و حزن سراسری حاکم بر دنیای مدرن از همین احساس بی‌نیازی به امر قدسی و ماورایی نشأت می‌گیرد. لذا انکار عقل بر مکتفی بالذات دانستن خود از یک‌سو، و تجربۀ ناموفق مدرنیته در سامان «نظم عادلانه» زیست بشر از سوی دیگر، ثابت می‌کند که فیلسوف سیاسی مدرن هیچ برهانی برای احساس بی‌نیازی از ربط امر قدسی و ماورایی ندارد. این دو بیان، محکمترین دلیل بر «ضرورت قدسیت» نظام است.
 این حقیقت ناب (ضرورت قدسیت نظام ) در قرآن کریم آمده است. صاحب وحی با انسانی که احساس بی‌نیازی از امر قدسی می‌کند، احتجاج کرده است و از او می‌خواهد که برای گفتار خود برهان بیاورید: «أَمَّنْ یبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یعِیدُهُ وَمَنْ یرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ  قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِینَ»؛یا کسی که آفرینش را آغاز کرد، سپس آن را تجدید می‌کند، و کسی که شما را از آسمان و زمین روزی می‌دهد؛ آیا معبودی با خداست؟! بگو: دلیل‌تان را بیاورید اگر راست می‌گویید! جمیع مردم از گذشته تا به امروز و تا آینده، به‌ویژه فیلسوف سیاسی مدرن، حتی در اقامۀ برهان برای مکتفی بالذات بودن انسان عاجزند. چون همه فقیرند و تنها اوست که غنی ستوده است: «یا أَیهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِی الْحَمِیدُ».
فیلسوف سیاسی مدرن گمان کرده است که قدسیت نظام سیاسی راه را بر هر گونه «نقادی سیاست» می‌بندد و لذا شرط لازم برای حضور اندیشۀ انتقادی در سپهر سیاست را در قدسی‌زدایی و جدایی امر ماورایی از امر زمینی پنداشته است. حال آن‌که قوام اندیشۀ انتقادی با حضور امر قدسی در سپهر سیاست و جامعه شکل می‌گیرد. اگر امر زمینی، قدسی‌زدایی شود، اساساً کنش انتقادی بی‌معنا می‌شود. زیرا در کنش انتقادی به وجود «حجت» نیاز است. حجت، آن امر نابی است که با ارجاع و استناد به آن، تمامی کنش‌های سیاسی و اجتماعی به زیر تیغ نقد رفته و سره از ناسره تفکیک می‌شود.
حجت همان «برهان» است که قرآن کریم از کفار و مشرکین در نفی همۀ اشکال توحید، مطالبه کرده است. منتقد سیاسی و اجتماعی به برهان نیاز دارد. بدون برهان هیچ انتقادی پذیرفتنی نیست. حال، این حجت یا برهان، همان امر قدسی است که از عالم ماورایی بر عالم زمینی افاضه و اشراق شده است. امر زمینی فی نفسه فاقد برهان و حجت است. چون فقیر بالذات است؛ ازاین‌رو، اگر فیلسوف سیاسی مدرن بر اندیشۀ انتقادی در سپهر سیاست و جامعه اصرار می‌ورزد، نمی‌تواند بر قدسی‌زدایی از امر زمینی و جدایی آن با امر ماورایی اصرار بورزد. چنین اصرار و تأکیدی بر تفکیک امر قدسی از امر زمینی، تناقض‌گویی آشکار و صریحی است.  
بنابراین، فقر ذاتی انسان و نیز نفس اندیشۀ انتقادی که مبتنی بر حجت و برهان است، از اصلی‌ترین دلایل برای ضرورت و نیاز هبوطیان زمین به ربط با عالم قدسی و قدسیت نظام سیاسی است؛ چنان‌که استدلال شد، این دعوی هم به سخن «عقل سلیم» و هم به «اشارت وحی» گواهی شده است و هیچ برهان و حجتی در نقد و نفی آن وجود ندارد و نمی‌توان ارائه کرد. اگر حکومت از امر ماورایی و قدسی تهی شود، آن حکومت ظلمتکده است، مانند حکومت فرعون که عالم قدسی و وجود خدا را انکار می‌کرد؛ لذا مسئله این نیست که آیا جنس حکومت و سیاست، اصولاً قابل‌ارتقا به امور ماورایی و متافیزیکی است؟ بلکه مسئله این است که اگر چنین ارتقایی اتفاق نیافتد، جهان سیاست تیره‌وتار می‌شود. «تجربۀ سیاسی مدرنیته» بهترین گواه بر این مدعا است.
چنان‌که تجربۀ حکومت فرعونیان در گذشته، گواه تاریخی بر این سخن است. جوامع بشری به چنین ارتقای ملکوتیِ سپهر سیاست نیازمند است و اصولاً اگر این ارتقای قدسی در حکومت نباشد؛ موجودیت و مشروعیت انتقاد منتقدان زیر سؤال رفته و بلکه بی‌معنا خواهد شد؛ ازاین‌رو، حکومت به میزانی که از ارتباط  قدسی برخوردار باشد، دینی است و نقد حکومت دینی با استناد به همان حجت و برهانی که در کلام عقل سلیم و وحی آمده ممکن می‌شود، بر خلاف حکومت‌های مطلقاً سکولار که نقدناپذیرند؛ زیرا این‌گونه حکومت‌ها امر قدسی را پذیرا نیستند. برخی از آن‌ها اندیشۀ انتقادی را در قالب‌های به‌ظاهر دموکراتیک، مدیریت می‌کنند و برخی دیگر، به‌نحو سرکوبگرانه برخورد می‌کنند تا پایه‌های «حکومت سکولار» متزلزل نشود.
طبیعی است که وجود هر میزان از فساد و فقر و فلاکت و تبعیض و بی‌اخلاقی و بی‌عدالتی در حکومت دینی نشانۀ «فاصله گرفتن» جامعه و کارگزاران از «قدسیت نظام» است، و دقیقاً به همین میزان از انحراف، می‌توان حکومت دینی را مستند به آموزه‌های قدسی نقد کرد. هرگز، سخن از قدسیت حکومت به‌معنای نادیده گرفتن مفاسد و انکار مصائب نیست؛ بلکه وجود امر قدسی در حکومت دینی چونان نورافکنی بر اعمال مسئولان و کارگزاران حکومت عمل می‌کند و مفاسد و مصائب حکمرانی دینی را هشدار می‌دهد و از آن‌ها می‌خواهد که در جهت اصلاح امور عمل کنند؛ چنان‌که بزرگان دین از همین منظر، حکمرانان مسلمان را نقد کرده‌اند. باید توجه داشت که این نقد، دلیلی بر بی‌نیازی از قدسیت نظام نیست؛ بلکه به‌منظور هشدار به حکومت دینی دربارۀ دورشدن از امر قدسی است. نقد حکومت دینی به انگیزۀ قدسی‌زدایی از آن مخدوش است و مستند عقلانی و وحیانی ندارد.
مسلماً با چنین استدلالی، حکمرانی‌های سکولار بیشتر از حکمرانی دینی شایستۀ نفی و انکار خواهند بود. بدیهی است که با نفی قدسیت نظام نه تنها چیزی از مفاسد و مصائب حکمرانی کاسته نمی‌شود بلکه بر آن افزوده هم می‌شود؛ چنان‌که گفته شد، تجربۀ سیاسی مدرنیته مهمترین گواه بر این حقیقت است. حکومت‌های مطلقاً سکولار یا شبه‌سکولار امروز با اشکال زیادی از مفاسد و «مصائب انسانی» در مقیاس جهانی درگیرند و مشروعیت خود را از دست داده‌اند؛ ازاین‌رو، نقد بنیادین بر این‌گونه حکومت‌ها همانا قدسی‌زدایی از امر حکمرانی و جدایی از امر ماورایی است.
دقیقاً «جاهلیت مدرن» در همین جا، معنا و مفهوم خود را بهتر نشان می‌دهد؛ زیرا «راه نجات» جوامع بشری و اصلاح حکمرانی در چیزی (امر قدسی) است که انسان و فیلسوف مدرن آن را از اساس و بنیان انکار و نفی می‌کند. چنین رویکردی به امر قدسی از نگاه عقل سلیم و وحی، مستند به هیچ حجت و برهانی نیست و اصرار بر این اندیشۀ بی‌برهان، مکابره و لجاجت است.

 

جستجو
آرشیو تاریخی