مطلق، ممکن است؟

پرسش «برداشت اول» از سیدجواد طاهایی دربارۀ آرمان‌گرایی واقع‌بینانه

     شما در ذیل سرفصل درک ایران در کتاب «انقلاب 57 و انکشاف فلسفۀ تاریخ ایران» ناظر به پرسش از چیستی ایران، باور دارید که هر اجتماع بشری را باید فرجام‌شناسانه درک کرد و دربارۀ ایران اشاره می‌کنید که «ایدۀ مطلق»، به‌مثابۀ روح پیش‌برنده و معنادهنده و نهایت‌بخش تاریخ ایران می‌ماند. آن‌گاه دراین‌باره می‌نویسید: «ایران به‌واسطۀ تصوری فضیلت‌مندانه از نهایت آن، نهایت آن‌چه می‌تواند باشد، معنادار و قابل‌تعریف می‌شود و آن، نمی‌تواند جز تمایل به انضمامی‌سازی ایدۀ مطلق باشد؛ زیرا در تاریخ ایران، تمایل زایندۀ فراگیر دیگری در این حد به چشم نمی‌آید.» و در ادامه، ناظر به نسبت میان سیاست و ارادۀ معطوف به مطلق می‌افزایید: «میل و شوق اتصال به امر مطلق و زیستن در جوار آن، از ابتدا تا کنون، خود را به‌جز عرصۀ سیاست، تقریباً در همۀ عرصه‌های حیات تاریخی و فرهنگی مردم ایران، مانند عرفان، هنر، ادبیات و معماری، جاری یا متعیّن ساخته بود که در بهمن 1357 این تمایل و شوق به مطلق، در سیاست یا نهاد دولت ایرانی هم جاری شد. بدین نحو، با انقلاب سیاسی ایران، انقلاب معطوف به تأسیس دولت، تاریخ تکامل ایدۀ مطلق در اجتماع ایرانی به نهایت خود رسید».
 از سوی دیگر می‌دانیم که بارها گفتمان اسلام سیاسی و آرمان‌گرایی انقلاب اسلامی از سوی رقیبان یا منتقدان به واقعیت‌گریزی و بی‌سرانجامی متهم شده است و امروزه، در مقام اثبات و نه ثبوت، افکار عمومی، شکاکانه و با دیدۀ تردید به پیامدها و دستاوردهای انقلاب اسلامی می‌نگرد.
 اکنون سؤال این است که آیا بنیان‌نهادن معنای ایران بر «ایدۀ مطلق»، به چنین ناباوری و نقدی دامن نمی‌زند و غیرواقعی و دست‌نیافتنی بودن آرمان‌های جمعی ایران پساانقلاب اسلامی را باورپذیرتر نمی‌کند؟ به‌عبارت دیگر، با التفات به این مناقشه که «آیا مطلق، در مقام واقع، ممکن است؟» باید پرسید که آیا مطلق‌انگاری و مطلق‌گرایی، نسبی‌بودن «نتیجه‌گیری‌» در واقعیت را نادیده نمی‌گیرد و مانع از فعالیت و فعلیت نمی‌شود؟ چراکه همگی به تجربۀ زیسته می‌دانیم، نتیجه‌گرفتن امری نسبی است، به‌ویژه که اگر دربارۀ نتیجه‌گرفتن در امور عمومی به قضاوت بنشینیم که ماهیتی سیاسی و تاریخی دارد.
اضافه بر پرسش از امکان، می‌شود پرسش از لوازم را به میان کشید. از نظر شما چه الزاماتی را باید در نظر داشت که به انقیاد «واقعیت ناتمام» درنیامد و نیز، امر آرمانی به امر پنداری بدل نگردد. هچنان بشود «واقعیت آرمانی» را ساخت و از آرمان‌گرایی، به‌صورت واقع‌بینانه دفاع کرد؟ چه الزاماتی را باید پیگیری کرد که نه آرمان‌گرایی را به بهانۀ واقع‌نگری، به فراموشی سپرد و محافظه‌کاری را جایگزین واقع‌گرایی کرد و نه واقع‌گرایی را به دلیل آرمان‌گرایی کنار نهاد و خیال‌پردازی و محال‌اندیشی را به جای آرمان‌گرایی نشاند.
جستجو
آرشیو تاریخی