ضرورت بازنگری در ساختار بودجه‌ریزی

عدالت بودجه‌ای

محمد قاسمی /
عضو هیئت‌علمی دانشکده اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی

 پرسش دربارۀ رابطۀ بین «بودجه و عدالت» در چند سطح قابل‌طرح است. از دیدگاه اقتصادی یکی از دلایل دخالت دولت در اقتصاد و اهداف سیاست‏‏‌های پولی و مالی دولت‏‏‌ها، بهبود توزیع درآمد جهت تأمین عدالت است. هدف بودجه در سمت منابع، وصول مالیات‏‏‌ها به شکل کارا و عادلانه است. در سمت مصارف نیز هدف غایی بودجه، هزینه‏‏‌کرد منابع عمومی به‌گونه‏‏‌ای است که هم زمینۀ عرضۀ کالاها و خدمات عمومی مورد نیاز را به شکل کارا و به اندازۀ کافی برای عموم مردم فراهم کند و هم چتر حمایت‏‏‌های اجتماعی را برای افراد نیازمند تأمین کند.
واقعیت آن است که با لحاظ منطق فوق، «ساختار بودجه‌ریزی» کشور دارای نقایص مهمی است. به اعتقاد بسیاری از کارشناسان، نظام مالیاتی کشور چه به لحاظ گسترۀ پایه‏‏‌های مالیاتی و چه به لحاظ ساختار نرخ‏‏‌های مالیاتی و همچنین میزان معافیت‏‏‌ها و انواع تخفیف‏‏‌های مالیاتی وضعیت مطلوبی ندارد. به‌عنوان مثال نرخ «مالیات بر مصرف» نسبت به کشورهای توسعه‌یافته، کمتر و نرخ‏‏‌های «مالیات بر درآمد»، بالاتر است. بخش مهمی از اقتصاد، دارای معافیت‏‏‌های مالیاتی کم‌اثر است و فرار مالیاتی به دلایل و روش‏‏‌های مختلف بالاست.
 بدین ترتیب از دیدگاه «درآمدهای مالیاتی»، ساختار بودجه‏‏‌ریزی کشور چندان عادلانه نسیت. در کشور ما موضوع «منابع عمومی» به دلیل وجود منابع حاصل از صادرات نفت و گاز و همچنین «قیمت‏‏‌گذاری دستوری» فرآورده‏‏‌های نفتی و گازی مصرفی در داخل کشور پیچیده‏‏‌تر است. واقعیت آن است که بر اتکای منابع حاصل از صادرات نفت و گاز، اگرچه خدمات گسترده‏‏‌ای مانند آموزش و بهداشت و امنیت به عموم مردم عرضه می‏‏‌شود اما در عین حال نظام اداری گسترده‏‏‌ای شکل گرفته است که بخش مهمی از منابع کشور، صرف اداره آن می شود. در همین زمینه نقص‏‏‌های جدی از حیث «عدالت بودجه‏‏‌ای» وجود دارد، برای مثال آیا دولت می‌تواند خدمات زیادی مانند بیمۀ تکمیلی یا مرخصی زایمان را به اتکای منابع حاصل از صادرات نفتی و گازی به کارکنان خود ارائه کند اما یک شهروند عادی از آن  محروم باشد؟
در چند سال اخیر خوشبختانه موضوع نحوۀ قیمت‏‏‌گذاری فرآورده‏‏‌های نفتی و گازی تولید شده در کشور و مصرف منابع حاصل از آن مورد توجه قرار گرفته است. رویکرد غالب دربارۀ این موضوع در کشور، افزایش قیمت این فرآورده‏‏‌ها و توزیع منابع آن به‌شکل یارانۀ نقدی است. یکی از عمده‏‏‌ترین دلایلی که دربارۀ این سیاست ذکر می‌شود مصرف ناعادلانه حامل‏‏‌های انرژی بین دهک‌های مختلف درآمدی است. این استدلال اگرچه درست است اما برای طراحی سیاست کارآمد دربارۀ قیمت‏‏‌گذاری نفت و گاز مصرفی داخل کافی نیست.به‌عبارت دیگر این سؤال مطرح است که آیا افزایش قیمت حامل‏‏‌های انرژی و توزیع منابع حاصله به‌شکل یارانه نقدی موجب بهبود توزیع درآمد به‌شکل پایدار خواهد شد و در نهایت ادامه این روش عادلانه خواهد بود؟ برای طراحی روش بهینه باید به چند سؤال زیر جواب مشخص علمی داد:
اولاً) مبنای قیمت‏‏‌گذاری فرآورده‏‏‌ها چیست؟ قیمت تمام‌شدۀ داخلی، قیمتی که می‏‏‌توان آن را صادر کرد، قیمت کشورهای همسایه، قیمت بورس انرژی داخل به چه شکلی است؟ثانیاً) اگر مبنا، قیمت فرآورده‏‏‌ها در کشورهای همسایه یا قیمت‏‏‌های صادراتی است باید به چه نرخ ارزی محاسبات را انجام داد؟ با توجه به ریشه‏‏‌های «تورم ساختاری» موجود در کشور و روند افزایشی قیمت ارز آیا می‏‏‌توان قیمت‏‏‌گذاری انرژی را به این متغیر وصل کرد؟ثالثاً) آیا منابع حاصله را باید بین مردم به‌شکل یارانۀ نقدی توزیع کرد یا باید منابع ایجادشده را صرف بهبود تکنولوژی با هدف کاهش مصرف انرژی توسط بخش تولید و بخش خانگی کرد؟رابعاً) آیا تکنولوژی لازم برای مصرف بهینۀ انرژی در اختیار خانوارها و بنگاه‏‏‌های اقتصادی قرار دارد؟ مثلاً خودرو کم‏‏‌مصرف، لوازم برقی کم‏‏‌مصرف، تکنولوژی تولیدی کم‏‏‌مصرف و...خامساً) اگر تکنولوژی کم‏‏‌مصرف در اختیار است، آیا به‌لحاظ مالی، این توانمندی برای خانوارها و بنگاه‏‏‌ها وجود دارد که بتوانند آن را جایگزین وسایل و تکنولوزی های فعلی کنند؟
به نظر می‌رسد قانون فعلی هدفمند کردن یارانه‏‏‌ها، پاسخ روشنی برای بسیاری از پرسش‏‏‌های فوق ندارد. تجربۀ چند سال اخیر نشان داد که نگاه صرف حمایتی به افزایش قیمت انرژی در ایران حتی بین عموم طبقات پایین درآمدی نیز طرفداران زیادی ندارد و سازوکارهای اقتصادی مانند قدرت قیمت‏‏‌گذاری یا وقوع جهش‌های ارزی که ساختار معیوب اقتصادی را دهه‏‏‌هاست شکل داده‏‏‌اند، در نهایت  موجب بازگشت به نقطۀ آغازین خواهد شد.

جستجو
آرشیو تاریخی