سیاست همراهی

اقتضائات همراهی عمومی با سیاست‏‏‌های دولت

سینا کلهر /
معاون فرهنگی و توسعۀ ورزش همگانی وزارت ورزش و جوانان

کامیابی یا ناکامی سیاست‏‏‌های دولت در گروی همراهی جامعه است اما همراه شدن جامعه به چه عواملی بستگی دارد؟ آیا انطباق یک سیاست با منافع مردم عمومی، صرف‌نظر از فهم عمومی، کفایت می‏‏‌کند یا مسئله به‌گونه‏‏‌ای دیگر است؟بسیاری از سیاست‏‏‌ها با وجود هماهنگی و هم‏‏‌راستایی حقیقی با منافع واقعی جامعه، در جلب نظر مردم موفق نمی‏‏‌شوند و همین مسئله موجب می‏‏‌شود این قبیل سیاست‏‏‌ها به فرجام مناسبی نرسند و شکست بخورند. سیاست‌ها و نیازهای مردم می‏‏‌بایست با یکدیگر سازگار باشند، یعنی مردم احساس کنند سیاست مورد نظر در راستای نیازهای آن‌هاست و طبیعتاً این نوع سیاست‌ها همواره قرین موفقیت و اقبال عمومی هستند. چه‌بسا در مواردی که سیاستی در ابتدا ظاهراً علیه منافع مردم تلقی شده، ولی سپس مورد پذیرش قرار گرفته باشد؛ زیرا با به اجرا درآمدن و عینی‏‏‌تر شدن نتایج آن،
هم‌راستا با نیازهای عموم مردم ارزیابی شده است و به اعتماد عمومی درآمده است، مثل جریمۀ راهنمایی‏‏‌ورانندگی دربارۀ بستن کمربند ایمنی. در ماجرای کرونا و مجموع سیاست‌های واکسیناسیون هم وضع بر همین منوال بود که با عموم ارزش‌داوری‌ها و باور عمومی هماهنگ بود. هدفمندی یارانه‏‏‌ها را نیز می‌توان نمونه‏‏‌ای دیگری از این دسته سیاست‌ها در نظر گرفت. همۀ این موارد یک دلالت مهم دارد؛ مردم باید احساس کنند یک سیاست در راستای خواسته و منافع آن‌ها است تا در نتیجه با آن سیاست همراه شوند.
ین مسئله، به‌بیانی اصل بنیادین یا «شرط لازم» برای همراه کردن مردم با سیاست‏‏‌های دولت است.پرسش اساسی این است: سازگاری و تطابق میان سیاست‌های دولت و خواسته‏‏‌های مردم چگونه ممکن می‏‏‌شود و برقرار می‌گردد؟ گفتنی است مقصود از پرسش این نیست که ابتدا به خواسته‏‏‌های جامعه توجه کنیم و سپس همان را تبدیل به سیاست کنیم، بلکه ممکن است سیاستی ضروری، هم خلاف روال و رویه‏‏‌های موجود باشد و هم نقطۀ مقابل خواسته‏‏‌های مردم و چه‌بسا در بدو وضع این سیاست، با آن مخالفت شود، اما پس از چندی این مخالفت به موافقت تبدیل گردد. این یادداشت در صدد است به‌نحوی مختصر، چگونگی ایجاد زمینۀ اجتماعی برای اجرای موفق یک سیاست را در چهار بخش بیان نماید.

اول) فاصلۀ حداقلی میان دولت و جامعه ضرورت توفیق یک سیاست در همراه کردن مردم است. هر حرکتی که در جهت پیشبرد برنامه‏‏‌ای با رویکرد کسب پذیرش و اقبال جامعه باشد، یک پیش‌شرط عمده دارد: وجود سرمایۀ اجتماعی بالا و به‌تعبیر دیگر، فاصلۀ کم میان دولت و جامعه. اگر این فاصله به شکلی باشد که بخش قابل‏‏‌توجهی از مردم احساس کنند دولت منافع آن‌ها را نمایندگی نمی‌کند، عملاً همراه کردن مردم در اجرای سیاست دشوار می‏‏‌شود و هر آنچه از ناحیۀ دولت مطرح شود با برچسب‌هایی نظیر دولتی و غیرمردمی بودن طرد می‏‏‌شود. در وضعیتی که نیمی از جامعه یا بیشتر، نسبت به دولت چنین نسبتی پیدا کنند، طبعاً امکان هم‏‏‌راستا شدن خواست مردم و سیاست دولت مسدود می‌شود.

دوم) مضاف بر ضرورت فاصلۀ حداقلی میان مردم و دولت، عامل تعیین‌کنندۀ دیگر، موضع مشهورات نخبگانی و ذائقۀ علمی است. چه بینش علمی‌ای در دوران مدنظر حاکم است و مراجع شکل‌دهنده به فهم عمومی دربارۀ مسئله چه می‌گویند؟ برای مثال، درحال‌حاضر راجع به بیماری‌ها، مراجع شکل‌دهندۀ ذائقۀ کلی جامعه، به پزشکی مدرن مشروعیت و اعتبار می‏‏‌دهند و آزمون و خطای پزشکی مدرن را موجه می‌دانند و نشان می‏‏‌دهند. در چنین وضعیتی هر میزان در فواید و مزیت‌های طب سنتی استدلال شود، نه تنها مقبول واقع نمی‏‏‌شود که حتی درست شنیده هم نمی‏‏‌شود و چه‌بسا با برچسب‌هایی نظیر غیرعلمی بودن نیز روبه‌رو شود. دلیل عمده این است که زمانه، زمانه‌ای است که از یک ایده و فکر کلی پیروی می‏‏‌کند، که آن ایده و فکر به ایده‌ها و اندیشه‌های دیگر مجال هم‌آوردی با خود را نمی‏‏‌دهد. باید به اهمیت نیروی اندیشۀ حاکم بر دوران و زمانه التفات داشته باشیم، ذائقۀ آن را بشناسیم و بدانیم چه فهم و درکی نسبت به مسائل پیدا می‏‏‌کند. نسبت سیاست ما با این ذائقه و درک آن از مسائل گوناگون چگونه است؟ تا چه میزان همراه و هم‏‏‌راستا هستند و در چه ابعادی فاصله دارند؟ طبیعتاً اگر این نسبت هم‏‏‌راستایی باشد، مانند مواردی چون کمربند ایمنی، واکسیناسیون، مدارس نوین و همۀ مواردی که با ذائقۀ دوران خود سازگار بوده، سیاست، امکان پیشروی دارد. اما اگر سیاست بر خلاف ذائقه و فهم دوران خود باشد، نیازمند این است که تغییرات مهمی را از سر بگذراند، تا توفیق یابد و در غیر این صورت، احتمال ناکامی آن کم نیست.

سوم) مسئلۀ هم‏‏‌نوایی جریان‌های سیاسی و فکری حاکم نیز در زمرۀ مواردی است که توجه به آن لازم است‌. موضع جریان‌های فکری مختلف نسبت به یک سیاست چیست؟ آیا محل اختلاف و گسست است یا نه؟ نوعی هم‏‏‌نوایی و هم‏‏‌گرایی در مورد آن مشاهده می‏‏‌شود یا نه؟ در ماجرای واکسیناسیون میان جریان‏‏‌های مختلف حتی جریان مخالف دولت نیز همگرایی وجود داشت، حال آن‌که در کشوری مانند کانادا مخالفت یک حزب سیاسی با محدودیت‏‏‌های اعمالی ناشی از کرونا، موجب نوعی به هم‌ریختگی شد که همین نمونه، خود حکایت از اهمیت این هم‏‏‌گرایی‌ها دارد. سوای هم‏‏‌گرایی یا واگرایی میان جریان‌های سیاسی درون دولت یا بیرون دولت نسبت به مسئله، مسئلۀ هم‌گرایی درون حاکمیت نیز خود پراهمیت است. در مثال مسئلۀ جمعیت، عدم هم‏‏‌گرایی را شاهد بودیم. قوۀ مجریه با بقیۀ ارکان تاثیرگذار ساز مخالفت می‏‏‌زد و حتی میان ارکانی که در ظاهر با یکدیگر موافق بودند، در واقع عقیده‏‏‌ای بر کم بودن جمعیت و نیاز به افزایش آن وجود نداشت. این دوگانگی درون حاکمیت و درون دولت، دیگر حتی حداقل‌های لازم و موجود برای اجرای سیاست‌ها را نیز از بین می‏‏‌برد.

چهارم) نکتۀ آخر ناظر بر جریان رسانه‌ای است که حول موضوع شکل می‏‏‌گیرد. در واقع مسئله این است که نخستین جوانه‌های فهمی که در خصوص یک سیاست در جامعه شکل می‏‏‌گیرد با چه مفاهیم نماگری، عجین و هم‏‏‌نشین می‏‏‌شود. با عناصر و مفاهیم مثبتی همچون رفاه، سعادت، پیشرفت، خوشبختی و عدالت عجین می‏‏‌شود یا با مفاهیم منفی مانند رنج، مشقت، سخت‌گیری، کوتاه‌نظری و بی‌توجهی؟ نقشی که رسانه‌ها در این رابطه ایفا می‏‏‌کنند و تاثیری که در شکل‌گیری ذهنیت عمومی می‏‏‌گذارند بسیار مهم است. بخش زیادی از سیاست‌ها قربانی همین نقطۀ نخست و جوانه زدن‌های آغازین می‏‏‌شوند و این یک مسئلۀ اساسی است که هر چند به ضرورت آن آگاهیم اما غالباً به‌نحو درستی نمی‏‏‌توانیم به الزامات و اقتضائاتش تن بدهیم. تصور موجود از گفتمان‌سازی، تصوری خام و یک‏‏‌طرفه است. تصور می‏‏‌شود اگر از طریق رسانه‌ای چون صداوسیما مسئله‌ای به‌صورت برجسته و گل‏‏‌درشت تبلیغ شود، گفتمان متقنی در رابطه با آن شکل گرفته و مردم همراه می‌شوند! در صورتی که درواقع چنین نیست. دستگاه ذهنیت‏‏‌ساز و شکل‌دهنده به افکار عمومی در رابطه با وضع یک سیاست لاجرم می‌بایست به این سؤال پاسخ بدهد که این سیاست چگونه می‏‏‌تواند هم‏‏‌نشین مفاهیم مثبت و رغبت‏‏‌برانگیز شود تا به مشکل مورد اشاره گرفتار نشود و در پی اجرای آن، مردم احساس کنند آن سیاست در راستای منافع و نیازهای آن‌ها است و در نهایت با آن همراه شوند.در پایان باید افزود که مضاف بر موارد گفته‏‏‌شده، حکمرانی مشارکتی و سیاست‌گذاری اجتماعی به‌معنای «اجتماعی کردن» سیاست‏‏‌ها در مرحلۀ تنظیم و تدوین، خود امری مهم و غیرقابل‌چشم‏‏‌پوشی است که سخن گفتن دربارۀ آن مجال دیگری می‌طلبد.

جستجو
آرشیو تاریخی