عضو مجلس خبرگان رهبری
درنگ دربارۀ مفهوم دولت و سازوکارهای مردمیسازی دولت، مقولۀ بسیار مهمی است. بحث حلقههای میانی که مقام معظم رهبری در تاریخ 1خرداد1398 مطرح کردند، ازجمله مفاهیمی است که اگر بهدرستی تبیین شود، میتواند بهعنوان یکی از راهکارهای مردمیسازی دولت سیزدهم دنبال شود. این اصطلاح حلقههای میانی، ریشه در فرهنگ قرآن و سنت و آموزههای اسلام ناب و مکتب اهلبیت(علیهم السلام) دارد که به شماری از آنها اشاره میکنم.
پیش از هر چیز نیاز است توضیح دهیم که حلقههای میانی یعنی چه و این مفهوم به چه معنایی به کار میرود؟ بعضی اینگونه تفسیر کردهاند که حلقههای میانی، واسطهای بین امام و امت است؛ درحالیکه این تعبیر درست نیست. ما یک امت داریم و یک امامت؛ چیز سومی نداریم که بخواهد واسطهگری کند و اسم آن را حلقههای میانی بگذاریم. در دیدگاه اسلام، امامت وجود دارد که در رأس جامعه اسلامی است و مخاطبان امام که امت اسلامی است.
در اندیشۀ سیاسی غرب، شهروندان به معنای عام کلمه، به فرمانروایان و فرمانبرداران تقسیم میشوند؛ یعنی ما دو کفه لازم داریم: یک کفۀ ترازو فرمانروایاناند که دولتمردان هستند و یک کفۀ ترازو، فرمانبردارانند و آن مردم هستند. در این نگاه باید بین این دو کفۀ ترازو، موازنۀ سیاسی و حقوقی ایجاد کرد. در میانۀ ایندو، حلقههای واسطی درست میکنند بهنام نهادهای مدنی و احزاب سیاسی که تعامل بین دولت و ملت را برقرار میکنند و بهبود میبخشند.
در اسلام، ما با دوقطبی «دولت و ملت» روبهرو نیستیم. با یک حقیقت واحدی بهنام جامعۀ اسلامی مواجهایم؛ هرچند که این حقیقت واحد ذومراتب است. خداوند به این حقیقت در آیات زیادی اشاره میفرماید؛ ازجمله این آیه که میفرماید: «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ». در اندیشۀ اسلامی، جامعۀ ایمانی داریم. در جامعۀ ایمانی یک نفر بهنام امام مسلمین نقش رهبری را ایفا میکند. زیرمجموعۀ امام مسلمین، در جایگاه «دولت اسلامی» مسئولیت دارند و نقش ایفا میکنند. دیگران نیز بهعنوان آحاد جامعۀ اسلامی نقش دارند. نقشها متفاوت از یکدیگر است؛ اما همگی عنوان جامعۀ اسلامی دارند. همۀ این لایهها و نقشها در راستای شکل و شمایلی است که خداوند میخواهد به این جامعه بدهد که «صِبْغَةَ اللَّهِ» است: «صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً». هم فرمانروایان و هم فرمانبرداران، همه پیرو و مبتنی بر شریعت اسلامی هستند.
در غرب، براساس امر نوشته یا نانوشتهای بهنام «قرارداد اجتماعی» میگویند این، تکلیف دولتمردان است و این، تکلیف شهروندان است. اما در اسلام، فرض ما این است که دولت و مردم و رهبری اجزای یک پیکره هستند بهعنوان جامعۀ اسلامی. خطابات قرآنی همهاش از این نوع است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا»، یعنی جامعۀ ایمانی. امت اسلام هم همه را در بر میگیرد و چون امت، پیشگام میخواهد، اسم این پیشگام امام است. حال این امام یا رسولالله(ص)، یا یکی از ائمهاطهار(ع) یا در عصر غیبت، ولی فقیه است؛ وگرنه امام هم یکی از آحاد امت اسلامی به حساب میآید؛ بنابراین چیزی تحت عنوان واسطه و میانه، که نه امت باشد و نه امام در میان نیست که بدون او رابطه و پیوند این دو با یکدیگر بریده شود؛ حال در زبان ما اسمش را گروههای ذینفوذ، نهادهای مدنی، نخبگان فکری، تشکلهای صنفی، احزاب سیاسی یا هر اسم گوناگون دیگری بگذاریم. پس یک حلقۀ واسطهای بین امام و امت در کار نیست که هویت مستقلی داشته باشد. بین امت و امامت پیوستگی برقرار است و این پیوستگی، جامعۀ اسلامی را تشکیل میدهد.
بنا به پیوستگی رابطۀ امت و امامت است که همۀ خطابات قرآنی، اعم از وظایف، سیاستها، برنامهها، مأموریتها و احکام اسلامی، بدون استثنا خطابش به عموم جامعۀ اسلامی است.
دربارۀ حدود الهی میخواهد امر کند، میفرماید: «وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَالًا مِّنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ». حالا چه کسی دست دزد را قطع میکند؟ دولت. اجرای احکام یک مجری خاصی دارد، اما مخاطب این حکم در قرآن، جامعۀ اسلامی است، نه فقط دولت. یا در جای دیگر میفرماید: «الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ»، کل جامعه که شلاق نمیزند! قاضی و دادگاه و اجرای احکامی وجود دارد که باید حکم اجرا کند؛ اما مخاطب آیۀ شریفه، کل جامعه است و مسئولیت متوجه کل جامعه است. این جزو حقوق جامعۀ اسلامی است که حدود الهی اجرا شود.
تنها مصادیق این سیاق از بیان، احکام جزایی نیست. احکام اجتماعی نیز از همین دست است. میفرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ». در این آیه، چهار حکم آمده است: وظیفۀ فردی، وظیفۀ اجتماعی، وظیفۀ سیاسی و وظیفۀ اخلاقی.
روایت است که فرمود: «اصْبِرُوا عَلَی الْفَرَائِضِ وَ صَابِرُوا عَلَی الْمَصَائِبِ وَ رَابِطُوا عَلَی الْأَئِمَّهِ». «اصْبِرُوا» ناظر به وظیفۀ فردی و امر به بردباری است، با همۀ معانی و مفاهیمی که دارد. «صَابِرُوا» وظیفۀ اجتماعی است و «وحدت جامعه» را گوشزد میکند. به مقاومت و استقامت دعوت میکند و کشاندن مردم به صحنۀ پایداری و ایستادگی است. «رَابِطُوا» به وظیفۀ سیاسی اشاره دارد و همراهی با امام مسلمین را یادآور میشود. دربارۀ «رَابِطُوا» فرمود: «رابِطُوا یَعْنِی عَلَی الْأَئِمَّه»؛ یعنی از امام مسلمین جدا نشوید و از حدود کسانی که به آنها اقتدا میکنید، صیانت کنید. «اتَّقُوا اللَّهَ» وظیفۀ اخلاقی تقوا را در همۀ عرصههای اقتصادی، سیاسی، امنیتی، اجتماعی و فرهنگی بیان میکند. مخاطبش تمامی جامعه است.
در مورد دیگری میفرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَن تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ». آیۀ شریفه خطاب به کلیت جامعه است که شامل دولت و ملت میشود. یا حتی در اجرای دین نیز اسلوب کلام همینگونه است. خدای متعال میفرماید: «شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحًا وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ». همۀ شما مسئول اجرای دین هستید. اجرای دین، مسئولیت همگانی است. حق ندارید پراکندگی و پریشانی داشته باشید. نمیشود که بعضیها خودشان را در اجرای دین کنار بکشند و بگویند وظیفۀ ما نیست! همه باید با هم باشند.
آیۀ شریفه میفرماید: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا». درآویختن به رشتۀ الهی، همراهی با ولایت است، یعنی همه با هم باشید. کسی کنار نرود، جدا نشود. شکاف اجتماعی بزرگترین خطری است که جامعۀ اسلامی را تهدید میکند و در جایجای آیات قرآن میگوید با وجود این خطر بزرگ، دچار فروپاشی هویتی میشوید. نبایستی تفرقه اتفاق بیفتد. آهنگ کار در همۀ عرصههای عمومی باید همبستگی و انسجام باشد. همه هم تکلیف و هم حق دارند. حق و تکلیف متقابل در میان است، اما آیه به این شکل است که از تمام جامعه خواسته شده است.
بنا به اینکه فرمود: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»، فلسفۀ بعثت انبیاء، ارسال رسل و انزال کتب و وجود سنجه و میزان این است که مردم به دادگری برخیزند و یک قیام عمومی برای تحقق عدالت در همۀ عرصهها شکل بگیرد. منظور از «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»، نه اینکه دولت وظیفهای ندارد، بلکه میگوید دولت و ملت برای تحقق عدالت «وظیفۀ مشترک» دارند. یا آیاتی که میفرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ» یا میگوید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ» یا اینکه بیان میدارد: «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ» فرمایش خداوند تبارکوتعالی به رسول گرامی است که بگو من یک سخن بیشتر ندارم: «أَن تَقُومُوا لِلَّهِ»؛ برای خدا قیام کنید.
امام خمینی از این آیه در سخنرانی معروفشان که قدیمیترین سند انقلاب اسلامی است، چنین برداشت میکند: «خدای تعالی در این کلام شریف، از سرمنزل تاریک طبیعت تا منتهای سیر انسانیت را بیان کرده، و بهترین موعظههایی است که خدای عالم از میانۀ تمام مواعظ انتخاب فرموده و این یک کلمه را پیشنهاد بشر فرموده. این کلمه تنها راه اصلاح دو جهان است» و در ادامه میافزاید: «خودخواهی و ترک قیام برای خدا، ما را به این روزگار سیاه رسانده و همه جهانیان را بر ما چیره کرده و کشورهای اسلامی را زیر نفوذ دیگران درآورده. قیام برای منافع شخصی است که روح وحدت و برادری را در ملت اسلامی خفه کرده».
پس معلوم شد که قرآن یک آهنگ عمومی برای عدالت، نظم، امنیت، پیشرفت، رفاه و رشد دارد و هر کسی به سهم خودش مسئولیت دارد. مسئولیت، امر مشترک کل امت است. حالا پیشگام این حرکت، امام مسلمین است که منصوب به ولیالله است و مجموعۀ دولت که زیر سایۀ امام است. اما این نیست که ملت تماشاچی بشوند! ملت باید در صحنه حاضر باشند. مردم نباید بگویند عدالت و پیشرفت کار دولت است، کار ما نیست. رأی بدهیم و بعد منتظر باشیم و ببینیم که دولت چه کار میخواهد بکند! و بعد فقط از دولت مطالبهگری کنیم یا اینکه همان کار را هم نکنیم. نه، همه باید حرکت بکنند. هرجا کاستی یا سستی وجود دارد یا اشکالی یا آسیبی دیده میشود، همه مسئولیت مشترک دارند که بهنحو «وجوب کفایی»، آن را برطرف بکنند. این جانمایۀ وضع نظام امامت و امت است. مخاطب، همۀ جامعه اسلامی است، چه امام و چه امت، چه دولت و چه ملت؛ بنابراین هر کسی به میزان نقشی که میتواند ایفا بکند، مسئول است.
امیرالمؤمنین(ع) چرا مسئولیت وزارت را پذیرفت؟ فرمود من اگر وزیر باشم، بهتر از این است که امیر باشم. وقتی خیلی اصرار کردند، قبول کرد و یک جمله تاریخی فرمود: «لَولا حُضُورُ الحاضِرِ»، یعنی مردم حضور داشتند. «و قِيامُ الحُجَّةِ بِوُجودِ الناصِرِ» بهواسطۀ مردمی که گفتند ما حاضریم کمک بکنیم، حجت تمام شد. امامعلی(ع) در این بیان شریف به حضور مردم در صحنه و وجود بسترهای لازم برای کمک به امام مسلمین و ایجاد زمینههای لازم برای توانمندی و قدرتگیری رهبر مسلمین اشاره میکند. ایندو، از شروط قبول مسئولیت امام بود. رسولالله(ص) هم بدون پشتوانۀ مردم نمیتوانست نهضت اسلام را جلو ببرد. این بیان بنده نیست، سخن امام خمینی است. امام میفرماید رسول الله هم بدون پشتوانۀ مردم نمیتوانست کاری بکند. شاید جمله امام برگرفته از این آیۀ شریفه باشد که فرمود: «هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ». مگر نه اینکه: «وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِندِ اللَّهِ»؟ اما میفرماید که خداوند، رسولاکرم(ص) را با اعتماد به قدرت خدا و با حضور مردم در صحنه پیروز کرد. لذا احکام عمومی اسلام، مانند امربهمعروف و نهیازمنکر، بدون استثنا همهاش واجب کفایی است؛ یعنی تا زمانی که کار انجام نشده است، همه مسئولند. هیچ کس نباید کنار بکشد. نباید بگویند چنین امری که امر شخصی و خصوصی نیست، امر عمومی است، پس دولت باید انجام دهد! افراد هیچ مسئولیتی نسبت به امر عمومی ندارند! فوقش مردم بخواهند کمک کنند، داوطلبانه با اداره یا سازمان ویژهای همکاری میکنند و کار در اصل، برعهدۀ دولت است نه ملت؛ اما در منطق اسلام، کار داوطلبانه بهمعنای اختیاری نیست که خواه بشود یا نشود، بلکه وجوب دارد و واجب است. نباید کنار کشید و کناره گرفت. به این اعتبار است که احادیث معنا پیدا میکند که میفرماید: «کُلُّکُم راعٍ وَ کُلُّکُم مَسئولٌ فَالاِمام راعٍ وَ هُوَ مَسئولٌ و الرَّجُلُ راعٍ عَلی اَهلِه وَ هُوَ مَسئُولٌ وَ المَرئَةُ راعِیَةٌ عَلی بَیتِ زَوجِها وَ عَلی وُلدِه فَکُلُّکُم مَسئوُلٌ عَن رعیته». امام نسبت به مأموم و مردم مسئول است و مرد نسبت به خانوادهاش مسئولیت دارد، زن هم نسبت به فرزندان مسئولیت دارد. کسی نمیتواند بگوید وظیفهای ندارم و مسئول نیستم. پس بدانيد كه همۀ شما مسئوليد و همهتان در برابر زيردستان خود و نسبت به افرادی که باید مراعاتشان را کنید، بازخواست میشويد.
روایاتی که تحت عنوان اهتمام به امر مسلمین، آورده شده نیز از این گروه است. عموم مسلمین یعنی همگان و بهمعنای «امر همگانی» است. بهقول حقوقدانها امر عمومی است، نه امر خصوصی. در این باب میفرماید: «مَنْ اَصْبَحَ لا يَهْتَمُّ بِاُمورِ الْمُسْلِمينَ فَلَيْسَ مَنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلاً يُنادى يا لَلْمُسْلِمينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ» این روایات در باب وجوب اهتمام به امور مسلمین در کتاب امربهمعروف و نهیازمنکر وسائلالشیعه آمده است؛ بنابراین همه مسئول هستند. حدود مسئولیت دربارۀ افراد، شدت و ضعف دارد اما اصل مسئولیت در همه مشترک است.
از اینجا بحث «حلقههای میانی» روشنتر میشود. عدهای از مردم پیشگام میشوند. خداوند موقعیتها یا استعدادهای ویژهتری به آنها داده است. در میدان جهاد، پیشقراول هستند. همیشه جلودار و رزمندۀ خط اول هستند و میتوانند دیگران را جلو بکشانند. اینها کنشگری بیشتری دارند، میتوانند جریانساز بشوند و قدرت ایجاد بکنند. در زمان امیرالمؤمنین(ع) این افراد را «شُرْطَةُ الخَمیس» مینامیدند. شرطهالخمیس یعنی یاران ویژه. علت این نامگذاری آن بود که آرایش جنگی در میدان نظامی اینگونه است که یک عده میشدند جلودار، یک عده پشتسر قرار میگرفتند، یک عده سمت راست و یک عده سمت چپ پهلو میگرفتند. اینهایی که پیشگام بودند و در پیشانی کار میایستادند را شرطهالخمیس صدا میزدند. از اصبعابننباته که فرمانده شرطهالخمیس بود، سؤال شد که چرا شما را شرطهالخمیس مینامند و او پاسخ داد: «انَّا ضَمَّنا لَهُ الذِّبْحَ وَ ضَمَّنَ لَنَا الْفَتْحَ»؛ چون ما برای امیرمؤمنان(ع) ازجانگذشتن را به عهده گرفتیم و او برای ما پیروزی را بر عهده گرفت. آنها یاران ویژه و فدائیان امیرالمؤمنین(ع) بودند که سوگند وفاداری و فداکاری خورده بودند. هرجا نیاز و نقصی وجود داشت، امیرالمؤمنین(ع) فراخوان میداد و اینها میآمدند وسط صحنه، مشکل را حل میکردند. ابوالهدی کلباسی در کتاب رجالش دربارۀ شرطهالخمیس میگوید شاید نزدیک پنج هزار نفر بودند که شرط کردند فدائیان امیرالمؤمنین(ع) باشند، امیرالمؤمنین(ع) هم به آنها بهشت را وعده داد. این پیشگامان، هم نگهبانی میدادند، هم خدمات انجام میدادند، هم نظم ایجاد میکردند و هم مأموریت ویژه میرفتند.
شاید در دوران ما اگر بخواهد چیزی شبیه شرطهالخمیس باشد، «بسیج مستضعفین» است. البته میان افراد، یک عده انگیزه و قدرت جریانسازی بیشتری دارند، قدرت به حرکت درآوردن یک جمع دارند. به این اعتبار و شاید از این منظر به اینها حلقههای میانی گفته میشود که میتوانند دیگران را پیش برانند، به جلو بکشانند. میتوانند توانمندسازی کنند و جامعه را توانمند سازند.
غیر از این روایاتی که ذکر شد، روایات دیگری نیز یافت میشود که مضامینش در مورد اموری مانند حلقههای میانی تطابق دارد. فرمود: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَرَضَ فِي أَمْوَالِ الْأَغْنِيَاءِ أَقْوَاتَ الْفُقَرَاءِ، فَمَا جَاعَ فَقِيرٌ إِلَّا بِمَا مُتِّعَ بِهِ غَنِيٌّ، وَ اللَّهُ تَعَالَى سَائِلُهُمْ عَنْ ذَلِكَ»؛ خداى سبحان روزى فقرا را در اموال توانمندان و پولداران قرار داده است، پس فقيرى گرسنه نمىماند جز به كاميابى توانگران، و خداوند از آنان در بارۀ گرسنگى گرسنگان خواهد پرسيد. مضمون این دست از روایات این است که یک عده ضعیفاند و یک عده قوی و خداوند تقویت ضعفا را به عهدۀ اقویا گذاشته است.
اسحاقبنعمار گفت پیش امامصادق(ع) بودم، بهقدری امام در مورد مواسات فرمود و سفارش کرد که من تعجب کردم و گفتم پس ما خیلی در این امر عقبیم. در باب مواسات، واجبات بسیاری نهفته است. حضرت فرمودند که در دولت اسلامی واجب است تسهیلگری داشته باشید، از یکدیگر پشتیبانی کنید و ناتوانان را توانمند سازید. حلقههای میانی کسانی هستند که قدرت توانمندسازی و برطرفکردن آسیبها را دارند، میتوانند معضلات و مشکلات را حل کنند و این قابلیت را دارند که مردم را به میانۀ کار بکشند و در وسط میدان انجام وظایف اجتماعی و مأموریتهای عمومی در کنار ولایت قرار دهند. سخن از یک واجب شرعی است که در رسالههای عملیه نیست، اما لزوم و وجوب دارد. آن تکلیف شرعی این است که بر مکلف، واجب است نقاط ضعف را به نقاط قوت تبدیل کند؛ چه در حوزۀ فردی و چه در حوزۀ اجتماعی، چه تشکیلاتی و چه غیرتشکیلاتی؛ چه در قالب دولت و چه فارغ از دولت؛ چه در عرصۀ داخلی و چه در عرصۀ خارجی. تبدیل کردن نقاط ضعف به نقاط قوت، تبدیل کردن تهدیدها به فرصتها، نقش کلیدی حلقههای میانی است و مصداق واجب شرعی است. ضعفها باید شناسایی و برطرف بشود. هر کسی باید جستجو کند که خودش چه ضعفی دارد، دیگران چه ضعفی دارند، در پیرامونش چه ضعفهایی آشکار است، ضعفها را بیابد و برطرف کند. واجب است هر کس که قوی است از انسانهای ضعیف دستگیری کند. واجب است که دست پایینیها را بگیرد و آنها را بالا بکشد.در زمینۀ ضرورت و کارکرد حلقههای میانی مباحث مفصلی میتوانیم مطرح کنیم. روایات «باب وجوب الاهتمام بأمور المسلمين» یا روایات فراوان «باب استحباب نفع المؤمنين» یا «باب استحباب قضاء حاجة المؤمن والاهتمام بها» یا «باب استحباب خدمة المسلمين ومعونتهم» از این نمونه است که باید یادآوری کنیم از این روایات، استحباب استنباط نمیشود، بلکه وجوب استنباط میشود.
یکی از ویژگیهای مؤمنین این است که به هم خدمت میکنند و در آیه شریفه بیان کرد: «وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنتُ»، مبارک به معنی مایۀ برکت وبسیار سودمند (کثیرالنفع) است. روایت داریم که «خَيرُ النّاسِ مَنِ انْتَفعَ بهِ النّاسُ»، بهترین افراد نزد خداوند کسی است که به خلقالله نفع بیشتری برساند و مردم بیشتر از او بهرهمند شوند. روایات در این باب بسیار زیاد و پرتکرار است. روایتی از امام حسین (ع) داریم که میفرماید: «مَن نَفَّسَ عن مؤمنٍ كُرْبَةً من كُرَبِ الدُّنيا نَفَّسَ اللهُ عنه كُرْبَةً من كُرَبِ يومِ القِيَامَة، ومن يَسَّرَ على مُعْسِرٍ يَسَّرَ اللهُ عليه في الدُّنيا والآخرةِ».
درنهایت باید گفت در میان جامعه یک عده پیشتاز هستند. افرادی که امکان توانمندسازی دارند، قابلیت جریانسازی دارند، کنشگری بیشتری دارند، چه در بعد ساختارسازی، چه در بعد محتواسازی. افرادی که پیشتازند، جلودارند، سازمانیافته هستند. چنین افرادی نقش حلقههای میانی را دارند که یکی از سازوکارهای مردمی کردن دولت است. حلقههای میانی کارویژه و رویکردشان پیگیری مصالح عمومی و جلوگیری از مفاسد عمومی است. شاید یکی از معانی این آیه که میفرماید: «وَأَعِدُّوا لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ» همین است، خطاب آیه که میگوید قدرتمند شوید و قدرت فراهم آورید به کل جامعه است؛ یعنی همزمان امام و امت قدرت بورزند، دولت و ملت توأمان قدرتمند شوند. همه باید بکوشند که ایران قوی بشود.