گفتمان‌های متعارض و دولت‌سازی ناتمام

رقابت روایت‌های سیاسی و تنگناهای دولت‌سازی در ایران

علی‌رضا زهیری/
پژوهشگر اندیشۀ سیاسی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی

رهیافت‏‏‌های متعددی در پیدایش دولت وجود دارد، به‌گونه‏‏‌ای که آشفتگی در نظریه‏‏‌های دولت پدید آورده است. در این میان تحلیل‏‏‌های فرهنگی از دولت‏‏‌سازی از دهۀ 1990 تحت تأثیر ادراکی پسامدرن مورد توجه بیشتری بوده است. این شیوۀ تحلیل، بخشی از فرایندی است که تحت عنوان «چرخش فرهنگی» در مطالعات علوم انسانی مطرح شده است و نشانه‏‏‌های آن را در مطالعات نوسازی و مطالعات انقلاب می‏‏‌توان دید. اهمیت رهیافت فرهنگی در مطالعات دولت در نسبت میان دولت‏‏‌سازی و ملت‏‏‌سازی كاملاً آشكار است. «دولت‏‏‌سازی مستلزم ملت‏‏‌سازی» است؛ گرچه پس از پیدایش دولت، نقش دولت‏‏‌ها در فرایند «ملت‏‏‌سازیِ دوباره»، قابل‌انکار نیست.
در ملت‏‏‌سازی، دگردیسی در هویت فرد و جامعه برای ساخت ملت جدید، اهمیت دارد. این دگردیسی هرگونه رخ دهد، در تأسیس نظامات سیاسی و اجتماعی (دولت‏‏‌سازی ناتمام) و در نهایت تشکیل دولت (دولت‏‏‌سازی کامل)، تأثیر می‏‏‌گذارد. بدین ترتیب هنگامی که دربارۀ دولت سخن گفته می‏‏‌شود باید به هویت فرد و جامعه تشکیل‌دهندۀ دولت پرداخته شود. از سوی دیگر دولت-ملت‏‏‌سازی در جوامع مردم‏‏‌سالار از طریق انسجام اجتماعی و همبستگی نخبگان در فرایند نهادسازی اجتماعی حاصل می‏‏‌شود. هرگونه فرایند دولت‌سازی و كنترل محیط ساختاری، تابعی از شكل‌گیری دولت قوی، ساختار انسجام‌یافته و نخبگانی است كه از مشروعیت سیاسی و اجتماعی برخوردار باشد؛ بنابراین دولت‌سازی در شرایط همبستگی اجتماعی، فرهنگی و سیاسی اتفاق می‏‏‌افتد؛ همان «چشم‌انداز امیدواركننده‏‏‌ای» كه با رخداد انقلاب اسلامی پیش روی انقلابیون قرار گرفت. انقلاب اسلامی خواستار تحول بنیادین در نظام ارزشی کشور بود که با طرد عناصر غربی و ملی‏‏‌گرایانه از جامعۀ ایرانی، تلاش کرد تا نظام فکری و فرهنگی خاصی را جایگزین سازد که ملهم از ارزش‏‏‌های متعالی اسلامی بود. تأسیس جمهوری اسلامی در ایران نیز که هدف آن، بازسازی جامعه بر اساس احکام شریعت بود، بر اندیشه‏‏‌های سیاسی معمار آن،
امام خمینی(ره)، استوار گشت. با مسلط ‏‏‌‏‏‌شدن اسلام انقلابی، اسلام‏‏‌گرایان مرکز گفتمان خود را بازگشت به اسلام و بازیابی یا نوسازی «هویت دینی» قرار دادند. آنان برنامۀ رهایی از سلطۀ هژمونیک غرب را در دفاع از سنت‏‏‌های دینی جست‏‏‌وجو می‏‏‌کردند.
بدین ترتیب با برتری گفتمان امام خمینی به‌مثابۀ گفتمان انقلاب اسلامی، فضای استعاری دهۀ نخست شکل گرفت. ایشان در مفصل‏‏‌بندی خود ضمن تأکید بر سنت‏‏‌های اسلامی، عناصری از تمدن جدید را وارد این مفصل‏‏‌بندی نمود. «جمهوریت» از جمله این مفاهیم به‏‏‌شمار می‏‏‌آید. این مفهوم تا پیش از حضور امام خمینی در فرانسه، در گفتار و نوشتار وی مورد توجه نبوده است و در پاسخ به سئوال خبرنگاران غربی از نوع حکومت آیندۀ ایران مطرح گردید. بدین‌سان در فضای گفتمانی دهۀ نخست، «جمهوریت و اسلامیت» و مفاهیم وابسته به آن، حول «دال ارشد» امام مفصل‌بندی شدند. تا این زمان، نخبگان سیاسی كشور با اختلاف كمی درون گفتمان انقلاب اسلامی زیست می‌كردند و در حركتی پرشتاب نظام‏‏‌سازی سیاسی و اجتماعی را پیش‏‏‌بردند؛ اما پس از آن، ناسازگی میان نخبگان سیاسی در كشور زمینه‏‏‌های فروریزی همبستگی اجتماعی و ناكاركردی ساختاری را فراهم ساخت و مسیر دولت‏‏‌سازی ناهموار گشت.
از دهۀ دوم با افزایش آگاهی‏‏‌ها و پیچیده شدن جامعه و شکل‏‏‌گیری مطالبات تازه‏‏‌ای که از دل تجربه‏‏‌های دورۀ اول زاده شده بود، سبب شد مفاهیم درون گفتمان انقلاب اسلامی، مورد بازتفسیر قرار گیرد و قرائت‏‏‌ها و فهم‏‏‌های مختلفی از مدلولات این گفتمان ظاهر شود؛ درنتیجه، گفتمان انقلاب اسلامی از مسیر این قرائت‏‏‌ها عبور کرده و درک جدیدی از آن حاصل شد. پیامد این موضوع دو چیز بود: نخست این‏‏‌که همنوایی گذشته میان نظام سیاسی و نیروهای اجتماعی تضعیف شد و گسست‏‏‌های اجتماعی را فعال ساخت؛ و دوم، موجب گردید تا حاملان این قرائت‏‏‌ها، هر کدام برای تبیین جهان فرهنگی خود ضمن بیان سازه‏‏‌های هویتی، تمایزات و غیریت‏‏‌ها را با دیگران بر ملا سازند؛ درنتیجه هویت‏‏‌ها به کانون‏‏‌هایی برای نزاع تبدیل شدند. با ظهور گفتمان‏‏‌های جدید، کردارهای هویت‏‏‌مند سامان یافت که در طرد رقیبان خود، درنگی نداشت.

  در این معرکه، نزاع‏‏‌های معنایی جدیدی شکل گرفت که هر یک از طریق بازنمایی نشانه‏‏‌های انقلاب اسلامی به دنبال هژمونیک‏‏‌کردن خود، تلاش‏‏‌هایی را برای طرد گفتمان دیگری آغاز کرد. هر یک از این گفتمان‏‏‌های متعارض در زمان تسلط بر منابع و نهادهای قدرت، فرایند دولت-ملت‏‏‌‌سازی را بر اساس ذهنیات و ادراكات خود طراحی و پیش بردند.
با مراجعه به سخنان رهبران انقلاب و قانون اساسی و حتی شعارهای انقلاب، عناصر گفتمان انقلاب اسلامی گویا و در دسترس است اما هنگامی كه به برنامه‏‏‌های پنج‏‏‌ساله توسعه كشور یا تدوین قوانین عادی و حتی اصلاح روندهای آموزشی و تغییر در محتواهای آموزشی نگاهی بیاندازیم، ردپای تعارض گفتمانی در میان نخبگان دیده می‌شود. مراد از نخبگان سیاسی دو جریان اصلی و تأثیرگذار در ساحت سیاسی کشور، یعنی اصول‏‏‌گرایان و اصلاح‌طلبان می‏‏‌باشد. برجسته‏‏‌سازی دال‌های اصلی جمهوریت در گفتمان اصلاح‏‏‌طلبی و ارزش‏‏‌های مبتنی بر نظریۀ ولایت فقیه در گفتمان اصول‏‏‌گرایی، و کژتابی در شکل‏‏‌گیری فهم‏‏‌های مختلف از دین و تفاسیر مختلف از نسبت دین و سیاست و تبدیل آن به كارزار سیاسی و اجتماعی، روند «ملت‏‏‌سازی به‌مثابۀ پیش‌شرط دولت‌سازی» را با مشكل روبه‌رو ساخته است. نزاع بر سر اولویت هریک از عناصر گفتمان انقلاب اسلامی و برجسته‏‏‌سازی آن‌ها به کارزارهای درون نظام سیاسی و نهادهای آن از یک‏‏‌سو و انتقال کارزار به سطوح دیگر، یعنی نخبگان غیررسمی و سطح عمومی جامعه، سبب کاهش ضریب اعتماد عمومی به دولت و نخبگان و پایین آمدن مشروعیت می‏‏‌شود.
نظام معنایی هر یک از این دو جریان، چنان شوق‏‏‌آفرین بوده است که تا مدت‏‏‌ها، بسیاری از سوژه‏‏‌های سیاسی سطح جامعه و حتی نخبگان خارج از این دو جریان اصلی مانند روشنفکران (اعم از دینی و متجدد)، نظامیان، صاحبان صنعت و تجارت و سایر اعضای طبقۀ متوسط جدید اعم از نخبگان سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، در هنگامه‏‏‌های سیاسی از طریق همنوایی با یکی از این دو جریان، خود را متجلی ساختند. در چنین وضعیتی هرگاه نظام سیاسی با یکی از گفتمان‏‏‌ها رابطۀ همدلانه برقرار سازد، مورد غضب دیگر رقبایش در میان جامعه می‏‏‌شود و زمانی که جامعه دوقطبی شود، روند دولت‏‏‌سازی دچار مخاطره می‏‏‌شود. مراجعه به نسل‏‏‌های جدید که فاصلۀ کم‌وبیش زیادی با نسل‏‏‌های انقلابی و تشکیل‏‏‌دهندۀ دولت دارند، نشان‏‏‌دهندۀ انتظارات متفاوت از دولت‏‏‌سازی است.
به نظر می‏‏‌رسد برای حل مشکلات پیش‏‏‌روی دولت‏‏‌سازی در «نظام مردم‏‏‌سالار دینی» در ایران، دو گام اساسی باید برداشته شود: نخست توانمندسازی و افزایش کارآمدی دولت از طریق برآورده ساختن انتظارات عمومی و حل مشکلات اقتصادی و اجتماعی تا ضریب اعتماد عمومی افزایش یابد و دولت با اقبال بیشتری روبرو گردد. دوم با واگذاری بخشی از وظایف دولت به نهادهای مدنی، هم ابعاد دولت را کوچک سازد و به جای دولت همه‌کاره و مداخله‏‏‌گر به دولت هادی و تسهیل‏‏‌گر سو یابد و هم با توسعه نهادهای مدنی و انتقال بخشی از مسئولیت‏‏‌های اجتماعی و اقتصادی  و فرهنگی به این نهادها، تنها پاسخگوی انتظارات عمومی نباشد؛ اگرچه این مسیر نیازمند تربیت مدنی و جامعه‏‏‌پذیری سیاسی است. از آنجا که نیروهای اجتماعی جدید، درون شبکه‌های اجتماعی و تا حد زیادی، خارج از کنترل دولت و نخبگان در حال گسترش‏‏‌اند، پیش از آن‌که جامعه‏‏‌پذیری به‏‏‌گونه‏‏‌ای بی‏‏‌شکل از سوی نهادهای بیرون از قدرت سیاسی و تحت تأثیر شبکه‏‏‌های مجازی رخ دهد، بایسته است به تأسیس نهادهای مدنی که کار تجمیع منافع را بر عهده دارند، مبادرت شود.

جستجو
آرشیو تاریخی