دولت تداوم یا دولت تحول؟

تحول‏‏‌خواهی؛ تمهیدی برای برون‏‏‌رفت از «حصار وضع موجود»

مهدی جمشیدی/
عضو هیئت‌علمی‌ پژوهشگاه‌فرهنگ و اندیشۀ اسلامی

مدت درخور توجهی است که همۀ مردم در «احساس ناخوشایند و تلخی» که درون‌شان را می‌رنجاند و زندگی‌شان را به چالش می‌کشد، سهیم و شریک هستند، و آن «احساس جمعی»، این است که وضعیت موجود، «خرسندکننده» و «رضایت‌بخش» نیست و حکمرانی، گرفتار «حفره‌ها و کاستی‌های تکرارشونده» است. آری؛ به هیچ‌رو نباید «خدمات» و «حَسنات» را نادیده انگاشت و چشم بر روی «پیشرفت‌ها» و «موفقیت‌ها» فروبست و دست به عمل ناجوانمردانۀ «سیاه‌نمایی» و «منفی‌بافی» زد، اما در کنار این، «واقعیت‌های تلخ» را نیز نباید نادیده انگاشت و نباید «ضعف‌ها» و «نقص‌ها» را از دامنۀ تحلیل و داوری خویش، بیرون راند. واقعیت، ترکیبی از همۀ این‌هاست؛ چه «کامیابی‌ها» و «پیشروی‌ها» و چه «شکست‌ها» و «عقب‌ماندگی‌ها». ندیدن یکی از این دو، «خوش‌خیالی» و «ساده‌نگری» است.
براین‌اساس باید گفت که چندی‌است زخم‌ها و دردهای مردم، بیش از همیشه «آزاردهنده» و «رنج‌زا» شده‌ و «فریادهای اعتراض» را در آن‌ها برانگیخته است. به‌طور خاص، ندانم‌کاری‌ها و بی‌عملی‌ها در دولت قبل، وضعی را پدید آورده است که مردم از آن دفاع نمی‌کنند و آن را مطلوب و خوشایند نمی‌انگارند.
از طرف دیگر، «امراض دیرینه» و «مشکلات مزمن»، به اعتماد و اطمینان مردم، آسیب رسانده‌اند؛ به این معنی که ما با پاره‌ای از «زخم‌های چرکین‌شده» و «مسئله‌های پایان‌نیافته» روبه‌رو هستیم که از دوره‌ای به دورۀ دیگر و از دولتی به دولت دیگر «منتقل» شده‌اند، بی‌آن‌که «گشوده» و «برطرف» شوند. وجود این قبیل مشکلات مزمن، برخی را به سوی «تحلیل‌ها و تفسیرهای نومیدانه» سوق داده و آن‌ها را گرفتار «مرداب‌نشینی» و «بی‌تفاوتی» کرده است، حال‌آن‌که هیچ «بن‌بست» و «انسدادی» در میان نیست و مشکلات مزمن، بر عجز و ضعف انقلاب، دلالت ندارند. مشکلات مزمن، از «دُمل‌های بزرگ» و «دردهای انباشته» حکایت می‌کنند، اما هرگز به معنی «نشدن» و «نتوانستن» نیستند. به‌ هر حال، قدم نخست این است که شفاف و بی‌پرده، بپذیریم که چنین زخم‌ها و امراضی وجود دارند و این‌ها، مردم را به‌صورت جدی و گسترده، «آزار» می‌دهند و برخی از آن‏‏‌ها را «بدبین» و «منفعل» کرده‌اند. طبیعی‌انگاشتن این وضع و حکم‌کردن به این‌که «مَرَضی» و «آسیب‌گونه» نیست، نه‌فقط گرهی را نمی‌گشاید، بلکه «گره‌های کور» می‌آفریند و بر «تراکم» و «انباشتگیِ» زخم‌ها و دردها می‌افزاید.
رهبر انقلاب می‌گوید مقصود از تحول، ایجاد یک «حرکتِ جهشی و جهادی» است.
برخی مشکلات را با «حرکتِ عادی» نمی‌شود برطرف کرد، بلکه یک «حرکت فوق‌العاده/ جهشی/ ابتکاری» لازم است و این جزو مسلمات این دورۀ از انقلاب، یعنی گام دوم انقلاب، است. یکی از حوزه‌های این حرکت، «همۀ بخش‌های حکمرانی/ مدیریتی» است و حوزۀ دیگر تحول، «بخش‌هایی از سبک زندگی عمومی» است. مراد از تحول، «حفظ و تقویت مبانی/ اصول/ خطوط اساسی انقلاب» و «نوآوری در شیوه‌ها/ روش‌ها» است. به‌عبارت دیگر، برای «آسان/ روان ‌شدنِ» حرکت به سمت آرمان‌های انقلاب/ خطوط اصلی نظام جمهوری اسلامی، می‌خواهیم تحول ایجاد شود؛ درحالی‌که اکنون، دشواری‌های زیادی در این زمینه داریم و در جاهایی «عقب‌ماندگی» و «مشکلات مزمن‌شده» داریم، ازجمله در حوزه‌های «اقتصاد» و «عدالت» و «آسیب‌های اجتماعی»، «مشکلات اساسی و جدی» داریم که بعضی از این‌ها به‌صورت «بیماری مزمن» هم درآمده و نیاز به «راه‌‌حل‌های جدی» دارند. (21اردیبهشت1400)
جامعه و حاکمیت با مجموعه‌ای از «مشکلات مزمن» روبه‌رواست که با روندهای جاری نمی‌توان آن‏‏‌ها را علاج کرد، یا دست‌کم چنانچه در این چهارچوب عمل شود، سال‌ها و دهه‌ها باید در انتظار نشست تا اتفاقی رخ بدهد. ازجمله دلالت‌های مشکلات مزمن، این است که چنین مشکلاتی، یا مورد «بی‌توجهی» و «اهمال» قرار گرفته‌اند، یا اگر راهکارهایی برای برطرف‌کردن آن‌ها طراحی شده‌اند، این راهکارها، کم‌قدرت و کم‌تأثیر بوده‌اند؛ ازاین‌رو، چاره‌ای جز به‌کارگرفتن «روش‌ها و سازوکارهای تحولی» نیست؛ یعنی باید از «منطق‌های گذشته»، فاصله گرفت و در مقایسه با آن‌ها، «معبرهای متفاوت و جدید» را ساخته‌وپرداخته کرد.
«تحول» به این معنی است که ما نیاز داریم برای عبور از چالش‌ها و تنگناها و دستیابی به آرمان‌ها، در «گذشتۀ روشی» خویش، بازاندیشی کنیم و «تبدیل بنیادی» و «دگرگونی اساسی» ایجاد نماییم؛ در غیر این‌صورت، هدف‌های‌مان، معلق و معطل باقی خواهند ماند و راه به جایی نخواهیم برد.
ما اکنون در چنین موقعیتی قرار گرفته‌ایم که اقتضای آن، «تصمیم‌ها و انتخاب‌های تحولی» است. انقلاب به «انقلاب روشی و سازوکاری» نیاز دارد؛ باید «گردش‌ها و چرخش‌های روشی» را تجربه کرد تا امکان حداکثری برای وصول به ارزش‌ها فراهم شود. می‌توان برای رسیدن به ارزش‌ها و آرمان‌ها، به «خلاقیت‌های روشی» دست زد و بر اساس تجربه‌های پشت ‌سر نهاده‌شده، بهینه‌ترین روش‌ها را به‌کار گرفت؛ بنابراین، هر چند باید بر گذشته تکیه کرد، اما نباید در آن متوقف ماند، بلکه باید از بیانیۀ گام دوم انقلاب، الهام گرفت و «افق‌های تازۀ روشی» گشود و «معبرها و مسیرهای نو» یافت.
هنگامی‌که پس از كشته‌شدن عثمان، مردم خواستند با امام‌علی(ع) بيعت كنند، ایشان شرایط را این‌گونه آشفته و درهم‌ریخته توصیف کرد: «فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لَا تَثْبُتُ عَلَيْهِ الْعُقُولُ وَ إِنَّ الْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَ الْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ»؛ ما پيشاپيش كارى مى‌رويم كه آن را رويه‌هاست، و گونه‌گون رنگ‌هااست. دل‌ها برابر آن بر جاى نمى‌ماند و خردها بر پاى. همانا كران تا كران را ابر فتنه پوشيده و راه راست ناشناسا گرديده است.
در برابر این وضع، چاره‌ای جز به‌دست‌گرفتن پرچم «تحول‌خواهی» نداریم. هر گونه «محافظه‌کاری» و «مصلحت‌اندیشی»، ما را در «حصار وضع موجود» نگاه می‌دارد، بلکه به «عقب» می‌راند و دستاوردها و فتوحات انقلاب را می‌بلعد. پس باید «شجاعانه» و «قاطعانه»، پرچم تحول‌خواهی را برافراشت و از تغییر و دگرگونی، نهراسید. آنان که به وضعیت موجود، «خو» گرفته‌اند و «تداوم» آن را طلب می‌کنند، تحولی را رقم نمی‌زنند، حتی اگر در زبان، خود را تحول‌خواه معرفی کنند و کارگزار تغییر بنمایانند. اینان نه‌فقط نسبتی با تحول‌خواهی ندارند، بلکه «عاملان» و «بانیانِ» وضع موجود هستند و با «همراهی منفعت‌جویانه» یا «سکوت سیاسی‌کارانۀ» خویش، آن را رقم زده‌اند. پس باید مراقب «فریب‌ها» و «خدعه‌ها» بود و اجازه نداد که جای «متهم» و «شاکی» عوض شود و بدهکاران، طلب‌کارانه سخن بگویند.
به‌هرحال، مسئلۀ «راهگشا» و «پیش‌برنده»، تحول‌خواهی است و راضی‌شدن به هر آنچه که «کمتر» و «فروتر» از این باشد، روا و به‏‏‌جا نیست. مردم از «تکرار» و «تداوم» مشکلات مزمن، خسته و فرسوده‌اند و از خود می‌پرسند آیا این مشکلات دیرینه و دیرپا، حل‌شدنی نیستند و ما باید به وجود آزاردهندۀ آن‌ها عادت کنیم؟! آیا کسی نیست که یک‏‏‌بار برای همیشه، آستین‌های همت و قاطعیت خویش را بالا بزند و به میدان مجاهدت پا بگذارد و مردانه، از پس آن‌ها برآید؟! آیا هیچ راه‌حلی وجود ندارد و مشکلات مزمن، اجتناب‌ناپذیر و بی‌علاج هستند؟! یا این‌که پدید آمدن مشکلات مزمن، ناشی از اهمال‌کاری‌ها و نسنجیده‌کاری‌ها هستند و خوکنندگان به وضع موجود، آن‌ها را به عنوان بخشی قهری و حتمی از واقعیت پذیرفته‌اند و قصد برطرف‌کردن آن‌ها را ندارند؟!
آری، در اینجاست که نیروهای سیاسی و مدیران، دو دسته می‌شوند: یکی کسانی‌که «تحول» را طلب کرده‌اند و دیگری، آنان ‌که حامی «تداوم» هستند. این در حالی است که راه برون‌رفت و چارۀ کار، «تحول» است و تحول نیز به معنی «جهش مبتکرانه» است.
در جهش مبتکرانه نباید به «روندهای رایج» و «سازوکارهای جاری»، تکیه کرد و در درون آن‏‏‌ها، محدود شد، بلکه باید راه‌حل را در «خلاقیت‌های روشی» و «بازاندیشی‌های ساختاری» جست‌وجو نمود و ذهن خود را از اسارت «کلیشه‌ها» و «تکرارها» و «تداوم‌ها» خالی کرد. تحول‌خواهی یعنی در طلب «اتفاق‌های بزرگ» بودن و «گام‌های بلند» برداشتن و بر «تحرکات چالشی» تکیه‌کردن. به‌این‌ترتیب، چنانچه بخواهیم از مشکلات مزمن عبور کنیم و وارد دورۀ تاریخی جدید شویم، چاره‌ای جز استقبال جمعی از قافلۀ تحول نداریم.

جستجو
آرشیو تاریخی