هیئتعلمی گروه ارتباطات دانشگاه تهران
دولتها چگونه از مسائل، مشکلات، فرصتها و امکانات هر شهرستان، روستا و منطقه از کشور و اقدامات مقتضی آن آگاه میشوند؟ سفرهای استانی یکی از راههای پیشِ روی دولت است. اما چه تفسیری از سفرهای استانی بر مبنای «رویکرد انتقالی ارتباطات» یا «رویکرد آیینی ارتباطات» میتوان ارائه کرد؟
براساس پارادایم انتقالی ارتباطات، اطلاعات از طریق گزارشِ کار منتقل میشود. گزارشِ کار میتواند از طریق «مدیران عملیاتی» (street level bureaucracy) تدوین و ارائه شود؛ یعنی کسانی که در «تعامل مستقیم با مردم»اند. این گروه، مجریان اصلی بروکراسی و نظام اداری کشور هستند و نظام حکمرانی کشور در نهایت به آن سطح عملیاتی ختم میشود. مصداقِ سطح عملیاتی، کارمندی است که در شهرستان بهطور مستقیم با مردم سروکار دارد یا ادارهای که مسئول گازرسانی و برقرسانی است.گاه در انتقال اطلاعات به دولت فقط به گزارشهای سطحهای عملیاتی اتکا شده و سند و مستند است. اما چنانکه یک سطح عملیاتی، ناکارآمد و عامل نارضایتی مردم باشد، بهترین سیاستگذاریهای دولت هم به نتیجۀ درست نمیرسد. بهبیان دیگر، اگر سطح عملیاتی درست عمل نکند، باعث میشود که حکمرانی به نتیجه نرسد.گاهی نیز از طریق رسانهها اطلاع از اوضاع کشور حاصل میشود؛ برای مثال از صداوسیما یا فضای مجازی گزارشی به دست اصحابِ دولت میرسد. نتیجۀ این رویکرد، انتقال اطلاعات از/به رئیسجمهور از طریق رسانههای جمعی است. در این بخش، توجه به «واقعیت برساخته» و اطلاعات انتقالی از سوی رسانهها لازم است.
تصویرسازیِ رسانهها از رخدادها سبب جلبتوجه متفکران و ناقدان به این امر شده است. مضمون اصلی این التفات آن است که در رسانهها یک «ساخت واقعیت» اتفاق میافتد. اگر زمانی «پیتر برگر» و «توماس لاکمن» حرف از «ساخت اجتماعی واقعیت» میزدند، در ادامه بهتدریج به دورهای رسیدیدم که تلویزیون و رسانههای جمعی به «ساخت رسانهای واقعیت» دست میزنند. اگر در گذشته تعاملات اجتماعی باعث ساخت/شناخت واقعیت میشد، اکنون وارد دورهای شدهایم که بهتدریج رسانههای جمعی این ساخت/شناخت را ایجاد میکنند. برای مثال در جنگ عراق آنچه از سوی رسانهها بهصورت تصویری از این جنگ ساخته شد از سوی مردم هم بهعنوان واقعیت شناخته شد. اگرچه این پرسش که حقیقت ماجرا چه بود، هنوز سر جای خودش باقی است.
با گسترش فناوریهای ارتباطی، فرآیند انتقالیشدن ارتباطات نیز تشدید شده است. اگر در گذشته فقط سازمانهای رسانههای جمعی نظیر رادیو و تلویزیون حضور داشتند، اکنون با اصطلاحاتی مثل «شهروندخبرنگار» مواجهایم؛ یعنی هر کسی که یک صفحۀ مجازی برای انتقال اطلاعات دارد. بهمرور، ساخت واقعیت به فضای نوین رسانهای واگذار شد و تصویرسازیهایی که افراد و سازمانها از پیرامون خود دارند، واقعیت را برای ما شکل میداد. بهاینترتیب، ساخت مجازی واقعیت (virtual constructional reality) جایگزین ساخت اجتماعی واقعیت (social constructional reality) و حتی ساخت رسانهای آن شده است.
پیش از پدیدۀ شبکههای اجتماعی، تنها رسانههای جمعی حضور داشتند؛ یعنی سازمانهای محدود رسانهای و چند تلویزیون جهانی وجود داشتند؛ بنابراین تنوع و تکثر گفتمانی وجود نداشت اما اکنون ماهیت رسانه، بهطور مشخص و بارز، تعاملیتر شده است. این تعاملیتر شدن، یک حس کنشگری به مخاطب یا کاربر میدهد که یعنی خیلی مواقع میتواند تأثیر مثبت داشته باشد و البته خیلی مواقع دیگر هم فاقد اثر خاص است. در این روند نو، بصریشدن نیز بیشتر شده و رو به افزایش است. مصداق آن اینکه همه از طریق گوشیهای هوشمند دائماً در حال تصویربرداریاند.
در این شرایط، یک تصوری ایجاد شده که دیگر آن رسانههای جمعی و آن جریانسازیها کنار رفتهاند؛ درحالیکه اینچنین نیست. بهطور کلی ذهنیت این است که افراد بهتنهایی میتوانند کنشهای تأثیرگذار داشته باشند. اما در وضع جدید همچنان انتخاب و گزینش اطلاعات وجود دارد. برای نمونه، بیبیسی انتخاب میکند که از بین هزاران تصویری که دریافتی کدام موارد را برای نمایش انتخاب کند. کدام حادثه از ایران را برجسته کند تا در جهت گفتمان خودش باشد. برای باشگاه خبرنگاران صداوسیما هم مطمئناً از سراسر ایران تصویر ارسال میشود اما این رسانه هم انتخابگری دارد که چه چیزی را انتخاب کند تا در جهت گفتمانش به نمایش بگذارند.
بنابراین، رسانه آنچنان که برخی تصور میکنند، دموکراتیک نشده و همچنان «ماهیت عمودی» دارد. در برابر عمودیبودن، مسطحبودن است؛ یعنی اینکه همۀ ما در این جهان یک قدرت برابر داریم و در انتقال ارتباطات، صداهای ما به شکل یکسانی شنیده شود؛ درحالیکه چنین نیست و یک سلبریتی یا یک شخص اثرگذار در فضای مجازی (Influencer) امکان بیشتری برای شنیدهشدن دارد. سازمانهای رسانهای مثل بیبیسی و صداوسیما که قدرت سازماندهی و تأمین مالی بیشتری دارند، امکان بیشتری برای دیدهشدن دارند و بهبیانموجز، همچنان نقش تعیینکنندهتری دارند.
برخی خردهسلبریتیها اصالتاً از دل فضای مجازی به شهرت رسیدهاند. این پدیده بهتدریج شکل یک رسانه را مییابد و به رسانه تبدیل میشود. اما از جایی به بعد، خردهسلبریتی دیگر نمیتواند با زمینۀ اولیهای که در آن به شهرت رسیده است، مخاطبان را راضی نگه دارد و باید به یک تیم رسانهای تبدیل شود. این تیم رسانهای، شبانهروز تلاش میکند که فرد هدف در فضای مجازی بیشتر دیده شود. فرد برای دیدهشدن باید سازماندهی دقیق داشته باشد که بتواند با سایرین رقابت کند؛ همانطور که سرویسهای خبری هم با یکدیگر در رقابت هستند. در واقع، یک سلبریتی یک فرد نیست بلکه یک سازمان است. ممکن است شبیه به یک شرکت غیررسانهای باشد؛ تبلیغات کند؛ قرارداد بندد و برخی دیگر از خصوصیاتی را که در یک شرکت شاهد آن هستیم داشته باشد. حتی ممکن است در بعضی از کشورها جنبۀ رسمیتری به کار خود دهند و مالیات بپردازند. البته روابط فردی در پیامرسانها منجر به جریانسازی نمیشود. اما در سطح شبکههای اجتماعی، دیگر با پدیدۀ فردی مواجه نیستیم و تأثیرگذاری در سطح جمعی رخ میدهد. گروههایی با موضوعات تخصصی در پیامرسانها هستند که جمعیت انبوه دارند و یک community را تشکیل میدهند. بههرروی، از جایی به بعد اقتضا میکند که یک تولید رسانهای (خط تولید و تولید بهمنزلۀ یک خط) داشته باشیم؛ وقتی دیگر تعاملات روزمره، پاسخگوی افزایش تعداد دنبالکنندگان نیست. در این زمان، نیاز به خلاقیت و مطالعه وجود دارد تا بتوانیم در رقابت باقی بمانیم. آنچه تاکنون گفته شد، توضیح روند انتقالیشدن است؛ روندی که در حال تشدید است.
آنچه ناظر به ترتبها، تقدمها و تأخرها در روند انتقالی توضیح داده شد، بهعنوان نکتهای سیاستی دربارۀ سفرهای استانی نیز قابلطرح است. برای مثال، کسی که خواهد سفرهای استانی را بازنمایی کند، مهم است که ماهیت شبکههای اجتماعی و پیامرسانها را بشناسد و بپرسد چه چیزی باید اولویت بازنمایی باشد؟ ماهیت خود رسانه چیست؟ رسانههای رسمی و غیررسمی چه ظرفیتی دارند؟
همۀ اینها در پارادایم انتقالی قرار دارند. نیز باید باید دانست ظرفیت رسانههای جمعی چیست؟ باید دانست که تنوع گفتمانی و تکثر گفتمانی پیدا کردهایم و در فضای مجازی درحال تشدید است. این پرسشها و پاسخهای آن، ملاحظاتی سیاستی مربوط به سفرهای استانی است.
بنا بر آنچه گفته شد، یک پارادایم، پارادایم انتقالی ارتباطات است که واسطهای بین مخاطبان و رسانههاست. روند آن چنین است که در یک دورهای، تنها رسانههای جمعی بودند و هنوز هم روی کار هستند. سپس رسانههای اجتماعی هم اضافه شدند. اگر در گذشته چند شبکۀ رادیویی و تلویزیونی بود، اکنون چند میلیارد صفحه وجود دارد و رسانههای اجتماعی متنوعی داریم. پس انتقالیشدن تشدید شده و گسترش پیدا کرده است.
اگرچه رویکرد انتقالی رویکردی رسمیتر و متعارفتر در دنیا است اما چنانکه ذکر شد، از یکسو احتمال کژکارکردی سطوح عملیاتی و نقص در گزارشِ کار آنها به دولت و ازدیگرسو، ملاحظات «ساختِ رسانهای واقعیت» سبب نیازمندی به رویکردهای بدیل و رقیب ارتباطاتی میشود. ازاینرو، در مقابل رویکرد انتقالی، رویکرد آیینیِ ارتباطات از ضرورت دیدارِ حضوری، مستقیم و مواجهۀ زیسته با پدیدهها دفاع میکند.
ارتباطات آیینی، ارتباطی مبتنی بر اجرا بوده و ماهیت جمعی و اجتماعی دارد. برای نمونه، تئاتر یک اجرا است یا آیینهای شب یلدا، چهارشنبهسوری، نوروز و نظایر آن نیز ذیل ارتباطات آیینی دستهبندی میشوند. بهبیان عامتر، هرچیزی که در فضای ارتباطات سنتی در قالب آیینها داشتیم از تعزیه تا جشنها، زیرمجموعۀ ارتباطات آیینی است. یعنی واسطۀ الکترونیک یا رسانۀ ارتباطجمعی برای آن وجود ندارد که فاصله ایجاد کند؛ درحالیکه در ارتباطات انتقالی، فاصله وجود دارد.
مسیر ارتباطات انتقالی هرچند قدرت افزایشی دارد (وسعتیافتنِ تعداد مخاطبان) و فرصتهایی را در اختیار ما قرار میدهد اما تهدیدهایی دارد که مهمترین آن «درک نازیسته» و از دور نسبت به مسائل مردم و اهالی یک اجتماع محلی است.
بهطور معمول، از طریق رسانهها گزارش میگیریم. نتیجه و نسخهای متمایز از این گزارشها برای رئیسجمهور ارسال میشود و قطعا حاوی این نیز خواهد بود که در یک شهر یا استان چه مسائلی وجود دارد. زمانی هم از روی ضرورت و ناچاری شاهد آن هستیم که رئیسجمهور نمیتواند بهصورت حضوری با مردم در ارتباط باشد. بنابراین از طریق تلویزیون ارتباط برقرار میکند. این ازجمله فرصتهای افزایشی فناوریهایی مانند رسانههای جمعی است (خاصیت افزایشی). رئیسجمهور بیواسطه نمیتواند همۀ ابعاد مشکلات ما را درک کند. ناگزیر در قالب چند تصویر که ویرایش میشود، واقعیتها را میببیند. اما مشکل آنجاست که زبان تصویر الکن است. برای نمونه، زمانی که گزارشی از یک بلای طبیعی برای رئیسجمهور ارسال میشود، صرفاً خاصیتِ اطلاع پیداکردن دارد. زمانی هم ممکن است رئیسجمهور بهصورت حضوری مشکل مردم سیلزده را درک کند. ازاینرو، مشکلات سرما و تهدید سلامت مردم را از نزدیک حس خواهد کرد. یا فهم اینکه مردم در حال عزاداری هستند یا فهم اینکه دقیقاً در چه سطحی از رنج قرار دارند، مستلزم حضور فیزیکی و مکانی است. آمارِ خانههای تخریبشده، یک تصویر انتزاعی به رئیسجمهور میدهند.
در تراکم اطلاعات که برای رئیسجمهور ارسال میشود، کیفیت هضم اطلاعات مهم است. بههرروی، در این روند تجربه تقلیل پیدا میکند و این خاصیت کاهشی رسانههای جمعی بزرگترین تهدید است. در فضای انتقالی، حجم اطلاعات افزایش و سرعت انتقال آن بیشتر میشود و این برای اطلاعیابی مفید است اما از کارکرد تجربۀ زیستی و انتقال فهم و درک تجربۀ مردم (سیاستگذاری عمیق) ناتوان است. دلایل بازنمایانه نیز دارد؛ بهاین معنی که زبان رسانه کشش تجربۀ حداکثری و واقعی را ندارد.
خاطرنشان باید کرد که متناظر با دوگانۀ انتقالی-آیینی، سفرهای استانی اهمیت و ضرورت بیبدیلی از حیث هستیشناسی و صِرفالوجود دارد که البته شخصیت دولت در کموکیف آن بسی مؤثر است. این اما بهمنزلۀ بیاهمیتشدن رویکرد انتقالی نیست بلکه بهمعنای برتری رویکرد آیینی بر رویکرد انتقالی است.