صفحات
شماره دو - ۰۱ تیر ۱۴۰۱
برداشت اول - شماره دو - ۰۱ تیر ۱۴۰۱ - صفحه ۱۳۶

نگاهی انتقادی به میراث برنامه‏های توسعه

عدالت سیاسی، جمهوری اقتصادی

عدالت سیاسی، جمهوری اقتصادی

محمود ذکاوت /
پژوهشگر تاریخ معاصر ایران

 

عدالت و جهوریت

جامعه همواره عدالت‏طلب است. پربسامدی این مفهوم را در میراث فقهی، سیاسی و حتی ادبی جهان اسلام و ایران می‏توان یافت. در واقع پرداخت وسیع و گسترده به این مفهوم در ابعاد مختلف نشان از اهمیت و جایگاه ویژۀ آن دارد. در ادبیات فقهی‏سیاسی اسلام، عدالت حتی نسبت محکمی با مشروعیت پیدا کرده است. تا جایی که حکمرانی و حکومتی مشروع است که عدالت را محقق کند. به همان نسبت نیز فاصله‏گیری از عدالت مشروعیت‏زدا خواهد بود. عدالت در دورۀ معاصر ازجمله مفاهیم اصلی سپهر سیاسی و اجتماعی ایران بوده است.
در دروان معاصر با عمده شدن جریان‏های فکری موسوم به اصلاح، احیا و نهضت، این مفهوم بار معنایی گسترده‏تر و عمیق‏تری نسبت به قبل پیدا کرد. به همان نسبت نیز توجه به آن در حوزه‏های مختلف فکری تا سیاسی و اجتماعی بیشتر شد. ترجیع‏بند غالب گروه‏های اجتماعی دربارۀ عدالت، آن بوده است که ما در وضعیت «بی‏عدالتی» هستیم و برای تحقق «عدالت» باید اقدام کنیم. در چنین اوضاعی، «بی‏عدالتی» و تحقق «عدالت»، مختصات رویارویی دولت (قدرت) و جریان‏های ناسازگار (مقاومت) را رقم زد. به‏عبارت دیگر، در دوران معاصر دولت‏ها مسئول اصلی بی‏عدالتی در جامعه بودند و جریان‏های ناسازگار در حوزه‏های گوناگون به‏منظور تحقق عدالت با قدرت سرشاخ شدند؛ عدالت به‏معنای دریافت سهم عادلانۀ مردم از ثروت و قدرت کشور. در واقع آنچه بیش از عدالت تأثیرگذار بوده فقدان عدالت یعنی بی‏عدالتی بود. به‏طور اساسی مفهوم بی‏عدالتی بسامد بیشتری در این دوره داشته تا خود عدالت و بی‏عدالتی بیشتر از آنکه شرح داده شود، احساس می‏شده است. در چنین معرکه‏ای مفهوم «جمهوریت» نیز برآمد. جمهوریت مفهومی برآمده از جریان‏های مقاومت برای پاسخ به وضعیت سیاسی و اقتصادی بود. جریان‏های مقاومت، قدرت را متهم می‏کردند که با وضعیتی که ایجاد کرده بی‏عدالتی را رقم زده و علاج کار، تن دادن به جمهوریت است. جمهوریت یگانه راه تحقق عدالت است.

 

دولت مسئول عدالت

این رویارویی، دولت‏های معاصر را بر آن داشت تا عهده‏دار تحقق عدالت در جامعه شوند. در واقع دولت‏ها خود را مأمور تحقق عدالت در جامعه پنداشتند و آن را وظیفۀ دولت دانستند. به‏طور خاص از اواخر دورۀ پهلوی اول تا دوران کنونی این مهم در دستور کار قدرت‏های مستقر در ایران قرار گرفته است. «برنامه‏های عمرانی» و «برنامه‏های توسعه» دو مفهومی است که برای این انگارۀ قدرت سامان‏دهی شده است. به‏عبارت دیگر، دولتی که مسئول بی‏عدالتی در جامعه معرفی می‏شد، اکنون مسلح به برنامه آمده تا عدالت را محقق سازد؛ عدالت از دریچۀ برنامۀ توسعه. به بیانی سند اصلی‏ای که الگو و برنامۀ دولت برای عدالت در جامعه را نشان می‏دهد، همان برنامه‏های عمرانی و توسعه است.
در ادامه با اشاره به برنامه‏های عمرانی و توسعه در دورۀ پهلوی و عصر انقلاب اسلامی به چند اشکال و مسئلۀ اصلی در این برنامه‏ها اشاره و مفهومی که می‏تواند این نقیصه را برطرف کند، ایضاح خواهد شد.  

 

تجربۀ پهلوی اول

نخستین گام‏های برنامه‏ریزی در ایران به سال 1303 برمی‏گردد که کمیسیونی با مشارکت دولت و مجلس با عنوان «کمیسیون اقتصادیات» با هدف برنامه‏ریزی اقتصادی تشکیل شد. ریاست این کمیسیون را سیدحسن تقی‏زاده بر عهده داشت. با وجود این، از سال 1316 و با مساعیِ ابوالحسن ابتهاج بحث برنامه‏ریزی در ایران آغاز گشت. در آنجا ابتهاج مسئول تهیۀ «نقشه اقتصادی کشور» شد. اقدام او زیر نظر وزارت مالیه و اداره کل تجارت بود. این تجربه ناکام ماند و ابتهاج در نامه‏ای به تاریخ 2آذر1318 علت مغشوش بودن وضع اقتصادی کشور را به‏طور اختصار، نداشتن برنامۀ اقتصادی و نبودن مرکزیت در کارهای اقتصادی دانست. ابتهاج درنهایت راه‏حل را ایجاد یک سازمان هدایت‏کنندۀ این امور در هیئت دولت معرفی کرد1.
در نخستین تجربه، یعنی «نقشۀ اقتصادی کشور»، تمرکز بر مسئلۀ اقتصاد بود؛ حتی نهادهای متولی امر نیز نهادهای اقتصادی و تجاری بودند. به‏طور کلی، مسئلۀ عدالت از دریچۀ اقتصاد و معیشت فهم می‏شد و بر همین اساس نیز حل مسئله به‏شیوۀ اقتصادی بود. قدرت، عدالت را اقتصادی می‏فهمید. در نظرگاه قدرت، توسعه یک رشد اقتصادی بود که باید توسط دولت برنامه‏ریزی و از خارج، تأمین اعتبار و از آسمان بر کشور تحمیل می‏شد.

 

تجربۀ پهلوی دوم

از سال 1325 با ایجاد نهاد برنامه‏ریزی در ایران فصل جدید «عدالت» در ایران معاصر آغاز شد. «نقشۀ اصلاحی و عمرانی کشور» طراحی و «هیئت عالی برنامه» مأمور اجرای آن شد. اجرای این برنامه منوط به وام خارجی و توسل به نهادهای خارجی  بود. در این میان «ترقی» کلیدواژۀ اصلی ادبیات اقتصادی دولت بود.
در دورۀ پهلوی دوم تهیۀ هزینۀ اجرای برنامه‏های توسعه فقط از خارج تأمین نمی‏شد، بلکه در ادامه و با مطرح شدن «اصل چهار ترومن» حتی برنامه و جرئیات آن نیز از خارج به ایران دیکته شد. عدالت نمودی از سیاست در قدرت بود. همان طور که عناصر قدرت به دولت‏های خارجی وابسته بودند، برنامه و چارچوب آن‏ها نیز چنین بود. این برنامه‏ها در ادامه در قالب کمیسیون مشترک ایران و آمریکا دنبال شدند2. در این دوره، پنج برنامۀ عمرانی سامان یافت که به‏نوعی مهم‏ترین سند تحقق عدالت از سوی قدرت بود. برنامه‏های عمرانی پنج‏گانه بی‏سامانیِ گسترده‏ای در جامعۀ ایرانی ایجاد کرد. برنامۀ ششمی هم بود که با وقوع انقلاب مجال ظهور نیافت. بی‏راه نیست که ازجمله عوامل انقلاب اسلامی در سال 1357 را برنامه‏های غیرمتعادل عمرانی در دوره پهلوی بدانیم. قدرت در دورۀ پهلوی دوم مفهوم «انقلاب سفید» را برای برنامۀ توسعه و توزیع عدالت خود برگزیده بود و با تمرکز بر حوزۀ اقتصاد سعی می‏کرد در چند سال راه صدساله را طی کند. در برنامه‏های عمرانی پنچ‏گانۀ پهلوی دوم نیز تمرکز اساسی بر روی اقتصاد و رشد شاخص‏های اقتصادی است. در راهبرد فرهنگیِ دولت نیز تخاصم با فرهنگ بومی مردم دیده می‏شود. سیاست و حوزه‏های اجتماعی آنچنان از چشم دولت پنهان مانده بود یا تعمدی در غفلت از آن وجود داشت که در سال‏های واپسین حکومت پهلوی، تهران به بزرگ‏ترین حاشیه‏نشین غرب آسیا بدل شد. گرو‏ه‏های سیاسیِ مخالف در زندان بودند و اعدام نیروهای مقاومت به برنامۀ عمدۀ قدرت بدل شده بود. قدرت در عصر پهلوی سعی داشت با «حزب‏بازی» ارتقای رویکرد سیاسیِ خود را نشان دهد، اما فقدان انتخابات و حضور مردم در عرصۀ سیاسی، به‏خوبی گویای برنامۀ قدرت بود. چیزی که حسین بشیریه با عنوان حزب یا احزاب دربار از آن یاد می‏کند3. در برنامه‏های مذکور نیز فقدان حضور «مردم» و «نهادهای مردمی» کاملاً مشهود است4. دولت پهلوی مانند هر دولت دیگری دوست داشت خود را مجری برنامه‏ای معرفی کند که به نفع کل جامعه است. این عوامل سبب ناپایداری رژیم پهلوی شد5 و «جمهوریت» و تحقق آن در ایران را به تعویق انداخت.  

 

دوران انقلاب اسلامی

 عدالت در عصر انقلاب اسلامی یکی از گفتارهای اصلی در حوزه‏های مختلف بود و با وجود آنکه سند «اصول و مبانی تعیین هدف‏های توسعۀ اقتصادی‏اجتماعی در جمهوری اسلامی ایران» به‏صراحت تأکید شده بود که توسعۀ اقتصادی باید در جهت تأمین نیازمندی‏های ضروری و در خدمت ریشه‏کن کردن فقر و تأمین عدالت اجتماعی و استقلال کشور باشد6؛ اما برنامه‏های شش‏گانۀ توسعۀ جزئیات رسیدن به این مهم و تحقق آن را مشخص نکردند. البته کم‏وبیش مفاهیمی مثل عدالت در برنامه‏های توسعه دیده می‏شود. در واقع برخلاف اسناد دوره‏های پیشین که اهتمامی به حوزۀ عدالت نداشتند در عصر انقلاب اسلامی این مفهوم وارد ادبیات و اسناد سازمان برنامه و بودجه، به‏عنوان مغز متفکر سامانۀ عدالت در کشور، شد. اما عدم استقرار سامان و سامانۀ انقلابی در سازمان برنامه و بودجه باعث شد در جمهوری اسلامی و در برنامه‏های توسعۀ آن، دولت باز هم به الگوهای غیربومی متکی باشد. اگر در دورۀ قبل این الگوها به دولت دیکته و تحمیل می‏شد در جمهوری اسلامی، دولت خود به استقبال وام‏های خارجی و برنامه‏های بانک جهانی برای بهینه‏سازی زندگی در ایران رفت. این اقدام در حالی صورت گرفت که تجربۀ کارآمد برخی از نهادهای تأسیسی انقلاب اسلامی مانند جهاد سازندگی در حوزه‏های عمومی و اجتماعی و عدالت وجود داشت. در عصر انقلاب اسلامی با تأسیس نهاد «جمهوریت»، گام‏های بهینه‏ای برای تحقق عدالت برداشته شد؛ اما همچنان بی‏عدالتی مسئله‏ای جدی است.

 

برآیند

مشکل جدی برنامه‏های عمرانی و توسعۀ دولت در ایران معاصر که به‏نوعی سودای تحقق عدالت در جامعه را از طرف عناصر و گفتمان قدرت دنبال می‏کنند، فربهی نگاه اقتصادی در آن‏هاست. دولت‏های دورۀ معاصر آن‏قدر که شیفتۀ پول و درآمد و بهبود اقتصادی‏اند، به رشد جامعه و پیشرفت فرهنگی توجه ندارند. در نگاه آن‏ها ترقی یک فرمول ریاضی است که باید گام‏به‏گام طی کرد. تحکمی از بالا به پایین است که در صورت ارادۀ جدی دولت محقق خواهد شد. این عدم توازن فقط در تمرکز بر حوزۀ اقتصاد و غفلت از دیگر عرصه‏های اجتماعی نیست. عدم توازن را در حوزۀ مرکز - پیرامون هم می‏توان دید. ویژگی برجستۀ سیاست و دولت در ایران معاصر آن است که این امور تقریباً یک شهر و آن هم تهران را مبنا قرار می‏دهد7.
مسئلۀ دیگر و بحران شدیدی که در الگوی عدالت در تاریخ معاصر ایران خاصه در برنامه‏های دولت وجود دارد، فقدان «مردم» است. مردم و نهادهای مردمی نه در طراحی، نه در اجرای برنامه‏های عدالت و توسعۀ دولت حضوری ندارند. حتی از ظرفیت‏های آنان برای بهبود کارایی برنامه نیز استفاده نمی‏شود. همین مسئله باعث شده که نهاد جمهوریت نیز دچار بحران شود. مسئلۀ اساسی فهم درست مناسبات عدالت و جمهوریت است. اگر زمانی بر اساس اندیشۀ سیاسی انقلاب اسلامی، جمهوری‏خواهی رهیافتی برای عدالت‏گستری قلمداد می‏شد اکنون نباید با فهمی یک‏جانبه و قدرت‏بسنده از اجرای عدالت، این مناسبات را از یاد برد، جمهوریت را تهدید انگاشت و کم‏اثر کرد. باید توجه داشت که هرگونه تضعیف جمهوریت نه تنها منتهی به عدالت نخواهد شد بلكه مهمترین نهاد نظارتی و مشارکتی نظام، یعنی مردم، را از كاركرد اصلی خود باز می‏دارد. در عصر انقلاب اسلامی با تحقق نهاد «جمهوریت» موانع  و بسیاری از مشکلات در حوزۀ عدالت سیاسی برطرف شد؛ اما اکنون با عمده شدن مسائل اقتصادی و خطرِ در حاشیه قرار گرفتن جمهوریت، علاج و چارۀ کار نه در کاهش قدرت جمهوریت، بلکه در تسری و تأسی این نهاد به حوزۀ اقتصادی است؛ جمهوری اقتصادی باید احیا شود.
نکتۀ دیگر و اساسی در باب ایده‏ها و برنامه‏های دولت‏های ایران معاصر در حوزه‏های توسعه و عدالت و الگو قرار دادن برنامه‏های خارجی است. در یک دوره برنامه‏های اصل چهار ترومن به دولت تحمیل شد و در دوره‏ای برنامه‏های بانک جهانی برای دولت الگو بوده است. این الگوها اوضاع بومی و منطقه‏ای را لحاظ نمی‏کنند و حتی با سرشاخ شدن با جمهوریت ممکن است پشتوانه مردمیِ قدرت را از بین ببرند.

 

نتیجه

در دولت‏های دهۀ پنجم انقلاب اسلامی ارتکاب برنامه‏ها و خطاهای پیشین در حوزۀ عدالت جایز نیست، بی‏شک نباید از برنامه‏ها و نهادهای جهانی در حوزۀ اقتصاد غافل بود. باید توجه داشت که زیست‏بوم ایران به برنامه و الگویی غیر از الگوی دیکته‏شده از آن نهادها و برنامۀ خارجی احتیاج دارد و همان طور که عدالت به حوزۀ اقتصاد محدود نیست و دیگر حوزه‏های اجتماعی را نیز دربرمی‏گیرد، جمهوریت نیز مختص سپهر سیاسی نیست. در کشور ما با وجود میراث طولانی سلطنت و اقتدارگرایی سیاسی، تحقق جمهوریت در قالب انتخابات و توجه به حضور سیاسی مردم گامی بلند محسوب می‏شود؛ اما صرف تأکید بر آن به‏عنوان یگانه نمود جمهوریت در ایران کنونی انحرافِ شناختی است. وقت آن رسیده که جمهوریت در دیگر حوزه‏های عمومی، خاصه اقتصاد نیز نمود یابد.
برنامه‏ریزان توسعه در ایران، ترقی را مانند یک فرمول ریاضی صورت‏بندی می‏کردند که با تحقق هر گام، اوضاع برای گام بعدی ترقی بهتر خواهد شد و البته در این میان عوامل اجتماعی و فرهنگی به‏شدت نادیده انگاشته می‏شد. شرایط اجتماعی جز در برنامه‏های عصر انقلاب اسلامی لحاظ نشد. در برنامه‏های توسعۀ انقلاب اسلامی نیز مشکلات اساسی دیده می‏شود؛ از یک‏سو مفهوم «جمهوریت» به حوزۀ اقتصاد تسری پیدا نکرده است. در واقع توسعه در ایران معاصر به‏طور مستقیم به دولت وابسته و همواره امری بوده که باید دولت از بالا به پایین به جامعه تحمیل می‏کرده است؛ درحالی‏که تجربۀ جمهوری در عرصۀ سیاسی و استفاده از توان مردم و نهادهای مردمی به‏خوبی نشان داد که رشد سیاسی مردم و کارآمدی قدرت ممکن است؛ اما این امر در حوزۀ اقتصاد مغفول ماند. از سوی دیگر، در برنامه‏های توسعۀ ایران تناسب توجه به عرصه‏های مختلف دیده نمی‏شود. هنوز هم نگاه اقتصادی به برنامه‏های توسعه سایه افکنده است. این امر ناشی از وضعیت اقتصادی نامناسب کشور است. به‏عبارت دیگر، وضعیت بد اقتصادی باعث می‏شود برنامه‏های توسعه همیشه به مشکلات و مسائل اقتصادی معطوف باشد و توجه ویژه به این عرصه باعث فراموشی دیگر عرصه‏های اجتماعی شده و همین امر در ادامه به ناکارآمدی همان برنامه منجر می‏شود؛ چراکه بایسته‏ها را به‏طور کامل لحاظ نکرده است. این دور باطل مدام تکرار شده است. دولت کنونی باید نیک بنگرد، مشکلات اقتصادی اکنون به عیان رخ کشیده‏اند و بدیهی است که باید دولت بیشتر توان خود را معطوف به این عرصه کند؛ اما غفلت از عرصۀ فرهنگ و جامعه، واکنش‏های سخت‏تری در پی خواهد داشت. دولت‏های دهۀ پنجم انقلاب اسلامی می‏توانند ازجمله دولت‏هایی باشند که همراه با تحقق عدالت سیاسی، جمهوری اقتصادی را نیز به ظهور برسانند.

جستجو
آرشیو تاریخی