صفحات
شماره دو - ۰۱ تیر ۱۴۰۱
برداشت اول - شماره دو - ۰۱ تیر ۱۴۰۱ - صفحه ۱۶۰

درنگی در دوگانه‏سازی از عدالت و مصلحت

عدالت مصلحت است

آیا می‌توان عدالت را به دلیل مصلحت متوقف کرد؟

احمد مبلغی /
استاد حوزه علمیه قم و عضو مجلس خبرگان رهبری

 

عدالت، لازمۀ مصلحت است

برای کشف و فهم جایگاه عدالت در حکومت اسلامی، لازم است رابطۀ مصلحت و عدالت را شناسایی کنیم و محل بررسی قرار دهیم. مصلحت گاهی از اوقات به‏معنا‏ی غایت و هدفی است که کل شریعت برای آن آمده است؛ یک مصلحت واقعی و تکوینی که از نظم اجتماعی تا کمال و تقرب و نهایتاً سعادت اخروی را دربرمی‏گیرد. مرحوم علامه طباطبایی نیز وقتی که مصلحت را تعریف می‏کند به‏معنای همان کمالات غایی به کار می‏گیرد؛ یعنی این‏طور منظور می‏دارد که همۀ احکام و همۀ شریعت و دین برای تحقق بخشیدن به آن مصالح هستند.
اینجا مصلحت غیر از آن مصلحتی است که در ذهن و ادبیات ما در فضای رفتار حکومتی و سیاسی مطرح است و به‏معنای غایاتی است که به قول علامه، وجودی هستند و کل شریعت آمده است که انسان از رهگذر اجرای شریعت به آن غایات و مصالح دست پیدا کند. اگر مصلحت به این معنا باشد، عدالت یک حکم، سلوک، رفتار و بخشی از شریعت است و این بخشی از شریعت مثل همۀ اجزای دیگرِ شریعت در مسیر تحقق بخشیدن به آن مصالح است؛ یعنی مرتبۀ عدالت یک مرتبۀ پیشینی است و ما از طریق عدالت می‏خواهیم به آن مصلحت برسیم و مرتبۀ مصلحت، مرتبۀ غایی، نهایی و کمالی در پایانه‏های حرکت انسان است و عدالت در مسیر برای رسیدن به آن است. اگر مصلحت را به این معنا بگیریم، رابطۀ مصلحت و عدالت یک رابطۀ اساسی و مهم است به این معنا که جز با عدالت نمی‏شود آن مصحلت را تحقق بخشید. براساس ادبیات دینی نیز این عدالت، قوی‏ترین و اساسی‏ترین ابزار و مسیر برای تحقق بخشیدن به آن است و بدون این نمی‏توان به آن رسید.
بخشی از ادبیات دینی  را نیز  اگر تحلیل کنیم به همین نتیجه می‏رسیم که منهای عدالت اساساً نمی‏توان به آن کمالات دست پیدا کرد؛ کمالات نیز البته همه‏اش مربوط به عدالت نیست؛ چون بخش‏های عبودیتی و عبادتی مربوط به یک جوانب روحی است که در ایجاد مصلحت غایی و آن کمال و تقرب و سعادت نقش اساسی دارند، اما همه‏اش آن عبادت شریعت نیست؛ چراکه شریعت بخش‏هایی مربوط به جامعه و سلوک اجتماعی دارد که اگر این بخش از شریعت را که مربوط به عدالت و تمرکز بر عدالت است رعایت نکنیم، به‏هیچ‏وجه نمی‏توانیم به آن مصحلت برسیم و حتی عبادت‏های ما نیز نمی‏تواند آن مصلحت را به‏هیچ‏روی محقق کرده و تحقق ببخشد. از این جهت نباید از عدالت فروگذاری کرد، چون در مسیر ما یک بار کمال نظم اجتماعی، که در کلام علامه نیز هست، منظورنظر است، باز اینجا عدالت است که می‏تواند آن نظم را ایجاد کند، گاهی نیز از نظم فراتر می‏رویم و غایت بالاتر را که تقرب است، مقصود می‏گیریم که آن نیز با عدالت ایجاد می‏شود «اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ»؛ یعنی نباید تصور شود که تقوای منهای عدالت را می‏شود در جامعه محقق کرد. اینکه اگر کسی عدالت نداشته باشد یا عدالت به خرج ندهد، اساساً تقوا و معنویت شکل نمی‏گیرد، به این معنا نیست که اگر عدالت داشتید، حتماً تقوا پیدا می‏کنید. به تعبیر دیگر، یکسری اجزای دیگر نیز وجود دارد که باید رعایت شود، ولی نزدیک‏ترین امر برای تحقق معنویت و شرط لازمش عدالت است. به‏عبارت دیگر، باید این را داشته باشید و عوامل دیگر نیز دخالت کند تا انسان بتواند به آن مصلحت یعنی تقوا دست پیدا کند. تقوای الهی نیز خودش یکی از مصالحی است که ما را به یک مصلحت بالاتری می‏رساند که قرب است. اینجا دیگر قرب بالاترین مصلحت است؛ بنابراین عدالت به‏عنوان بخشی از شریعت، قوی‏ترین، مهم‏ترین، محکم‏ترین، فراگیرترین و گسترده‏ترین امر شریعت است که می‏تواند فلسفۀ وجودی خلقت انسان و به‏تعبیر دیگر آن کمال واقعی انسان را که در مراتبی از نظم اجتماعی شروع می‏شود و به قرب و نهایتاً رضوان الهی می‏رسد، محقق کند. پس یک‏وقت مصحلت این‏طور معنا می‏شود که قوی‏ترین، بلامنازع‏ترین و اساسی‏ترین ابزار برای رسیدن به آن مصلحت، عدالت است که اگر نباشد بخش‏های دیگر شریعت، که مربوط به عبادت و امثالهم است، محقق نمی‏شود.

 

عدالت، مصلحت است

یک‏وقت نیز مقصود از مصلحت نه به‏معنای آن مصلحت‏های غایی دستگاه فکری علامه طباطبایی، که ادبیات دینی نیز آن را بازنمایی می‏کند، بلکه به این معناست که ما در اجرای احکام مصلحت‏سنجی کنیم؛ یعنی شرایط و موقعیت‏ها را ببینیم. اگر به این معنا باشد، این غیر از آن است. اینجا دیگر مصلحت در اجرای احکام ملحوظ می‏شود. مقصود از اجرای احکام اجرای شریعت است. یک بار مربوط به عدالت و احکام حامل عدالت و یک بار غیرمرتبط با عدالت است. به هر ترتیب، همۀ احکام که مربوط به عدالت و مناسبات اجتماعی نیست؛ بنابراین ما احکام را به دو دسته تقسیم می‏کنیم: یکی احکامی که حامل مستقیم عدالت هستند، و یکی نیز احکام عبادی و غیرعبادی و جوانبی از شریعت است که حتی به اجتماع نیز ممکن است برگردد و حتی کارکردهایی در جهت تقویت عدالت داشته باشد، اما نفس محتوای حکم ناظر بر عدالت نیست. در این حوزه که به عدالت مربوط نیست، طبیعی و مقدور است که انسان، جامعه و حکومت به‏دلیل مصلحت‏سنجی حکمی را معطل کند. نگاه امام نیز همین است که اگر مصلحتی به کار آید، می‏شود حکم را موقتاً تعطیل کرد.
سؤال اینجاست که آیا آن بخشی را که مربوط به عدالت است نیز می‏توانیم به‏دلیل مصلحت در مواردی متوقف کرده یا درجۀ تمرکز بر آن را کم کنیم؟ اینجا یک نگاه تخصصی و شاید بتوان گفت دینی نیز هست که اساساً اگر عدالت نباشد، فسادی پردامنه و چندلایه و فراگیر در جامعه ایجاد می‏شود که اساساً نظم جامعه را به هم می‏زند و نگاه به دین را تضعیف می‏کند و جامعه را از مسیر مصحلت‏های واقعی خارجی می‏کند. اینجا مصلحت‏سنجی‏های ما در ظاهر مصلحت‏سنجی است، ولی وقتی عدالت نباشد، فضا و زمینه و همۀ موقعیت برای این پهن می‏شود که رخنه ایجاد شود و نظم از دست برود.
شاید بتوان گفت دلیل تمرکز امام علی(ع) بر عدالت نیز به همین مسئله برمی‏گردد. در تاریخ داریم که عده‏ای آمدند و به حضرت گفتند که از بیت‏المال به کسانی بدهید که می‏خواهند به معاویه بپیوندند تا به سمت معاویه اقبال پیدا نکنند ولی حضرت قبول نکرد. حتی گفتند که حق ما را به آن‏ها بدهید تا نروند ولی حضرت باز هم قبول نکرد و عبارت معروفش نیز این است که فرمود: «أَتَأْمُرُونِّی أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِیمَنْ وُلِّیتُ عَلَيْهِ»، آيا به من امر مى‏كنيد تا با ستم‏كردن در حق كسانى كه بر آنان حكومت می‏کنم پيروزى بجويم؟ درنتیجه این نگاه، نگاه دینی و قابل‏پذیرش با ادبیات دینی است. امام علی(ع) فرمودند: «اِنَّ فِى الْعَدْلِ سَعَةً وَ مَنْ ضاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ اَضْيَقُ»، اگر کسی عدل برای او تنگ شود، ظلم بیشتر بر او تنگ خواهد آمد؛ یعنی تالی‏فاسدهای عدم عدل خیلی بیشتر است. به‏عبارت دیگر، هیچ مصلحت‏سنجی نباید جلوی عدالت را بگیرد و بزرگ‏ترین مصحلت‏سنجی خود عدالت است. در واقع از آنجا که عدالت تحقق‏بخشِ آن کمالات است و نظم را در جامعه رعایت می‏کند، بهترین مصلحت این است که ما عدالت را رعایت کنیم، وگرنه کلام امام علی(ع) یا نگاه دین بی‏معنی می‏شود.

 

عدالت نسبی، مصلحت است

یک نگاه دیگر نیز این است که گاهی از اوقات ایجاد عدالت به‏صورت قاطع و صددرصد  در جامعه، یک تحمل و ظرفیت اجتماعی می‏خواهد. با این تفسیر آیا مثلاً ما می‏توانیم ده درصد مصلحت‏سنجی کنیم یا خیر؟ آیا مصحلت‏سنجی در اینجا یک رویکرد تدرّجی به اجرای عدالت صددرصدی است، نه به‏معنای جواز ظلم، بلکه به‏معنای اینکه متناسب با ظرفیت‏های اجتماعی درجه‏ای از عدالت را محقق کنیم؟ باید دانشمندان در این باره بحث کنند، ولی هرچه باشد، باید هشتاد درصد بر عدالت و مُرّ آن تمرکز کنیم و بیست درصد باقی‏مانده را نه به‏معنای دست کشیدن از عدالت، بلکه به‏معنای ایجاد زمینه و فضا برای رعایت عدالت صددرصدی بدانیم. به هر ترتیب، عدالت یک مُرّ دارد که ممکن است ظرفیت پذیرش کامل آن در جامعه وجود نداشته باشد. این را باید متخصصان بیابند و بررسی کنند که با توجه به اینکه عدالت صد درصدی سخت است و اجرای آن ممکن است فراتر از طاقت و تحمل باشد، آیا ما می‏توانیم یک عدالت تدرّجی را در کنار تمرکز بر عدالت داشته باشیم یا خیر؟ این مسئله باید بررسی شود. امام‏علی(ع) نیز که عدالت صددرصدی داشت در کنارش نیز می‏گوید که «قَدِ اسْتَوَتْ قَدَمَاىَ مِنْ هذِهِ الْمَدَاحِضِ لَغَيَّرْتُ أَشْيَاءَ»، یعنی اگر قدم‏های من از این لغزشگاه‏ها استواری یابد و از این وضعیت خارج شوم، خیلی کارها می‏کنم و دست به تغییرات خواهم زد؛ بنابراین خود حضرت هم می‏فرمایند که بعضی از امور قابل‏انجام نیست؛ چون در اوضاع لغزنده هستیم، و باید این را به وضعیت بعدی موکول کنیم. فارغ از اینکه این بخش‏ها دربارۀ عدالت یا غیرعدالت بوده است، این قابل‏انکار نیست که حضرت عدالت تدرّجی را می‏فرموده‏اند. ممکن است کسی بگوید که نگاه حضرت به یک تغییرات کلان اجتماعی و ایجاد نهادهای اجتماعی و وضعیت‏های دیگر اجتماعی بوده است و ارتباطی به عدالت نداشته است که این را نیز باید محل بحث قرار داد.

 

جمع‏بندی

بنابراین با این دسته‏بندی که عرض کردم در خصوص رابطۀ مصلحت و عدالت که امروزه نیز در فضای اجتماعی به‏شدت مورد توجه قرار گرفته است سؤال می‏شود که آیا می‏توان مصلحت را برای عدالت کنار گذاشت یا خیر؟ برای پاسخ به این سؤال

بنابراین با این دسته‏بندی که عرض کردم در خصوص رابطۀ مصلحت و عدالت که امروزه نیز در فضای اجتماعی به‏شدت مورد توجه قرار گرفته است سؤال می‏شود که آیا می‏توان مصلحت را برای عدالت کنار گذاشت یا خیر؟ برای پاسخ به این سؤال باید دست به تفکیک و تقسیم زد. اگر منظورمان از مصلحت به‏معنای کمال غایی است، که از نظم اجتماعی شروع می‏شود و تا قرب الهی و رضوان الهی می‏رسد، قوی‏ترین و محکم‏ترین ابزار رسیدن به آن عدالت است. حتی منهای عدالت، انسان به مصحلت نمی‏رسد، بلکه فساد ایجاد می‏شود؛ فساد در فلسفه خلقت انسان و نظم اجتماعی. یک‏وقت این مقصود است و یک‏وقت نیز مصلحت به‏معنای رعایت شرایط اجرای احکام عدالت و احکام حامل عدالت است. طبیعی است که در خصوص احکام غیرحامل عدالت که یا ارتباط ندارند یا ارتباط غیرمستقیم با عدالت دارند حرفی نیست. براساس نگاه حضرت امام(ره) گاهی مصلحت اجتماع ایجاب می‏کند که یکباره حکم تعطیل شود؛ چراکه همان نیز برای این است که جامعه بتواند از مصلحت‏های اجتماعی خودش به‏معنای سیاسی و مصحلت‏های اجتماعی به‏معنای غیرسیاسی انتفاع پیدا کند. این را دین مگر به شکل بیست درصد، سی درصد نمی‏پذیرد؟ بنابراین تدرّج در عدالت به این معناست که شما شرایط اجرای عدالت را بسنجید تا ببینید که این ظرفیت در جامعه هست یا نیست. اینجا مصلحت‏سنجی ممکن است پذیرفتنی باشد و آن عبارتِ امام علی(ع) احتمالاً ناظر بر همین باشد.

جستجو
آرشیو تاریخی