استاد حوزه علمیه قم و عضو مجلس خبرگان رهبری
عدالت، لازمۀ مصلحت است
برای کشف و فهم جایگاه عدالت در حکومت اسلامی، لازم است رابطۀ مصلحت و عدالت را شناسایی کنیم و محل بررسی قرار دهیم. مصلحت گاهی از اوقات بهمعنای غایت و هدفی است که کل شریعت برای آن آمده است؛ یک مصلحت واقعی و تکوینی که از نظم اجتماعی تا کمال و تقرب و نهایتاً سعادت اخروی را دربرمیگیرد. مرحوم علامه طباطبایی نیز وقتی که مصلحت را تعریف میکند بهمعنای همان کمالات غایی به کار میگیرد؛ یعنی اینطور منظور میدارد که همۀ احکام و همۀ شریعت و دین برای تحقق بخشیدن به آن مصالح هستند.
اینجا مصلحت غیر از آن مصلحتی است که در ذهن و ادبیات ما در فضای رفتار حکومتی و سیاسی مطرح است و بهمعنای غایاتی است که به قول علامه، وجودی هستند و کل شریعت آمده است که انسان از رهگذر اجرای شریعت به آن غایات و مصالح دست پیدا کند. اگر مصلحت به این معنا باشد، عدالت یک حکم، سلوک، رفتار و بخشی از شریعت است و این بخشی از شریعت مثل همۀ اجزای دیگرِ شریعت در مسیر تحقق بخشیدن به آن مصالح است؛ یعنی مرتبۀ عدالت یک مرتبۀ پیشینی است و ما از طریق عدالت میخواهیم به آن مصلحت برسیم و مرتبۀ مصلحت، مرتبۀ غایی، نهایی و کمالی در پایانههای حرکت انسان است و عدالت در مسیر برای رسیدن به آن است. اگر مصلحت را به این معنا بگیریم، رابطۀ مصلحت و عدالت یک رابطۀ اساسی و مهم است به این معنا که جز با عدالت نمیشود آن مصحلت را تحقق بخشید. براساس ادبیات دینی نیز این عدالت، قویترین و اساسیترین ابزار و مسیر برای تحقق بخشیدن به آن است و بدون این نمیتوان به آن رسید.
بخشی از ادبیات دینی را نیز اگر تحلیل کنیم به همین نتیجه میرسیم که منهای عدالت اساساً نمیتوان به آن کمالات دست پیدا کرد؛ کمالات نیز البته همهاش مربوط به عدالت نیست؛ چون بخشهای عبودیتی و عبادتی مربوط به یک جوانب روحی است که در ایجاد مصلحت غایی و آن کمال و تقرب و سعادت نقش اساسی دارند، اما همهاش آن عبادت شریعت نیست؛ چراکه شریعت بخشهایی مربوط به جامعه و سلوک اجتماعی دارد که اگر این بخش از شریعت را که مربوط به عدالت و تمرکز بر عدالت است رعایت نکنیم، بههیچوجه نمیتوانیم به آن مصحلت برسیم و حتی عبادتهای ما نیز نمیتواند آن مصلحت را بههیچروی محقق کرده و تحقق ببخشد. از این جهت نباید از عدالت فروگذاری کرد، چون در مسیر ما یک بار کمال نظم اجتماعی، که در کلام علامه نیز هست، منظورنظر است، باز اینجا عدالت است که میتواند آن نظم را ایجاد کند، گاهی نیز از نظم فراتر میرویم و غایت بالاتر را که تقرب است، مقصود میگیریم که آن نیز با عدالت ایجاد میشود «اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ»؛ یعنی نباید تصور شود که تقوای منهای عدالت را میشود در جامعه محقق کرد. اینکه اگر کسی عدالت نداشته باشد یا عدالت به خرج ندهد، اساساً تقوا و معنویت شکل نمیگیرد، به این معنا نیست که اگر عدالت داشتید، حتماً تقوا پیدا میکنید. به تعبیر دیگر، یکسری اجزای دیگر نیز وجود دارد که باید رعایت شود، ولی نزدیکترین امر برای تحقق معنویت و شرط لازمش عدالت است. بهعبارت دیگر، باید این را داشته باشید و عوامل دیگر نیز دخالت کند تا انسان بتواند به آن مصلحت یعنی تقوا دست پیدا کند. تقوای الهی نیز خودش یکی از مصالحی است که ما را به یک مصلحت بالاتری میرساند که قرب است. اینجا دیگر قرب بالاترین مصلحت است؛ بنابراین عدالت بهعنوان بخشی از شریعت، قویترین، مهمترین، محکمترین، فراگیرترین و گستردهترین امر شریعت است که میتواند فلسفۀ وجودی خلقت انسان و بهتعبیر دیگر آن کمال واقعی انسان را که در مراتبی از نظم اجتماعی شروع میشود و به قرب و نهایتاً رضوان الهی میرسد، محقق کند. پس یکوقت مصحلت اینطور معنا میشود که قویترین، بلامنازعترین و اساسیترین ابزار برای رسیدن به آن مصلحت، عدالت است که اگر نباشد بخشهای دیگر شریعت، که مربوط به عبادت و امثالهم است، محقق نمیشود.
عدالت، مصلحت است
یکوقت نیز مقصود از مصلحت نه بهمعنای آن مصلحتهای غایی دستگاه فکری علامه طباطبایی، که ادبیات دینی نیز آن را بازنمایی میکند، بلکه به این معناست که ما در اجرای احکام مصلحتسنجی کنیم؛ یعنی شرایط و موقعیتها را ببینیم. اگر به این معنا باشد، این غیر از آن است. اینجا دیگر مصلحت در اجرای احکام ملحوظ میشود. مقصود از اجرای احکام اجرای شریعت است. یک بار مربوط به عدالت و احکام حامل عدالت و یک بار غیرمرتبط با عدالت است. به هر ترتیب، همۀ احکام که مربوط به عدالت و مناسبات اجتماعی نیست؛ بنابراین ما احکام را به دو دسته تقسیم میکنیم: یکی احکامی که حامل مستقیم عدالت هستند، و یکی نیز احکام عبادی و غیرعبادی و جوانبی از شریعت است که حتی به اجتماع نیز ممکن است برگردد و حتی کارکردهایی در جهت تقویت عدالت داشته باشد، اما نفس محتوای حکم ناظر بر عدالت نیست. در این حوزه که به عدالت مربوط نیست، طبیعی و مقدور است که انسان، جامعه و حکومت بهدلیل مصلحتسنجی حکمی را معطل کند. نگاه امام نیز همین است که اگر مصلحتی به کار آید، میشود حکم را موقتاً تعطیل کرد.
سؤال اینجاست که آیا آن بخشی را که مربوط به عدالت است نیز میتوانیم بهدلیل مصلحت در مواردی متوقف کرده یا درجۀ تمرکز بر آن را کم کنیم؟ اینجا یک نگاه تخصصی و شاید بتوان گفت دینی نیز هست که اساساً اگر عدالت نباشد، فسادی پردامنه و چندلایه و فراگیر در جامعه ایجاد میشود که اساساً نظم جامعه را به هم میزند و نگاه به دین را تضعیف میکند و جامعه را از مسیر مصحلتهای واقعی خارجی میکند. اینجا مصلحتسنجیهای ما در ظاهر مصلحتسنجی است، ولی وقتی عدالت نباشد، فضا و زمینه و همۀ موقعیت برای این پهن میشود که رخنه ایجاد شود و نظم از دست برود.
شاید بتوان گفت دلیل تمرکز امام علی(ع) بر عدالت نیز به همین مسئله برمیگردد. در تاریخ داریم که عدهای آمدند و به حضرت گفتند که از بیتالمال به کسانی بدهید که میخواهند به معاویه بپیوندند تا به سمت معاویه اقبال پیدا نکنند ولی حضرت قبول نکرد. حتی گفتند که حق ما را به آنها بدهید تا نروند ولی حضرت باز هم قبول نکرد و عبارت معروفش نیز این است که فرمود: «أَتَأْمُرُونِّی أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِیمَنْ وُلِّیتُ عَلَيْهِ»، آيا به من امر مىكنيد تا با ستمكردن در حق كسانى كه بر آنان حكومت میکنم پيروزى بجويم؟ درنتیجه این نگاه، نگاه دینی و قابلپذیرش با ادبیات دینی است. امام علی(ع) فرمودند: «اِنَّ فِى الْعَدْلِ سَعَةً وَ مَنْ ضاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ فَالْجَوْرُ عَلَيْهِ اَضْيَقُ»، اگر کسی عدل برای او تنگ شود، ظلم بیشتر بر او تنگ خواهد آمد؛ یعنی تالیفاسدهای عدم عدل خیلی بیشتر است. بهعبارت دیگر، هیچ مصلحتسنجی نباید جلوی عدالت را بگیرد و بزرگترین مصحلتسنجی خود عدالت است. در واقع از آنجا که عدالت تحققبخشِ آن کمالات است و نظم را در جامعه رعایت میکند، بهترین مصلحت این است که ما عدالت را رعایت کنیم، وگرنه کلام امام علی(ع) یا نگاه دین بیمعنی میشود.
عدالت نسبی، مصلحت است
یک نگاه دیگر نیز این است که گاهی از اوقات ایجاد عدالت بهصورت قاطع و صددرصد در جامعه، یک تحمل و ظرفیت اجتماعی میخواهد. با این تفسیر آیا مثلاً ما میتوانیم ده درصد مصلحتسنجی کنیم یا خیر؟ آیا مصحلتسنجی در اینجا یک رویکرد تدرّجی به اجرای عدالت صددرصدی است، نه بهمعنای جواز ظلم، بلکه بهمعنای اینکه متناسب با ظرفیتهای اجتماعی درجهای از عدالت را محقق کنیم؟ باید دانشمندان در این باره بحث کنند، ولی هرچه باشد، باید هشتاد درصد بر عدالت و مُرّ آن تمرکز کنیم و بیست درصد باقیمانده را نه بهمعنای دست کشیدن از عدالت، بلکه بهمعنای ایجاد زمینه و فضا برای رعایت عدالت صددرصدی بدانیم. به هر ترتیب، عدالت یک مُرّ دارد که ممکن است ظرفیت پذیرش کامل آن در جامعه وجود نداشته باشد. این را باید متخصصان بیابند و بررسی کنند که با توجه به اینکه عدالت صد درصدی سخت است و اجرای آن ممکن است فراتر از طاقت و تحمل باشد، آیا ما میتوانیم یک عدالت تدرّجی را در کنار تمرکز بر عدالت داشته باشیم یا خیر؟ این مسئله باید بررسی شود. امامعلی(ع) نیز که عدالت صددرصدی داشت در کنارش نیز میگوید که «قَدِ اسْتَوَتْ قَدَمَاىَ مِنْ هذِهِ الْمَدَاحِضِ لَغَيَّرْتُ أَشْيَاءَ»، یعنی اگر قدمهای من از این لغزشگاهها استواری یابد و از این وضعیت خارج شوم، خیلی کارها میکنم و دست به تغییرات خواهم زد؛ بنابراین خود حضرت هم میفرمایند که بعضی از امور قابلانجام نیست؛ چون در اوضاع لغزنده هستیم، و باید این را به وضعیت بعدی موکول کنیم. فارغ از اینکه این بخشها دربارۀ عدالت یا غیرعدالت بوده است، این قابلانکار نیست که حضرت عدالت تدرّجی را میفرمودهاند. ممکن است کسی بگوید که نگاه حضرت به یک تغییرات کلان اجتماعی و ایجاد نهادهای اجتماعی و وضعیتهای دیگر اجتماعی بوده است و ارتباطی به عدالت نداشته است که این را نیز باید محل بحث قرار داد.
جمعبندی
بنابراین با این دستهبندی که عرض کردم در خصوص رابطۀ مصلحت و عدالت که امروزه نیز در فضای اجتماعی بهشدت مورد توجه قرار گرفته است سؤال میشود که آیا میتوان مصلحت را برای عدالت کنار گذاشت یا خیر؟ برای پاسخ به این سؤال
بنابراین با این دستهبندی که عرض کردم در خصوص رابطۀ مصلحت و عدالت که امروزه نیز در فضای اجتماعی بهشدت مورد توجه قرار گرفته است سؤال میشود که آیا میتوان مصلحت را برای عدالت کنار گذاشت یا خیر؟ برای پاسخ به این سؤال باید دست به تفکیک و تقسیم زد. اگر منظورمان از مصلحت بهمعنای کمال غایی است، که از نظم اجتماعی شروع میشود و تا قرب الهی و رضوان الهی میرسد، قویترین و محکمترین ابزار رسیدن به آن عدالت است. حتی منهای عدالت، انسان به مصحلت نمیرسد، بلکه فساد ایجاد میشود؛ فساد در فلسفه خلقت انسان و نظم اجتماعی. یکوقت این مقصود است و یکوقت نیز مصلحت بهمعنای رعایت شرایط اجرای احکام عدالت و احکام حامل عدالت است. طبیعی است که در خصوص احکام غیرحامل عدالت که یا ارتباط ندارند یا ارتباط غیرمستقیم با عدالت دارند حرفی نیست. براساس نگاه حضرت امام(ره) گاهی مصلحت اجتماع ایجاب میکند که یکباره حکم تعطیل شود؛ چراکه همان نیز برای این است که جامعه بتواند از مصلحتهای اجتماعی خودش بهمعنای سیاسی و مصحلتهای اجتماعی بهمعنای غیرسیاسی انتفاع پیدا کند. این را دین مگر به شکل بیست درصد، سی درصد نمیپذیرد؟ بنابراین تدرّج در عدالت به این معناست که شما شرایط اجرای عدالت را بسنجید تا ببینید که این ظرفیت در جامعه هست یا نیست. اینجا مصلحتسنجی ممکن است پذیرفتنی باشد و آن عبارتِ امام علی(ع) احتمالاً ناظر بر همین باشد.