صفحات
شماره دو - ۰۱ تیر ۱۴۰۱
برداشت اول - شماره دو - ۰۱ تیر ۱۴۰۱ - صفحه ۱۶۶

شهید مطهری و پرسش از غرض عدالت

عدالت برای عدالت

چرا دولت منفعت و دولت قدرت نمی‌تواند غرض عدالت را محقق کند؟

نجف لک‏زایی /
استاد علوم سیاسی دانشگاه باقرالعلوم(ع) و رئیس پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی

 

براساس دیدگاه استاد مرتضی مطهری هر موجود زنده‏ای برای بقا و رشد و کمال خود سه نیاز اساسی دارد: ۱. نیاز به تربیت؛ ۲. نیاز به امنیت؛ ۳. نیاز به آزادی.
برای مثال یک گیاه نیز برای رشد خود به تربیت، امنیت و آزادی نیاز دارد:
الف. تربیت به چه معناست؟! در اینجا تربیت در معنای عام آن مدنظر است. در این معنای تربیت، رب هرچیز، امکانات لازم برای رشد آن چیز را در اختیارش قرار می‏دهد. گیاه برای رشد خود آب، نور و هوا می‏خواهد و باغبان، که به‏منزلۀ رب آن گیاه است، باید این امکانات را در اختیارش قرار دهد تا بتواند رشد کند؛
ب. امنیت به چه معناست؟! به این معنا که آنچه دارد، از او نگیرند. این تعریف زیبا از استاد مطهری است. یعنی آنچه را که ما عادلانه به دست آورده‏ایم یا خدا به‏نحو تکوینی به ما داده است، کسی از ما نگیرد. گیاه جان دارد، کسی نیاید آن را لگد کند و زندگی‏اش را از بین ببرد. این کار امنیت آن موجود را به‏مخاطره می‏اندازد؛
ج. آزادی به چه معناست؟! یعنی مانعی برای رشد آن گیاه وجود نداشته باشد. اگر مانعی بر سر راه رشد او قرار گیرد، گیاه از رشد محروم می‏شود. پس اگر امکانات رشد به گیاه داده نشود یا امکاناتی که برای رشد دارد از او بگیریم یا بر سر راه رشدش مانع ایجاد کنیم، نمی‏تواند رشد کند.
بنابراین هر موجود زنده‏ای اگر بخواهد تکامل و رشد پیدا بکند، نیاز دارد به تربیت؛ یعنی امکانات رشد در اختیار او باشد، امنیت؛ یعنی آنچه را دارد از او نگیریم و آزادی؛ یعنی مانع رشدش نشویم.
اما عدالت کجاست و عادل کیست؟! چه نسبتی میان عدالت و پاسخ به سه نیاز اساسی موجودات زنده برای رشد و تکامل برقرار است؟ در دیدگاه استاد مطهری، عدالت در مرتبه‏ای بالاتر از این سه نیاز اساسی قرار دارد؛ یعنی این پرسش مطرح می‏شود که برای حفظ این سه اساس چه کنیم؟ چگونه امکاناتی که یک موجود زنده برای رشدش لازم دارد در اختیارش قرار بگیرد، آنچه دارد، به‏ناحق از او گرفته نشود و مانعی برای رشدش به وجود نیاید؟
در برابر این پرسش‏ها مفهوم عدالت در تلازم با مفهوم توحید مطرح می‏شود که هر دو از اهداف اصلی انبیای الهی بوده است. اگر انسان موحد شود، به خدا ایمان بیاورد و این ایمان تجلی اجتماعی پیدا کند، یعنی از صِرف ایمان عبور کند و به عمل صالح منجر شود، عمل صالح انسان همان عدالت می‏شود؛ یعنی عدالت تجلیِ اجتماعیِ عملِ ایمانیِ انسانِ موحد است. اگر انسان به عدالت برسد و عادل شود آنگاه عوامل رشد موجودات زنده را فراهم می‏کند. اینجا انسان به‏منزلۀ رب است. رب یعنی رئیس، یعنی کسی که تدبیر امور با او است. خدا رب موجودات است؛ زیرا تدبیر امور موجودات با خداوند است. خداوند نیز به انسان عوامل تربیت، امنیت و آزادی را عنایت کرده است.
پس انسان عادل به سه نیاز اساسی رشد و تکامل توجه دارد: ۱. تدارک تربیت آنچه که مسئولیت آن‏ها با او است؛ یعنی امکانات رشد و ارتقای آن‏ها را فراهم کند؛ ۲. تدارک امنیت آنچه مسئولیت آن‏ها با او است. یعنی آنچه این‏ها دارند و مالکش هستند، ازشان نگیرد؛ ۳. تدارک آزادی؛ یعنی مانع رشدشان نشود و اگر مانعی در برابر رشدشان است آن موانع را بردارد. دولت عادل نیز به تدارک تربیت، امنیت و آزادی مردمش برای رشد و پیشرفت اهتمام دارد.
آیا عدالت ذاتی انسان است؟ عدالت‏ورزی چطور؟ تردیدی نیست که دوست داریم دیگران در قبال ما به عدالت عمل کنند. اما آیا انسان می‏خواهد خودش نیز به عدالت عمل کند؟ آیا انسان فطرتاً و طبعاً عدالت‏گرا است؟ دیدگاه بیشتر فلاسفۀ امروز دنیای غرب بر این است که انسان ذاتاً عدالت‏گرا نیست.
فرض کنید فقط یک کیک خوشمزه در برابر دو کودک علاقه‏مند به آن کیک وجود دارد. اگر کیک را به یک کودک بدهیم و از او بخواهیم خودش آن را با کودک دیگر تقسیم کند او چه می‏کند؟ اگر آنجا نمانیم و نظارت نکنیم ممکن است یا همۀ کیک را خودش بخورد یا قسمت بسیار ناچیزی از کیک را به کودک دیگر بدهد.
بنا به تعبیر «قرارگیری پردۀ جهل، عمل در شرایط انصاف» در نظریۀ عدالت جان رالز، اگر فرد بداند قانونی که خودش وضع می‏کند دربارۀ خود او هم اجرا می‏شود، هیچ دلیلی ندارد که منافع خودش را در قانون‏گذاری لحاظ نکند. نیچه نیز معتقد است که انسان‏ها طالب قدرت‏اند، نه طالب عدالت. انسانی که قدرتمند است، جویای عدالت نیست؛ بلکه این انسان‏های ضعیف‏اند که عدالت را مطالبه می‏کنند؛ طالب عدالت‏اند، چون زورشان به طرف مقابل نمی‏رسد. همچنین طرف مقابل را به تبعیض وادار می‏کند؛ ظالم است، چون زور و قدرت دارد.
در علوم سیاسی و روابط بین‏الملل گفته می‏شود که صحنۀ روابط‏بین‏الملل، صحنۀ عدالت نیست، بلکه صحنۀ قدرت است. پس برو قوی شو اگر راحتِ جان طلبی، که در نظام طبیعت ضعیف پایمال است.
آمریکا در موضوع پروندۀ فناوری هسته‏ای با عدالت رفتار می‏کند یا با زور و قدرت؟ یا اگر آمریکایی‏ها بدانند که در جنگ با ایران پیروز می‏شوند آیا یک ثانيه هم برای آغاز جنگ درنگ می‏کنند؟ آن‏ها هنگامی به عراق حمله کردند که دانستند هیچ تهدیدی در آنجا وجود ندارد. این فقط سخن نیچه نیست، بلکه توماس هابز نیز همین را می‏گوید. به باور هابز، انسان گرگِ انسان است. انسان دریده نمی‏شود جز به‏دست انسان دیگری. حال برای اینکه انسان‏ها همدیگر را ندرند چه کنیم؟ هابز گفته است که یک لویاتان بالای سر همه بگذاریم و همۀ قدرت را به او بدهیم. البته خود ما هم نمی‏توانیم این لویاتان را کنار بگذاریم.
اما به‏راستی اگر انسان‏ها ذاتاً این‏گونه باشند که با رسیدن به قدرت دیگر به عدالت عمل نکنند وحشتناک است. این انسان دیگر عدالت‏خواه نیست. این انسان نسبت به بالادستی خود طالب عدالت است، اما نسبت به پایین‏دست خود، نه. یعنی عدالت برای او تنها یک ابزار است. لذا گروه دیگری پیدا شد که در رأس آن برتراند راسل بود. راسل معتقد بود باید به مردم آگاهی داد و گفت که اگر عدالت نبا‏شد همگی ضرر می‏کنیم؛ پس لطفاً همه عادل باشیم. به باور او، همۀ انسان‏ها لذت‏گرا و منفعت‏گرا هستند. هر انسانی به‏طبع منافع خودش را می‏خواهد؛ بنابراین باید به مردم آگاهی بدهیم و بگوییم که نفعمان وقتی بهتر تأمین می‏شود که همگی به عدالت عمل کنیم. اما راسل نیز به عدالت نگاهی ابزارگرایانه دارد؛ زیرا عدالت‏ورزی را از آن جهت درست دانسته که سود و نفع ما را تأمین می‏کند. نقد استاد مطهری به راسل این است که خوانش منفعت‏گرایانه از عدالت ضمانت اجرا ندارد. یعنی اگر فردی آن‏قدر قدرت داشت که می‏توانست منافعش را بدون مشارکت دیگران تأمین کند آنگاه چه باید کرد؟ در این فرض دیگر آگاهی دادن به مردم سودی ندارد.
مگر سیستم‏های برده‏داری چطور شکل گرفته‏اند؟ فردی احساس کرده از بقیه قوی‏تر است پس دیگران را به بردگی گرفته است. گویی اگر انسان کسی را بیابد که قدرتش کمتر باشد باید او را به خدمت گیرد. در حدیث از امام صادق(ع) آمده است: «إخْدِمْ أخاكَ، فإنِ اسْتَخْدَمَكَ فلا و لا كَرامَةَ؛ به برادرت خدمت کن، ولی اگر خواست تو را به خدمت دربیاورد بگو نه.»
راسل به عدالت نگاه منفعت‏گرایانه دارد. عدالت را برای منفعت می‏خواهد. اشکال دیدگاه او این است که اگر فردی بتواند نفع خودش را از راهی به‏جز عدالت تأمین کند، دیگر دلیلی ندارد که عدالت بورزد.
بخش عمدۀ مشکلات جامعۀ ما نیز از این قبیل است؛ یعنی آن‏قدر که از کارگزاران بالادستی عدالت مطالبه می‏کنیم، خودمان عادل نیستیم و به عدالت اهتمام نداریم. باید به خودمان فکر کنیم که چقدر در عدالت جدی هستیم. طبع ما در چه صورت به‏دنبال عدالت است؟! وقتی که من قوی هستم آیا باز هم به عدالت فکر می‏کنم؟ آیا در برابر افراد ضعیف و زیردست خود هم عدالت‏خواه هستم؟ مگر دنیا را کسانی جز خود انسان‏ها اداره می‏کنند؟ جنگ جهانی اول و دوم نتیجۀ همین نظام حاکم بر دنیاست. این نظام نه‏تنها عدالت‏خواه نیست، بلکه براساس «منطق قدرت» عمل می‏کند. همین منطق قدرت‏طلبی نیز در علوم انسانی تئوریزه و گفته شده کسی که قدرتش بیشتر است، حقش بیشتر است!
تأکید مقام معظم رهبری بر تغییر علوم انسانی نیز بر همین اساس است. اگر می‏خواهیم کارنامۀ ما در عرصۀ عدالت بازسازی شود، باید علوم انسانی را بازنگری کنیم. ایشان فرمودند ما در عدالت کارنامۀ خوبی نداریم. در بیانیۀ گام دوم هم آمده که قدم‏هایی برداشته شد، اما رضایت‏بخش نیست و تا مطلوب فاصلۀ ژرف داریم. راهکار هم ارائه کرده‏اند. گفته شده است که نهضت تولید علم و جنبش نرم‏افزاری راه بیفتد، عدالت مطالبه شود.
پس تربیت و امنیت و آزادی، به‏عنوان عوامل رشد انسان، بدون عدالت تحقق پیدا نمی‏کند. در آیۀ 82 سورۀ انعام آمده است: «الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يَلْبِسُوا إِيمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ.» این آیه کلیدی‏ترین آیه دربارۀ مکتب امنیتی اسلام است. براساس این آیه، ایمان به‏اضافۀ پرهیز از ظلم، همان عمل‏صالح است. عمل صالح عمل مؤمنی است که از ظلم می‏پرهیزد. قرآن به درختی هم که برای بشر میوه نمی‏دهد، ظالم گفته است. چون از طبیعت استفاده می‏کند، اما هیچ ثمری ندارد. آدمی که از نعمت‏ها استفاده می‏کند، ولی هیچ نفعی به دیگران نمی‏رساند، نیز ظالم است.
آن زمان که حضرت ولی‏عصر(عج) می‏آیند، هم آگاهی و عقل مردم بالا می‏رود، هم عدالت. در قرآن آمده است «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» خدا به آن‏هایی که اهل ایمان و عمل صالح‏اند وعده داده «لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ» که زمین در اختیارتان قرار می‏گیرد، «كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ»، و قدرت خواهد داد. «لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا» پس امنیت متأخر از عدالت است. هرقدر اجرای عدالت و عدالت‏گرایی‏مان بیشتر شود، همان مقدار دیگران از ناحیۀ ما در امنیت بیشتری خواهند بود.
استاد مطهری دیدگاه گروه اول را، که نیچه نمایندگی می‏کند، نمی‏پذیرد؛ زیرا نتیجۀ پذیرش اینکه ذات انسان قدرت‏طلبی است یأس و تسلیم خواهد بود. انسان‏ها یا قدرتمند می‏شوند یا تسلیم قدرت. کسانی که براساس این نظریه زندگی کنند همواره در جست‏وجوی محل استقرار قدرت‏اند. می‏گویند همیشه بگردید ببینید قدرت کجاست، همان جا سکنی بگزینید. در سریال کره‏ای «بازی مرکب» نیز چنین نظری نشان داده شد که به‏دنبال گروه قدرتمند بگردید تا نجات پیدا کنید. براساس این دیدگاه در علم روابط بین‏الملل شما چاره‏ای ندارید جز اینکه تسلیم آمریکا شوید. اوست که قدرت دارد پس تسلیم او بشوید! علوم انسانی رایج چنین طرحی را تئوریزه کرده است؛ اگر می‏خواهی بمانی قدرتمند را پیدا کن. فرقی ندارد در سطح بین‏المللی باشد یا در زندگی شخصی.
در نظر استاد مطهری دیدگاه راسل نیز پذیرفته نیست و به بن‏بست می‏رسد. چه‏بسا آگاهی بدهیم که تأمین منافع افراد در گروی اجرای عدالت است؛ اما اگر فرد یا گروهی از راهی دیگر به‏جز عدالت، مثلاً با زور و قلدری، به تأمین منافع خود موفق شود، دیگر عدالت مطلوب نخواهد بود.
حضرت علی(ع) در حدیثی می‏فرمایند: «مَنِ اْستَحْكَمَتْ لى فيهِ خَصْلَةٌ مِنْ خِصالِ الْخَيْرِ، إحْتَمَلْتُهُ عَلَيْها وَ اغْتَفَرْتُ فَقـْدَ ما سِواها، وَ لا أَغْتَفِرُ فَقْـدَ عَقْلٍ وَلا دِينٍ، لاِنَّ مُفارَقَةَ الدّينِ مُفارَقَةِ الْأَمْنِ، فَلا يَتَهَنَّأُ بَحَياةٍ مَعَ مَخافَةٍ، وَ فَقْدُ الْعَقْلِ فَقْدُ الْحَياةِ وَ لا يُقاسُ إِلاّ بِالْأَمْواتِ» (كافى، ج۱، ص۲۷). هركه خصلتى از خصال نيک را به کار بندد و آن را در خود ملکه کند او را با همان عادت پسنديده مى‏پذيرم و از اتصاف به خصلت‏هاى نيک ديگر چشم مى‏پوشم، اما هيچ‏گاه نداشتن عقل و دين را نمى‏بخشم؛ زيرا نداشتن دين يعنى نداشتن امنيت و آسايش، و زندگى در سايۀ ترس و نگرانى گوارا نيست. چه اينکه نداشتن عقل به‏معناى نداشتن خود زندگى است و حيات بدون عقل تنها به زندگى مردگان مى‏ماند».
طبق این فرمایش امیرالمؤمنین علی(ع)، اگر در دورۀ حکومت حضرت کسی به ایشان معرفی می‏شد که تخصصی داشت، به‏کار گمارده می‏شد؛ مشروط به اینکه دو ویژگی داشته باشد: 1. دین‏دار باشد؛ 2. عاقل باشد. چرا؟ زیرا اگر کسی دین نداشته باشد؛ یعنی خدا را حاضر و ناظر بر کارهایش نبیند هیچ‏کس و هیچ‏چیز از ناحیۀ او امنیت نخواهد داشت، چون به عدالت عمل نمی‏کند. دربارۀ عقل چطور؟ آدم بی‏عقل، آدم مُرده است. باید عقلانیت بر اعمالش حاکم باشد. استاد مطهری با آوردن این حدیث در پی ارائۀ راه‏حل دین است. او معتقد است بر همین اساس است که خداوند انبیا را مبعوث کرده و در دین است که انبیا مطرح شده‏اند. باید کسی بالای سر جامعه قرار بگیرد که با تمام وجود عادل و معصوم باشد و به هیچ قیمتی حاضر نباشد از جادۀ عدالت خارج شود. در غیر این صورت، اگر او از مسیر عدالت خارج شود، سراسر جامعه نیز از مسیر عدالت خارج می‏شوند؛ لذا برای رهبری جامعه و حکومت، شرایط سختی لحاظ شده است. بنا بر دیگاه استاد مطهری، اگر انسان‏ها در پی عدالت‏اند، باید به‏دنبال انسان عادل راه بیفتند و به دستورات او گوش بدهند. در این دیدگاه، زمانی انسان از منفعت‏گرایی غیرعادلانه دست برمی‏دارد که عقل و دین بر وجودش حاکم شود. وقتی انسان از خشونت و غضب دست برمی‏دارد که عقلانیت و دیانت بر او حاکم شود. در این صورت قوۀ غضبیه در وجودِ او به شجاعت تبدیل می‏شود. شجاعت چه می‏شود؟! يعنی انسان در برابر ظلم مأیوس و تسلیم نمی‏شود، بلکه ایستادگی می‏کند. انسان در پرتو دیانت و عقلانیت به سراغ عفت می‏رود و عفیف می‏شود؛ یعنی انسان در محدودۀ تقوا، هم دنبال ثروت است و درآمد کسب می‏کند؛ اما نه از هر راهی. براساس دیدگاه استاد مطهری نیز، در وجود انسان عقل باید رئیس شود، نه شهوت و غضب و شیطنت؛ یعنی سه قوۀ غضبیه و شهویه و وهمیه اگر ریاست عقل را بپذیرند، به حکمت و بصیرت تبديل می‏شوند؛ یعنی قوۀ واهمه می‏شود حکمت و بصیرت. قوۀ غضبیه به شجاعت ارتقا پیدا می‏کند و قوۀ شهویه به عفت. حکمت به‏اضافۀ شجاعت و عفت می‏شود عدالت. پس عدالت با توحید و عقلانیت ملازم است.

جستجو
آرشیو تاریخی