صفحات
شماره دو - ۰۱ تیر ۱۴۰۱
برداشت اول - شماره دو - ۰۱ تیر ۱۴۰۱ - صفحه ۱۸۶

آنتروپولوژی و نظم اجتماعی

انسان‏شناسی عدالت

چگونه باور به همانندی یا ناهمانندی انسان‏ها برابری یا نابرابری را بازتولید می‏کند؟

غلامرضا جمشیدیها /
استاد جامعه‏شناسی دانشگاه تهران

 

در این یادداشت کوتاه می‏کوشم بحث از عدالت را از زاویه نظریۀ انسان‏شناختی پی بگیرم؛ چراکه درک و دریافت بنیادین از انسان می‏تواند بر نظریه یا الگوهای ناظر بر مسئلۀ عدالت تأثیرگذار باشد.
دو نظریه در مورد انسان وجود دارد: یکی، نظریۀ انسان‏های متفاوت، ناهمانند و نابرابر (Different People Theory) و دیگری، نظریه انسان‏های همانند و برابر (The Uniformity of Man Theory).
در مورد نظریۀ انسان‏های ناهمانند و نابرابر مستندات زیادی وجود دارد که به‏طور عمده در مکتوبات متفکران غربی وجود دارد. در این متن به چند نمونه اشاره می‏شود:
افلاطون در طرح مدینۀ فاضلۀ خود به عناصری فکری اشاره می‏کند که نشان از نظریۀ انسان‏های نابرابر دارد. او برای حفظ مدینۀ فاضلۀ خود که مبتنی بر طبقات سه‏گانه، یعنی پیشه‏وران، جنگاوران و حکمرانان است، صفاتی را مطرح می‏کند که باعث جلوگیری از فروریزش مدینه فاضله می‏شود؛ مانند اعتدال. در تعریف اعتدال آورده است که نوعی توافق میان افرادی است که به حکم طبیعت «فراپایه» و «فروپایه» آفریده شده‏اند و حق دیگری را دایر بر حکومت کردن محترم می‏شمارند. در این باره وقتی از عدالت سخن به میان آورده، بیان می‏کند که عدالت این است که انسان مشغول کار خود باشد و در کارهایی که خارج از  حیطۀ صلاحیتش است، دخالت نکند. بر این اساس تولیدکنندگان صلاحیت ندارند که در طبقۀ حکمرانان و جنگاوران قرار بگیرند؛ زیرا دولت متزلزل می‏شود (جمشیدیها، 1387، ۲۹-۳۰).
ارسطو هم در کتاب سیاست خود به نظریه انسان‏های نابرابر اشاره دارد. او می‏نویسد:  
پس ثابت شد که به حکم قوانین طبیعت، برخی از آدمیان آزاده و گروهی دیگر بنده‏اند و بندگی برایشان هم سودمند است، هم روا (ارسطو، 1358، 12). در ادامه، ارسطو بندگان و آزادگان را نشان می‏دهد. او در کتاب سیاست خود آورده است که گروهی از آدمیان (یعنی مردم بربر) همه‏جا و بنا به طبیعت خود بنده‏اند، و گروه دیگر (یعنی یونانیان) همه جا و بنا به طبیعت آزاده‏اند (همان، 14).
با ظهور دین اسلام، نظریۀ دیگری مطرح می‏شود و آن نظریۀ انسان‏های همانند است. اسلام با طرح «نظریۀ فطرت»، به برابری و همانندی انسان اشاره دارد. در ادبیات دینی اسلام به حکم طبیعت یا حکم خدا کسی بردۀ کسی نیست و همه آزاده‏اند. امام علی(ع) در ادارۀ جامعه و عدالت‏ورزی بین مردم به این موضوع اشاره دارند. برای درک بهتر نظریۀ دوم یا نظریۀ همانندی انسان‏ها به تعابیر علی(ع) در نهج‏البلاغه رجوع می‏کنیم؛ به‏طور مشخص به نامۀ علی(ع) به مالک اشتر.
در این نامه ابتدا بحث از خودسازی است، سپس روش برخورد با مردم. ایشان خطاب به مالک می‏گویند که در مواجهه با مردم مبادا چونان حیوان شکاری باشی؛ زیرا «فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ»؛ یعنی مردم دو دسته‏اند: يا برادر دينى تواند، يا انسان‏هايى مانند تو. پس ممکن است که دولتمرد یا زمامداری نسبت به مردم و حقوق آن‏ها در مواقعی چونان یک حیوان شکاری شود! این امکان وجودی انسان است که دگرگون شود و به این حالت دربیاید. این تعابیر رسانندۀ ایدۀ همانند بودن انسان‏هاست. حتی به‏اعتبار مذهب از این جهت میان آنان تفاوتی نیست، همۀ کسانی که ذیل حکومت و در اجتماع هستند «نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْق» می‏باشند. این ایده می‏تواند نظریۀ انسان‏شناسی برابری را پی‏ریزی کند یا در نظر گرفته شود.
امام علی(ع) در همین نامه ضمن توضیح طبقات اجتماعی وقتی به محرومان و مستضعفان می‏رسند از اهمیت و لزوم پرداخت حقوق آن‏ها می‏گویند: «آگاه باش که مردم مملکت گروه‏های مختلف‏اند که هر گروه جز به گروه دیگر اصلاح نمی‏شود، و با داشتن گروهی از گروه دیگر بی‏نیازی نیست. اینان عبارت‏اند از ارتش حق، نویسندگان عمومی و خصوصی، قاضیان عدل، مأموران انصاف و مدارا، اهل جزیه و مالیات از غیرمسلمان و مسلمان، تاجران و صنعتگران و طبقۀ پایین از نیازمندان و افتادگان. خداوند سهم هریک از این طبقات را مقرر فرموده، و در کتابش یا سنّت پیامبرش(ص) عهدی محفوظ را بر حد و اندازۀ واجب آن نزد ما قرار داده است.» آنچه از این فقرات نامۀ علی(ع) به مالک اشتر در کنار دیگر احادیث و روایاتی که از ایشان به ما رسیده برمی‏آید، بر لوزام مشخصی برای حکومت در قبال همۀ انسان‏های حاضر در جامعۀ اسلامی دلالت دارد.
به اعتقاد نگارنده نظریۀ انسان‏شناسی بنیان نظریۀ عدالت هر متفکری است. این نوع نگاه به انسان، درک و دریافت خاصی از عدالت را اقتضا می‏کند که با آنچه در غرب جدید طرح و بیان شده، متفاوت است.
متفکران اروپا در قرن 18 به طرح نظریۀ انسان‏های همانند پرداخته‏اند، ولی هیچ‏گاه بدان وفادار نبوده‏اند. این عدم وفاداری هم در فکر و هم در عمل دیده می‏شود:
ارنست رنانِ انسان‏دوست نیز می‏گفت که غرب، نژاد کارفرما و شرق نژاد کارگر  است، و برای همین هم است که طبیعت، نژاد عمله را بیشتر می‏کند و نژاد کارفرما را کمتر. زیگفرید می‏گفت، غربی مغز صنعتی و اداری و تمدن‏ساز دارد؛ اما شرقی مغز احساسی و عاطفی متوسط و از اندیشدن و انتظام و نتیجه‏گیری امروزه عاجز است ( شریعتی، 1386، 20).
در جمع‏بندی نهایی می‏توان گفت جست‏وجوی رابطه بین نظریۀ انسان‏شناسی و عدالت، رویکرد جدیدی است که می‏تواند یافته‏های خوبی برای طرح بنیادی نظریه عدالت داشته باشد. 

 

جستجو
آرشیو تاریخی