صفحات
شماره دو - ۰۱ تیر ۱۴۰۱
برداشت اول - شماره دو - ۰۱ تیر ۱۴۰۱ - صفحه ۲۱۰

مختصات نظریۀ عدالت اجتماعی در اندیشۀ متفکران اسلامی معاصر1

عدالت به‏مثابۀ قوام

سیاست‏گذاری‏ها و برنامه‏ریزی‏ها در جمهوری اسلامی بر اساس کدام نظریۀ عدالت پی‏ریزی و ارزیابی می‏شود؟

علی‏رضا سجادیه /
پژوهشگر هستۀ عدالت‏پژوهی مرکز رشد دانشگاه امام‏صادق(ع)

 

پی‏جویی اندیشه و اقامۀ عدالت در پهنه و گسترۀ انقلاب اسلامی دریایی وسیع از نظرات و آرا، منابع اسلامی کهن و عظیم و سرمایه‏ای بی‏بدیل برای عدالت‏پژوهان و عدالت‏خواهان فراهم آورده است. با وجود این وفور، همچنان زمین و زیربنای نظری عدالت اجتماعی از نگاه اسلامی چندان بارور و ثمرده نیست؛ وضعیتی که نظام سیاست‏گذاری و اجرایی کشور را با سعی و خطایی دائمی همراه کرده و در عمل، عقب‏ماندگی قابل‏توجهی را در زمینۀ تحقق عدالت در حیات اجتماعی رقم زده است.
دستیابی و عمل به نظریه‏ای ناب در باب عدالت همواره جزو یکی از مهم‏ترین مطالبات و دغدغه‏های رهبر معظم انقلاب از نخبگان علمی کشور در دهه گذشته بوده است.2 جامۀ عمل پوشاندن به چنین هدف والایی به پیش‏زمینه‏های متعدد دینی و اجتهادی نیازمند است تا محققان بتوانند فهمی اصیل و دست‏اول از دین در مسائل عدالت اجتماعی به دست بیاورند؛ اما آیا تا فراهم شدن آن نیازمندی‏ها وظیفه و مسیر دیگری نمی‏توان جست‏وجو و دنبال کرد؟
نگاهی به سیرۀ علمای گذشته در موضوعات علمی مختلف و همچنین تجارب جهانی در حیطۀ تولید علم جریانی به نام «متفکرمحوری» را برای پی‏جویی ابعاد موضوعات کلان و راهبردی به ما نشان می‏دهد. در این منطق، اندیشۀ متفکران تراز اول و شارحان تأثیرگذار بررسی می‏شود و از دل تتبع نظرات آن‏ها فهمی اصیل و کاربردی از ارزش‏ها و تجویزهای مختلف به دست می‏آید.3
نظریۀ ارائه‏شده در این نوشته از راه پیگیری منطق متفکرمحوری به دست آمده است. در این باره معیارهایی چون «جامعیت نگاه دینی»، «دارا بودن نظام فکری»، «نزدیکی به دوران معاصر» و «دغدغه نظام‏سازی و حاکمیت» از شش متفکر دینی (امام خمینی، علامه طباطبایی، شهید صدر، شهید بهشتی، شهید مطهری و مقام معظم رهبری) انتخاب و با زاویه و برش عدالت خوانش شد. از دل تضارب و ترکیب و تلفیق اندیشۀ این متفکران، صورت‏بندی منسجمی از ابعاد موضوع عدالت و عدالت اجتماعی در اندیشه دینی به دست آمد که به‏اختصار به آن «نظریۀ اسلامی عدالت اجتماعی» گفته شده است.
مطابق با هر ارزش دینی دیگر، عدالت نیز در مبانی و مبادی اساسیِ دینی ریشه دارد. این ریشه‏ها را می‏توان در سه لایۀ «هستی»، «انسان» و «اجتماع» به‏عنوان یک زنجیرۀ به‏هم‏پیوسته دنبال کرد. در نگاه دینی خداوند متعال به‏عنوان خالق عالم وجود (تکوین) واجد صفات و اسمایی است که هریک از آن‏ها ظهورات مختلفی دارند. تجلی هریک از اسمای الهی در ادبیات فلسفی به خلق اعیان ثابته منجر می‏شود. به شهادت آیات و روایات متعدد عالم تکوین تجلیِ اسم عدل الهی است و خلقت آن هدف‏دار، حکیمانه و بر مبنای حق است4 و کمال هر موجودی در این عالم بازگشت به اسمی است که از آن تجلی یافته است. اما انسان به‏عنوان اشرف مخلوقاتِ خداوند تمایز و شرافت بیشتری نسبت به سایر موجودات دارد. این شرافت به‏دلیل حقیقت اوست که می‏تواند جامع اسمای الهی باشد. در نگاه دینی، حقیقت انسان کامل مظهر تجلی اسم «الله» است که جامع جمیع اسمای الهی است؛ ازاین‏رو انسان کامل مخلوق جامعی است که هیچ تکثری - به معنای منفی آن - در آن راه ندارد.
ثمره این تعریف آن است که انسان کامل را اولاً خلیفه و جانشین خداوند در زمین می‏داند و ثانیاً او را تنها انسانی می‏داند که به هدایت الهی بر صراط مستقیم خداوند ثابت و مستقر است؛ ازاین‏رو تنها انسان‏های کامل هستند که می‏توانند به اذن خداوند رسولان او و هادیان سایر انسان‏ها به‏سوی هدف و غایت الهی باشند.
از نگاه و اندیشۀ دینی، عدالت برای هر انسانی «استقامت بر صراط مستقیم» است؛ چون صراط مستقیم خودش یک حقیقت نفس‏الامری دارد، پس عدالت نیز دارای حقیقت نفس‏الامری در مقام ثبوت خواهد بود. این نکته، نقطۀ مهم و کلیدی تمایز تعریف اندیشۀ اسلامی از عدالت با سایر مکاتب غیردینی است که عدالت را صرفاً امری اعتباری محض و قراردادی فرض می‏کنند. در نگاه متفکران دینی عدالت دارای حقیقتی است که هر انسانی به‏تنهایی و به‏صورت جمعی باید از مسیر خاصی به آن نائل شود و آن را تحقق بخشد. درنتیجه عدالت در این نگاه، به حیث هستی‏شناختی واقعیت دارد؛ اما به حیث معرفت‏شناختی معیارها و تعاریف متنوع و متکثری دارد.
گفته شد که در کنار خط خلافت (انسان به‏مثابۀ جانشین خداوند روی زمین)، خط هدایتی (انبیا و رسولان) نیز از سوی خداوند متعال برای هدایت انسان‏ها به‏سمت کمال نهایی، یا همان صراط مستقیم، قرار داده شده است. نسخه‏ای که خط هدایت برای راهبری انسان‏ها در اعصار مختلف از سوی خداوند متعال با خود آورده‏اند، به آن «شریعت» یا «تشریع» گفته می‏شود. نظام تشریع (به‏معنای احکام و دستورات الهی) همانند نظام تکوین (به معنای موجودات عالم) با منشأ الهی است و عادلانه است. پس نظام تشریع آمده است که حیات اجتماعی انسان‏ها را با نظام تکوین، که عادلانه است، متحد و منطبق کند و رنگ‏وبوی عدالت به آن بزند.
یکی از ویژگی‏های انسان به‏عنوان خلیفۀ خداوند، حیثیت اجتماعی اوست. به‏تصریح متفکران، نیازها و توانمندی‏های مختلف انسان، آن‏ها را به خود وابسته کرده و تأمین آن‏ها را جز از مسیر تشکیل اجتماع و تعاون محقق نخواهد کرد.  فراتر و بالاتر از نیازهای مادی، جامعه بستر کمال و شکوفایی استعدادهای انسانی و رسیدن به حقیقت صراط مستقیم، یا همان عبودیت خداوند، است. طبیعتاً این شکوفایی و رشد به زمین و بستری سالم و بدون مانع نیازمند است. غایت و هدف عدالت اجتماعی، که خود هدف ارسال رسل و انزال کتب نام برده شده است،5 ساختِ چنین جامعه و محیط زندگی است که انسان‏ها نیازهای حقیقی خویش را تأمین و به غایت توحید و عبودیت خداوند دست پیدا کنند. پس عدالت اجتماعی از یک‏سو تأمین حقوق انسان‏ها در شئون مختلف است و از سوی دیگر رعایت و پایبندی به مجموعه تکالیفی است که خداوند متعال از طریق دین برای آن‏ها وضع کرده است. با چنین نگاهی، عدالت اجتماعی در این نظریه، «قوام و توازن اجتماعی» تعریف می‏شود. منظور آن است که هدف‏گیری عدالت اجتماعی، یک نظام‏سازی متفاوت است که درون این ظرف، امکان تحقق حداکثری توحید بر روی زمین اجتماع فراهم شود.
طبیعی است هر جامعه‏ای اجزا و ارکان مختلفی دارد؛ ازاین‏رو باید نسبت عدالت اجتماعی با این ارکان را مشخص کرد. اندیشۀ اسلامی در یک تقسیم‏بندی جامع، عدالت اجتماعی را در سه بُعد در نظر می‏گیرد. مقصود از بُعد در اینجا وجوهی مشترک است که در هر مسئله عدالت اجتماعی به‏طور همزمان وجود داشته و باید مورد تحلیل قرار بگیرند. این سه بُعد عبارت‏اند از:
هریک از این ارکان در ادبیات دینی غایات و منطق خاص خود را دارد که در بطن هریک ابعاد دیگری لحاظ شده است؛ ازاین‏رو باید غایت هر بُعد را به‏طور جزئی‏تر مورد بررسی و کنکاش قرار داد.

قوام دولت
در نگاه اسلامی تحقق و اقامۀ ارزش‏ها از مسیر حاکمیت ارادۀ خداوند بر هر جامعه به وجود می‏آید. این حاکمیت در تجلی بیرونیِ خود استقرار «امامت عدل» در همه شئون جامعه است؛ یعنی حاکمیت و حکومت در جامعه تشکیل شود که اولاً در رأس آن امام عادل و مأذونی از سوی خداوند متعال قرار داشته باشد و ثانیاً او با توجه به ظرفیت جامعه به‏تدریج احکام و شرایع خداوند را در همۀ امور حیات انسانی مشخص و محقق کند. در واقع علم به نظام عادلانه و عزم اقامۀ آن در سطح جامعه و با پشتیبانی و حضور پررنگ مردم (الناس) جوهرۀ قوام دولت را تشکیل می‏دهد. به‏شکل سلبی نیز چنین حکومتی باید با دشمنان عدالت در هر طبقه و رنگ و سطحی (داخلی و خارجی) مقابله کند. نکتۀ مهم آن است که رابطۀ مردم با این حکومت تنها به‏شکل مکانیکی و دولت‏شهروندی نیست، بلکه شکلی ارگانیک و از سنخ رابطۀ قلبی و تبعیت مردم از امام و ولی جامعه است. این رابطه کاملاً دوطرفه و مبتنی بر حقوق و تکالیف متقابل ساخته شده است.

قوام نسل
سلول‏های بنیادین هر جامعه انسان‏هایی هستند که حقیقت هر اجتماع را شکل می‏دهند. خلق، رشد و نمو، تربیت، هدایت و نقش‏پذیری این سلول‏ها در کانون‏ها و بسترهای مشخص و لایه‏لایه صورت می‏گیرد. پایه‏ای‏ترین این لایه‏ها «خانواده» است؛ ازاین‏رو است که غایت عدالت اجتماعی در بعد قوام نسل، سلامت و استمرار نسل در پرتو محیط و روابط اجتماعی سالم و مساعد است. در حقیقت به وجود آمدن نسل سالم و استمرار آن تحت لوای تحکیم روابط اجتماعی  (نسبی یا سببی) هدف عدالت اجتماعی محسوب می‏شود؛ به همین دلیل، پاسداشت و تقویت روزافزون نهادهایی چون خانواده، اقوام، همسایه، سازمان‏ها و گروه‏های اجتماعی، ملیت، امت و جامعۀ انسانی از نگاه دینی اهمیت بسیار زیادی دارد.

قوام مال
معیشت هر فرد و خانواده یکی از مهم‏ترین اجزای حیات او محسوب می‏شود؛ به همین دلیل، تأمین معیشتِ متناسب و متوازن برای آحاد جامعه وظیفۀ هر حکومت است. در اندیشۀ دینی، غایت قوام مال در هر جامعه، حفظ، رشد و توزیع آن برای کل جامعه است؛ بنابراین استفاده و رشد و نمو آن در پرتو یک فکر کارآمد و توزیع متوازن آن واجد اهمیت است. از این منظر، نهی خداوند متعال از در اختیار قرار دادن اموال در دست سفها، چه در مقام فردی و چه در مقام اجتماعی، دقیق‏تر فهم می‏شود؛ چراکه مال به‏عنوان یکی از اجزای قوام و قیام هر جامعه معرفی‏شده است.6 در چنین وضعیتی، اندیشۀ اسلامی نه مانند نگاه‏های کمونیستی به‏دنبال برابری و مساوات در درآمد و معیشت است و نه مانند نگاه‏های لیبرال طرفدار سرمایه‏داری افراطی و کنزگونه، بلکه تعریف عدالت اجتماعی در حوزۀ مال (اقتصاد) را «توازن در معیشت» می‏داند. سویه و ابزار مهم، رقم خوردن چنین توازنی در «نظام توزیعی» هر جامعه است. بر مبنای نظریۀ اسلامی توزیع، کار معیار اولیه، اصلی و مهم کسب معیشت متناسب و پایدار برای هر فرد است. در واقع هر انسان مسلمان در بستر یک تقویم پولی مناسب و عادلانه از انواع مشاغل، باید بتواند با کار خود، معیشت و زندگی اولیۀ خود را تأمین کند. شکاف عمیق در قیمت‏گذاری مشاغل در عمل نوعی شکاف عمیق درآمدی در سطح محلی و ملی را رقم زده، توازن معیشتی را خدشه‏دار کرده است و ظلم محسوب می‏شود. در صورت عدم امکان، توانایی یا قابلیت کار، دولت و حکومت اسلامی موظف است نیازهای افراد خود را در سطح متناسب - عفاف و کفاف - تأمین کند. البته این تأمین صرفاً دولتی نیست، بلکه در نگاه اقتصاد اسلامی در وهلۀ اول باید از مسیر تکافل عمومی - اقربا یا عامه مردم - نیاز سایر افراد جامعه تأمین شود و در لایه دوم حکومت با ابزار تأمین اجتماعی، نیازهای آحاد جامعه را در سطحی اولیه تحقق ببخشد.
در چرخۀ اقتصاد و به‏منظور رعایت عدالت در توزیع منابع و منافع به‏دست‏آمده، شارع احکام و قواعد خاص خود را وضع کرده است:

توزیع قبل از تولید
در این مرحله قواعدی همچون جعل حقیقی اموال به‏شکلی اولی برای جامعه، معیار کار و نیاز به‏عنوان پایه‏های مالکیت، پذیرش مالکیت فردی به نمایندگی از مالکیت جمع، حیازت و احیا به‏عنوان دو عمل اقتصادی در مالکیت منبع و فرصت، نهی قُرقگاه و انباشت سرمایه‏دارانه منابع تولید باید موردتوجه و التزام عملی باشد.

توزیع پس از تولید
در این مرحله قواعدی چون عدم فرض همگنی میان عوامل تولید، پذیرش اصل ثبات در مالکیت، نهی ربا و حرکت سرمایه به‏سمت نقش اثربخش آن در اقتصاد، مقابله با تمرکز ثروت و مال، ایجاد ارتباط میان درآمد و کار به‏جای درآمد و سرمایه قابل‏اشاره است.

توزیع حین تولید
تنظیم کارهای تولیدی در قالب عامل‏کارگزار، تولید در مدار خدمت به انسان و نزدیک‏تر کردن تولید به مصرف از مهم‏ترین قواعد این مرحله است.

‏مبادله
در عرصۀ مبادلۀ اصولی همچون مالیات بر اندوخته‏های راکد، بازگرداندن پول به نقش حقیقی‏اش، تغییر نقش نظام بانکی در فرایند توزیع پول، حذف واسطه‏گر بین تولید و مصرف و مقابله با احتکار تصریح شده است.

مصرف
در این عرصه نیز نهی از اسراف و تبذیر و تجمل‏گرایی و عمومی‏سازی خدمات درمانی و آموزشی جزو الزامات برجسته است.
این نکتۀ مهم قابل‏ذکر است که این سه بعد هم‏ارز یکدیگر هستند، اما در مقام تزاحم و اولویت، برخی بر برخی دیگر تقدم دارند. نحوه و چینش این ابعاد را می‏توان در چهار اصل خلاصه کرد:
اصل اول
تبعی بودن اقتصاد بر قوام نسل: از نگاه این نظریه همۀ اجزای یک جامعه حتی معیشت و اقتصاد عادلانه و صحیح در خدمت تولید و استمرار نسل سالم و معنوی انسان است؛ ازاین‏رو اهمیت توجه و فراهم آوردن معیشت متناسب با هدف غایی قوام نسل انجام می‏گیرد.
اصل دوم
احکام اقتصادی تابع نوع زیرساخت اجتماعی: هر نوع تدوین و اجرای احکام و برنامه‏های اقتصادی به زیرساخت‏های اجتماعی و فرهنگی خاصی نیاز دارد. عدم توجه یا غفلت از این موضوع عملاً سیاست‏های اقتصادی را به شکست عمیق دچار خواهند کرد؛ به همین دلیل، پیگیری زمین و بستر مناسب فرهنگی برای اجرای صحیح منویات معیشت و اقتصاد عادلانه ضروری است.
اصل سوم
اصلاحات اقتصادی از مسیر تدابیر اجتماعی و به‏عکس: با وجود تلقی عمومی، مسیر حل مسائل اقتصادی و اجتماعی لزوماً از راه‏های متناظر با آن حوزه (اقتصادی یا اجتماعی) نمی‏گذرد. در بسیاری از موارد حل مشکلات اقتصادی را باید در یک مداخله و اصلاح فرهنگی یا اجتماعی جست‏وجو کرد و حتی جلوگیری از شیوع یک عادت یا فرهنگ نادرست را باید در مناسبات اقتصادی نامناسب دنبال کرد.
اصل چهارم
قوام دولت و امامت عدل، حاکم بر قوام نسل و مال: بدون یک حاکمیت الهی و عادل، صحبت از برنامه‏ریزی و تحقق نسل سالم و معیشت عمومی متناسب بی‏معناست. تا نظام امامت عدل بر جامعه و اجزای نهادی آن حاکم نشود، خواست‏ها و تمایلات عادلانه به عزم و ارادۀ قوی و مستمر برای تحقق بیرونی منجر نخواهند شد.
عرصۀ حیات اجتماعی حیطه‏ای پیچیده و ذوابعاد است؛ ازاین‏رو تحقق عدالت در هر حوزه با معیارهای متنوع و متکثری همراه است. نظریۀ اسلامی عدالت اجتماعی با الهام از اندیشۀ متفکران دینی می‏کوشد ابعاد تحلیلی‏تجویزی فهم و اقامۀ عدالت اجتماعی را در پهنه اجتماع ارائه کند. از این منظر، عدالت در این نظریه حقیقتی نفس‏الامری - در مقام ثبوت - است که هر فرد و جامعه‏ای باید به‏سمت آن حرکت کند. تحقق این حقیقت در نظام اجتماعی - مقام اثبات - یعنی تنظیم ساختارهای اجتماعی به‏نحوی که در غایت خود بتوانند «قوام و توازن اجتماعی» را رقم بزنند. تجلی این قوام و توازن در ابعاد اصلی هر جامعه بروز پیدا می‏کند؛ یعنی نظریۀ مذکور هر مسئله عدالت اجتماعی را دارای سه بُعد قوام حکومت (امامت عدل)، قوام نسل (تعاملات و انسجام اجتماعی) و قوام مال (توازن در معیشت) می‏داند و هر نوع برنامه‏ریزی، طراحی، مداخله و سیاست‏گذاری را دارای وجهی حاکمیتی، نسلی و معیشتی در نظر می‏گیرد. طبیعی است که عادلانه بودن یا ظالمانه بودن هر برنامه یا مداخله در شناسایی و احصای توازن‏ها یا عدم توازن‏هایی است که در هریک از این ابعاد حاصل می‏شود.
اگر عدالت اجتماعی را یکی از آرمان‏های مهم انقلاب اسلامی بدانیم، در اختیار داشتن مبنای نظری مشخص و مبرهن برای ارزیابی سیاست‏گذاری‏ها و برنامه‏ریزی‏های مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی از نان شب برای جمهوری اسلامی واجب‏تر خواهد بود. فقدان چنین مبنایی، ولو اولیه و قابل تکامل و ارتقا، عدالت اجتماعی را بر شهود و حدسیات درست و غلط مجریان در طول سالیان مختلف قرار داده است؛ امری که نتیجه‏اش عقب‏ماندگی‏ای است که بنابر فرمایش رهبر انقلاب باید جبران شود. نظریۀ اسلامی عدالت اجتماعی گامی اولیه و مهم برای جامۀ عمل پوشاندن به مسیر درست تحقق عدالت اجتماعی در بستر انقلاب اسلامی و تلفیق مبارک عدالت‏پژوهی، عدالت‏خواهی و عدالت‏گستری است.

جستجو
آرشیو تاریخی