صفحات
شماره دو - ۰۱ تیر ۱۴۰۱
برداشت اول - شماره دو - ۰۱ تیر ۱۴۰۱ - صفحه ۲۱۸

سازوکار اجرای عدالت در وضعیت ابهام عدالت

علیه فقر مطلق

با وجود نظریه‌های مختلف، برای اجرای عدالت از کجا باید شروع کرد؟

مرتضی مرتضوی کاخکی /
استادیار اقتصاد دانشگاه علوم اسلامی رضوی

 

صحبت کردن از عدالت امری سهل، ولی به اجرا درآوردن آن بسیار سخت است؛ چراکه در مقام نظریه‏پردازی نظریه‏های مختلفی در خصوص عدالت وجود دارد که هرکدام از آن‏ها جامعه‏ای عادلانه متناسب با اصول خود را تصویر می‏نماید که با سایر نظریات عدالت و جوامع مطلوب آن‏ها متفاوت است. به‏طبع این اختلاف در سطح نظریه‏ها و عدالت مطلوب، اختلاف خود را به عرصۀ شاخص‏های ارزیابی عملکرد نیز می‏رساند؛ چرا که متناسب با هر نظریه، شاخص و اولویت خاصی برای برقراری عدالت مطرح می‏شود؛ برای مثال، اگر نظریۀ «برابری در فرصت‏ها» را به‏عنوان نظریه منتخب عدالت و مبنای عمل در نظر بگیریم باید توزیع منابع در جامعه به‏نحوی باشد که همگان برای جای‏گیری در طبقات اجتماعی فرصتی برابر داشته باشند، ولی اگر نظریۀ «برابری درآمدها» را مدنظر داشته باشیم، باید توزیع درآمد در جامعه را به‏عنوان هدف در نظر بگیریم و شاخص‏هایی مانند ضریب جینی یا اتکینسون را به‏عنوان شاخص ارزیابی عمکلرد سیاست خود، و به‏طبع به توزیع فرصت‏ها و توزیع ثروت و توزیع بخت میان افراد توجه نکنیم.
اما اگر این اختلافات نظری و سیاستی و شاخصی بخواهند به عرصۀ عمل نیز وارد شوند، فقط باعث معطل شدن نیروها، انگیزه‏ها و توان دستگاه‏های اجرایی می‏شوند؛ به همین دلیل، به‏جای عمل‏گرایی، شعارگرایی می‏نشیند و بحث‏های نظری به‏جای اقدامات عملی عرصۀ کشور را فرا خواهد گرفت و حاصل آن دور شدن هرچه بیشتر از مفهوم مطلوب عدالت خواهد بود؛ لذا هرچند بحث‏های نظری در جای خود مفید و لازم‏اند، برای مقام اجرایی باید به قدر متیقن‏ها و قدرمشترک بین تمامی نظریه‏ها اکتفا کرد و فوریت‏ها را در اولویت قرار داد.
از همین روست که نظریه‏پرداز بزرگی مانند آمارتیا سن پس از بیان نظریه خود و تشریح تفاوت‏های نظری و عملی آن با سایر نظریه‏ها به این قائل می‏شود که اگر ما بخواهیم دربارۀ نظریۀ عدالت به تفاهم برسیم و بعد از آن سیاست‏های متناسب برای اجرا و تحقق آن را در نظر بگیریم، ممکن است با وجود فواید فراوان آن هیچ‏گاه به توافق نظر نرسیم، همان‏گونه که تاکنون به نتیجه نرسیده‏ایم، ولی اگر به عرصۀ عمل و مصادیق نگاهی دوباره بیندازیم، مصادیقی را مشاهده خواهیم کرد که در هر نظریه و الگویی نه‏تنها از زاویۀ عدالت محکوم‏اند، بلکه ضدعدالت هم هستند.
 اگر محو مصادیق ضدعدالت را عنوان اولویت‏های عمل در نظر بگیریم و در محو آن‏ها بکوشیم بدون شک در هر مفهوم و برداشتی از عدالت به عدالت نزدیک‏تر شده‏ایم.
این رویکرد می‏تواند رویکردی بسیار عملی و سریع و قاطع باشد؛ برای مثال، در هر برداشتی از عدالت، ابتلای کودکان به سوءتغذیه در اثر فقر یا محرومیت و ترک تحصیل آنان و حتی از دست دادن جان بر اثر فقر غذایی محکوم است؛ بنابراین با وجود تفاوت‏های نظری موجود در حوزۀ عدالت اگر به محو مصادیقی بپردازیم که در هر نظریۀ عدالتی محکوم هستند و ما بر آن‏ها متفق هستیم، جامعه‏ای عادلانه‏تر و متناسب با هر نظریۀ عدالت خواهیم داشت.
یکی از مصادیق مورداتفاق همگانی لزوم مبارزه با فقر به‏خصوص فقر مطلق است؛ اما این مشکل ناشی از تفاوت در تعاریف است. همان‏گونه که برخی از محققان نشان داده‏اند، تعریف صریح و علمی از فقر که توافق عمومی دربارۀ آن وجود داشته باشد، موجود نیست؛ چراکه فقر به‏طور اجتناب‏ناپذیری یک مفهوم اجتماعی‏سیاسی و درعین‏حال اقتصادی است که به زمان و مکان وابستگی جدی دارد. البته فقر مطلق در تعریف ابهام کمتری دارد؛ زیرا معیار آن موضوعی عینی و متضمن تعریف علمی است که بر پایۀ حداقل معاش شکل گرفته است و منظور از حداقل معاش، حداقل نیازهایی است که برای حفظ زندگی یا زنده‏مانی لازم است.
به‏طبع در هر برداشتی از عدالت تأمین نیازهای زندگان برای حفظ حیات آن‏ها لازم و ضروری است و به قول شیخ ابوالحسن خرقانی: «هرکس که در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید. چه آن کس که به درگاه باری‏تعالی به جان ارزد، البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد.» از همین روست که مبارزه با فقرمطلق به‏عنوان یکی از اولویت‏های اصیل نزد کسانی پذیرفته می‏شود که در مقام محقق کردن عدالت هستند؛ چراکه فقرمطلق حداقل‏های لازم برای زنده‏مانی افراد را در نظر می‏گیرد؛ یعنی حداقل خوراک، حداقل پوشاک و حداقل مسکن و سرپناهی که می‏تواند جان یک انسان را حفظ و او را به ادامۀ حیات قادر کند؛ بنابراین رفع فقر مطلق به‏معنای تضمین حداقل‏های زندگی برای تمام افراد، یک گام مثبت به سمت  تحقق عدالت است. باید توجه داشت که مبارزه با فقر مطلق صرفاً گام اولیه برای تحقق عدالت اقتصادی است.
اکنون باید دید گام‏های بعدی در تحقق عدالت اقتصادی چیست؟ به‏خصوص اینکه در دنیای امروز بزرگ‏ترین عامل ایجادکنندۀ فقر نه کمبود درآمد بلکه توزیع ناعادلانۀ آن است.
طبق موازین علمی تقسیم درآمد در یک کشور باید به‏نحوی باشد که سهم بیشتری از مردم در طبقه متوسط جای بگیرند. در یک جامعۀ متعادل شمار ثروتمندان و فقیران در کشور بسیار کم است؛ زیرا وجود گروه‏های بسیار پردرآمد یا بسیار کم‏درآمد نشان‏دهندۀ توزیع نامتناسب ثروت در آن منطقه است.
در توشیح باید گفت با توجه به ادبیات متعارف و نظریه‏های موجود در توزیع درآمد در اقتصاد اسلامی می‏توان جوامع را به طبقات مختلف درآمدی و رفاهی تقسیم کرد. در یک تقسیم‏بندی کلی افراد از حیث تأمین معاش در پنج دستۀ کلی قرار می‏گیرند: در پایین‏ترین طبقه، مسکنت به‏معنای «ناداری» است. مسکین در این تعریف فردی است که توان یا امکان کسب درآمد برای گذران زندگی خود را ندارد که معادل آن فقر مطلق است. اما دستۀ بعدی که از نظر احوال تفاوت زیادی با دستۀ قبلی هم ندارد فقرا هستند. فقر را به‏صورت ساده می‏توان «کمبودداری» معنا کرد؛ یعنی افراد برای ادامۀ حیات شایستۀ خود کمتر از کفایت منابع و درآمد در اختیار دارند.
طبقۀ متوسط کسانی هستند که برای ادامۀ حیات خود منابع کافی را در اختیار دارند و در بیان اسلامی به غنای کفافی رسیده‏اند و لازمۀ مبارزۀ صحیح با فقر این است که به فقرا تا حدی یاری رساند به این کفاف دست یابند؛ اما در سوی دیگر زیاده‏داران با غنای وافر بیش از نیاز خود و عیال منابع و درآمد دارند و حد نهایی توزیع ثروت نیز ابرثروتمندان هستند که در بیان قرآنی به متکاثرین از آن یاد شده است؛ یعنی کسانی که منابع را به‏سمت خود منحرف کرده‏اند.
نکتۀ جالب توجه این است که طی سال‏های دهۀ قبل متأسفانه توزیع درآمد در ایران به نفع این طبقه شکل گرفته است؛ به‏عنوان نمونه، تحلیل مرکز آمار ایران در سال 1399 نشان می‏دهد که تقریباً در تمامی سال‏های دهۀ 90 روند تغییرات ضریب جینی در کل کشور افزایش پیدا کرده است و از آنجا که ضریب جینی تغییرات درآمد بین دهک‏های درآمدی را نشان می‏دهد، این امر به‏معنای افزایش نابرابری در طول این دهه است. البته از آنجا که این تغییر می‏تواند دلایل مختلفی داشته باشد با استفاده از سایر شاخص‏ها می‏توان اثبات کرد که به‏صورت میانگین در طول این دهه در عمل سهم دهک‏های پایین (مساکین) کمتر شده است؛ برای مثال، اگر سهم هزینۀ ۲۰درصد کم‏درآمدترین افراد در هزینۀ کل را به دست آوریم شاهد کاهش آن در طول دهۀ قبل هستیم. این نسبت از 6.79 در سال ۱۳۹۲ به 5.8 در سال ۱۳۹۷ رسیده است که نشان‏دهندۀ کاهش سهم درآمدی مساکین در این دهه است. همچنین اگر سهم هزینه ۲۰درصد پردرآمد جمعیت را به هزینۀ کل نگاه کنیم، می‏بینیم که از ۴۴درصد در سال ۱۳۹۲ به تقریباً ۵۰درصد در سال ۱۳۹۷ رسیده است؛ بنابراین می‏توان دریافت که در این دوران کم‏درآمدها فقیرتر و پردرآمدها پردرآمدتر شدند.
روند سایر شاخص‏ها نیز مؤید این مسئله است؛ مثلاً برای شاخص پالما  که هزینه ۱۰درصد پردرآمد به ۴۰درصد کم‏درآمد جمعیت را نشان می‏دهد در بیشتر این سال‏ها افزایش یافته و حتی به رقم کم‏سابقه 2 در سال 1397 رسیده است که به این معناست که هزینۀ بالاترین دهک در اواخر دهۀ نود تقریباً دو برابر مجموع درآمد ۴۰درصد جمعیت ایران است و تمام این موارد به ما نشان می‏دهد که نابرابری‏ها و توزیع درآمدها در جامعه به‏نحوی است که فقرا فقیرتر و اغنیا غنی‏تر می‏شوند.
استیگلیتز نیز در کتاب بهای نابرابری به این واقعیات البته در جامعۀ سرمایه‏داری آمریکا اشاره می‏کند که آن نظام به‏نحوی عمل می‏کند که هر روز فقرا فقیرتر و اغنیا غنی‏تر می‏شوند و با استفاده از ابزارهای رسانه‏ای و قانون‏گذاری و حاکمیتی در مسیر پایدارسازی این توزیع درآمد ناعادلانه گام برمی‏دارند. آمار موجود نشان می‏دهد که  متأسفانه در  دهۀ گذشته همین  اتفاق در ایران نیز افتاده است و اگر قرار است نگاه تحولی در این زمینه رخ بدهد باید جریان معکوس بشود.
البته لازمۀ چنین تحولی در اصلاحِ توزیع درآمد و عادلانه شدن زندگی برای همگان بازتوزیع درآمدهاست؛ چراکه برای رفع فقر مطلق و فقر نسبی که از آن‏ها به ناداری و کمبودداری یاد کردیم، ناچاریم که منابعی را اختصاص بدهیم و این منابع یا از محل منابع عمومی کشور و ثروت‏های آن است که در وضعیت کنونی  محدود است یا از محل بازتوزیع درآمدهاست. کمااینکه در ادبیات اقتصاد متعارف نیز یکی از اهداف مالیات‏ستانی دولت علاوه بر تأمین هزینه‏های عمومی، تأمین هزینۀ مبارزه با فقر و بازتوزیع درآمد است؛ چراکه در اقتصادهای متعارف نیز ثابت شده است که بازار به‏تنهایی توانایی کافی برای تحقق توزیع عادلانه ثروت را ندارد؛ لذا برای تحقق این امر باید منابع از افرادی که غنای وافر، تکاثری و ثروت‏های بیش از اندازه دارند ستانده و با بازتوزیعی مبتنی بر کرامت، به همگان داده شود.
بنابراین اصلاح نظام مالیاتی و برقراری مالیات بر مجموع درآمد به‏نحوی که از افرادی که دارای درآمدهای کلان هستند مبالغی اخذ شود و به‏منظور جبران ناداری و کمبودداری طبقات ضعیف در جامعه استفاده شود، امری لازم و محتوم است، هم در ادبیات اقتصاد اسلامی، هم در ادبیات متعارف تا اینکه تمام مردم به سطحی شبیه به یکدیگر برسند و به اندازۀ کفایت از منابع و ثروت‏های عمومی بتوانند استفاده کنند.
این راه‏حل که تاکنون به‏دلیل وجود درآمدهای نفتی سرشار در کشور و همچنین توانایی دولت در خلق پول کمتر مورد توجه قرار گرفته است در دوره‏ای که ما در جنگ اقتصادی هستیم، ضرورت را دوچندان می‏کند؛ چراکه مشخص است با خلق پول نه‏تنها مشکلی در شرایط رکودی حل نمی‏شود، بلکه به‏واسطۀ تورم ایجادشده اولین ضرردیدگان از خلق پول، طبقات محروم و مستضعفی هستند که دارایی و درآمدهای آن‏ها به شکل اسمی و نقدینه است و بیشترین بهره‏برندگان از تورم طبقات دارای ثروت و درآمدهای غیراسمی هستند؛ لذا چاپ پول و بهره‏گیری بیشتر از منابع نفتی نه‏تنها مشکل فقر مطلق در کشور را حل نمی‏کند، بلکه با توجه به عواقب اقتصادی و اجتماعی آن، مشکل را پیچیده تر نیز می‏نماید.
پس یگانه راه‏حل برای معضل فقر مطلق در کشور اصلاح نظام مالیاتی است. این اصلاح می‏تواند در قالب درآمد پایۀ هر ایرانی نیز معنا یابد. به این صورت که دولت متناسب با حقوق اقتصادی مردم مندرج در مقدمه و اصول متعدد قانون اساسی، حداقل‏های معیشت را برای تمام افراد کشور در قالب یک سبد غذایی، مسکن، پوشاک، سلامت و آموزش فراهم و تضمین کند و از درآمدهای مازاد بر این درآمد پایه به‏صورت تصاعدی مالیات بگیرد و از منابع تجهیزشده برای طرح درآمد پایۀ هر ایرانی استفاده کند. همچنین می‏توان از مالیات بر کالاهای وارداتی یا مورداستفادۀ طبقات فرادست نیز به‏عنوان منبع دیگری در اصلاح نظام مالیاتی بهره برد.
باید در پایان تذکر داد که امکان تحقق هدف حذف فقر مطلق به‏معنای تضمین فرد در تأمین تغذیه و خوراک و پوشاک و مسکن مناسب برای همۀ افراد در جامعۀ کنونی ایران کاملاً امکان‏پذیر است، چه اینکه در گذشته و با امکانات بسیار کمتر نیز در بازه‏ای کوتاه اتفاق افتاده است. امیرالمومنین(ع) در گزارش عملکرد خود بیان می‏دارد: «مَا أَصْبَحَ بِالْكُوفَةِ أَحَدٌ إِلَّا نَاعِماً إِنَّ أَدْنَاهُمْ مَنْزِلَةً لَيَأْكُلُ الْبُرَّ وَ يَجْلِسُ فِي الظِّلِّ وَ يَشْرَبُ مِنْ مَاءِ الْفُرَات.» (مناقب، ج2، ص99) هیچ‏کسی در کوفه با دغدغه شب را صبح نمی‏کند؛ زیرا پایین‏ترین افراد در طبقات اجتماعی نیز از نان گندم می‏خورند و سرپناهی برای خود دارند و از آب گوارا می‏نوشند. مسلماً چنین جامعه‏ای آماده‏تر است برای اینکه نیروی انسانی موردنیاز در مسیر رشد و تعالی خود را بسازد و از او استفاده کند و در مسیر رشد و تعالی حرکت  کند.

جستجو
آرشیو تاریخی