صفحات
شماره دو - ۰۱ تیر ۱۴۰۱
برداشت اول - شماره دو - ۰۱ تیر ۱۴۰۱ - صفحه ۲۲۴

جمهور منسجم، بنیاد جمهوری است

هویت در جمهوری منتظم

چرا تفسیرهای دوگانه دربارۀ اسلامیت و جمهوریت و عبور از منطق جمهوری اسلامی می‏تواند انسجام هویتی ایرانیان را مخدوش کند؟

علی‏رضا زهیری /
پژوهشگر اندیشۀ سیاسی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی

 

پس از فروپاشى امپراتورى‏هاى اقتدارگرا، استقرار اندیشه «تحدید و کنترل قدرت حکومت توسط مردم» به‏جاى ایدۀ کهن «حق الهى پادشاهان» نمود مى‏یابد. اندیشه‏هاى فردگرایانه عصر روشن‏گرى راه را براى رهایى انسان از هر قدرتى غیر از عقل هموار کرد. از همین جا بود که با فروپاشى دولت‏هاى مطلقه و تجزیۀ آن‏ها به قدرت سیاسى و قدرت اجتماعى به اقتدار سیاسى ناشى از وراثت و حقوق الهى امپراتوران پایان داده شد و با تمایز میان جامعه و دولت، دولت بازتابى از علایق جامعه به شمار آمد. بدین ترتیب، زمینه حاکمیتِ مردمى که «ملت» نام گرفت، فراهم آمد. از این رهگذر، الگوى سیاسى ملت و دولت پدید آمد. این ملت براى مرزبندى میان خود و سایرین به تبیین هویت و شخصیت خود در مقابل «غیر خود» پرداخت. الگوی دولت جمهوری محصول این فرایند تاریخی است.
جمهوریت دو سویه دارد: مهم‏ترین سویه که جمهوریت را با آن می‏شناسند «حق حاکمیت مردم بر سرنوشت سیاسی و اجتماعی خودشان» است. قاطبۀ مردم، حکمرانان را مستقیم یا غیرمستقیم برمی‏گزینند؛ اما جمهوریت سویه‏های دیگری نیز دارد که شاید پیش‏نیاز آن یا مقدمه واجب برای آن به شمار آیند و «جمهور» از آن جمله است. جمهور بنیاد جمهوری است و نباید از آن غافل ماند. جمهور یا همان قاطبه مردم، هنگامی تحقق می‏یابد که از ملاط هویت انسجام‏یافته‏ای برخوردار باشد و الا می‏شود «جماعت غیر باهم». در جهان امروز جمهوری‏های متنوعی وجود دارند: از جمهوری‏های فروپاشیده یا ناجمهوری‏ها که دولت‏های ضعیف و بی‏ثبات و جمهورِ ناهمگن با هویت چندپاره دارند و نمونه‏های آن در آفریقا و آسیا کم نیستند؛ مانند لیبی پس از قذافی و افغانستان پیش از طالبان، تا جمهوری‏های اقتدارگرا و توتالیتر که دولت‏های قوی‏تر و جمهورِ ضعیف‏تری دارند؛ مانند لیبی زمان قذافی و مواردی که در آمریکای لاتین مشاهده شده است. سرانجام جمهوری‏های خوش‏اندام و دمکراتیک، که بسیارند. خوش‏اندام‏ترین جمهوری‏ها از امتیاز «جمهورِ منسجم» برخوردارند و مردمی که «ارادۀ با هم زیستن» دارند. به قول امیل بوترو: «عِرق یا حس ملی از میل و علاقه مردم به زندگی با یکدیگر، تجلیل و ستایش خاطرات مشترک و تلاش در راه هدف‏های مشترک سرچشمه می‏گیرد».
هویت جمهوری خوش‏اندام ناشی از هویتِ جمهور آن است. جمهورِ انسجام‏یافته‏ای که فرهنگ سیاسی همگن دارد و میان منابع هویتی متعدد خود سازگاری ایجاد می‏کند، ارزش‏ها و منافع ملی را بیش از علائق فروملی ترجیح می‏دهد، ملت درون دولت است و مسئول و مشارکت‏جو بر پایۀ فضیلت‏مندی نهادهای مدنی است؛ بنابراین مهم‏ترین جنبۀ جمهوری خوش‏اندام، هویت انسجام‏یافتۀ آن است و ایدئال‏ترین ابتکارش «وحدت در کثرت» است. اما آنچه روایت حکمروایی در ایران را بازنمایی می‏کند در گویۀ «مسئله هویت» قابل جست‏وجو است.
مشروطیت را باید نقطۀ عطف این روایت دانست؛ زیرا جامعه و حکومت به شکلى فراگیر و آگاهانه با پدیدۀ تجدد روبه‏رو شد. پیامدهاى مشروطیت به‏وضوح چالش میان هویت دینى جامعه ایرانى با مفاهیم غیرمذهبى غرب را آشکار ساخت. نوع سازمان سیاسى، قوانین غیرمذهبى، نهادهاى قضایى و آموزشى غرب، که دولت پهلوى آن‏ها را جایگزین نهادها و تشکیلات مذهبى سابق کرده بود، مرحلۀ تازه‏اى از تعارض میان تشکیلات مذهبى و دولت نوسازى‏شدۀ ایران را پدیدار نمود که مشروعیت خود را با تعابیر غیرمذهبى و ناسیونالیستى تعریف مى‏کرد.
با ورود اندیشه‏ها و باورهاى مدرن به‏منزلۀ سنت جهانى، هویت ایرانى دچار نابسامانى شد. این نابسامانى زمانى عمیق‏تر شد که نخبگان رسمى و فکرى چیزى را از غرب گرفتند و مسائلى را محصول تجدد دانستند که فقط جلوه و ظواهر تمدن غربى بود. در مشروطیت از مفاهیم تازه‏اى سخن به میان آمد که بنیان‏هاى معرفت‏شناختى ایرانیان را متحول ساخت و بنیادهاى تازه‏اى را براى زیست سیاسى و اجتماعى آنان ترسیم کرد. مشروطیت محل تلاقى و برخورد مؤلفه‏هاى دینى هویت ایرانى با بسیارى از مفاهیم و پدیده‏هاى نوگرایانه شد؛ اما نخبگان ایرانى در توافق یا عدم توافق میان آن‏ها تأمل چندانى نکردند و همین امر به بروز چالش در هویت ایرانى انجامید. این چالش تا امروز نیز جامعه ایرانی را رها نکرده است و هر دم، انسجام آن را به هم می‏ریزد. در جامعۀ ایرانیِ پیشاانقلابی تجربۀ جمهوریت سامانی نداشت، هرچند «مسئلۀ هویت» دامن‏گیر بود؛ اما در دوران پساانقلابی استقرار حکمروایی مبتنی بر جمهوری از همان ابتدا در پی حل ناسازگی‏های هویتی حاصل از دوران قبل بوده است.
جمهورى اسلامى با تأکید فزاینده بر فرهنگ دینى به‏منزلۀ عنصر اصلى هویت، بستر تحولات هویتى را در درون شبکۀ قدرتمندى از متغیرهاى فرهنگى قرار داد. به‏رغم آنکه پدیده‏هایى چون فرهنگ و هویت تحت‏تأثیر مؤلفه‏هاى بى‏شمارى دچار تغییر و دگردیسى‏اند، امکان مهندسى این تحول از سوى نظام سیاسى اهمیت بیشترى پیدا کرد. تجربۀ تاریخى جامعه ایرانى حاکى از این واقعیت بود که دولت‏ها به‏ویژه در دوران معاصر علاقۀ وافرى به هویت‏سازى با انگیزۀ افزایش وفادارى‏هاى ملى دارند. این فرایند بدون حرکت منطقى در محیط‏هاى فرهنگىِ احاطه‏کنندۀ دولت میسر نمى‏شود. وضعیت محیط بین‏المللى و نیز وضعیت محیط داخلى بر نظام سیاسى اثر مى‏گذارد. از سوى دیگر، گاهى مردم درون این نظام‏ها براى امور متفاوتى ارزش قائل‏اند و بر آنچه ارزشمند مى‏دانند، به‏طور یکسان تأکید ندارند. زمانى که ارزش‏هاى سیاسى مردم با ارزش‏هاى حاکمان متفاوت باشد، این امر پیچیدگى بیشترى مى‏یابد. در حال حاضر، جمهوری اسلامی با بحران هویت روبه‏رو نیست، اما اختلالات هویتی دارد و این جمهورِ انسجام‏یافته را دچار پریشانی می‏کند. اتفاقاً این اختلالات از همان نزاع قدیمی دو جهان زیست سنت و تجدد برآمده است؛ عده‏ای دل در گرو سنت دارند و هویت جمهور در پندار آنان برآمده از اسلامیت است و گروه دیگری برای زیست جمهوری ارزشی والا قائل‏اند و از اینکه تفسیرهای دینی ممکن است آن را مخدوش کنند نگرانند.
 از همین جا بود که نزاع «اسلامیت و جمهوریت» به معرکۀ آرا تبدیل شد و مباحثی با عناوینی چون «انتصابى یا انتخابى بودن ولایت فقیه»، «مشروعیت الهى بلاواسطه یا مشروعیت الهى مردمى براى ولایت فقیه» و بحث‏هایى در باب «مردم‏سالارى دینى» مطرح شد و مناقشات نظرى فراوانى نیز در پى داشت. وجود تفسیرهاى گوناگون در عرصه‏هاى نظرى و عملى را به‏طور عمده در نحوۀ تعامل و توافق دو مفهوم کلیدى جمهوریت و اسلامیت مى‏توان جست‏وجو کرد. برخى معتقدند نمى‏توان توأمان در یک حکومت به دو منشأ مشروعیت، یعنى انتخاب مردم و نصب الهى، نظر داشت؛ چراکه وجود این دو منشأ موجب تزاحم است و ساختار حکومتى را دوگانه مى‏کند؛ بنابراین راه‏حل رفع تزاحم را باید حذف اصالت یکى از دو منشأ مشروعیت دانست. این بحث مدتى است که با عناوین دیگرى چون «اسلام و دمکراسى» در میان نخبگان فکرى و جریان‏هاى سیاسى منازعات زیادى را به‏دنبال داشته است.
عده زیادى از صاحب‏نظران نیز نظام جمهورى اسلامى را مرکب از دو عنصر اسلام و جمهورى مى‏دانند و براى مردم جایگاه ویژه‏اى در مشروعیت نظام قائل‏اند. آیت‏الله خامنه‏اى مى‏گوید: «دومین مطلب، تکیه بر مردم است، همان طور که عرض کردم، هیچ‏کس در نظام اسلامى نباید مردم، رأى مردم و خواست مردم را انکار کند.
حالا بعضى رأى مردم را پایه مشروعیت مى‏دانند، لااقل پایه اعمال مشروعیت است. بدون آراى مردم و بدون تحقق خواست مردم خیمه نظام اسلامى برپا نمى‏شود و نمى‏ماند» (روزنامه رسالت، 16/3/1378). آیت‏الله جوادى آملى نیز چنین معتقد است: «نظام جمهورى اسلامى ایران از دو عنصر محورى اسلام و جمهوریت تشکیل شده است» (هفته‏نامه عصر ما، 20/1/1377)، اگرچه ایشان این دو عنصر را هم‏وزن نمى‏دانند و مى‏گویند که «فخر جمهوریت در این است که اسلام را پذیرفته است» (روزنامه كيهان، 18/3/1377). عدۀ زیادى از نخبگان فکرى و سیاسى توأمان بودنِ اسلامیت و جمهوریت در نظام سیاسى پس از انقلاب را پذیرفته‏اند، در مقابل عده‏اى دیگر معتقدند: مشروعیت حکومت از ناحیۀ مردم نمى‏آید، بلکه از ناحیۀ خدا مى‏آید، مردم چیزى ندارند که به حاکم بدهند نه کل جامعه، نه قشر خاصى از جامعه، نه نخبه‏هاى جامعه، نه فلاسفه و حکماى جامعه، نه اشراف و ثروتمندان، نه علماى جامعه و نه هیچ قشر و طبقه‏اى از جامعه حق ندارند که حاکمیت را به حاکم واگذارند.
در حکومت اسلامى طبق تئورى ولایت فقیه، مردم نیستند که به حکومت مشروعیت مى‏دهند، مردم فقط حمایت از حکومت را اجرا مى‏کنند (روزنامه رسالت، 6/10/1369). تا جایی که برخی مدعی شدند: حضرت امام(ره) اگر جمهورى را مطرح کردند از باب اضطرار بوده، یعنى ایشان اعتقادى به جمهوریت به‏معناى رایج امروزى‏اش در دنیا ندارند [...] امام حکم جمهورى را از باب ناچارى در آوردند [...] بنده بر این باورم که امام به شایسته‏سالارى معتقد بودند نه مردم‏سالارى (كيهان فرهنگى، شماره 156، مهر 1378).
عده‏ای نیز بر جمهوریت نظام تأکید فراوانى دارند، آن را اصالت مى‏بخشند و برجسته‏تر از اسلامیت مى‏دانند. رویکردهاى سکولاریستى عمدتاً بر این باورند.
درهرحال، پرسش این است که «حکومت جمهورى اسلامى» چگونه حکومتى است، مناسبات مردم با این حکومت چیست، مشروعیت حکومت از چه منبعى تأمین مى‏شود؟ پرسش‏هایى از این دست، مادامى که پاسخ داده نشوند یا پاسخ‏هاى متناقص دریافت کنند، خطر بحران مشروعیت و بحران هویت منتفى نخواهد شد. تفسیرهای دوگانه دربارۀ اسلامیت و جمهوریت می‏تواند به دوگانگی معرفتی و دوزیستی میان جمهورِ این جمهوری بینجامد و انسجام هویتی آن را مخدوش کند و سرانجام جمهوری خوش‏اندام را بدقواره کند.
 گذشت بیش از چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی نشان‏دهندۀ موفقیت نظام جمهوری اسلامی در مردمی کردن دولت به مفهوم مشارکت مردم در تأسیس دولت و انتخاب کارگزاران آن است.

 

جستجو
آرشیو تاریخی