نویسندۀ کتاب پدیدارشناسی بسیجی شهید
مشهور است که لهستانیها در برابر ارتش هیتلر مقاومت جانانهای کردهاند یا ملت کمشمار فنلاند هیچگاه در طول سالهای جنگ سرد از سایۀ سنگین شوروی بر بالای سر خود نهراسیدهاند؛ اما برای ایرانیان عظمت و ماندگاری تجربۀ جنگ تحمیلی در شباهتهای آن با تجربههای جنگی دیگر ملتها قرار ندارد؛ بلکه در تکینگی آن قرار دارد و آن تکینگی، انسان متمایزی است که طی این دفاع روی نمود. انسانی که جسورانه اتصال به مطلق را در زندگی دنیویاش اراده کرده بود و ما اینک، ولو ناخودآگاه، در پرتو آن میزییم؛ در پرتو انگارۀ بسیجی شهید، همچون عالیترین نماد شوق اصیل ایرانی برای اتصال سیاسی به مطلق. این انگاره یا تصور، تقدیرگریِ انگارۀ بسیجی شهید در جامعه و سیاست ایران را باعث میشود.
رزمندۀ داوطلبِ آرمانگرای شهید، انسانِ ویژۀ انقلاب ایران است. او فقط واقعیت نیست، الگویی تحلیلی نیز هست؛ از زمان حال بسی فراتر میرود؛ یعنی هم سراسر گذشتۀ ایران را برای ایرانیان معنادار میکند و هم آیندۀ کشور را زیر مهمیز تعیینکنندگی خود میگیرد. فردی دارای امتدادی از ابتدای تاریخ کهن یکتاپرستی در ایران به اینسو که اینک مقارن با معنای هیدگری دازاین، دارای هر- آن - بودگی است؛ یعنی دارای حضوری در زمانۀ کنونی که گویی همهچیز از قبل، پیرامون او و برای او شکل گرفته و در ارتباط با او موجودیت یافته و در خدمت ظهور کنونی او بوده است و اینک اوست و فقط او که تمامیت ایران را برای ما قابلدرک میسازد. او انسانی است که با حیات کوتاه و مرگ بلند خود کارکردی ویژه در زمان حال یافته است: یادآوری انسان آرمانی ایرانی به فرد متعارف ایرانی. بهتصریح امام خمینی(ره) انسان انقلاب اسلامی از خود انقلاب اسلامی مهمتر است.1
شاید ضروریترین ضرورتها در تاریخ جدید کشور آن باشد که باید به عظمت فلسفیِ انسانی که زمانی به ظهور رسیده بود، و سپس به تبلورات آن، اندیشیده شود. مهمتر، باید عظمت این انسان را در زمانهای مختلف به خود یادآور شد. انسانی واقعی که نظر به ارادۀ تعقیبِ آرمانهای بزرگ، ظرفیتِ آفرینشِ یک انسانیت فلسفی (استعلایی) یا یک انسانِ تحلیلی فوقالعاده را در خود داشت و همچنان دارد. انسانی که در جوامع فکری کشور ما و جهان بهطرز غیرعادلانهای در عین لفاظیهای سیاسی و سخنپراکنیها دربارۀ آن و علیه آن، مسکوت مانده است؛ گویی از او زیاد میگویند تا درک نشود.
ایدۀ بسیجی شهید عامل تداوم حیات جمهوری اسلامی ایران است و با ضعف آن، دولت جمهوری اسلامی دچار خلأ معنا و سپس زوال میشود و بههرحال، هیچ عامل دیگری در حد اهمیت آن نیست. تصور جمعی جامعۀ ایرانی از رزمندهای که در مسیر اتصالِ حقیقت آسمانی به واقعیت زمینی شهید شد، تقدیر آیندۀ سیاستِ ایران و بنابراین خودِ ایران را شکل میدهد.
با آغاز جنگ تحمیلی و از طریق ظهورِ انسانِ ویژۀ انقلاب اسلامی، قابلدرک شد که دولت جمهوری اسلامی ظهور معجزهگون آرمانهای مندرج در فرهنگ ایرانی است یا گونهای گذار از فرهنگ به سیاست یا انتقال از تاریخ به زمان حال؛ اما نیروی این انتقال انگارۀ رزمندۀ شهید بود.
انگارۀ رزمندۀ شهید همانا انگارۀ انسان فضیلتمند ایرانی است که تاریخ کلی ایران و نظام جمهوری اسلامی را به هم مرتبط و آنها را از طریق هم معنادار میسازد؛ یعنی گونهای رابطۀ کوه و آتشفشان - بهترتیب - میان آن دو ترسیم میکند یا تطابقی با ضربالمثل از کوزه همان برون تراود که در اوست پدید میآورد. بسیجی شهید، همچون اکسیری، نشاندهنده و آشکارکننده و احیاگر روح جامعۀ ایرانی است و وحدت و اساس آن را آشکار میکند.
آنچه گاهی از آن بهعنوان فلسفۀ دفاع مقدس یاد میشود، در ماهیت امر، روایت بنیادگذاری از شهادتِ ایرانیِ آرمانگراست که تصور ما از کلیت ایران را شکل مجدد داد و نهادینه کرد؛ «ما»ی جدیدی خلق شد که به ما نشان میدهد «ما»ی قبلی، یعنی ایران قبل از انقلاب، در حقیقتِ خود چه بود یا در اصلِ خود چه هست؛ داستانی است که به ما میگوید ما ایرانیان قبلاً در وضعیتی نارس یعنی ناآگاه به تمامیت خویشتن قرار داشتیم؛ روایتی که گذشتۀ ما را بر ما منکشف میکند و نیز ما را به تاریخمان پیوند میدهد؛ روایتی که جانمایۀ اصلی ایرانی بودن را، محورِ بودنمان را، برای ما آشکار میسازد.
ایدۀ رزمندۀ شهید یا فلسفۀ دفاع مقدس، بهدلیل آنکه هستی سراسری ایران را، محتواهای گذشته و امکانات آیندۀ آن را، انعکاس میدهد، چیزی است که بهجای آنکه با تحولات تغییر کند به برکت تحولات تداوم پیدا میکند. بهطور کلی، هر چیزی که از طریق تغییرات به خود تداوم بخشد همان هویت یا خودِ جمعی است. اما این خودِ جمعی یا هویت جمعی، از همانِ جمعی متفاوت است؛ همان، جلوههای متغیر تاریخی و زمانی «خود» است یا تجربیات و حوادثی که «خود» از سر میگذراند. بسیجی شهید از تبلورات یا «همان»های متعددِ ایرانی سخن نمیگوید، او از هویت یا بنیادِ ایرانی بودن سخن میگوید. فلسفۀ دفاع مقدس یا انگارۀ رزمندۀ شهید بهدلیل آنکه یک ظهور ریشهای است یا بگوییم ظهوری قیامواره و یکباره از درون تاریخ بسیار کهن ایران است، نیرو یا دلیل استمرار را در خود دارد.
در پرتو انگارۀ بسیجی شهید، وحدت جهان ایرانی یا یککاسِگی امر ایرانی و امر دینی آشکار می شود؛ چیزی که همواره وجود داشته و همواره نیز در دویست سال اخیر موضوع بیتوجهی اصحاب فضایل انتزاعی قرار داشته است.
انگارۀ بسیجی شهید بهدلیل عمق تاریخی خود نشاندهنده و توضیحدهندۀ فلسفۀ ایرانیِ حیات یا فلسفۀ تاریخ قوم ایرانی است و به همین دلیل و به طریق اولی، همان ایدۀ بنیادگذار دولت جمهوری اسلامی نیز هست؛ یعنی اینکه به مدد فلسفۀ حیات و مرگ بسیجی شهید، جمهوری اسلامی تاریخ ایران را معنادار میکند، نه تاریخِ ایرانِ جمهوری اسلامی را. در واقع، انگارۀ بسیجی شهید، پس از استعلا بهسوی محتوای تاریخی ایران، یعنی پس از آنکه فحوای تاریخ ایران را آشکار ساخت، از آن موضع، فلسفۀ دولتِ جمهوری اسلامی یا هویت آن را هم میسازد؛ یعنی ممکن میسازد که چیستی نظام و فلسفۀ تأسیس آن با اتکا بر یک محتوای تاریخی واحد برای ایران، شوق اتصال به ایدۀ مطلق یا به تعبیر عرفانی امام خمینی(ره) «بهار وصل» تبیین شود. به سخن دیگر، هرچند بهلحاظ زمانی، جنگ تحمیلی پس از تأسیس نظام جمهوری اسلامی رخ داد، اما آرمانگرایی مردمی مندرج در تجربۀ جنگ تحمیلی، در درون خود، حاوی فلسفۀ تأسیس نظام است؛ یعنی در این فلسفه، دلیل تأسیس نظام جمهوری اسلامی و معنی آن و اهداف آن هم نهفته است.
به قول توکویل در کتاب مشهور دموکراسی در آمریکا، دولتها هیچگاه از گهوارۀ خودشان فاصلۀ زیادی نمیگیرند و در هر تحول بزرگی به ایدههای بنیادگذارشان رجوع میکنند و بدان حساس و متفطن میشوند؛ پس ایدۀ بنیادگذار ایده یا روایتی مداوم و مستمر و دارای زندگی، و به همین دلیل دارای قدرت تعیینکنندگی و مشروطسازی امور به خود است.
تفکر بسیجی، نه بهعنوان یک نیروی آشکارِ شکلدهنده، بلکه بهمنزلۀ یک نیروی پنهان، که هدایت میکند و تغییر میآفریند، همواره در متن سیاست ایران وجود خواهد داشت. رمز ماندگاری و مهمتر از آن، ایجابکنندگیِ قداستِ دفاع از کشور، نه صرفاً دفاع از کشور، در سیاست ایران و در انتخابهای مهم سیاسی مردم، چیزی که در انگارۀ بسیجی شهید مضبوط است، در آن است که کارکرد ایدۀ رزمندۀ شهید برای جامعۀ ایرانی در واقع انتقالی از تاریخ حیات فرهنگی در ایران بهسوی حالیۀ سیاست ایران است. خاطره یا داستان بسیجی شهید روحِ دورانِ جدید سیاست ایران و همزمان، سنگ بنای آن است.
بهطور کلی در ایران امروز، دانایی بزرگ میتواند درک انسان جدیدی باشد که واقعهگون در بهمن ۱۳۵۷ آفریده شد؛ انسانی که در متن یک «ارادۀ عمومی» برای اتصال به حقیقت یا حضور در پیشگاه انسان کامل ظاهر شد. نام این ارادۀ عمومی فراگیر را ایدۀ ۵۷ میگذاریم. مهم نیست که ما این ارادۀ عمومی دورانساز را اغلب از یاد میبریم، این مهم است که براساس آگاهیِ مبناییِ خود، دایر بر عظمت نهفتۀ انقلاب ۵۷، بیندیشیم که با واقعۀ انقلاب ایران چه انسانی پدید آمد و چگونه او، «ما»ی جدید را آفرید. بسیجی در پرتو واقعه (رخداد) درک میشود. واقعه در استقلالش از امر تاریخی، از تاریخ مشخص میشود؛ محصول شرایط تاریخی نیست و بهقولی امر نابهنگام است.2
بسیجی نیز در قالب یک درک تاریخی، درکی متعلق به یک زمانه یا شرایط خاص، تعریف نمیشود. او در عمل انقلابی و نظامیاش تمام نمیشود، بلکه از آن آغاز میشود.
اگر بسیجی، خاصه هنگامی که به شهادت پیوند میخورد، انسان ویژه یا یگانه تجسمبخش پیامهای انقلاب اسلامی باشد، پس او انسانی است که فلسفه یا دلیلِ آغازِ سیاست و اجتماعِ جدید ایران را در خود نهفته دارد؛ ازاینرو باید نتیجه گرفت که رمز ماندگاری نظام جمهوری اسلامی و شرط تداوم یا زوال آن، در عقاید، ترجیحات، گسستها، پیوستها و خلاصه در زندگی و مرگ همین انسانِ نوعی، انسان تراز نوین انقلاب اسلامی، نهفته است.
از آثار عینی و نتایج سیاسی این انسانِ آرمانیِ ایرانی، این ارادهگر به چیز بزرگ - که با انقلاب به بود رسید، با جنگ تحمیلی به نمود و با مرگ به خلود - نباید چشم شست. جاودانگی دنیوی یا خلودِ اینجهانیِ رزمندۀ آرمانگرای شهید در جامعه و بنابراین در سیاست ایران موضوعی به حق شایستۀ تعمق بیشتر است. اگر به این مهم پرداخته نشود، جامعۀ ایرانی بیخاطره میشود و دلیل هستی جدید آن و شرایط کنونیاش ناگفته، و درستتر، بدون تعقل باقی میماند. اگر نسبت جامعۀ متأخر ایرانی با تجربۀ جنگ تحمیلی بررسی نشود، تمایل شدید این جامعه و نسلهای جدیدتر آن به اشتغال و اتصال به هویتِ خود یا ظهور جدیدِ هویت خود اجابت نمیشود.
چنانکه با مرگ قهرمان، فرد به انگارهای جاودانه یا داستانی ماندگار بدل میشود، بسیجی نیز با مرگی که پیشتر بدان میاندیشید و بدان خو کرده بود، به اوج حضور دنیوی خود، خاصه در عرصۀ سیاست ایران میرسد؛ یعنی به تعیینکنندگی و ایجابگری سیاسی؛ تا بدان حد که حتی با فراموشی یا تضعیف شدن خود نیز میتواند به روندهای سیاسیِ معارض با خود معنا ببخشد و آن را قابلفهم کند.
در نهایت، آرمانگرایی مردمی انقلاب اسلامی که خاصه در وجود بسیجیان شهید متبلور شده بود، از آنجا که واقعیتی بهشدت ایرانی یا بومی، یعنی دارای عمق زیستشده است، حوزهای وسیع و نافذ و دارای حساسیتمندی است، نمیتواند تداوم نداشته باشد؛ خاصه آنکه تحولات زمانه این آرمانگرایی ساده و مردمی را پیاپی در موقعیت واکنش و قضاوتگری قرار میدهد، از رسوبی شدن آن جلوگیری میکند و بر نیروی اجتماعی نهفتۀ آن میافزاید.
این آرمانگرایی مردمی یا فلسفۀ بسیجی بودن، چون فلسفهای مردمی است، پس ساده است و چون ساده است، به سهولت قابل درک و جذب است و چون به سهولت قابل درک و جذب است، قابلیت گستردگی در میان لایههای اجتماعی متعدد را دارد و چون چنین است پس دلیلی برای مرگ ندارد.