صفحات
شماره دو - ۰۱ تیر ۱۴۰۱
برداشت اول - شماره دو - ۰۱ تیر ۱۴۰۱ - صفحه ۲۸۶

گفت‌وگوی برداشت اول با ابراهیم متقی (استاد روابط بین‌الملل دانشگاه تهران) دربارۀ ایران‌هراسی و جنگ‌افروزی اسرائیل

ضرورت بازدارندگی نامتقارن

رضا باقری /
دانشجوی دکترای سیاست‌گذاری عمومی دانشگاه تهران

 

ما در ایران مثل بسیاری از کشورها دکترین یا گزارش «امنیت ملی» مکتوب نداریم که بتوانیم به آن استناد کنیم، منتها وقتی گفته‌های مسئولان را نگاه می‌کنیم، ضرب‌آهنگ جملات آن‌ها بازدارندگی است. ارزیابی شما از اینکه مسئولان ما تا چه اندازه درک روشنی از مفهوم بازدارندگی دارند، چیست؟ تا چه اندازه توانسته‌ایم این ایده را محقق کنیم و وضعیت بازدارنده را در مقابل اسرائیل تثبیت کنیم؟ صورت اساسی‌ترِ این پرسش‌ها این است که این راهبرد چقدر در وضعیت کنونی مطلوب است؟
بازدارندگی یک مفهوم کاملاً راهبردی است. اولین بار مفهوم بازدارندگی در ارتباط با سلاح‌های هسته‌ای به کار گرفته شد. وقتی که اتحاد جماهیر شوروی در سال 1953 توانست اولین آزمایش هسته‌ای خودش را به انجام برساند، مفهوم بازدارندگی مطرح شد. این مفهوم بیان‌کنندۀ این است که قدرت متوازن بین کشورهای رقیب پیدا می‌شود و می‌تواند زمینۀ لازم برای صلح و تعادل را به وجود بیاورد. بخش قابل‌توجهی از رویکرد نورئالیست‌های روابط بین‌الملل و رئالیست‌های ساختاری مبتنی بر ساختار متوازن است؛ یعنی اینکه فضای امنیت منطقه‌ای در وضعیتی حاصل می‌شود که ساختار در وضعیت تعادل قرار بگیرد. اگر مفهوم تعادل حاصل نشود، در آن وضعیت، توازن یک مفهوم کاملاً بی‌ثبات و تغییریابنده خواهد داشت.
نکتۀ مهم این است که ایران در سال‌های بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، در وضعیت تعادل و توازن دچار مشکل بوده است. به‌طور کلی، نگاه آمریکا و حتی سایر قدرت‌های بزرگ این است که ایران باید در وضعیت موازنۀ ضعف قرار داشته باشد؛ یعنی قدرت ایران در مقایسه با سایر بازیگران کاهش پیدا کند. اسرائیل به‌عنوان بازیگر جنگ نیابتی ایالات متحده در محیط منطقه‌ای غرب آسیا ایفای نقش می‌کند. عراق در دهۀ 1980 درصدد بود تا نقش بازیگر جنگ نیابتی آمریکا علیه ایران را ایفا کند، اما پیچیده شدن معادلۀ سیاست و قدرت در محیط منطقه‌ای به رویارویی مستقیم ایران و اسرائیل در رقابت‌های امنیت منطقه‌ای منجر شد.
شناخت الگوهای کنش رفتاری ایران و اسرائیل به‌گونه‌ای اجتناب‌ناپذیر، تابعی از معادلۀ قدرت و رقابت بازیگران منطقه‌ای خواهد بود. حمایت آمریکا از اسرائیل و ائتلاف‌های ایجادشده در روابط کشورهای جهان عرب با اسرائیل را می‌توان ازجمله عوامل تأثیرگذار بر موازنۀ قدرت و موازنۀ تهدید منطقه‌ای دانست. آمریکا درصدد برآمد تا سیاست‌های تهاجمی جدیدی را علیه ایران به کار گیرد. سیاست منطقه‌ای ایران را می‌توان نمادی از معادلۀ قدرت در فضای رقابت‌های محیطی دانست.
مقابله با تهدیدات اسرائیل بخشی از ضرورت‌های راهبردی ایران است. روند موجود در سیاست امنیتی ایران به «سازماندهی جبهۀ مقاومت» معطوف است. اسرائیل در کنشگری منطقه‌ای نظام سلطه نقش محوری دارد؛ به همین دلیل، لازم است در ارتباط با نوع تهدیدات و فرایند تحول تهدید اسرائیل شناخت دقیقی ایجاد شود. صرفاً در چنین وضعیتی است که می‌توان به زمینه‌های لازم برای مقابله با تهدیدات منطقه‌ای توجه کرد. به‌موازات چنین فرایندی، محورهای اصلی سیاست امنیتی و نظامی تل‌آویو ایجاب می‌کند که با «رویکرد انقلابی ایران» مقابله شود.
نقش‌یابی ایران در محیط منطقه‌ای و مقابله با سیاست‌های توسعه‌طلبانۀ اسرائیل بخشی از معادلۀ قدرت منطقه‌ای است. ایران در دوران موجود تاریخی، 85میلیون نفر جمعیت دارد، بخش قابل‌توجهی از جمعیتش را نیروهای جوان تشکیل می‌دهد، انگیزه و قالب‌های آرمانی در تفکر ایرانی وجود دارد که در قالب‌های امپراتوری کهن ریشه دارد و از همه مهم‌تر اینکه برای قرن‌ها و سال‌ها در تهدید و تحقیر و رویارویی نظامی قرار داشته است، بدون اینکه بتواند به کنش تهاجمی قدرت‌های بزرگ پاسخ مؤثری بدهد. به همین دلیل است که آمریکا قابلیت نظامی ایران را در مقایسه با هر بازیگر منطقه‌ای کاهش داده و از این طریق کوشیده است تا شکل جدیدی از موازنۀ ژئوپلیتیکی را برقرار کند.
ضرورت‌های موازنۀ منطقه‌ای از طریق ایالات متحده به افزایش خرید تسلیحاتی کشورهای منطقه‌ای از آمریکا منجر شده است. نسل جدید رهبران سیاسی کشورهای جهان عرب درصدد هستند تا روابط خود با آمریکا و اسرائیل را بازتولید کنند. تجهیزات هوایی و دریایی که امارات عربی متحده طی دهۀ گذشته خریداری کرده است به‌لحاظ قابلیت و دقتِ کنشِ راهبردی در فضای تهدید خیلی بیشتر از قابلیت‌هایی است که یک ایران تاریخی و یک ایران منطقه‌ای با گسترۀ قابل‌توجهی از جغرافیای سرزمینی از آن بهره‌مند است. درحقیقت هواپیماهای اف7 چینی، میگ 21، 23 و 25 روسی در شأن سیاست‌های راهبردی جمهوری اسلامی نیست. اما چه می‌شود کرد و چه باید کرد در فضایی که اقدام و کنشی پردامنه و نامتوازن علیه ایران شکل گرفته و تداوم یافته است؟ هدف غرب این است که در ابتدا نقش منطقه‌ای ایران و بعد قدرت منطقه‌ای‌اش را کاهش دهد و درنهایت جایگاه ساختاری ایران را متزلزل کند. پیش‌تر نتانیاهو صحبتی داشت که خیلی هم دقیق بود. او گفته بود ایران خیلی بزرگ است و قدرت خیلی زیادی دارد. به‌عبارتی مسئلۀ اسرائیل فقط «جمهوری اسلامی» نیست. در این باره حدود سه سال پیش مقام معظم رهبری فرمودند که هدف اصلی بازیگران تهدیدکننده اصلاً جمهوری اسلامی نیست. با جمهوری اسلامی به این دلیل تعارض دارند که می‌تواند معادلۀ قدرت را در سطح منطقه‌ای و بین‌المللی بازتعریف کند.
آمریکایی‌ها برای متزلزل‌سازی ژئوپلیتیک قدرت در آسیای جنوب غربی یعنی از افغانستان و پاکستان تا حوزۀ شرقی مدیترانه مبلغ ۷‌هزار میلیارد دلار هزینه کردند، چرا تغییرات ژئوپلیتیک ایجاد نشد؟ چون ایران توانست نوعی موازنۀ ژئوپلیتیکِ قدرت را براساس ابزارهای نامتقارن فراهم کند. سؤال دیگر این است که چنین کشوری چرا مورد هجوم نظامی قرار نمی‌گیرد؟ به این دلیل که موازنه‌سازی در محیط منطقه‌ای زمانی می‌تواند حاصل شود که قابلیت‌ها و ابزارهای لازم برای ایجاد نوعی بازدارندگی نسبی وجود داشته باشد.
کشوری مثل ایران، که یک بازیگر منطقه‌ای است، به‌گونه‌ای اجتناب‌ناپذیر نیازمند نیل به سطح خاصی از بازدارندگی تاکتیکی و راهبردی خواهد بود. همین که ایران می‌تواند بازدارندگی نسبی را شکل دهد و از قابلیت لازم برای حفظ موجودیت و اثربخشی در محیط پیرامونش برخوردار باشد، نقش قابل‌توجهی در فضای بازدارندگی منطقه‌ای ایفا خواهد کرد. قدرت‌سازی ایران بخشی از ضرورت‌های ژئوپلیتیکی محیط منطقه‌ای برای ایجاد موازنۀ انقلابی مبتنی بر اندیشۀ مقاومت خواهد بود.
نشانه‌های جدیدی از بازدارندگی در معادلۀ قدرت منطقه‌ای با انقلاب ایران شکل گرفت. پیروزی انقلاب اسلامی ایران نقطۀ عطفی در شکل‌بندی‌های امنیت منطقه‌ای را به وجود آورد. از این دوران تاریخی به بعد، زمینه برای ائتلاف ژئوپلیتیکی ایران و مقاومت لبنان اجتناب‌ناپذیر شد. واقعیت‌ کنش راهبردی بیان‌کنندۀ این نکته است که ایدئولوژی و اهداف بنیادین جمهوری اسلامی ایران، نشانه‌هایی از تعارض با الگوی کنش تهاجمی اسرائیل را اجتناب‌ناپذیر می‌کند.
سطح جدیدی از بازدارندگی در برابر تهدیدات اسرائیل به وجود آ‌مد که مبتنی بر نقش ژئوپلیتیکی و تاکتیکی ایران بوده است. در این فرایند جمهوری اسلامی توانست معادله و موازنۀ قدرت منطقه‌ای را دگرگون کند. تغییر سیاست ایران در برابر مثلث لبنان،‌ سوریه و اسرائیل به‌گونه‌ای تدریجی ظاهر شده و تأثیر خود را در شکل‌بندی قدرت و سیاست منطقه‌ای منعکس ساخته است. انعکاس این امر را می‌توان در الگو و شکل‌بندی‌های تغییر در موازنۀ قدرت منطقه‌ای مشاهده کرد.
ظهور و قدرت‌یابی ایران در محیط منطقه‌ای، تأثیر خود را در شکل‌بندی موازنۀ قدرت به‌جای گذاشته است. رادیکالیزه شدن قدرت و سیاست در ایران، پیامدهای راهبردی خود در محیط منطقه‌ای را اجتناب‌ناپذیر کرده است. در چنین وضعیتی نشانه‌های مقابله با ایران در سطوح تاکتیکی، شناختی، راهبردی و عملیاتی در دستور کار نهادهای امنیتی اسرائیل قرار گرفت و تداوم یافت. تغییر در روند موازنۀ قدرت، چالش‌های بیشتری را در روابط ایران،‌ کشورهای منطقه‌ای، امریکا و اسرائیل اجتناب‌ناپذیر کرده است.
آیا این بازدارندگی ایجاد شده است؟  در این رویارویی لحظات خاصی وجود داشته که می‌توانست وضعیت حادی ایجاد کند. از این‌ لحظه‌ها نباید به‌سادگی گذشت. ما با ترور شهید سلیمانی روبه‌رو شدیم. اما آیا پاسخ ایران متناسب بود؟ شما دربارۀ موازنۀ ضعف در خصوص ایران صحبت کردید و فرمودید که ما به‌صورت نسبی بر این اعمال موازنه فائق آمده‌ایم و به آن دست یافته‌ایم. در مقابل رژیمی که سلاح اتمی دارد، چگونه می‌شود صحبت از فائق آمدن کرد؟ لحظۀ مهیب حملۀ اتمی اگرچه تاکنون رخ نداده، مسئله و تهدید آن همیشه برای ما وجود دارد. رژیم صهیونیستی زیر منگنۀ ما، مثل گربه‌ای است که در سه‌کنج دیوار گیر کرده و آخرین اقدامش، شاید خطرناک‌ترین اقدامش باشد؛ زیرا با رژیم‌های مختلفی پشتیبانی می‌شود که آن‌ها هم همین قدرت را دارند. در چنین وضعی اساساً ایدۀ راهبردی بازدارندگی چقدر می‌تواند امنیت‌زا باشد؟ آیا نباید بیشتر از این را مبنای عمل قرار داد؟ مثلاً اینکه تهدید را پیش‌دستانه پس بزنیم؟
هر اقدامی که کشورها انجام می‌دهند، تابعی از معادلۀ قدرت است. زمانی که قدرت شما محدود باشد، ناچار می‌شوید که سیاست‌هایتان را هم با قالب‌های ابهام همراه کنید. شاید مهم‌ترین مسئله‌ای که در نظام جهانی وجود دارد، مهار قدرت ایران است و مهم‌ترین اقدامی که ایران دارد انجام می‌دهد، کنش در وضعیت ابهام است. به نظر من این دو مورد، پاسخ به یکدیگر است. جهان و نظام بین‌الملل دارد می‌کوشد که قدرت ایران را محدود کند؛ لذا من فکر می‌کنم مسئلۀ اول موضوع «قدرت‌سازی» است؛ چه نوع قدرتی؟ قدرت متوازن. آیا قدرت متوازن به‌معنای قدرت هم‌تراز است؟ نه. ایران در وضعیت ناهم‌تراز قرار دارد. ما پذیرفتیم که به‌لحاظ ابزار و حجم تجهیزات و قابلیت کنش تجهیزات در یک فضای نامتوازن قرار داریم. اما مسئلۀ بعدی که باید به آن توجه داشته باشیم، این است که این توازن چه زمانی حاصل می‌شود؟ اینکه ما منفعل باشیم؟ نه. اینکه ما فکر کنیم به یک بازدارندگی همه‌جانبه دست خواهیم پیدا کرد؟ آن هم خیر. پس مهم‌ترین ویژگی بازدارندگی ما نسبی بودن است.
این توصیۀ شماست یا تشخیصتان از وضعیت؟
چیزی که وجود دارد، همین است. حالا ممکن است تئوریزه نشده باشد. در وضعیت موجود من و بسیاری از همکارانم باید آن چیزی را که در حوزۀ امنیت منطقه‌ای وجود ندارد و عموماً مبتنی بر چالش‌های شناختی است، برای مقابله با تهدیدهای بازیگرانی همانند اسرائیل تئوریزه کنیم. معادلۀ قدرت براساس شناخت آغاز می‌شود و شناخت ژئوپلیتیکی بخشی از شکل‌بندی‌های کنش رقابتی بازیگران در محیط منطقه‌ای خواهد بود.
واقعیت آن است که شکل‌بندی‌های رقابت و همکاری منطقه‌ای، تابعی از مؤلفه‌های هنجاری، ساختاری، ژئوپلیتیکی و راهبردی خواهد بود. مبانی ایدئولوژیک و راهبردی انقلاب اسلامی و اسرائیل بیشترین تضادهای تاریخی را به‌لحاظ مؤلفه‌های یاد شده داراست. چنین روندی فرازونشیب‌های مختلفی داشته است؛ اما واقعیت‌ موجود سیاست و امنیت منطقه‌ای بیان‌کنندۀ آن است که ایران و اسرائیل می‌کوشند تا موقعیت خود را در برابر موجودیت ساختاری و کارکردی دیگری ارتقا دهند.
رقابت‌های درهم‌تنیدۀ ژئوپلیتیکی به‌موازات فعال‌سازی ائتلاف‌های محیطی را می‌توان ‌بخشی از واقعیت‌ اجتناب‌ناپذیر سیاست امنیتی ایران و اسرائیل دانست. در این فرایند اسرائیل همواره بر نشانه‌هایی از غیریت‌سازی، ایدئولوژیک‌سازی، مقابله‌گرایی، اقدام پیش‌دستانه و تولید قدرت برای غلبه بر نگرانی‌های امنیتی خود علیه ایران تأکید کرده است. به قدرت رسیدن گروه‌های افراطی و رادیکال در اسرائیل بیانگر این واقعیت این است که جامعه و ساخت‌های سیاسی این مجموعه به موجودیت و کارکردهای منطقه‌ای ایران احساس نگرانی بیشتری دارند.
در فرایند رقابت‌های ژئوپلیتیکی، ایران بر حقانیت جنبش مقاومت فلسطین تأکید کرده است و اقدامات اسرائیل را نشانه‌هایی از کنش تهاجمی، توسعه‌طلبانه و مبتنی بر اقداماتی مانند نسل‌کشی تلقی می‌کند. طبیعی است که ادراک متفاوت و متعارض ایران و اسرائیل،‌ آثار و پیامدهای کنش امنیتی خاص خود را در منطقه ایجاد کرده است. واقعیت‌ ایدئولوژیک «رهیافت تلمودی»، ‌محور اصلی تفاوت‌های کنش امنیتی ایران و اسرائیل در محیط منطقه‌ای محسوب می‌شود.
همان طور که آموزه‌های انقلابی و اسلامی در ایران، زیربنای مقاومت در برابر سیاست تهاجمی اسرائیل را اجتناب‌ناپذیر می‌کند، نشانه‌هایی از موازنۀ قدرت را نیز می‌توان در رقابت‌های منطقه‌ای ایران و اسرائیل مشاهده کرد. هریک از دو بازیگر یادشده ادبیات راهبردی و الگوهای کنش ایدئولوژیکی دارند که بر روند سیاسی و سیاست خارجی آنان تأثیر می‌گذارد. علت اصلی شکل‌گیری دولت پادگانی اسرائیل را شاید بشود در نشانه‌هایی از موازنۀ قدرت جست‌وجو کرد.
تاکتیک سالامی هستۀ مرکزی تفکر راهبردی اسرائیل است. براساس چنین تفکری، امنیت ملی صرفاً از طریق جنگ‌های پیش‌دستانه حاصل می‌شود. ابزار لازم برای به کارگیری تاکتیک سالامی را باید «بهانه‌جویی امنیتی» دانست. هر موضوعی می‌تواند زمینه‌های بهانه‌جویی امنیتی را به وجود بیاورد. اسرائیل می‌کوشد تا امنیت خود را به قیمت نادیده گرفتن امنیت سایر بازیگران تأمین کند؛ به همین دلیل است که همواره از ادبیات امنیتی استفاده می‌کند و به‌موازات آن از قدرت نظامی بهره می‌گیرد.
بخش قابل‌توجهی از سیاست‌های اطلاعات نظامی اسرائیل به نقش نیروهای ایرانی در کشورهای منطقه‌ای مربوط می‌شود. اسرائیلی‌ها از سازوکارهای تبادل اطلاعات برای کسب داده‌های بیشتر بهره می‌گیرند. آنان شبکۀ گسترده‌ای از منابع را در جهان عرب دربارۀ سایت‌های نظامی ایران و فرایند انتقال تجهیزات سازماندهی کرده‌اند؛ برای مثال، می‌توان به سایت‌هایی در منطقۀ مهران و بصره اشاره کرد. اسرائیلی‌ها به این موضوع اشاره کرده‌اند که سپاه پاسداران درصدد است تا محور قدرت خود را از ایران تا سوریه گسترش دهد. به هر میزان که ایران به اسرائیل نزدیک‌تر شود، تهدیدهای بیشتری برای اسرائیل ایجاد خواهد شد. بخش قابل‌توجهی از دیپلماسی منطقه‌ای اسرائیل برای کنترل محیط منطقه‌ای است.
شما کنش ایران را در مقابل آمریکا در نظر بگیرید؛ آیا کنش برابر بود؟ نه. کنش مبتنی بر جلوه‌هایی از بازدارندگی نسبی بود. ما پایگاه عین‌الاسد را زدیم به این دلیل که نشان دهیم برای ضربه زدن قابلیت لازم را داریم. برخی از مواقع دیدید که در کشتی‌کج، فرد می‌آید و یک صندلی را له می‌کند یا یک مشت به جایی می‌زند که آنجا فرومی‌ریزد؛ یعنی می‌تواند همین اقدام را روی طرف مقابل هم انجام دهد، ولی به دلایلی این کار را نمی‌کند. آن دلایل چیست؟ عقلانیت در کنش تاکتیکی و عملیاتی. اتفاقاً حوزۀ دفاعی جمهوری اسلامی روزبه‌روز عقلانیت بیشتری پیدا می‌کند و واکنش‌هایش کاملاً محاسبه‌شده‌تر صورت می‌گیرد. قدرت آن است که در حالت عادی آن را به کار نگیرد، ولی طرف مقابل بداند که این قدرت وجود دارد. ایران پایگاه عین‌الاسد را هدف‌گیری کرد. به عراقی‌ها هم گفت که این مکان هدف‌گیری خواهد شد. ممکن است بگویند این نشانۀ ضعف ایران است، اما تحلیل من این است که این نشانۀ عقلانیت ایران است؛ چون هم شما درگیر نمی‌شوید و هم تهدیدتان را عملیاتی می‌کنید. همچنین دومین الگویی که ایران باید داشته باشد و دارد، اما هنوز تئوریزه نشده، «بازدارندگی نامتقارن» است. این مطالبی که من می‌گویم شاید تئوریزه کردن، واقعیت‌ کنش دفاعی ایران در برابر تهدیدات در سطح منطقه‌ای و تهدیدات در سطح جهانی است.
متوجه این شکاف قدرت در معادلۀ کلاسیک بین آمریکا و ایران هستم. منتها ما در خصوص اسرائیل صحبت می‌کنیم، به همین دلیل به‌طبع معادله تغییر می‌کند؛ یعنی آن مقدار هزینه پیش روی ما نیست و رقیب به‌مراتب ضعیف‌تر است. در کنار این، اشاره فرمودید که من دارم وضع جاری را تئوریزه می‌کنم. بخشی از این وضع جاری و وضع واقع ما، اراده‌ای است مبنی بر اینکه این رژیم غاصب است و باید از بین برود؛ پس باید راهبرد در راستا و متناسب با هدف گزینش شود. آیا این راهبرد به قوارۀ آن هدف می‌نشیند؟
شما دارید از هدف سؤال می‌کنید؛ اما موضوع بحث، راهبردی است. اهداف در روابط بین‌الملل شامل کوتاه‌مدت، میان‌مدت، بلند‌مدت و هدف‌های ایدئالیستی است. حکومت صدام در دهۀ 1980 علیه جمهوری اسلامی بود؛ بنابراین ما همۀ تلا‌شمان را برای مقابله با آن به کار گرفتیم. اما چگونه رفت؟ ما مقاومت کردیم. صدام توسعۀ قدرت داد و توسعۀ قدرت صدام علیه خودش به کار گرفته شد. کشوری که عاقل نیست، اصلی‌ترین دشمن خودش است. به همین دلیل است که هرگونه بازدارندگی در برابر بازیگران مهاجم همانند اسرائیل به قدرت، عقلانیت و شناخت تاکتیکی نیاز دارد.
مقابله با ایران را می‌توان در دکترین نظامی اسرائیل مشاهده کرد. این دکترین مبتنی بر نشانه‌هایی مانند شکل‌بندی‌های دولت پادگانی، گسترش یگان‌های امنیت ویژه، آموزش‌های نظامی تهاجمی، ایدئولوژیزه‌سازی نیروهای اجتماعی و تحرک عملیاتی است. هدف اصلی چنین اقداماتی را می‌توان مقابله با نقش منطقه‌ای و راهبردی ایران در منطقه دانست؛ محیطی که اسرائیل احساس می‌کند در فضای محاصرۀ پایان‌ناپذیر نیروهای انقلابی قرار دارد.
حمایت آمریکا از اسرائیل را می‌توان نشانه‌‌ای از گسترش تعارض دانست. بسیاری از شکل‌بندی‌های سیاست منطقه‌ای اسرائیل و آمریکا در مقابله با ایران تفاوت چندانی با یکدیگر ندارد. چنین فرایندی در دوران ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ افزایش بیشتری پیدا کرد و در دوران ریاست‌جمهوری بایدن ابعاد زیربنایی‌تری به خود گرفت. در واقع سفر بایدن در جولای 2022 به اسرائیل، نماد همکاری‌های ژئوپلیتیکی ایالات‌متحده با اسرائیل در سیاست و امنیت منطقه‌ای است.
انجام اقدامات تهاجمی علیه تأسیسات و متحدان ایران در محیط منطقه‌ای نشانه‌ای از تهدید و توسل به زور یا استفاده از قوۀ قهریه در سوریه و لبنان است. چنین فرایندی زمینۀ گسترش منازعه را به ‌وجود می‌آورد. اقدامات تاکتیکی و عملیاتی تل‌آویو براساس نگرش «امنیت تلافی‌جویانه» حاصل می‌شود. امنیت تلافی‌جویانه به معنای آن است که کنش تل‌آویو در مناطق بحرانی افزایش خواهد یافت. «امنیت تلافی‌جویانه» به‌موازات «بازدارندگی تاکتیکی» و «دیپلماسی قهرآمیز» تنظیم شده است. سه مؤلفۀ یادشده محور اصلی تفکر تل‌آویو در برخورد با ایران است. در چنین فرایندی، تحرک تاکتیکی تل‌آویو در سوریه افزایش یافته است. بسیاری از اهداف نظامی ایران در سوریه را اسرائیل هدف‌گیری می‌کند. مقامات تل‌آویو می‌کوشند تا زمینۀ لازم برای گسترش بحران را به ‌وجود آورند.
رهیافت موازنۀ قدرت می‌تواند تبیین‌کنندۀ تئوریک گسترش تضاد ایران و اسرائیل در مدیترانۀ شرقی محسوب شود. این رهیافت بخشی از سازوکارهای کنش تعارضی است. موازنۀ قدرت مفهومی جهان‌شمول محسوب می‌شود که بخش قابل‌توجهی از رقابت‌های منطقه‌ای را منعکس می‌کند. بازیگران منطقه‌ای در فضای موازنۀ قدرت، از شیوه‌های مختلفی استفاده می‌کنند؛ بهره‌گیری از سازوکارهای مربوط به ائتلاف‌سازی، افزایش قابلیت‌های تسلیحاتی و سازوکارهایی مانند ایجاد تفرقه در زمرۀ عناصر تشکیل‌دهندۀ موازنۀ قدرت تلقی می‌شود.
روند موازنۀ قدرت نه‌تنها در الگوی تعارض منطقه‌ای ایران در برابر سیاست تهاجمی اسرائیل، بلکه در همکاری‌های منطقه‌ای کشورهای عربی با اسرائیل نیز مشاهده می‌شود؛ به همین دلیل است که «از نظر مکانیکی، موازنۀ قدرت مستلزم معیاری کمّی است که به سهولت بتوان آن را تشخیص داد و از طریق آن، قدرت نسبی دولت‌ها را اندازه گرفت. تنها از طریق چنین معیاری می‌توان با ضریبی از اطمینان گفت که این دولت می‌خواهد از دولتی دیگر قوی‌تر شود و یا هر دو دولت می‌خواهند موازنۀ قدرت را میان خود حفظ کنند.»
بخشی از حوزۀ بازدارندگی ایران در برابر سیاست منطقه‌ای اسرائیل ماهیت نرم‌افزاری دارد. ایران به این موضوع واقف است که اسرائیل تضادهای درونی دارد و هر بازیگری در مواجهه با این تضادها به‌گونه‌ای اجتناب‌ناپذیر به بحران درون‌ساختی دچار می‌شود. به همین دلیل است که سیاست و برنامۀ ایران در رابطه با اسرائیل «رفراندوم» است. طرح موضوع رفراندوم در سرزمین‌های اشغالی، مشروعیت اجتماعی و ساختاری اسرائیل را متزلزل می‌کند. در چنین وضعیتی است که سازوکارهای کنش سازنده با رویکرد اجتماعی در جهت مشروعیت‌زدایی رژیمی شکل می‌گیرد که هیچ‌گونه پیشینۀ تاریخی ندارد و موقعیت خود را از طریق سرکوب و سیاست قدرت بازتولید می‌کند.
موضوع دیگری که باید به آن اشاره کرد، راهبرد ایران در محیط منطقه‌ای است. ایران از راهبرد بازدارندگی بهره می‌گیرد. واقعیت آن است که بازدارندگی به‌لحاظ مفهومی و کارکردی ماهیت تهاجمی ندارد، بلکه نشانه‌هایی از کنش تدافعی مبتنی بر قدرت را منعکس می‌کند. تمامی هدف ایران از تولید قدرت، آن است که بازدارندگی موجود در وضعیت خدشه‌پذیری قرار نگیرد. هرگونه کاهش قدرت ایران، چالش‌هایی را در ثبات و امنیت منطقه‌ای به وجود می‌آورد.
روند تحول در روابط ایران و اسرائیل عمدتاً تحت‌تأثیر موازنۀ قدرت منطقه‌ای انجام گرفته است. منش ملی، روحیۀ‌ ملی و کیفیت حکومت در ایران و اسرائیل به‌گونه‌ای است که هریک از این مؤلفه‌ها می‌توانند بر الگوهای رفتار سیاسی و سیاست خارجی تأثیر بگذارند. جمهوری اسلامی ایران از رهیافت مقاومت بهره گرفته و چنین رهیافتی را به‌عنوان زیربنای تغییر در موازنۀ قدرت قرار داده است. موفقیت حزب‌الله و حماس در سال‌های 2006 و 2008 نشانه‌هایی از نقش‌یابی ایران در فرایند تغییر موازنۀ قدرت است.
مقام‌های اسرائیلی در بیان وضعیت موجود گفته‌اند که به ثبات و امنیت بیشتری نایل شده‌اند، اما واقعیت آن است که تضاد جهان اسلام و اسرائیل تداوم خواهد داشت. واقعیت‌ تأثیرگذار در روند موازنۀ قدرت ناشی از آن است که ساخت‌های سیاسی، نظامی و امنیتی ایران و اسرائیل در سال‌های 1979 - ۲۰۱۸ به‌طور تدریجی رادیکالیزه شده است. اسرائیل در این فرایند انگیزۀ بیشتری برای انجام اقدامات پرشدت علیه جبهۀ مقاومت پیدا کرده است، همان طور که تهدیدات امنیتی علیه اسرائیل نیز به‌طور ‌تدریجی افزایش پیدا کرده و نشانه‌هایی از چالش را اجتناب‌ناپذیر ساخته است.
واقعیت‌ موازنۀ قدرت منطقه‌ای را می‌توان در سیاست جهانی نیز مشاهده کرد. در حال حاضر، بخشی از تهدیدهای آمریکا، به‌ویژه بایدن، علیه ایران را باید ناشی از سیاست منطقه‌ای اسرائیل به‌منظور مقابله و محدودسازی قدرت ایران دانست. چنین فرایندی بخشی از موازنۀ قدرت پویا را منعکس می‌کند؛ به همین دلیل است که اسرائیل در برخی ادوار تاریخی از سازوکارهای جنگ پیش‌گیرانه و پیش‌دستانه استفاده می‌کند. مورگنتا به این موضوع اشاره کرده است که جنگ پیش‌گیرانه هرچند در زمان دیپلماتیک و نزد افکار عمومی منفور است، درحقیقت پیامد طبیعی موازنۀ قدرت خواهد بود.
تهاجمی شدن الگوی کنش امنیتی اسرائیل، آثار خود را در سیاست‌های منطقه‌ای و فرایندهای کنش متقابل به‌جا می‌گذارد. تاکنون اسرائیل کوشیده تا قدرت و موقعیت خود را از طریق الگوی نظامی و کنش امنیتی ارتقا دهد. تاکنون سرویس اطلاعاتی اسرائیل قابلیت تهاجمی فراگیری داشته و توانسته است موقعیت خود را در مقابله و رویارویی با تهدیدها ارتقا دهد. رویکرد تهاجمی اسرائیل به مبانی ایدئولویک و تجربۀ جنگ‌های منطقه‌ای معطوف بوده است.
نظر شما دربارۀ زیرساخت اجتماعی و ذهنیت عمومی خودمان از مقابله با اسرائیل چیست؟ ساختار سیاسی و رسانۀ ما در پیشگاه افکار عمومی از مقابله با اسرائیل چه روایتی باید ارائه دهد؟ از روایت‌های امروز چه آسیب‌شناسی‌ای دارید؟ چه روایتی باید عمومی شود که جامعه هم پابه‌پای ارادۀ رسمی، بار این تقابل و بازدارندگی را به دوش بکشد.
قدرت منطقه‌ای ایران براساس نشانه‌هایی از هویت‌گرایی و موازنه شکل گرفته است. جمهوری اسلامی توانسته است نشانه‌هایی از موازنۀ نامتقارن را در برابر سیاست تهاجمی اسرائیل به ‌وجود آورد. انگارۀ سیاسی ایران مبتنی بر نشانه‌هایی از مقاومت و عدم مصالحه است. واکنش رادیکال به دیگریِ بیگانه، آثار و پیامدهایی را در روابط ایران، جهان عرب و اسرائیل به جا گذاشته است، همچنان که در سال‌های دهۀ دوم قرن 21 نشانه‌هایی از تغییر در موازنۀ قدرت به وجود آمد.
ارتقای نقش منطقه‌ای ایران به ائتلاف اسرائیل و کشورهای عرب مؤثر در سیاست‌های منطقه‌ای خاورمیانه مانند عربستان، مصر، اردن و امارات متحدۀ عربی منجر شد. چنین روندی، احساسات ضدایرانی «ائتلاف سامی» را به وجود آورد. البته در چنین فرایندی، هویت جدیدی شکل نگرفته، اما واقعیت‌ سیاست منطقه‌ای ایران به محافظه‌کار شدن کشورهای سنتی جهان عرب منجر شده است؛‌ کشورهایی که برای بقای خود به همکاری با اسرائیل و ائتلاف با سیاست‌های منطقه‌ای آمریکا روی آورده‌اند.
در چنین وضعیتی ما دو بحث داریم: یکی اینکه فضای اجتماعی اسرائیل چگونه است؟ من به شما می‌گویم دچار التهاب است. یک نگرانی ذهنی پایان‌ناپذیر وجود دارد که همین فردا جنگ می‌شود. همین فردا ممکن است ایران یا حزب‌الله موشک بزند. چنین هراسی در ذهنشان ایجاد شده است. اسرائیلی‌ها معتقدند وقتی به نیروهای ایران حمله می‌شود، ایران چنین اقداماتی را برای خودش به‌عنوان حق اقدام متقابل منظور می‌کند. اینجا نشان می‌دهد که فضای اجتماعی آن‌ها متزلزل است.
ساختار سیاسی اسرائیل خود را برای سطوح متفاوتی از منازعۀ منطقه‌ای آماده کرده است؛ به همین دلیل، قابلیت تهاجمی خود را تشدید کرده است. چنین نشانه‌هایی آثار خود را در الگوی کنش متقابل ایران و اسرائیل در محیط منطقه‌ای به‌جا می‌گذارد. این فرایند را می‌توان در اندیشه‌های محوری امنیت‌سازی اسرائیل جست‌وجو کرد، فرایندی که در دهۀ 1950 زمینۀ شکل‌گیری جنگ‌های منطقه‌ای اسرائیل علیه کشورهای عرب رادیکال و ناسیونالیسم عرب را فراهم آورد. چنین الگویی از کنش با اندیشه‌های موشه ‌دایان تا نتانیاهو، نفتالی بنت و حتی یائیر لاپید نیز پیوند یافته است.
مفهوم «امنیت مرزی و سرزمینی» را موشه دایان مطرح کرده است؛ مفهومی که همواره موردتوجه مقامات و رهبران اسرائیلی بوده است. ارزیابی‌های انجام‌شده بیانگر آن است که اسرائیل همواره کوشیده تا حریم امنیتی حوزۀ مرزی و سرزمینی خود را ارتقا دهد. به همین دلیل است که ذات اسرائیل با نشانه‌هایی از توسعه‌طلبی، تهاجم، خشونت و رویارویی با حوزۀ پیرامونی پیوند یافته است. خشونت و آمادگی برای تهاجم در سال‌های حکومت نتانیاهو افزایش یافته است. اسرائیل در این دوران، برای پذیرش واقعیت‌ نوار غزه و بیت‌المقدس شرقی هیچ‌گونه تمایلی نشان نمی‌دهد.
انقلاب اسلامی ایران شکل‌بندی‌های موازنۀ منطقه‌ای را دگرگون کرده است. چنین فرایندی محور اصلی مشروعیت‌زدایی از سیاست قدرت اسرائیل محسوب می‌شود. اسرائیل در سال‌های گذشته توانسته است از طریق قابلیت نظامی و ابزاری خود کشورهای جهان عرب را در وضعیت ناکامی راهبردی قرار دهد. انقلاب اسلامی ایران نه‌تنها موازنۀ منطقه‌ای را دگرگون کرده، بلکه برای مشروعیت‌زدایی قدرت اسرائیل زمینۀ لازم را نیز فراهم ساخته است. نقش نیروهای مقاومت در مقابله با قابلیت تهاجمی اسرائیل اصلی‌ترین نشانۀ تغییر در موازنۀ قدرت و مشروعیت‌زدایی اسرائیل محسوب می‌شود.
شما برای تقویت بازدارندگی باید بتوانید از این فضا بهره بگیرید، ولی زمانی که نتوانید از آن استفاده کنید، آن فضای اجتماعی رادیکال می‌شود. باید ببینید نتانیاهو برای چه مدت نخست‌وزیر اسرائیل بود. نتانیاهو به این دلیل در دوران تاریخی گسترده‌ای به‌عنوان نخست‌وزیر اسرائیل ایفای نقش کرد که توانست گفتمان هراس از ایران و جبهۀ مقاومت را فعال کند. در این ارتباط ائتلاف‌هایی با جهان عرب شکل داد. محور اصلی ائتلاف‌سازی نتانیاهو هراس از ایران در محیط منطقه‌ای بود. نتانیاهو توانست گفتمان هراس از ایران را به نیروی ائتلاف‌ساز منطقه‌ای در قالب «قرارداد ابراهیم» تبدیل کند.
ائتلاف‌سازی بخشی از سازوکارهای مربوط به کنش راهبردی در برابر سیاست قدرت اسرائیل محسوب می‌شود. نظریه‌پردازانی مانند برنارد لوئیس، کارل براون و هینبوش به این موضوع اشاره کرده‌اند که ائتلاف‌ها در خاورمیانه، ماهیتی ناپایدار دارد. هر بازیگری در زمان محدودی با ائتلاف‌های پیشین خود در ستیز قرار می‌گیرد. روند موازنۀ قدرت و موازنۀ تهدید، ماهیتی درهم‌تنیده پیدا می‌کنند، درحالی‌که همکاری‌های راهبردی ایران و سوریه براساس چند هدف منطقه‌ای مشترک شکل گرفته و گسترش پیدا کرده است.
چنین فرایندی در سال‌های بعد از آشوب‌سازی منطقه‌ای که از طریق آمریکا و عربستان در سوریه سازماندهی شد، ابعاد جدیدی پیدا کرد. روند جدید به تبدیل همکاری‌های تاکتیکی به شکل جدیدی از سازوکارهای کنش راهبردی معطوف خواهد بود. در نگرش مسلمانان خاورمیانه به‌ویژه شیعیان لبنان،‌ اسرائیل نماد سرکوب مسلمانان به‌ویژه فلسطینی‌ها و همچنین بازیگر نیابتی جهان غرب در منطقه محسوب می‌شود. به همین دلیل است که آنان از انقلاب اسلامی به‌طور فراگیری حمایت می‌کنند و خود را در منطقه با الگوهای کنش انقلابی هماهنگ کرده‌اند.
نکتۀ دوم، بحث اجتماعی خود ما در ایران است. طرح موضوعات فرعی، به نادیده گرفتن ضرورت‌های راهبردی کشور برای مقابله با تهدیدات اسرائیل منجر می‌شود. امروز نسل موجود، نخبگان موجود، نهادها و ساخت اجتماعی به‌دنبال ترورها و تعدی‌های رژیم صهیونیستی، از اسرائیل و ضرورت کنش متقابل و مقابله‌جویانه با آن تعریف جدیدی پیدا کرده‌اند. نادیده گرفتن این موقعیت، مشروعیت و حقانیت ایران را برای دفاع از خودش با نشانه‌هایی از چالش روبه‌رو می‌کند. ایران باید سیاست قدرت به‌منظور بازدارندگی تهدیدات اسرائیل را در فضای اجرایی و عملیاتی سازماندهی کند.
برای تحقق بازدارندگی مؤثر، لازم است تا ایران ضریب قدرت‌سازی خود را ارتقا دهد. بخشی از ضرورت‌های قدرت‌سازی را سازوکارهای سیاست مقاومت شکل می‌دهد. در وضعیت موجود می‌توان این پرسش را مطرح کرد که ضریب مقاومت چگونه افزایش پیدا می‌کند؟ اینکه جامعه متقاعد شود در فضای تهدید قرار دارد. تهدید به ساختار و نخبگان مربوط نیست، به زیرساخت اقتصادی و اجتماعی مربوط است. اسرائیلی‌ها در سامانۀ بنزین خرابکاری کردند. چرا این کار را انجام دادند؟ چون تعبیرشان این بود که چند بحران اخیر ایران مربوط به بنزین بوده است؛ بحران‌های اجتماعی دورۀ آقای احمدی‌نژاد و همچنین دورۀ آقای روحانی بیانگر چنین واقعیتی بود.
در چنین وضعیتی برای خنثی کردن سیاست‌های امنیتی و سایبریِ اسرائیل ما چه کردیم؟ دولت ترجیح داد با جامعه وارد نوعی تعامل سازنده شود. واقعیت‌های تهدید بیان شد. گفتیم سامانۀ ما هک و تهدید شده است؛ یعنی با جامعه روراست بودیم. کنش ارتباطی با جامعه، روراست بودن با آن، یک امر فلسفی هابرماسی نیست، کنش ارتباطی می‌تواند جامعه‌ای را که در معرض التهاب قرار داشته، آرام کند. در وضعیت موجود جامعۀ ایران بیش از هر دوران دیگری به آرام‌سازی ساخت اجتماعی نیازمند است. رادیکالیزه کردن ساخت اجتماعی، چالش‌هایی را در برابر سیاست امنیت منطقه‌ای ایران به وجود می‌آورد.

 

جستجو
آرشیو تاریخی