استادیار مطالعات منطقهای دانشگاه تهران
ابومحمد عسگرخانی، استاد فقید و برجستۀ مطالعات امنیت بینالملل دانشگاه تهران که گاهی به پاس تلاشهای علمیاش در سیاست بینالملل، او را بنیانگذار مکتب ایرانی واقعگرایی نیز مینامند، مجموعهای از ترورها را به ایالات متحده آمریکا نسبت میداد؛ اگرچه گاهی اسرائیل و برخی عوامل تروریستی وابسته به آن، نیابتاً مجری این ترورها بودهاند. وی بر آن بود که این ترورها بخشی از بازی قدرت این کشور برای مهار انقلاب اسلامی است. در این باره، اینکه ایالات متحده چرا دست به این ترورها میزند، چگونه باید با آن مقابله کرد، و نتایج آن چه میشود، مسائل مهمی هستند که در این یادداشت تلاش میشود به آنها پاسخ داده شود. گفتنی است عمدۀ مطالب این نوشته، برگرفته از نظرات زندهیاد ابومحمد عسگرخانی یا بهنحوی در جهت تحلیلهای ایشان است تا نگاه او را به ترورهای ایالات متحده آمریکا در ایران نشان بدهد.
1. بامداد جمعه 13دی1398 (3ژانویه2020)، سردار قاسم سلیمانی، فرمانده نیروهای قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در فرودگاه بغداد هنگامی که به دعوت دولت عراق برای مذاکره با مقامات عراقی به بغداد آمده بود (CNN 2020)، هدف حملات پهپادی ایالات متحده قرار گرفت و به همراه ده تن از همراهان ترور شد. دونالد ترامپ، رئیسجمهور پیشین آمریکا، مسئولیت این ترور را پذیرفت و اعلام کرد که رسماً دستور ترور ایشان را به نیروهای مسلح آمریکا در منطقه داده است (White House 2020). مقامات عراقی تقریباً بهاتفاق، اقدام ایالات متحده را محکوم کردند و آن را در حکم تجاوز به خاک عراق قلمداد کرده و تصمیم گرفتند نیروهای آمریکایی را از خاک کشورشان اخراج کنند (Iraqi Prime Minister Office 2020). واکنشها در ایران، عراق و بسیاری از کشورهای منطقه به این ترور، بهویژه حضور گستردۀ مردم در مراسم تشییعجنازۀ او و همراهانش، شدت احساسات ضدآمریکایی را در منطقه بهخوبی نشان داد.
2. در هفتم آذر 1399 (27 نوامبر 2020)، محسن فخریزاده، معاون وزیر دفاع و از مسئولان برنامه هستهای ایران، در آبسرد دماوند ترور شد. نیویورکتایمز نوشت که موساد پشت این ترور بوده است (Bergman and Fassihi 2021). فخریزاده از سال 2007 در قطعنامۀ 1747 هدف تحریم قرار گرفته بود، اما گزارش نیویورکتایمز یادآور میشود که اسرائیل از سال 2012 در پی گفتوگوهای ایران و آمریکا برای توافق بر سر برجام، ماشین ترورش را متوقف کرده بود. در دورۀ ترامپ، ترورها از سر گرفته میشود و ترور فخریزاده پس از گفتوگوهای امنیتی اواخر سال 2019 و اوایل 2020 میان بنیامین نتانیاهو و یوسی کوهن از یکسو، و دونالد ترامپ، مایک پمپئو و جینا هاسپل از سوی دیگر انجام گرفت (Ibid).
3. از سال 2007، چندین شخصیت هستهای و موشکی ایران هدف ترورهایی قرار میگیرند. اگرچه اسرائیل مسئولیت این ترورها را قبول میکند، بدون تردید، چنانکه برخی تحلیلگران نیز گفتهاند، این ترورها با اطلاع و نظارت ایالات متحده انجام گرفته است (Cockburn 2013; Grandoni 2012).
4. علاوه بر این ترورها که عمدتاً بر اثر درگیری فیزیکی، انفجار بمب، یا مواد منفجره اتفاق افتادهاند، مجموعهای از ترورهای شخصیتهای برجسته نیز مطرح است که به ترورهای بیولوژیک معروفاند. افرادی ترور کسانی چون فرجالله سلحشور و نادر طالبزاده را از این قسم دانستهاند. اگرچه هنوز روشن نیست که واقعاً اینها مصادیق ترورهای بیولوژیک بودهاند یا نه و اینکه زمانی، سردار علیرضا جلالی، فرمانده دانشگاه علوم پزشکی بقیةالله، و علاءالدین بروجردی، رئیس پیشین کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی، وقوع این ترورهای بیولوژیک را رد کرده بودند (اقتصادنیوز 1398)، نادر طالبزاده در جاهای مختلف نشان داده است که این ترورها در دستور کار آمریکا و اسرائیل قرار داشتند و حتی برخی چهرههای آمریکایی که به تلویزیون دعوت شده بودند، این نظرات را تأیید کردهاند. برخی متخصصان نیز از برنامۀ ترورهای بیولوژیک آمریکا پرده برداشتهاند (Bentley 2019). تروریسم بیولوژیک ایالات متحده پس از شیوع بیماری کرونا بسیار مطرح شد و بهویژه، چینیها بسیار به آن پرداختند. اخیراً هم روسها بحث ترورهای بیولوژیک آمریکا را در اوکراین مطرح کردهاند (Tucker 2022).
به نظر عسگرخانی، ترور و اقداماتی مانند آن همیشه در تاریخ مردود بوده و اکنون نیز خلاف هنجارها و اصول حقوق بینالملل است. او میگوید این اقدامات در حقوق بینالملل «قبح ذاتی» (mala in se) دارند و دولتها در هیچ شرایطی نباید مرتکب شوند. چنین اقداماتی حتی پیش از تدوین حقوق بینالملل کراهت داشته و همۀ ملتها در سراسر تاریخ آن را رعایت کردهاند؛ اما در دوران مدرن که حقوق بینالملل تدوین شده، رد این قبیل اقدامات به قانون بدل شده و مضاف بر گذشته که خلاف اخلاق بود، خلاف قانون به شمار میآیند و «قبح قانونی» (mala prohibita) پیدا میکنند (عسگرخانی، 1398).
بدی کار اینجاست که آمریکا با توجه به قدرت و نفوذی که در شورای امنیت و دیگر نهادهای بینالمللی وابسته به غرب دارد، شخصیتهای ما را در فهرست تحریمها قرار میدهد و از این قطعنامهها برای توجیه امری استفاده میکند که اساساً زشت است و به هر طریقی نفی شده (همان). کنوانسیونهای افایتیاف، قوانین تحریمی آمریکایی آیسا و کاتسا، قطعنامههای آژانس بینالمللی انرژی اتمی و شورای امنیت سازمان ملل متحد به گونهای تنظیم میشوند که به این امر کمک میکنند. حتی برجام که حاصل مذاکرۀ ما با غرب بود، تا آنجا که این شرایط را میپذیرد و تصدیق میکند، به این امر کمک میکند. به این ترتیب، قبح ترور و تروریسم از سوی آمریکا برطرف میشود و «رژیم ترور» شکل میگیرد.
رؤسای جمهور آمریکا در گذشته علیه ایران به زور متوسل شدند که بهموجب منشور ملل متحد از آن منع شده بودند. از طرفی، ادبیاتی که کمیسیون حقوق بینالملل وضع کرده، اصول و هنجارهایی به نظم درآورده که ترور شهید قاسم سلیمانی را بهعنوان یک جرم مرتکب شده بهدست یک دولت بیگانه تلقی میکند. گزارشگر خاص کمیسیون حقوق بینالملل این مطلب را مطرح کرده که «اعمال ارتکابی یک دولت که موجب نقض حقوق بینالملل شود، مسئولیت بینالمللی دارد»؛ ازاینرو، مسئولیت بینالمللی دولت آمریکا دربارۀ ترور شهید سلیمانی مطرح است. این جرایم ماهیتی سیاسی دارند و در واقع، به شیوهای خطرناک حفظ صلح و ثبات را به خطر میاندازند. این اقدام آمریکا جنایت علیه بشریت و جنایت علیه صلح و امنیت بینالمللی است (عسگرخانی، 1399ب).
عسگرخانی بر این باور بود که ایالات متحده برخلاف دوران گذشته دیگر نمیتواند پاسخی قوی به کشورهایی مانند ایران بدهد؛ ازاینرو، به تمام ظرفیتهای قدرت روی آورده و این بخشی از بازی قدرت آن است که ایران را از کسب قدرت بازدارد و انقلاب اسلامی را مهار کند. به نظر وی، ایران قدرتی فراتر از منطقه دارد و این قدرت قابلملاحظه است. از طرفی، چون آمریکا در موقعیت جنگ با ایران نیست، به ترور روی میآورد. به نظر وی، ترور یعنی ایجاد وحشت و تضعیف روحیۀ ملت. هدف آنها از ترور این است که با ایجاد وحشت و آشوب اعتماد مردم به نظام را تضعیف کنند و برای همین است که ترور ناشی از ضعف عملیات کشور متخاصم است (عسگرخانی، 1399الف).
بعد از آنکه جنگ قوانین و قدرت نرم را شروع کردند و در هیچیک نتوانستند ما را شکست دهند، و پس از اینکه در این سالها کشور توانست روی پای خود بایستد، حالا که جنگ نتیجه نداده، دست به ترور میزنند تا روحیۀ مردم و اعتماد آنها به نظام را تضعیف کنند. اگر اسرائیل و آمریکا علیه ما عملیات نظامی انجام میدادند اتفاقاً در داخل انسجام ایجاد میشد و آنها این مسئله را بهخوبی میدانند. آنها ترور را انتخاب میکنند تا جنگ را به درون کشور بکشانند (همان). بهعنوان نمونه، در زمینۀ هستهای، دانش هستهای ملی با شهادت یک دانشمند هستهای از بین نمیرود و به همین دلیل، ما توانستهایم به شکل افقی و عمودی به دانش هستهای برسیم و آنها دیگر نمیتوانند با ترور افراد این دانش را از بین ببرند؛ بنابراین وقتی جنگ عملیاتی نمیشود، تلاش میکنند که به ترور دست بزنند تا روحیه و اعتماد به نظام را در مردم تضعیف کنند (همان).
به نظر عسگرخانی میتوان در این زمینه مثلثی قائمالزاویه را تصور یا ترسیم کرد که زاویۀ قائمۀ آن امنیت است و هدف درجۀ اول رژیمهای بینالمللی و طراحی شده توسط قدرتهای بزرگ میباشد. زاویۀ دیگر آن اقتصاد و زاویۀ سوم فرهنگ است؛ بنابراین رژیمهای فرهنگی، اقتصادی و امنیتی با فناوری عجین میشوند و با عنوان رژیم نظارت، بازرسی و مصونیت، سه زاویۀ فرهنگ، امنیت و اقتصاد ما را به چالش میکشند و درصدد زاویهزدایی برمیآیند و اگر هرکدام از این زوایا از بین برود مثلث ما به یک خط تبدیل میشود و دیگر ایرانی وجود ندارد (همان).
در تحریمهای کاتسا علیه ایران، سپاه پاسداران بهعنوان یک نیروی تروریستی و مخل امنیت بینالمللی قملداد شده است. در این تحریمها، ایران به عنوان تهدیدی برای امنیت آمریکا مطرح شده و در خلال آن بحث خطر سلاحهای کشتارجمعی ایران نیز به میان آورده میشود. در تحریمهای آیسا هم ایران بهعنوان تهدیدی برای آمریکا مطرح میشود و رئیسجمهور در قبال این کشور میتواند به اختیارات اقتصادی اضطراری استناد کند؛ به این معنا که هروقت آمریکا از جانب کشوری چنین تهدیدی را احساس کند قوۀ مجریه میتواند چنین تحریمی را انجام دهد (همان). خزانهداری و ادارۀ نظارت بر اموال بیگانگان و زیرمجموعههای آن، که نظارت بر اموال ایرانیان، چینیها و روسها را به عهده دارند، متخصصانی دارند، مطالعاتی میکنند و قوانینی وضع میکنند که متناسب با فلج کردن بخشهایی از صنعت کشورهای هدف است؛ بهعنوان مثال، ازآنجاکه کشتیرانی ایران شاهرگ ورودی و خروجی صادرات و واردات ایران است، در چارچوب آیسا تحریم شده است (همان).
پیوستن به رژیمهایی که خداوندگان قدرت آنها را مینویسند و شما هیچ مشارکتی در آن ندارید، بدیهی است که پیامدهای سنگینی در پی خواهد داشت (عسگرخانی، 1397). آیا شما میتوانید امروز قوانینی از حقوق بینالمللی سیاسی و حقوقی بیاورید که تحتتأثیر قدرت نگاشته نشده باشد؟ مسلماً نه. قدرت است که این چارچوبها را نشان میدهد. شما ببینید که چه زمانی سازمان ملل متحد و سایر نهادهای مشابه درگیر تعریف تروریسم شدهاند. این، دقیقاً از چند ماه مانده به حادثۀ 11سپتامبر2001 بود که در پی آن عملیات علیه افغانستان و عراق صورت گرفت (همان).
در ارتباط با برجام و دیگر مذاکراتی که با غرب پیش میآید، باید از مذاکرات منفعلانه و وارد شدن در معاهداتی پرهیز کرد که ما در تنظیم آنها نقش نداریم. ما در دورهای، بازرسیها را داوطلبانه پذیرفتیم؛ درحالیکه هیچ جای دنیا امنیت را به حراج نمیگذارند (عسگرخانی، 1399الف). در مقالۀ «ظهور و سقوط دیپلماسی تحت اکراه» که تحلیلی بر دیپلماسی هستهای در این سالها بوده، نوشتهام که دیپلماسی تحت اکراه در تاریخ دیپلماسی هستهای ظهور و سقوطهایی را به خود دیده است. اگر به این کارنامه نگاه کنیم به این نتیجه میرسیم که کارنامۀ دیپلماسی هستهای و مسائل مرتبط با تحریمها مردود بوده است. علت آنهم مشخص است که تعهداتی که داده شده و امتیازاتی که گرفته شده مغایر منافع ملی است. تعهدات، پروژۀ قدرتسازی ایران را هدف گرفته و امتیازات به افزایش قدرت ایران نینجامیده است (Asgarkhani 2009). وقتی سند برجام کاملاً با ادبیات آمریکایی نوشته میشود، دیگر ایران در بحث تفسیر متن شانسی نخواهد داشت. ما بسیاری از مواردی را که امتیاز تصور کرده بودیم، به هنگام تفسیر برجام از دست دادیم و از این لحاظ، برجام بدتر از ترکمانچای بود (عسگرخانی، 1399الف). برجام محصول دیپلماسی است که حداقل در ایران از 1995 کاشته شده است. برجام میوه و ثمرهای است که با تمدید انپیتی (NPT; Nuclear Nonproliferation Treaty) کاشته شد و با مذاکرات و گزارشهای شورای حکام و آژانس انرژی اتمی آن را پرورش دادند و این موجود جوانه زد و بعد پروتکلی ایجاد شد و پس از آن اطلاعات محرمانۀ کشور را بازرسی بیسابقه و سیستمهای نظارتی بیسابقه در اختیار دشمن قرار داد و به این ترتیب، دیپلماسی هستهای تحت اکراه علیه ایران اعمال شد. براساس قوانین بینالمللی، قراردادهای امضاشدۀ تحت اکراه کان لم یکن هستند؛ بنابراین، این قراردادها و این رژیمهای بینالمللی در خصوص ما کاملاً تحت اکراه است و وجاهت قانونی ندارد (همان، Asgarkhani 2009). دیپلماسی ما در این سالها به برجام انجامید، فرصتها به تهدیدها بدل شدند و مدیریت دیپلماسی در انحصار گروهی بود که امور کارشناسی را به انحطاط کشانده بودند (عسگرخانی، 1400).
آیا باید صبر کرد؟ صبر استراتژیک ورزید؟ در وضعیتی صبر استراتژیک اتخاذ کنیم که شخصیتهای برجستۀ نظامی و هستهای ما را ترور میکنند؟ درحالیکه قبل از آن بهصراحت هشدار ترور او را داده بودند؟ ایدۀ من اتخاذ اصلِ تناسب است. یعنی اینکه وقتی کسی سیلی به شما زد شما هم حق دارید یک سیلی به او بزنید. اگر استراتژی متقابل نداشته باشید خودبهخود اعمال استراتژی طرف مقابل را علیه خود فعال کردهاید (همان). گفته شد که ترور بهمعنای ایجاد وحشت و تضعیف روحیۀ ملت است. هدف آنها از ترور این است که وحشت و آشوب ایجاد کنند و اعتماد مردم را به نظام تضعیف کنند. برای همین است که ترور ناشی از ضعف عملیات کشور متخاصم است (همان). اما اگر واکنش متناسب با آن نداشته باشیم، شرایط بسیار خطرناک میشود و امنیت ملی ما به خطر میافتد. هنگامی که شهید سلیمانی را ترور کردند، انسجام قابلتوجهی در ایران شکل گرفت و یک راهپیمایی بیسابقه به نمایش گذاشته شد و همین مسئله باعث شد که افکار عمومی دنیا این جنایت را محکوم کند. هم مردم و افکار عمومی منطقه پاسخ مناسبی دادند و هم واکنش موشکی مناسبی داده شد و هم اینکه قول داده شد که پای آمریکا در منطقه قطع شود که اینها همه پاسخهای مناسب به این ترور بود. اما در قضیۀ ترور شهید فخریزاده ازآنجاکه پاسخ مناسبی داده نشد و دیپلماسی ما منفعل شد و مجلس و دولت با هم درگیر شدند، به طریق اولی، جامعه نیز دچار شکاف شد. اگر استراتژی متقابل را نداشته باشیم استراتژی دشمن را علیه خود دعوت کردهایم و دفاع نکردن، برانگیزندۀ حمله دیگری از دشمن خواهد بود. اگر پاسخ متقابل به دشمن داده نشود، ملت ارادۀ پشتیبانی از نظام را از دست میدهد (همان). از طرفی دشمن تشجیع میشود. آمریکاییها یک اصل مهم دارند که باید به آن توجه کرد: «به دشمنت حمله کن، اگر فرار کرد دنبالش برو. اگر تلافی کرد، تو فرار کن». ازاینرو، در قضیۀ ترورها، هرگونه انفعال پیامدهای بسیار سنگینی برای کشور دارد (عسگرخانی، 1400). انفعال، دشمن را به تعقیب شما ترغیب میکند تا بالاخره در یک کوچه منتهی به پرتگاه قرار بگیرید و سقوط کنید. امنیت سیاسی که با ترور زیر سؤال میرود، قطعاً امنیت اقتصادی را نیز تحت شعاع قرار میدهد (Asgarkhani 2011).
به نظر عسگرخانی، در تمام سالهای اخیر همواره سایۀ جنگ بر سر ایران بوده است و آنچه که مانع جنگ شد، روند قدرتسازی بوده که کسانی چون سردار سلیمانی به آن روی آورده بودند. جالب اینجاست که آمریکاییها نیز چنین منطقی را دنبال میکنند: «قدرتت را افزایش بده تا نجنگی. اگر نمیتوانی قدرتت را افزایش بدهی، محکوم به جنگی» (عسگرخانی، 1400).
بهعنوان نتیجه باید گفت که ایران باید پروژه قدرتسازی را بهسرعت دنبال کند و ادامه دهد. آنچه که میتواند سایۀ جنگ را از سر ایران بردارد، همین پروژۀ قدرتسازی است. آنچه که میتواند آمریکا و همۀ قدرتهای دیگر را به همکاری و پذیرش جمهوری اسلامی وادار کند، پروژۀ قدرتسازی است. پروژۀ ترور، پروژهای بهجای جنگ است و ازاینرو، ایران باید هوشیارانه به آن پاسخ دهد. هرگونه ترور را با قدرت و بهطور متناسب باید پاسخ داد. در غیر این صورت، ارادۀ دولتمردان برای ایستادگی و ارادۀ مردم برای پشتیبانی از نظام به تحلیل میرود و مرحلۀ بعد، جنگ را در پی خواهد داشت. افکار عمومی بخش مهمی از قدرت ایران در داخل و منطقه است که میتواند حتی آمریکا را در درون خود آمریکا به انفعال بکشاند. هرگونه مذاکره و ورود به پیمانهای سیاسی با آمریکا و متحدانش باید بهگونهای باشد که مزاحم قدرتیابی ایران نشود. در مقابل، پیمانها و مذکرات در حالتی سودمندند که شرایط قدرتیابی را برای ایران فراهم کنند. در این روند، باید از دیپلماسی منفعلانه و تحت اکراه و اجبار پرهیز کرد. ایران باید در صحنۀ دیپلماسی، فعال باشد و خودش شرایط مذاکره و همکاری را مشخص کند. نتیجۀ انفعال، ترور و سپس جنگ است. دیپلماسی ما باید کشور را از این وضعیتی که اکنون میتوان آن را لبۀ پرتگاه نامید، دور کند و ما را در موقعیت قدرت و عظمت قرار دهد. و تنها در این صورت است که میتوان امیدوار بود که کشور رشد کند یا پیشرفتی قابلتصور باشد.