نویسندۀ کتاب متاستاز اسرائیل؛ روایت استمرار تبعیض، ترور و تعدی
این متن در پی گفتن چهار نکتۀ بسیار بدیهی است و باعث شرمساری است که بر بدیهیات انگشت بگذارم، اما متأسفانه وضعیت چنین است.
آن چهار نکته اینها هستند:
چیزی هست (و چیز بسیار بدی هم هست) به نام اسرائیل.
اسرائیل در بالاترین سطح تماس تمام عمرش با کشورمان ایران و مردمش است.
اسرائیل دشمن ایران است.
دشمنی اسرائیل با ایران بخشی از دشمنی اسرائیل با نوع بشر است.
امام خمینی(ره)، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، بیش از صد بار (شاید حتی بیش از دویست بار) از اسرائیل با همین اسم صحبت کرده است. رهبر معظم انقلاب نیز چند صد بار از اسرائیل با همین نام یاد کرده است. این گرایش که از اسرائیل نام نبریم، چون آن را به عنوان یک کشور به رسمیت نمیشناسیم گرایشی عجیب و نامفهوم است که مبدأ معلومی نیز ندارد. باز برای تأکید میتوان به منابع دینی نیز رجوع کرد و مثلا گفت در قرآن هم آیه نمیگوید «تبت یدا كذا و مضی» بلکه به وضوح میگوید «تَبَّت یدَآ أَبِی لَهَبٖ وَتَبَّ» همۀ اینها برای این است که به نادرست برای این گرایش احتمالاً وزارت خارجهای مبدأ دینی یا حاکمیتی نتراشیم.
اسرائیل تجمع گروههای تروریستیای است که پس از جمعه ۲۴اردیبهشت۱۳۲۷ حاکمیت سرزمین فلسطین را غصب کرده است و در اختیار دارد و بعدها با پیوستن غیرانتخابی نسلهای بعدی این تروریستها توسعۀ انسانی نیز یافته است. این تجمع نه غیرواقعی و تخیلی است، نه محصول تحلیل، پندار، گمان و حدس است، بلکه موجودیتی است که هر روز آدم میکشد، تبعیض را در بالاترین مراتبش اعمال میکند و از ترور کردن انسانها چه در حیطۀ سرزمینی فلسطین و چه بیرون از آن هیچ ابایی ندارد.
در مواجهه با چنین موجودیت مصمم و بلاتنازلی اینکه خودمان را در هر جمله که میگوییم یا مینویسیم درگیر معمایی زبانی از جنس «اسمشو نبر» کنیم، بدترین تصمیمی است که میتوان گرفت.
اسرائیل از همان ۲۴اردیبهشت۱۳۲۷ تا کنون هرگز اینهمه به ما نزدیک و با ما مماس نبوده است. معمولاً خط تماس اسرائیل و ایران را در بلندیهای جولان و درگیریهای مرزی سوریه و نیز بوابۀ فاطمه در مرز جنوبی لبنان تصویر میکنند. این ناشی از نگاهی سنتی است که خط تماس را فقط در مجاورت جغرافیایی میجوید. البته که حتی از آن منظر سنتی ما میتوانیم به پایگاههای رسمی و غیررسمی اسرائیل در تکتک کشورهای همسایه و باقی کشورهای خاورمیانه و آسیای مرکزی اشاره کنیم. اما آیا این تنها خط تماس حاکمیت تروریستی اسرائیل با کشور و مردم ماست؟
از ترور اردشیر حسینپور در سال ۱۳۸۵ تا ترور محسن فخریزاده در سال ۱۳۹۹ دستکم هفت تن از افراد مؤثر در صنایع هستهای کشور را خط ترور اسرائیل هدف قرار داده است. از ترور حسن طهرانیمقدم در سال ۱۳۹۰ تا ترور احسان قدبیگی در ۱۴۰۱ افراد مؤثر صنایع نظامی ما نیز هدف خط ترور اسرائیل بودهاند.
انفجارهای نطنز که توسط ارشاد کریمی و رضا کریمی با هدایت، همکاری و فرماندهی اسرائیل رخ دادند نیز نشان میدهد داستان به ترور محدود نیست و تخریب تأسیسات بنیادین هستهای نیز در دستور کار اسرائیل قرار دارد.
از انفجار و تخریب که بگذریم خبرهای در دسترس عمومی و نه اطلاعات سری نشان میدهد سطح تماس به عرصههای دیگر نیز کشیده شده است؛ برای مثال، خبر جمعه ۱۲شهریور۱۴۰۰ روزنامۀ هَاَرِض میگوید نفتالی بنت در دیدار با بایدن گفته استراتژی بازدارندۀ اسرائیل در برابر ایران «مرگ با هزار جراحت» است. نوعی از مقابله که ضربههای نامحدود و پراکنده و غیرمرتبط به هم به کشور حریف وارد میکند که قابلردیابی و پیشبینیپذیر نباشد، اما در جمع مختلکننده و از پای درآورنده باشد.
از مختصات این استراتژی رویارویی، یکی متنوع بودن و پراکنده بودن عرصههای درگیری است و دیگری پشتیبانی شدید آن با افزوننمایی رسانهای بهعنوان بخشی از یک جنگ روانی. به این معنا، یگانهایی که در کار هَثبَرَه (به عبری: روابط عمومی؛ نامی برای فعالیت جنگ سایبری اسرائیل) فعال هستند، ازجمله یگان ۸۲۰۰ ارتش سرائیل، و نیز نرمافزارهای مختلف ازجمله جاسوسافزارهای بسیار پیشرفتۀ اسرائیلی مانند کاندیرو، و نیز ارتشهای سایبری اجارهای مانند الذباب الالكترونی سعودی و ارتش سایبری فرقۀ رجوی همه با فرماندهی واحد اسرائیل در حال جنگ با ایران هستند. به اینها اضافه کنید فعالیتهای پنهان و آشکار رسانهای را؛ از ساخت سریال تهران گرفته تا هدایت و مشاورۀ رسانههای فارسیزبان در نبرد با ایران مانند بیبیسی، ویاوای، رادیو فردا، ایران اینترنشنال، من و تو و بسیاری رسانۀ ریز و درشت دیگر.
این جنگ با این تنوع عرصهها و نامشخص بودن جغرافیا و زمان درگیری از جنس جنگهای جدید است که با نامهای مختلفی مانند جنگهای ترکیبی از آنها یاد میکنند. اما شاید دقیقترین یا گویاترین نام را دو ژنرال چینی به نامهای لیانگ و ژیانگسویی پیشنهاد کردهاند: جنگهای نامحدود. اسرائیل در یک جنگ نامحدود علیه ایران بنا به استراتژی انتخابی خود به بالاترین سطح تماس با ایران در هفتادوچهار سال گذشته رسیده است.
یکی از دستاوردهای تاکنون اسرائیل در این جنگ قطبی کردن فضای رسانهای و روانی فارسیزبانان است بهنحوی که هر بار برای اینکه بتوانیم رفتار پر از توحش اسرائیل در برابر ایران و ایرانیان را یادآوری و اثبات کنیم، باید به این سؤال ظاهراً بدیهی در فضایی قطبیشده جواب بدهیم که «ایران که میداند حریف اسرائیل نمیشود و اسرائیل در دفاع از خودش جدی و خشن رفتار میکند، چرا دست از ماجراجویی برنمیدارد و اسرائیل را به حال خودش رها نمیکند؟» سؤالی که گاهی با چاشنی «عربها به ما چه؟» و «فلسطین به ما چه؟» و «چرا پول ما رو میریزن تو حلقوم عربای فلسطینی؟» همراه میشود.
واقعاً اسرائیل سر جای خودش نشسته بود و حاکمیت جمهوری اسلامی دست از سرش برنداشت؟ هرچند شواهدی جدی در دست است، پاسخ به این پرسش به یک پشتوانۀ تحقیقاتی جدی نیازمند است که باید در چهل و چند سال گذشته بهجای تبلیغات بیحاصل و گاهی حتی بدحاصل، یا دستکم در کنار آن انجام میشده و نشده است.
ما علاوه بر سوابق نسبتاً روشن و انکارناپذیر پروژۀ نظامی مشترک پرح (گل، شکوفه) میان اسرائیل و رژیم پهلوی که نهتنها به غارت کشور ایران که حتی به فریب حاکمیت پهلوی انجامید، شواهدی قابل پیگیری در دست داریم که مشاوران اسرائیلی در زمان حاکمیت پهلوی با ساختن الگوهای بهظاهر موفق مصرف بیرویۀ آب در بخش کشاورزی، روند ورشکستگی آبی ایران را آغاز کردهاند. این تنها به نظامیگری و کشاورزی محدود نیست و میتوان حضور مخفیانۀ نظامیان اسرائیلی در ایران، تأسیس و ادارۀ نهادهای اطلاعاتی اسرائیلی در ایران، و نیز نفوذ به نهادهای اطلاعاتی و امنیتی ایران تحتپوشش مشاوره و آموزش را هم به فهرست کوتاه، اما مؤثر این «قابلپیگیری»ها افزود.
تمام اینها میتواند به این معنی انگاشته شود که حاکمیت تروریستی اسرائیل از پیش از انقلاب اسلامی، ایران را بهعنوان یک واحد ژئوپلیتیک قدرتمند قابلتحمل نمیدانسته و برای تضعیف و حتی نابودی آن تلاش میکرده است. در این میان، نوع مواجهۀ آنان با حاکمیت و خاندان پهلوی نیز چنان بوده که آنان را کارگزاران خود، اما نهچندان قابلاعتماد میدانستهاند. اسرائیلیها گاهی با مخفیکاری، گاهی با فریب، و گاهی با بیاعتنایی با خاندان و حاکمیت پهلوی برخورد میکردهاند و واقعاً همین شیوهها میرساند که آنان پهلویها را نه متحد یا طرف حساب دیپلماتیک که کارگزار غیرقابلاعتماد خود میدانستهاند.
اما قسمت پایانی، اسرائیل دشمن ایران و فلسطین است؟ قبول. دشمن بدی هم هست؟ قبول. این چه ربطی به دنیا دارد؟ دنیا میخواهد کنار او آسوده زندگی کند. راستش این آسودگی ممکن نیست، چنان که با هیتلر هم ممکن نبود. بعضی چیزها هستند که دستاورد کوتاهنیامدنی هزارههای زندگی بشری است. یکی از این دستاوردها که بسیارمهم و مذاکرهناپذیر است، رد نظام حاکمیتی تبعیضگراست. تبعیض در همهجای دنیا هست، اما نهتنها بد تلقی میشود که در اردیبهشت ۱۳۷۳ در یک انتخابات آزاد، جهان شادمانه شاهد حذف آخرین حاکمیت آپارتاید از کرۀ زمین بود: حاکمیت آفریقای جنوبی.
این شادی تنها تا شنبه ۲۹تیر۱۳۸۷ دوام آورد، روزی که حاکمیت تروریستی اسرائیل «قانون ملت - دولت مردمان یهودی» را بهعنوان یک قسمت از قانون اساسی تاکنون نانوشتۀ خود تصویب کرد. این اعلام جنگ به جهانی است که تبعیض را برای همیشه دفن کرده بود. این بازگشت به آپارتاید و تبعیض تنها یک مدعای روزنامهنگارانۀ ایرانی نیست. دیدبان حقوق بشر سازمان ملل متحد نیز در گزارش خود که با نام «آستانهای گذرشده: مقامات اسرائیل و جنایات آپارتاید و آزار و شکنجه» در تاریخ سهشنبه ۷اردیبهشت۱۴۰۰ در بیش از ۲۰۰ صفحه منتشر شد بر این موضوع تأکید کرده است.
ما به یک روایت نو و ایرانی از اسرائیل نیاز داریم و فرصتی نیست که بگوییم روایت یعنی چه و باید مراقب باشیم که روایت را با خیلی چیزها اشتباه نگیریم. إنشاءالله دیگران در فرصتهای دیگر به این موضوع خواهند پرداخت. اینجا به این چند اشارۀ فشرده اکتفا میکنم:
روایت «دیدگاه» نیست.
روایت ابزار تبلیغی نیست.
روایت ابزار یا عرصۀ جنگ نیست.
روایت گزارش مطبوعاتی نیست.
روایت دادخواست قضایی نیست.
روایت داستان نیست.
قبل از همۀ اینها روایت، بخشی از حافظۀ انسانی است که کارکردی شناختی دارد، روایت یک ابزار شناخت است.