صفحات
شماره دو - ۰۱ تیر ۱۴۰۱
برداشت اول - شماره دو - ۰۱ تیر ۱۴۰۱ - صفحه ۳۱۴

دشمنی با دشمن بشر

نیاز به بازروایت اسرائیل

چرا ما به یک روایت نو و ایرانی از اسرائیل نیاز داریم؟

کورش علیانی /
نویسندۀ کتاب متاستاز اسرائیل؛ روایت استمرار تبعیض، ترور و تعدی

 

این متن در پی گفتن چهار نکتۀ بسیار بدیهی است و باعث شرمساری است که بر بدیهیات انگشت بگذارم، اما متأسفانه وضعیت چنین است.
آن چهار نکته این‏ها هستند:  
چیزی هست (و چیز بسیار بدی هم هست) به نام اسرائیل.
اسرائیل در بالاترین سطح تماس تمام عمرش با کشورمان ایران و مردمش است.
اسرائیل دشمن ایران است.
دشمنی اسرائیل با ایران بخشی از دشمنی اسرائیل با نوع بشر است.
امام خمینی(ره)، بنیان‏گذار جمهوری اسلامی ایران، بیش از صد بار (شاید حتی بیش از دویست بار) از اسرائیل با همین اسم صحبت کرده است. رهبر معظم انقلاب نیز چند صد بار از اسرائیل با همین نام یاد کرده است. این گرایش که از اسرائیل نام نبریم، چون آن را به عنوان یک کشور به رسمیت نمی‏شناسیم گرایشی عجیب و نامفهوم است که مبدأ معلومی نیز ندارد. باز برای تأکید می‏توان به منابع دینی نیز رجوع کرد و مثلا گفت در قرآن هم آیه نمی‏گوید «تبت یدا كذا و مضی» بلکه به وضوح می‏گوید «تَبَّت یدَآ أَبِی لَهَبٖ وَتَبَّ» همۀ این‏ها برای این است که به نادرست برای این گرایش احتمالاً وزارت خارجه‏ای مبدأ دینی یا حاکمیتی نتراشیم.
اسرائیل تجمع گروه‏های تروریستی‏ای است که پس از جمعه ۲۴اردیبهشت۱۳۲۷ حاکمیت سرزمین فلسطین را غصب کرده است و در اختیار دارد و بعدها با پیوستن غیرانتخابی نسل‏های بعدی این تروریست‏ها توسعۀ انسانی نیز یافته است. این تجمع نه غیرواقعی و تخیلی است، نه محصول تحلیل، پندار، گمان و حدس است، بلکه موجودیتی است که هر روز آدم می‏کشد، تبعیض را در بالاترین مراتبش اعمال می‏کند و از ترور کردن انسان‏ها چه در حیطۀ سرزمینی فلسطین و چه بیرون از آن هیچ ابایی ندارد.
در مواجهه با چنین موجودیت مصمم و بلاتنازلی اینکه خودمان را در هر جمله که می‏گوییم یا می‏نویسیم درگیر معمایی زبانی از جنس «اسمشو نبر» کنیم، بدترین تصمیمی است که می‏توان گرفت.
اسرائیل از همان ۲۴اردیبهشت۱۳۲۷ تا کنون هرگز این‏همه به ما نزدیک و با ما مماس نبوده است. معمولاً خط تماس اسرائیل و ایران را در بلندی‏های جولان و درگیری‏های مرزی سوریه و نیز بوابۀ فاطمه در مرز جنوبی لبنان تصویر می‏کنند. این ناشی از نگاهی سنتی است که خط تماس را فقط در مجاورت جغرافیایی می‏جوید. البته که حتی از آن منظر سنتی ما می‏توانیم به پایگاه‏های رسمی و غیررسمی اسرائیل در تک‏تک کشورهای همسایه و باقی کشورهای خاورمیانه و آسیای مرکزی اشاره کنیم. اما آیا این تنها خط تماس حاکمیت تروریستی اسرائیل با کشور و مردم ماست؟
از ترور اردشیر حسین‏پور در سال ۱۳۸۵ تا ترور محسن فخری‏زاده در سال ۱۳۹۹ دست‏کم هفت تن از افراد مؤثر در صنایع هسته‏ای کشور را خط ترور اسرائیل هدف قرار داده است. از ترور حسن طهرانی‏مقدم در سال ۱۳۹۰ تا ترور احسان قدبیگی در ۱۴۰۱ افراد مؤثر صنایع نظامی ما نیز هدف خط ترور اسرائیل بوده‏اند.
انفجارهای نطنز که توسط ارشاد کریمی و رضا کریمی با هدایت، همکاری و فرماندهی اسرائیل رخ دادند نیز نشان می‏دهد داستان به ترور محدود نیست و تخریب تأسیسات بنیادین هسته‏ای نیز در دستور کار اسرائیل قرار دارد.
از انفجار و تخریب که بگذریم خبرهای در دسترس عمومی و نه اطلاعات سری نشان می‏دهد سطح تماس به عرصه‏های دیگر نیز کشیده شده است؛ برای مثال، خبر جمعه ۱۲شهریور۱۴۰۰ روزنامۀ هَاَرِض می‏گوید نفتالی بنت در دیدار با بایدن گفته استراتژی بازدارندۀ اسرائیل در برابر ایران «مرگ با هزار جراحت» است. نوعی از مقابله که ضربه‏های نامحدود و پراکنده و غیرمرتبط به هم به کشور حریف وارد می‏کند که قابل‏ردیابی و پیش‏بینی‏پذیر نباشد، اما در جمع مختل‏کننده و از پای درآورنده باشد.
از مختصات این استراتژی رویارویی، یکی متنوع بودن و پراکنده بودن عرصه‏های درگیری است و دیگری پشتیبانی شدید آن با افزون‏نمایی رسانه‏ای به‏عنوان بخشی از یک جنگ روانی. به این معنا، یگان‏هایی که در کار هَثبَرَه (به عبری: روابط عمومی؛ نامی برای فعالیت جنگ سایبری اسرائیل) فعال هستند، ازجمله یگان ۸۲۰۰ ارتش سرائیل، و نیز نرم‏افزارهای مختلف ازجمله جاسوس‏افزارهای بسیار پیش‏رفتۀ اسرائیلی مانند کاندیرو، و نیز ارتش‏های سایبری اجاره‏ای مانند الذباب الالكترونی سعودی و ارتش سایبری فرقۀ رجوی همه با فرماندهی واحد اسرائیل در حال جنگ با ایران هستند. به این‏ها اضافه کنید فعالیت‏های پنهان و آشکار رسانه‏ای را؛ از ساخت سریال تهران گرفته تا هدایت و مشاورۀ رسانه‏های فارسی‏زبان در نبرد با ایران مانند بی‏بی‏سی، وی‏اوای، رادیو فردا، ایران اینترنشنال، من و تو و بسیاری رسانۀ ریز و درشت دیگر.
این جنگ با این تنوع عرصه‏ها و نامشخص بودن جغرافیا و زمان درگیری از جنس جنگ‏های جدید است که با نام‏های مختلفی مانند جنگ‏های ترکیبی از آن‏ها یاد می‏کنند. اما شاید دقیق‏ترین یا گویاترین نام را دو ژنرال چینی به نام‏های لیانگ و ژیانگسویی پیشنهاد کرده‏اند: جنگ‏های نامحدود. اسرائیل در یک جنگ نامحدود علیه ایران بنا به استراتژی انتخابی خود به بالاترین سطح تماس با ایران در هفتادوچهار سال گذشته رسیده است.
یکی از دستاوردهای تاکنون اسرائیل در این جنگ قطبی کردن فضای رسانه‏ای و روانی فارسی‏زبانان است به‏نحوی که هر بار برای اینکه بتوانیم رفتار پر از توحش اسرائیل در برابر ایران و ایرانیان را یادآوری و اثبات کنیم، باید به این سؤال ظاهراً بدیهی در فضایی قطبی‏شده جواب بدهیم که «ایران که می‏داند حریف اسرائیل نمی‏شود و اسرائیل در دفاع از خودش جدی و خشن رفتار می‏کند، چرا دست از ماجراجویی برنمی‏دارد و اسرائیل را به حال خودش رها نمی‏کند؟» سؤالی که گاهی با چاشنی «عرب‏ها به ما چه؟» و «فلسطین به ما چه؟» و «چرا پول ما رو می‏ریزن تو حلقوم عربای فلسطینی؟» همراه می‏شود.
واقعاً اسرائیل سر جای خودش نشسته بود و حاکمیت جمهوری اسلامی دست از سرش برنداشت؟ هرچند شواهدی جدی در دست است، پاسخ به این پرسش به یک پشتوانۀ تحقیقاتی جدی نیازمند است که باید در چهل و چند سال گذشته به‏جای تبلیغات بی‏حاصل و گاهی حتی بدحاصل، یا دست‏کم در کنار آن انجام می‏شده و نشده است.
ما علاوه بر سوابق نسبتاً روشن و انکارناپذیر پروژۀ نظامی مشترک پرح (گل، شکوفه) میان اسرائیل و رژیم پهلوی که نه‏تنها به غارت کشور ایران که حتی به فریب حاکمیت پهلوی انجامید، شواهدی قابل پی‏گیری در دست داریم که مشاوران اسرائیلی در زمان حاکمیت پهلوی با ساختن الگوهای به‏ظاهر موفق مصرف بی‏رویۀ آب در بخش کشاورزی، روند ورشکستگی آبی ایران را آغاز کرده‏اند. این تنها به نظامی‏گری و کشاورزی محدود نیست و می‏توان حضور مخفیانۀ نظامیان اسرائیلی در ایران، تأسیس و ادارۀ نهادهای اطلاعاتی اسرائیلی در ایران، و نیز نفوذ به نهادهای اطلاعاتی و امنیتی ایران تحت‏پوشش مشاوره و آموزش را هم به فهرست کوتاه، اما مؤثر این «قابل‏پی‏گیری»ها افزود.
تمام این‏ها می‏تواند به این معنی انگاشته شود که حاکمیت تروریستی اسرائیل از پیش از انقلاب اسلامی، ایران را به‏عنوان یک واحد ژئوپلیتیک قدرتمند قابل‏تحمل نمی‏دانسته و برای تضعیف و حتی نابودی آن تلاش می‏کرده است. در این میان، نوع مواجهۀ آنان با حاکمیت و خاندان پهلوی نیز چنان بوده که آنان را کارگزاران خود، اما نه‏چندان قابل‏اعتماد می‏دانسته‏اند. اسرائیلی‏ها گاهی با مخفی‏کاری، گاهی با فریب، و گاهی با بی‏اعتنایی با خاندان و حاکمیت پهلوی برخورد می‏کرده‏اند و واقعاً همین شیوه‏ها می‏رساند که آنان پهلوی‏ها را نه متحد یا طرف حساب دیپلماتیک که کارگزار غیرقابل‏اعتماد خود می‏دانسته‏اند.
اما قسمت پایانی، اسرائیل دشمن ایران و فلسطین است؟ قبول. دشمن بدی هم هست؟ قبول. این چه ربطی به دنیا دارد؟ دنیا می‏خواهد کنار او آسوده زندگی کند. راستش این آسودگی ممکن نیست، چنان که با هیتلر هم ممکن نبود. بعضی چیزها هستند که دستاورد کوتاه‏نیامدنی هزاره‏های زندگی بشری است. یکی از این دستاوردها که بسیارمهم و مذاکره‏ناپذیر است، رد نظام حاکمیتی تبعیض‏گراست. تبعیض در همه‏جای دنیا هست، اما نه‏تنها بد تلقی می‏شود که در اردیبهشت ۱۳۷۳ در یک انتخابات آزاد، جهان شادمانه شاهد حذف آخرین حاکمیت آپارتاید از کرۀ زمین بود: حاکمیت آفریقای جنوبی.
این شادی تنها تا شنبه ۲۹تیر۱۳۸۷ دوام آورد، روزی که حاکمیت تروریستی اسرائیل «قانون ملت - دولت مردمان یهودی» را به‏عنوان یک قسمت از قانون اساسی تاکنون نانوشتۀ خود تصویب کرد. این اعلام جنگ به جهانی است که تبعیض را برای همیشه دفن کرده بود. این بازگشت به آپارتاید و تبعیض تنها یک مدعای روزنامه‏نگارانۀ ایرانی نیست. دیدبان حقوق بشر سازمان ملل متحد نیز در گزارش خود که با نام «آستانه‏ای گذرشده: مقامات اسرائیل و جنایات آپارتاید و آزار و شکنجه» در تاریخ سه‏شنبه ۷اردیبهشت۱۴۰۰ در بیش از ۲۰۰ صفحه منتشر شد بر این موضوع تأکید کرده است.
ما به یک روایت نو و ایرانی از اسرائیل نیاز داریم و فرصتی نیست که بگوییم روایت یعنی چه و باید مراقب باشیم که روایت را با خیلی چیزها اشتباه نگیریم. إن‏شاء‏الله دیگران در فرصت‏های دیگر به این موضوع خواهند پرداخت. اینجا به این چند اشارۀ فشرده اکتفا می‏کنم:
روایت «دیدگاه» نیست.
روایت ابزار تبلیغی نیست.
روایت ابزار یا عرصۀ جنگ نیست.
روایت گزارش مطبوعاتی نیست.
روایت دادخواست قضایی نیست.
روایت داستان نیست.
قبل از همۀ این‏ها روایت، بخشی از حافظۀ انسانی است که کارکردی شناختی دارد، روایت یک ابزار شناخت است.

 

جستجو
آرشیو تاریخی