برای پاسخ به این سؤال باید تحولات منتهی به 28خرداد1400 را بررسی کنیم تا بشود دقیقتر قضاوت کرد. رئیسجمهور محترم فعلی ما نامزد انتخابات ریاستجمهوری سال 1396 نیز بود و آن سال هم توفیق داشتم که در کارزار انتخاباتی خدمت ایشان باشم. آن روز اجماعی در درون جبهۀ انقلاب شکل گرفته بود که برای مدیریت اجرایی کشور به شخصیتی نیاز است که چند ویژگی را داشته باشد. مهمترین ویژگی آن شخصیت این بود که فکر روشن، ادبیات ساده، درعینحال متقن، و نسبت بسیار وثیق و نزدیکی با گفتمان انقلاب اسلامی داشته باشد. سال ۱۳۹۶ هم درنهایت جبهۀ انقلاب دربارۀ آمدن آقای رئیسی یکپارچه شد و وفاق داشت؛ زیرا حس میکردند ادبیات و گفتمانی که آقای رئیسی دارد نزدیکترین ادبیات و گفتمان به اندیشۀ تراز انقلاب اسلامی است. این خیلی مهم است. شاید بعد از رهبر شدن آیتالله خامنهای و پایان ریاستجمهوری ایشان چنین حسی را در بخشهای مختلف جبهۀ انقلاب نداشتیم. شاید در زمان آقای هاشمی، نمیخواهم مطلق بگویم، در آن چهار سال اول در سطح عمومی چنین برداشت و رویکردی داشتیم؛ چهرهای که فرمانده جنگ و مورداعتماد امام بوده این تصویر را ایجاد میکرد، ولی از آن مقطع خیلی فاصله گرفته بود. تجربۀ هشت سالِ 1384 تا 1392 هم در کار بود؛ سابقهای که جریان انقلاب محکم پشتسر فردی آمد که گمان میشد میتواند ادبیات و گفتمان انقلاب را احیا کند؛ ولی تجربۀ ناموفقی شد. جبهۀ انقلاب خیلی بااحتیاط عمل میکرد؛ اما در بازۀ ۱۳۹۵-۱۳۹۶ اجماعی شد که آقای رئیسی در مقابلِ رئیسجمهور مستقر آمد و به نظرم این انتخاب خیلی کار دشواری بود. چهار سال بود که کشور بهلحاظ معدلهای کلی حکمرانی از حیث ثبات اقتصادی، از حیث ارتباطات خارجی و مسائل داخلی با بحرانی درگیر نبود و یک جریان عمومی در داخل و یک اجماع نسبی هم بین جریانهای اعتدالی و اصلاحطلب و حتی بخشهایی از بدنۀ اصولگرایی در همراهی با آقای روحانی بود، کمااینکه چند نفر از وزرای کابینۀ اول ایشان هم به همین گرایش نزدیک بودند. اقتضائات آن روز بهنحو ملموستر و بهشکل مشهودتر در سال 1400 وجود داشت. در سال 1400 آن اتفاقاتِ ولو خوشبینانهای که در تحلیل چهار سال اول آقای روحانی کاملاً مثل سراب بود، از بین رفت و هیچ امیدی باقی نماند. تمام شاخصهای سرمایۀ اجتماعی نظام بهشدت پایین آمده بود و ما بحران خیلی بدی داشتیم. در آن یک سال آخر بهویژه بعد از سال ۱۳۹۸ و اغتشاشات آبانماه، دولت مدیریت عجیب و غریبی داشت؛ واقعاً چنین مدیریت ضعیفی را در یک حادثۀ اینچنینی سراغ نداشتیم. تقریباً تمام شاخصهای سرمایۀ اجتماعی را بر هم زده بود. اگر در سال ۱۳۹۶ این حس فقط در بخش وفاداران به ادبیات و گفتمان انقلاب اسلامی بود، در سال 1400 به یک اجماع نسبی بین جریانهای سیاسی بدل شد که فردی باید بیاید که در سطح حاکمیت و در سطح عموم ملت نسبت به او اعتماد عمومی وجود داشته باشد و بتواند مسائل کشور را حل کند. در پنجشش ماه منتهی به انتخابات مجموعهای را با دوستانمان مدیریت میکردیم. شاید این مجموعه آماری که آماده شد کمتر جایی کار شده باشد. تقریباً از سهچهار ماه مانده به انتخابات هر پانزده روز یکبار، بعد هر هفته یکبار و در بیست روز آخر هر روز یکبار پیمایش انجام دادیم؛ مثلاً در آن پیمایشهای اولیه حضور آقای رئیسی را در مقایسه با حضور همۀ نامزدهای احتمالی از آقای احمدینژاد، آقای خاتمی، آقای ظریف، آقای لاریجانی، آقای جهانگیری، یعنی هرکسی را فرض میکردیم ممکن است بیاید نامزد بشود، آورده بودیم. کاری نداشتیم از صافی شورای نگهبان رد میشود یا نه. ما این کار را بهعنوان یک کار مرتبط با خودمان پیمایش میکردیم که آیا مثلاً گریزی هست از اینکه آقای رئیسی در انتخابات نیاید و بشود قانع شد که کشور راهی غیر از حضور ایشان هم دارد یا نه. عجیب بود که در همۀ نظرسنجیهایی که داشتیم، از دی 1399 تا 1400، آقای رئیسی با اختلاف بسیار زیادی رتبۀ اول را داشت و بقیه در ردههای بهشدت پایینی بودند. به این دلیل که بحث علمی انجام میدهیم باید دربارۀ همۀ واقعیتهایی که وجود داشته است، صحبت کنیم. آقای رئیسی حدود 29 تا 30 درصد، سپس آقای احمدینژاد حدود 19 تا 20 درصد، و بقیه زیر 10درصد بودند. آقای ظریف هم، که محتملترین نامزد مورداجماع بین بخشهای مختلف فرض میشد، هیچوقت از 4درصد بالاتر نیامد. شاید بد نباشد که زمانی اینها را مدون و در یکی از همین شمارههای نشریۀ برداشت اول چاپ کنیم؛ زیرا همه موجود است. جالب این بود وقتی آقای رئیسی را از پیمایشهای انتخابات حذف میکردیم، مشارکت در انتخابات 50درصد کاهش پیدا میکرد. براساس آمار انتخابات مجلس یازدهم، مشارکت را 40 تا 45 درصد برای انتخابات فرض میکردیم. البته این فرض ما بود، بیگانگان که زیر 30درصد معادله را بررسی میکردند و اصلاً کاری نداشتند در انتخابات چه کسی برنده میشود؛ مشارکت زیر 30درصد در انتخابات را شکست انقلاب اسلامی فرض میکردند؛ یعنی دشمن بر این اساس برنامهریزی میکرد. میخواهم ترسیم کنم که ما در سال 1400 با این وجه روبهرو بودیم که رغبت به آقای رئیسی بهواسطۀ عملکردش در قوۀ قضائیه از سال ۱۳۹۶ تا ۱۳۹۹ سه برابر رشد کرده بود. میتوانم جدولها را به شما نشان بدهم. مرکز تحقیقات صداوسیما هر سال در تیرماه محبوبیت شخصیتهای سیاسی مشهور را میسنجید، محبوبیت آقای رئیسی بالای 60درصد بود و بقیه مثل آقای روحانی یا آقای ظریف بهشدت کاهش پیدا کرده بود. این موضوع فقط برای انتخابات نبود، دربارۀ مقبولیت عمومی بود. میخواهم جمعبندی کنم درمورد اینکه چه اتفاقی افتاد: فضای سیاسی کشور بهواسطۀ عملکرد دولت آقای روحانی بهشدت دچار سرخوردگی و خمودگی بود، سرمایۀ اجتماعی کشور اُفت شدیدی پیدا کرده بود، محبوبیت رئیسجمهور مستقر در روزهای پایانی به زیر 5درصد رسیده بود، اصلاً بهلحاظ مقبولیت و رضایت عمومی فاجعه بود و ما چنین سابقهای نداشتیم. البته اغلب رؤسای جمهور در سالهای آخر ماههای پایانی اُفت دارند، ولی نه این میزان اُفت. من دستکم نزدیک به بیش از دو دهه در جاهای مختلف در کار افکارسنجی بودهام و با عدد و رقم صحبت میکنم، تحلیلم استنباط ابتدایی نیست و استنادات تفصیلی دارد؛ پس سرمایۀ اجتماعی دولت مستقر و نظام بهصورت کلی آسیب دیده بود. مخصوصاً بعد از قضایای سال ۱۳۹۸ وفاقی روی شخص آقای رئیسی صورت گرفته بود. ازآنجاکه چند سال اخیر با ایشان کار میکردیم، واقعاً همهمان دوست داشتیم وضعیت طوری شود که آقای رئیسی مجبور نشود از جایگاه نظارتی و ریاست قوۀ قضائیه به جایگاه اجرایی بیاید. میدانستیم فضای کشور اینقدر به هم ریخته است که آمدن ایشان شجاعت و نوعی ازخودگذشتگی میخواهد که محبوبیت اجتماعیاش را در معرض کارِ اجرایی سنگینِ کاهنده قرار دهد. وقتی آن مجموعهشرایط را جمعبندی میکنیم، در سال 1400 به این نتایج میرسیم: اول اینکه فضای اجتماعی کشور بهشدت شکننده بود؛ دوم اینکه دشمن در پی برگزاری یک انتخابات با مشارکت حداقلی بود. عدم حضور آقای رئیسی، با آن محبوبیت بالایی که داشت، قطعاً سناریوی دشمن را جلو میبُرد. اگر او نبود و انتخابات بدون او برگزار میشد قطعاً دشمن به هدف خودش میرسید و دیگر اینکه مردم در آن موقعیت بههیچوجه به چهرهای غیر از آقای رئیسی اعتماد نداشتند. در سال ۱۳۹۶ در طیفی از جبهۀ انقلاب این اجماع بهتدریج شکل گرفت، بالا آمد و همۀ جبهه را دربرگرفت که این را در سال 1398 با عنوان «روایت انتخاب دوازدهم» در مرکز اسناد انقلاب اسلامی چاپ کردیم. در سال 1400 یک اجماع ملی پشتسر حضور آقای رئیسی بود که شما نشانههای آن را میدیدید؛ بهعنوان مثال، 25خرداد140۰، یعنی سه روز مانده به انتخابات، چهرههای شاخص روزنامهنگاری جریان اصلاحطلب با آقای رئیسی دیدار کردند. ادبیات آقای رئیسی ادبیات جناحی نبود. روزی که برای ثبتنام آمد، گفت: من به هیچ جناح سیاسی وفادار نیستم، عضو هیچ جناح سیاسی نیستم، به هیچ جناحی تعهد ندارم و تعهدم به مردم ایران است. اینها خیلی روشن بود؛ یعنی کاملاً داشت خودش را ارائه میداد که من آدمی بدون وابستگی حزبیسیاسی هستم. سابقۀ چهلسالۀ ایشان هم همین را اثبات میکرد. اینها همه مقدمهای برای جبر حضور آقای رئیسی شد. شبی که بیانیۀ حضور حاجآقای رئیسی در انتخابات را تنظیم میکردیم، شاید نزدیک به 24 ساعت با یکیدو نفر از دوستان و در هماهنگی با خودش روی متن کار میکردیم که به نظرم بیانیۀ مهمی است. شاید تا حدود ساعت سه صبح آن را آماده میکردیم و او آن را تأیید کرد. خودش هم پای کار بود و با دقت خطبهخط آن را میخواند. تقریباً ساعت سه بود که ویرایش آخر این بیانیه را آماده کردیم برای اینکه بشود همزمان با حضورش در وزارت کشور منتشر شود. در آنجا الزاماتی را که آقای رئیسی براساس آن وارد صحنۀ انتخابات شد، آوردیم. اگر آقای رئیسی عافیتطلبی میکرد و وارد صحنۀ انتخابات نمیشد، قطعاً روزهای بسیار دشواری در جمهوری اسلامی پیش رو بود. آمدن آقای رئیسی راهحل مسئلۀ مشارکت، مشارکت 50درصدی، در اوضاع کرونایی بود. زمانی که تعداد کشتههای کرونا به ۷۰۰ نفر در روز رسیده بود و اساساً بخش عمدهای از مردم کارهای عادیشان تعطیل بود، مگر کسی که کار ضروری داشت، نمازجمعه در تهران تشکیل نمیشد و اجتماعات بزرگ بهشدت نهی میشد. شما فکر کنید انتخابات با آن صفهای طولانی در تهران باید در چنین شرایطی برگزار شود. همزمان چهار انتخابات در حال برگزاری بود؛ یعنی شما علاوه بر یک رأی برای انتخاب رئیسجمهور، باید نامزدهای مجلس خبرگان، نامزدهای نمایندگی مجلس، و نامزدهای نمایندگی شوراها را انتخاب میکردید و ایستادن در صف رأی زمان میبرد که با وجود کرونا برای مردم نگرانیهای به بار میآورد. طبیعی بود که مشارکت در انتخابات مقداری تحتتأثیر این اوضاع، حدود 10 تا 15 درصد، در کشور پایین آمده بود. با این حساب 50درصد مشارکت کردند و این افتخار بزرگ به نام مردم ایران ثبت شد. آیتالله رئیسی نیز در این بین نقش ویژهای داشت که از عافیتطلبی دور ماند و در شکلگیری این فضا وظیفۀ مهمی را بر دوش کشید. آن وضعیت اجتماعی واقعاً حضور او را متعین کرده بود وگرنه تا جایی که در خدمت آقای رئیسی بودم و مرتب دربارۀ این موضوعات صحبت میکردیم تا اسفند هیچ نشانهای برای حضور نداشت و هروقت نظر پیمایشها را میبردم، میگفت: خب ما چیزی نمیگوییم؛ این گویا متغیر است، صبر کنیم شاید اتفاقات دیگری بیفتد. بهشدت ذهنش را بری کرده بود از اینکه به انتخابات بیاید، ولی این اتفاق افتاد و به نظرم جز حضور او برای انتخابات نمیشد تصور دیگری کرد. درهرحال به نظرم ما در حوزۀ روایتگری و تبیین انتخابات 28خرداد1400 خیلی قصور کردیم.
این انتخابات فارغ از پشتوانۀ رأی دولت سیزدهم یا میزان مقبولیت آیتالله رئیسی، از جهت دیگری میتواند برای خود جمهوری اسلامی محل تأمل باشد. بهویژه که در تحلیل شما نیز به آن اشارهای شد. هرچند میدانیم که وضعیت مشارکت در پدیدۀ پیچیدهای مانند انتخابات ریاستجمهوری را نباید تکعاملی تحلیل کرد؛ خود شما از کاهش مشارکت چه تفسیری دارید؟
اشارۀ من هم به همین مورد بود. ما واقعاً خیلی نگران افکار عمومی بودیم و شاید آن مقطع دوساله را بهصورت وبیناری یا حضوری محدود در دانشگاه تهران و جاهای دیگر در تبیین چرایی اُفت شدید سرمایۀ اجتماعی بیش از ششهفت جلسه برگزار کردیم. متأسفانه ما هنوز در بسیاری موارد این مسئله را جدی نگرفتهایم. ما یک هستۀ سخت برای انقلاب داریم که آنها در هر شرایطی پای کار انقلاب هستند. البته فردی هم که به نمایندگی از مردم به صحنه میآید، مهم است. آن هستۀ سخت با آقای رئیسی نشاط و انگیزه میگرفت، اما با فردی غیر از آقای رئیسی تنها به یک احساس تکلیف دربارۀ رأی دادن اکتفا میکرد. از این هستۀ سخت که بگذریم ما یک لایه و قشر عامتری داریم که جمعیت بالایی میشوند. اینطور نیست که این قشر حاضر باشند در هر وضعیتی در انتخابات مشارکت کنند. در داخل جریان نظام آقای خاتمی ۲۰میلیون رأی آورده است. آیا این 20میلیون رأی به جریان چپ بوده یا بهنوعی مربوط به اوضاع آن روز در سال ۱۳۷۶ است؟ آقای احمدینژاد سال ۱۳۸۸، ۲۵میلیون رأی آورد؛ ولی این پایگاه ۲۵میلیونی برای یک جریان سیاسی نیست؛ بلکه بخش عمدۀ آن به قشر خاکستری و جمعیت بینابینی مربوط است که تعیینکنندهاند. این قشر در دورۀ انتخابات 1400 بهشدت دچار ناامیدی شده بود. یک بخش از آن، طبقۀ حاشیهای شهرهای بزرگ بودند، مستضعفانی که عُلقههای حرفهای سیاسی به این معنا نداشتند؛ عددها و درصدبندیهای آن را هم میتوان ارائه کرد؛ بهعنوان مثال، کارگرهای روزمزد بیشترین آسیبهای مالی را در دولت قبل دیده بودند. وقتی شما مردم را طبقهطبقه میکنید، صنفصنف میکنید، مشخص است بخش عمدهای از اینها دچار ناامیدی و بیانگیزگی میشوند. البته در نظام سیاسیِ ما عدهای با جمهوری اسلامی مخالف هستند؛ اما اتفاق بد این بود که بخش عمدهای از طیف عام میانه یا قشر خاکستری جامعه در آن اوضاع بهشدت ناراضی و ناامید شده بودند؛ چراکه نحوۀ مدیریت کشور در دولت دوازدهم کار خودش را کرده بود. تحلیل آن روز ما این بود که حتماً باید یک نمایندۀ قوی از جریان رقیب حضور میداشت. اگر کسی از بانیان وضع موجود به صحنه میآمد و جریان موجود را نمایندگی میکرد، آنوقت همان بخشهایی از مردم که حاضر به حضور در صحنه نبودند، حتماً میآمدند و مشارکت گستردهای میداشتند؛ پس با وجود حضور آقای رئیسی هم، که انگیزۀ افزایش مشارکت بود، اما به این دلیل که در مقابلش رقیب جدی گفتمانی قرار نداشت، متأسفانه به میزان مشارکت لطمه خورد. میخواهم بگویم اگر کاهش مشارکت ۵ یا ۱۰ درصدی ناشی از کرونا را کنار بگذاریم، باید در این انتخابات رقابتی دوقطبی شکل میگرفت تا مشارکت بیشتر میشد. دوقطبی از وضعیت موجود مثل وضعیت آقای ناطق نوری در سال ۱۳۷۶، که نمایندۀ وضعیتی بود که غائلۀ اسلامشهر، شیراز و مشهد پشت سر آن بود، آنوقت اگر یک فردی پیدا میشد که نمایندۀ حکمرانی ناکارآمدی بود، که متأسفانه غائلۀ دی ۱۳۹۶ و آبان 1398 را به بار آورده بود، حتماً مشارکت قویتری پدید میآمد. البته بیش از جریانات سیاسی رقیب، ما از حذف آقای جهانگیری و آقای لاریجانی از صحنۀ انتخابات ناراحت شدیم. معتقد بودیم حضور آقای لاریجانی و آقای جهانگیری و حتی چهرههایی مثل آقای ظریف، فارغ از اینکه فضای انتخابات را کمی جدیتر میکند و تفاوتها را نشان میدهد، حتماً عدد مشارکت را بالا میبرد و مردم احساس میکردند درجۀ آزادی بالاتری دارند و رأیشان مؤثرتر است. بهدلیل اینکه آقای رئیسی سال 1396 آمده بود، شناختهشده بود، پدیدۀ انتخابات نبود. اگر دقت کنید عدد نصاب رأی در دورههایی میشکند که نامزدی ناشناخته از راه برسد، همیشه اینطور بود. من به شما باز بگویم ما تحلیل این نظرسنجیها را داشتیم. گمان میکردند آقای رئیسی شکست میخورد. پژوهشگران مرکز تحقیقات صداوسیما اسفند 1399 یک جلسه آمدند، عددی آوردند و گفتند این اعداد نشان داده هرکس که در اسفند و بهمن در انتخاباتهای هر هشت سال یکبار جلو بوده، در آخر باخته است. هرکس مشهور بوده، باخته است و هرکس گمنام بوده، پیروز شده است. با صراحت به من میگفتند آقای رئیسی میبازد. میگفتند در سال 1400 چون آقای رئیسی نامزدی شناختهشده است و مثل آقای ناطق در سال 1376، مثل آقای هاشمی در سال 1384 و مثل آقای قالیباف در سال 1392، که با موضعی شناختهشده وارد انتخابات شدند، ابتدا با عدد بالا از دیگر رقبا جلو میافتد، اما در آخر میبازد. هروقت در بهمن سالی که انتخابات پیش رو دارد، نامزدی هشت سال یکبار جلو بوده، آن نامزد باخته است؛ زیرا این مسئله انتخابات را بهشدت مستعد خلق پدیده میکند. این خیلی مهم بود. خیلیها به من گفتند شماها که به آقای رئیسی نزدیک هستید مانع شوید، میآید، میبازد. اما برای اولین بار تمام سابقۀ پیمایشها را شکست.
چرا آن دوره با آقای همتی دوقطبی نشد؟ ایشان که از بانیان وضعیت موجود و نمایندۀ دولت قبل بود.
اول اینکه آقای همتی مدام از وضعیت موجود فاصله میگرفت؛ دوم اینکه مسئولیتش دقیقاً بعد از خسرانها و خسارتهای دولت در سال ۱۳۹۷ به بعد بود؛ سوم اینکه دولت روحانی بلافاصله بعد از اینکه ایشان آمد و ثبتنام کرد و تأیید شد، کنارش گذاشت.
یعنی از سوی دولت قبل به این اندازه اعتبار نداشت که آن را نمایندگی کند؟
خیر نمیتوانست. باید در پاسخ به اینکه در سال 1392 و 1396 کجا بود چه میگفت؟ این خیلی مهم بود. روزی که آقای رئیسی ثبتنام کردند، روز 25اردیبهشت1400، اگر اشتباه نکنم همان روز ما پیمایش انجام دادیم؛ اول آقای رئیسی در کل کشور 71درصد رأی داشت، دوم آقای جهانگیری با 4درصد و سوم آقای لاریجانی با 2.5درصد بود. بقیه هم مثل آقای رضایی و دوستان دیگر یکیدو درصد بودند. آقای رئیسی با این عدد به انتخابات آمد و اینقدر فاصله سابقه نداشت. معتقد بودیم اگر آقای لاریجانی و آقای جهانگیری در انتخابات میبودند، مردم حس میکردند رأیشان تأثیرگذارتر است و قطعاً مشارکت به میزان بیشتری بالا میرفت. شاید رأی آقای رئیسی هم رأی بینظیری میشد؛ مثلاً رکورد انتخابات ۱۳۸۸ را بهلحاظ عدد رد میکرد. اگرچه ممکن بود بهلحاظ میزان مشارکت این اتفاق نمیافتاد، که آن دوره استثنا بود، اما با توجه به میزان واجدین شرایط حتماً تعداد رأی ایشان رکورد آن سال را بهلحاظ کمّی رد میکرد. آقای رئیسی تا زمان انتخابات هم توانست فاصلهاش را حفظ کند. هیچ نظرسنجیای تا قبل از انتخابات نداشتیم که نشان بدهد ایشان زیر 60درصد رأی دارد. البته هدف عدهای این بود که آقای رئیسی یکطوری ضربه بخورد؛ مثلاً کارزار انتخاباتیاش زیر 50درصد بیاید یا انتخابات دومرحلهای شود. امیدشان به این بود که نشد. درهرحال، به نظرم اگر آقای رئیسی نمیآمد امروز وضعیت سرمایۀ اجتماعی نظام معلوم نبود در چه حالتی بود.
نکتهای در فرمایش شما بود که جای گفتوگو دارد. بیان کردید که آقای رئیسی بیش از رؤسای جمهور قبلی، گفتمان انقلاب اسلامی را نمایندگی میکند. دستکم اگر از سال 1368 تاکنون را در نظر بگیریم، گمان شما بر این است که ویژگیهای گفتمانی انقلاب اسلامی بیشتر در ایشان ظهور مییابد. شما چه صورتبندیای از ادبیات گفتمانی انقلاب اسلامی میکنید که چنین باوری دارید؟
من ابتدا بگویم چرا ایشان نزدیکتر است. در بیشتر موارد قاعدۀ انتخابات این است که بهنوعی نامزدها و افرادی را که در معرض انتخاب مردم هستند، بهسمت معدل عمومی خواستهها و ارادۀ عمومی جامعه سوق میدهد؛ یعنی چون انتخابات است و نامزدها به رأی مردم نیاز دارند، تلاش میکنند شعارهایی بدهند و حرفهایی را بزنند که غالباً صورتبندی کلی جامعه به آن شکل است؛ گاهی حرفهای دوپهلو و ابهامبرانگیز و تفسیربرداری میزنند که احساس میشود طرفدارهای زیادی دارد. به همین دلیل، عمدۀ نامزدها ادبیاتشان را اقتصادی انتخاب میکنند. همچنین در سوی دیگر، جریانهای اصلاحطلب عمدتاً برای اینکه بتوانند طبقۀ متوسط جامعه را با خود همراه کنند ادبیات و گفتمان خودشان را در حوزههای اجتماعی فرهنگی تعریف میکنند.
آقای احمدینژاد، بهویژه در دورۀ دوم، عامل اتفاقات سال ۱۳۸۸ را این میدانست که وزرات ارشاد دورۀ آقای صفار هرندی و مجموعۀ فرهنگی دولت نتوانستند یک گفتمان همگرا با طبقۀ متوسط ارائه دهند؛ برای همین او رأی تهران را از دست داد؛ بنابراین از سال 1388 حوزۀ فرهنگیاش را از وزارت ارشاد جدا کرد تا در خود نهاد ریاستجمهوری نمایندگی و سازماندهی شود و بتواند آنچه را که خودش میخواهد به عرصه برساند؛ درنتیجه گفتمان مکتب ایرانی را آوردند. اما برای گفتمان آقای رئیسی اساساً امکان فاصله گرفتن از گفتمان رسمی انقلاب و نظام اسلامی متصور نبوده و نیست؛ چون از جایگاهی وارد انتخابات شد که برایش چنین زمینهای وجود نداشت که بخواهد در این جاها گِرد و مبهم حرف بزند. خود رئیسجمهور هم چنین باوری ندارد و به دوری از دوپهلویی یا دورویی مقید است؛ چراکه آقای رئیسی گفتمان روشنی دارد و نمایندۀ گفتمان رسمی نظام در حوزۀ عمومی است.
برای نمونه بگذارید به اقتضائات گفتمان فرهنگی آیتالله رئیسی بپردازم. گفتمان فرهنگی ایشان باید گفتمان فرهنگی انقلاب اسلامی را نمایندگی کند. در گفتمان رسمی انقلاب در حوزۀ فرهنگ به حضور دولت قائلیم، به سیاستگذاری و نظارت دولت قائلیم؛ اما به بیطرفی دولت در عرصۀ فرهنگ قائل نیستیم و با ولنگاری دولت در امور فرهنگی مخالفیم. معتقدیم که هنجارهای اسلامی باید در جامعه ساری و جاری شود و این ارزشها را باید خیلی صریح به زبان بیاوریم. مشابه ادبیات آقای رئیسی را در بین ادبیات رؤسایجمهور قبل کمتر میبینید. آقای رئیسی تولیت آستان قدس و رئیس قوۀ قضائیه بود و این باورمندی به گفتمان نظام را بهروشنی نشان میداد. مردم نیز با وجود روشن بودن گفتمان سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی ایشان و بهدلیل دارا بودن نزدیکترین ادبیات به گفتمان رسمی انقلاب اسلامی، به قانون اساسی و به ادبیات امام(ره) و رهبری، در سال 1400 به آقای رئیسی رأی دادند. شما اگر افراد را با هم مقایسه کنید، این صراحت و قرابت را بیشتر در آقای رئیسی میبینید. آقای رئیسی با دقت در انتخاب کلمات، مقید بود کلماتی را انتخاب نکند که باری دوپهلو داشته باشد و بوی فریبکاری بدهد. آقای رئیسی جاهایی میدرخشید که دشمن تلاش میکرد این نقطهها را منفی نشان دهد؛ مثلاً در عصر آزادیهای بیان یا در موضوعات مربوط به آزادیهای اجتماعی یا در نگاه مدیریت فرهنگ جامعه بهشدت به آزادی بیان و به سعۀ صدر در حاکمیت قائل است. در کابینهاش چند نفر از رقبایش حضور دارند. اگر فردی از سطح بالای گشودگی و مدارا برخوردار نباشد، بهطبع با چنین افرادی نباید بتواند کار کند. در حوزۀ مدیریت سیاسی و افکار عمومی هم همین طور است. ایشان در دورۀ ریاست قوۀ قضائیه برای اولین بار محکومان دانشجویی و سیاسی را عفو کرد. این مشی ایشان است. ذات و مرام همیشگی آقای رئیسی اینگونه است. مشی آقای رئیسی بدون شک در حوزۀ مدیریت فرهنگی آن تساهل و تسامح فریبنده که غربیها دنبالش هستند، نیست و معتقد است ما باید به اهداف، هنجارها و آرمانهای انقلاب اسلامی پایبند باشیم. در حوزۀ مدیریت اجتماعی کاملاً منطق گفتوگو و منطق آزاداندیشی را قبول دارد که این از نشانههای گشودگی و آزادگی ایشان است. آقای رئیسی نسبت به مخالفترین مخالفهایش هم بهلحاظ شخصی اظهار رواداری و فروتنی دارد. کسی خودرأیی و تندخویی و نقدناپذیری را در وجود ایشان نمیبیند. هرکس به ایشان نزدیک میشود این روحیه را میبیند.
من بهعنوان وزیر فرهنگ شاید در ششهفت جلسۀ اجتماعی در جمع هنرمندانی که به آقای رئیسی رأی ندادند، رئیسجمهور را همراهی کردم؛ تقریباً کسی نیست که یک جلسه با ایشان بیاید و معتقد نباشد این تصویری که شبکههای ماهوارهای و رقبای سیاستزده درست کردند، 180 درجه با این چیزی که ما دیدیم فرق میکند؛ مثلاً دو شخصیت مشهور جریان اصلاحطلب عضو هیئتامنای کتابخانۀ ملی بودند. من برای تغییرشان، دو پیشنهاد خدمت ایشان داده بودم. اما رئیسجمهور به من گفت این دو نفر بمانند و ماندند. شما بروید از تندترین منتقدهای جریان رقیب هم بپرسید، معتقدند آقای رئیسی آدم باانصاف، گشوده، فروتن و نقدپذیری است. این را همه قبول دارند و اینها ویژگیهای موردانتظار انقلاب اسلامی است. ذهنیتی که دیگران از گفتمان فرهنگی انقلاب ساختهاند، گفتمان متصلبی است که به گفتوگو قائل نیست؛ این تصویر غلطی است. گفتمان فرهنگی انقلاب و گفتمانی که این دولت به آن منتسب است، در عین پایبندی به احکام دین و سنتهای جامعه به آزاداندیشی و به تحمل مخالف معتقد است؛ مثلاً حداکثر کاری که در این دولت در مقابل منتقدان انجام دادیم، این بود که ما متقابلاً جوابشان را دادهایم. آیا رسانهای بسته شده؟ آیا با رسانهای برخورد حذفی شده؟ ما اصلاً چنین مسائلی را نداریم؛ نه صرفاً چون در این جایگاه هستیم، بلکه اساساً به این قبیل برخوردهای نادرست اعتقادی نداریم و تا امروز از یک رسانه هم شکایت نکردهایم؛ درحالیکه هجمهها و فشارهای زیادی بوده است.
گفتمانی که آقای رئیسی نمایندگی میکند گفتمان اصیل انقلاب اسلامی است. من جریان نواندیشی دینی را در مقابل جریان روشنفکری دینی میدانم. جریان روشنفکری دینی در ادبیات صدسالۀ اخیر حوزۀ فکری ما عمدتاً در اختلاف و دعوای میان سنت و تجدد به طرف تجدد رفته و سنت را به نفع تجدد بازتعریف کرده است؛ ولی جریان نواندیشی دینی روی نو کردن استنباط تعامل شیوههای حکمرانی فکر کرده است، ولی اصالت را در حفظ باورها و سنتهای دینی میداند که امام خمینی(ره)، شهید محمدباقر صدر، شهید مطهری، شهید بهشتی و آیتالله خامنهای نمونههای این رویکرد هستند. آقای رئیسی هم از نظر من دنبالهرو و در ادامۀ همین مکتب فکری تلقی میشود. مرحوم آیتالله هاشمی شاهرودی که سِمَت استادی فقهی بر آقای رئیسی دارد هم در این حوزه قرار میگیرد. این یک نحلۀ فکری است. در سال ۱۳۹۹ در مقالهای این را تحلیل کردم و گفتم آقای رئیسی در مدل حکمرانی قضائی ثمره و پیرو مکتب شهید بهشتی و مرحوم هاشمی شاهرودی است که ایشان هم نحلۀ شهید محمدباقر صدر است. حوزۀ تعاملی و ارتباطیاش با مردم بهشدت مایۀ امید شده است. رئیس قوۀ قضائیهای که میآید با مردم مینشیند و با جامعهشناسها جلسه میگذارد. من شاید سی جلسه را برای آقای رئیسی با گروههای مختلف فکری، سیاسی و اجتماعی ترتیب دادم؛ با کارگردانها مینشست، با هنرمندان مینشست. شما نگاه کنید بهرغم همۀ این گرفتاریها که دارد خودش با گروههای مختلف مینشیند و صحبت میکند. پرکار و کممعونه و کمهزینه است. همیشه در این سفرهای استانی دلخوریاش با اطرافیان دفتر این است که نکند مثلاً نفری اضافی بیاید که به همین اندازه هزینه بار بشود. در واقع به چیزهایی دقت میکند که بهصورت عادی امروز در نظام حکمرانی کشور کسی به آن توجه نمیکند.
تعبیر شما این بود که آیتالله رئیسی گفتمان روشنی دارند؛ از قضا یکی از مناقشات و تردیدهایی که شاید از ابتدای تشکیل دولت تکرار شده پرسش دربارۀ چیستی گفتمان دولت سیزدهم بوده است. اما ادعای شما این است که گفتمان دولت گفتمان روشنی است. چه تفسیری از این مناقشه دارید و چگونه به این مناقشه پاسخ میدهید؟
در صورتبندی دولتهای قبل، مثلاً در انتخابات سال ۱۳۷۶ دولتی شکل گرفت که در ابتدا اینطور نشان داد که با یک گفتمان و مرزبندی روشنی با گذشته بر سر کار آمده است. اما تمام نیروهای اقتصادی، فرهنگی حتی سیاسیشان برای دورۀ قبلی بود و هرچه جلوتر آمد معلوم شد تفاوت گفتمانی نداشتند. آقای عبدالله نوری، که وزیر کشور آقای هاشمی بود، وزیر کشور آقای خاتمی شد. آقای مهاجرانی، که مبتکر مذاکرۀ مستقیم با آمریکا بود، معاون آقای هاشمی بود و وزیر ارشاد آقای خاتمی هم شد. در نیروهای اقتصادی که دیگر عیناً تکرار شده بود. تمایزهای گفتمانیِ شخصیتها به حرفها یا ادعاها که نیست. آقای خاتمی وزیر دولت آقای هاشمی بود و بهدلیل اختلافنظرش با رهبری از وزارت فرهنگ و ارشاد کنار رفت، نه بهدلیل اختلافنظر با آقای هاشمی، زیرا آقای هاشمی بیدرنگ ایشان را برای ریاست کتابخانۀ ملی و مشاور فرهنگی خود انتخاب کرد؛ اما یک صورتبندی رسانهای با عنوان دولت توسعۀ سیاسی ارائه کردند که بگویند دولت قبلی توسعۀ اقتصادی داشت. گفتند ما دولت توسعۀ سیاسی و آزادی بیان هستیم، اما بهعنوان نمونه، تخلفات زیادی در انتخابات مجلس سال ۱۳۷۸ رخ داد که دستآخر با حکم حکومتی رهبری تأیید شد. وضعیت در ابتداییترین شکل پایبندی به آرای مردم بود؛ البته من نمیخواهم قضاوت مطلق کنم ولی بسیار مخدوش بود. همین را سر آقای هاشمی هم درآوردند؛ چون آقای هاشمی در فهرستشان نبود؛ درحالیکه گفتمان به حرف و لفظ نیست، معنای گفتمان به کار بردن کلمات نیست. گفتمان توسعۀ سیاسی که مخالفش را زیر فشار میگذارد، دال بر توسعهنیافتگی و نقض غرض است. گفتمان توسعۀ اقتصادی همان بود که نتایجش را در تورم و شکاف طبقاتی دیدیم. یا گفتمان توسعۀ دیپلماسی این شد که تحریمهای ایران افزایش پیدا کرد و نتیجۀ گفتمان اعتدال این بود که منتقدانش را برنمیتابید. گفتمان یک مفصلبندی اجتماعی است. دولتهای قبلی بهدلیل اتصالشان به یک شبکۀ رسانهای تلاش میکردند دولت هشتسالهای را که شروع میشود با یک گفتمان روشن مشخص کنند، بعد امروز میگویند این دولت گفتمان ندارد. گفتمان ندارد یعنی چه؟ یعنی مشخص نیست نگاه این دولت به حوزۀ اقتصاد چیست؟ نگاهش به حوزۀ فرهنگ چیست؟ نگاهش به حوزۀ سیاست خارجی یا داخلی چیست؟ واقعاً کسی در کلیات آن ابهامی دارد؟ به نظرم دولت آقای رئیسی گفتمان روشنی دارد. البته شاید عدهای با ادعای عدم گفتمان دولت سیزدهم بهدنبال ایجاد شکاف بین گفتمان دولت و گفتمان رسمی نظاماند؛ چون شکاف و گسلی را بین گفتمان رسمی نظام با این دولت نمیبینند. این بحث گفتمان غیر از این معنی ندارد. حداقل من، بهعنوان یک معلم علوم سیاسی، که کارم حوزۀ گفتمان است، باید دربارۀ مناقشه بر سر گفتمان قانع بشوم یا نه؟ دال مرکزی گفتمان دولت سیزدهم روشن است: عدالت و جمهوریت. تنها دولتی است که در ماههای اول سند رسمی نوشته و منتشر کرده و 37 سرفصل دقیق را در سند تحول دولت ارائه کرده است. چند روز پیش برای تبیین برنامۀ هفتم توسعه در مجمع تشخیص مصلحت بودم، همان جا این ایده بهطور جدی مطرح بود که بهدلیل کار بسیار خوبی که در سند تحول دولت شده، همین را بیاورید مبنا بگذارید تا برنامۀ هفتم را بر اساس آن بنویسیم؛ یعنی برای اولین بار است یک دولت برنامهای روشن را در همۀ حوزهها ارائه داده است. این اگر روشنگری گفتمانی نیست، پس چه چیزی است؟
دولت مردمی دولت بازگشت حاکمیت به مردم است؛ به این معنی که آنقدر به مردم اعتماد داریم که میتوانند بیایند در حوزۀ فرهنگ، حوزۀ اقتصاد و حوزۀ سیاست وظایف تصدیگری حکمرانی را به عهده بگیرند. وظیفۀ دولت، هدایت و نظارت و تسهیلگری است و این صورتبندی بسیار روشنی دارد. حرکت دولت نیز به همین سمتوسو است. ازجمله سیاستهای راهبردی دولت در حوزۀ سیاست خارجی، سیاست همسایگی و منطقهگرایی است. در همین شش ماه میزان صادرات ما به کشورهای همسایه بیش از دو برابر شده است. دولت همان روزهای نخست گفت که اقتصاد مردم را به برجام گره نمیزند. الان برجام از دغدغههای اصلی جامعه کنار رفته است؛ نه به این معنا که به آن بیاعتنایی شود، بلکه اینگونه که دولت کار خود را بدون اتکای اساسی و وابستگی به این طرح پیش میبرد. دولت صادقالوعد است و تمام وعدههایش هم روشن و شفاف است. ما بهلحاظ شبکۀ رسانهای، که امروز عمدتاً در فضای مجازی و شبکههای ماهوارهها و شبکههای اجتماعی تعریف میشود، دست پایین داریم؛ اگر دولت در وعدهها و اقداماتش از گفتمان خود عدول کرده بود تا امروز این مسئله را به نقطهضعفی مشهور تبدیل میکردند. من اساساً این اتهامی را که میگویند دولت گفتمان ندارد قبول ندارم؛ بهدلیل همسانی فکری و گفتمانی دولت با ادبیات رسمی نظام و رهبری این گسل وجود ندارد. آنها از عدم گسل به عدم گفتمان میرسند؛ این پاسخ من به آن پرسش شماست که گفتید چه تفسیری از برساخت تصویر «دولت بیگفتمان» دارید.
چنانکه گفتید گفتمان مفصلبندی اجتماعی است. گفتمان آن فضایی است که دولت در آن تصمیم میگیرد. بهتعبیر کارل اشمیت، سیاست یعنی تصمیم. اما تصمیم سیاسی که در خلأ شکل نمیگیرد، در یک زمینه و زمانهای گرفته میشود و در یک موقعیتی صورت میگیرد. گفتمان، اقتضای تصمیم است و اگر تصمیم بخواهد در یک موقعیت کارآمد باشد، نیازمند خودآگاهی به این اقتضائات است.
یا اینکه به صورت شعار دربیاید یا در قالب روزنامه و سند نشر یابد.
بله؛ گفتمان بهمعنای دیسکورس را با گفتار بهمعنای رتوریک نباید خلط کرد؛ اما گفتمان به صورتبندی نظری نیاز دارد و لحظهای که گفتمان صورتبندی میشود و دولت خودآگاهی گفتمانی پیدا میکند این دالهای گفتمانی، مدلولها و تصمیمات سیاستی خواهد داشت. دولت سیزدهم نیز دال گفتمانیاش را با تعابیری مانند دولت عدالت و جمهوریت یا دولت عدالتمحور و مردمپایه یا دولت عدالتمحور مردمی بیان کرده است. به چه دلیل دولت در وضعیت فعلی کشور دالهای مرکزی گفتمانش را «عدالت و جمهوریت» صورتبندی کرده است؟
به نظرم دال عدالت در گفتمان دولت، ابهام کمتری دارد و باید بیشتر دال جمهوریت، به تعبیری مردمی بودن، را به گفتوگو بگذاریم. اگر به سال1400 برگردیم، شعاری که انتخاب کردیم «دولت مردمی، ایران قوی» بود. یکی از خدمات نواندیشی دینی این بود که دوگانۀ ایرانیت - اسلامیت و دوگانۀ تجدد - سنت را به یک جمعبندی روشنی رساند. آقای رئیسی هم چون ذیل گفتمان آن ادبیات قرار دارد وقتی دربارۀ جمهوریت صحبت میکند بهمعنای کامل جمهوریت اعتقاد دارد، نه جمهوریت بهمعنای بازی لیبرال دموکراسی، جمهوریت بهمعنای عاملیت مردم مدنظر است؛ مثلاً در حوزۀ اقتصاد آقای رئیسی از مردمیسازی اقتصاد میگوید و در حوزۀ فرهنگ از مردمیسازی فرهنگ میگوید. یعنی این مسائل را به دل مردم برده است، تصمیمگیریها در منظر مردم اتفاق میافتد. این یعنی اعتقاد جدی به مردم.
نگاه عمیق رهبری به جمهوریت جالب توجه است. به نظرم تبیین ایشان در سال ۱۳۹۳ از جمهوریت بسیار عجیب بود. رهبری فرمودند: امام(ره) جمهوریت را از عمق تعالیم اسلامی استخراج کرده است. ما دولت مردمی را در مدیریت امام تجربه کردیم که در برابر همۀ تهدیدات، مردم پشتیبان و پیشران انقلاب بودند. حضور امام(ره) را نگاه کنید با چه استقبالی بود، بدرقۀ امام با چه استقبالی بود. کدام اجتماعات مردمی در دنیا مشابه این است؟ اصلاً چنین چیزی بوده؟ ولی امام(ره) مظهر یک رهبر مردمی است و اینکه ما میگوییم ریلگذاری دارد بهسمت ریلگذاری امام(ره) برمیگردد؛ یعنی همان گفتمان رسمیای که در مدیریت امام بود و رهبر انقلاب در این سی و چند سال تلاش کردهاند آن را حفظ کنند. این دولت مردمباور و مردمپایه است و نزدیکترین گفتمان را به گفتمان انقلاب دارد.
آیا در نگاه شما کلمۀ جمهوریت با کلمۀ مردم تفاوت دارد؟
بله، جمهوریت به مردم ترجیح دارد؛ زیرا جمهوریت بدون ابهام و مجامله است. واژۀ جمهوریت روشنتر است و دلالت فنی دارد.
مگر تعبیر «مردمی» ابهام دارد که کلمه جمهوریت را ترجیح میدهید؟
کلمۀ «مردمی» را که میگویید بعضیها به کلمۀ پوپولیستی برمیگردانند. بعضیها هم مردم را به اجتماعات تقلیل میدهند. کلمۀ مردمی سعۀ معنایی کلمۀ جمهوریت را ندارد. جمهور یک امر عظیم است. یک ریشۀ چندهزارساله دارد. مشخص است وقتی میگوییم جمهور شامل مردمپایگی و مردممداری نیز میشود؛ به همین دلیل، من کلمۀ جمهور را خودم از این حیث ترجیح میدهم که نیاییم اصطلاحی را باب کنیم که ادبیات روشنی ندارد و در تفاهم با دیگران دچار مشکل شویم.
از دال عدالت در گفتمان دولت چه تفسیری دارید؟
ما دربارۀ عدالت دو مکتب فکری عمده داشتیم: یکی لیبرالیسم که به آزادیها و دیگری سوسیالیسم که به عدالت اصالت میداد. در نگاه سوم که نگاه متعالی انقلاب اسلامی است و مرحوم شهید مطهری آن را تئوریزه کرده، بین این دو تعارض نبوده است. امروز عدالت و جمهوریت در کنار هم در دولت آقای رئیسی قرار گرفته است. عدالتمحوری و فسادستیزی بهمثابۀ جوهرۀ تغییر است و جمهوریت بهمعنای میدانداری مردم برای اقامۀ عدل است که امروز اینها همه در دولت برنامه دارد و در سند تحول دولت مردمی نیز بیان شده است.
دولت سیزدهم عمیقاً به دو مقولۀ عدالت و جمهوریت پایبند است. عدالت را برای جمهور مردم میخواهد و جمهور مردم را پشتوانۀ برقراری عدالت میداند؛ یعنی این دو تا یک نسبت رفتوبرگشتی بین هم دارند. ما عدالت را برای مردم میخواهیم، عدالت را که صرفاً با دولت بهتنهایی نمیخواهیم و بلکه نمیتوانیم پیش ببریم. فرمود: «لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» یعنی مردم بیایند پایۀ این عدالت را بگیرند، مردم برای قسط قیام کنند. وظیفۀ دولت اسلامی این است. اصلاً هدف رسل، آن دولت دینی که در قرآن آمده «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ»، این است که مردم به عدالت برخیزند. عدالت را مردم در جامعه ایجاد میکنند.
عرضم این است که گفتمان این دولت دقیقاً روشن است. ناس میشود جمهوریت، قسط میشود عدالت و این کاملاً منشأ دینی دارد و به همین دلیل میگوییم که دولت سیزدهم نزدیکترین گفتمان را به گفتمان رسمی انقلاب اسلامی دارد؛ زیرا گفتمان رسمی انقلاب گفتمان مردمپایۀ عدالتمحور است و در نظر تئوریسینهای اصلی انقلاب مانند امام خمینی(ره)، آیتالله شهید مطهری، آیتالله شهید بهشتی و رهبر انقلاب هیچوقت این دو از هم جدا نبودهاند. اشکال و انحرافی که در این سالها پدید آمده، این است که گاهی یکی به نفع آن دیگری تقلیل پیدا کرده یا فربهتر شده است. إنشاءالله دولت «عدالت و جمهوریت» میخواهد توازن میان دو رکن گفتمانش را در یک تعامل همافزا با هم برقرار کند و هر دو را پیش ببرد.