صفحات
شماره دو - ۰۱ تیر ۱۴۰۱
برداشت اول - شماره دو - ۰۱ تیر ۱۴۰۱ - صفحه ۸۶

تفسیر سیاسی آیۀ قسط در گفت‌وگو با حسین سوزنچی (دانشیار علوم اجتماعی دانشگاه باقر‌العلوم علیه‌السلام)

فقدان علم عدالت

چگونه آیه قسط بر اصالت مردم و لزوم علم در اجرای عدالت دلالت دارد؟

سید جواد نقوی/
روزنامه نگار و پژوهشگر اندیشه سیاسی

در قرآن کریم آیات فراوانی را می‏توان یافت که به‏نحوی با مسئلۀ حکمرانی معاصر و ویژگی‏ها و اقتضائات آن ارتباط موضوعی داشته باشند؛ به‏عنوان مثال، آیۀ 25 سورۀ حدید (لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَديدَ فيهِ بَأْسٌ شَديدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزيز) همواره از منظر عدالت اجتماعی موردتأکید مفسران و متفکران مسلمان بوده و هست. به نظر شما آیا از این آیه می‏توانیم برداشتی راهگشا برای قواعد حکمرانی فعلی و وضعیت کنونی کشورمان داشته باشیم؟

بله. اساساً مگر از آیات قرآن کریم انتظاری غیر از این داریم؟!
از آیۀ یادشده برداشت‏های حداقلی و حداکثری دربارۀ موضوع عدالت وجود دارد. برخی شارحان منظور از قسط را در این آیه، دادوستد صرف بین مردم دانسته‏اند. آیا برای بحث در نسبت این آیه با حکمرانی نیاز است با ارائۀ تفسیر بدیل به اعتبارزدایی از این تفاسیر دست زد؟ اگر در تفاسیر، این آیه به امر خصوصی فروکاسته شود چگونه می‏توان ارتباط نظری این آیه را با امر عمومی احیا و در منطق دولت بازآفرینی کرد؟
برای اینکه یک معنایی را اثبات کرد، نیاز نیست از معانی دیگر اعتبارزدایی کنیم. قاعده‏ای در علم اصول است که شیخ محمدرضا اصفهانی (شاگرد آخوند خراسانی) در وقایة‏الاذهان به‏خوبی از آن دفاع کرده و امروزه اغلب آن را قبول دارند و آن این است که «استعمال یک لفظ در بیش از یک معنا مجاز است». براساس این قاعده، یک آیه در آنِ واحد می‏تواند چند معنای متفاوت و درست داشته باشد و صرفِ پذیرش یک معنای درست برای یک آیه مستلزم کنار گذاشتن سایر معانی نیست (مگر اینکه بین دو معنا تناقض باشد، که چنین چیزی هم عملاً منتفی است)؛ ازاین‏رو این آیه می‏تواند هم ناظر به روابط عادی بین مردم باشد و هم ناظر به قواعد حکمرانی و برای قبول یکی، نیازی به نفی دیگری نیست. (گفتنی است که این بحث با بحثی که امروزه برخی روشنفکرمآب‏ها با عنوان تعدد قرائات مطرح کرده‏اند و در واقع تجویز تفسیر به رأی است، کاملاً تفاوت دارد که اینجا مجال تفصیل آن نیست).
نکتۀ مهم در این آیه نقش مردم در برپایی عدالت است که با تفسیر حداکثری می‏توان آن را عدالت اجتماعی نام‏گذاری کرد. آیا می‏توان با استناد به آیۀ مذکور، تفسیری از نوع رفتار و کنشگری مردم ارائه داد که در وضعیت فعلی نیز برای حکمرانی مفید واقع شود؟
قوانینی که از آیات قرآن استنباط می‏شود جهان‏شمول و ازلی و ابدی است و برای تطبیق آن بر اوضاع حکمرانی کنونی نیازی نیست که حتماً تفسیر خاصی از نوع و کنشگری امروزین مردم ارائه شود. به‏ویژه دلالت این آیه دلالت عامی است که اتفاقاً شامل مردم امروز هم می‏شود و نیاز نیست که پیشاپیش تفسیر خاصی از کنشگری مردم امروز را مبنا قرار دهیم.
برخی معتقدند تفسیر و کارکرد مفید این آیه مختص و منحصر به وضعیت انقلابی است و در عصر فعلی حکمرانی نمی‏توان از آن برای بسیج توده‏های آگاه استفاده کرد. آیا دولت فعلی، که نماد حکمرانی در کشور است، می‏تواند با توجه به قدرت برانگیختگی و کنشگری نهفته در این آیه، از آن برای تحقق عدالت استفاده کند؟
اگر کسی در خصوص این آیه چنین ادعایی دارد باید دلیل خود بر اختصاص این آیه به وضعیت انقلابی را بیان کند؛ چراکه ظهور این آیه هیچ ربطی به وضعیت انقلابی و غیرانقلابی ندارد، اما اگر این نظر دربارۀ کارکرد کلی آیات قرآن کریم است، باید گفت کسانی که چنین اعتقادی دارند هم با جایگاه قرآن کریم و هم با حقیقت فطرت انسان‏ها ناآشنایند:
الف. وقتی از امام رضا(ع) سؤال می‏شود که چرا قرآن به‏نحوی است که هرچه بیشتر نشر می‏یابد جز تازگی و طراوت نمی‏افزاید، می‏فرمایند: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَمْ يَجْعَلْهُ لِزَمَانٍ دُونَ زَمَانٍ وَ لَا لِنَاسٍ دُونَ نَاسٍ، فَهُوَ فِي كُلِ زَمَانٍ جَدِيدٌ، وَ عِنْدَ كُلِّ قَوْمٍ غَضٌّ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ. چون خداوند متعال قرآن را برای یک زمان، و نه زمان دیگر، یا برای یک مردم، و نه مردم دیگر، قرار نداده است؛ بلکه برای همۀ زمان‏هاست، ازاین‏رو در هر زمانی نو و نزد هر قومی تازه و باطراوت است تا روز قیامت» (عیون اخبارالرضا، ج۲، ص۸۷؛ امالی طوسی، ص۵۸۱)؛ پس آیات قرآن برای همۀ زمان‏هاست، نه مثلاً فقط برای شرایط انقلابی!
ب. علاوه بر این، فطرت انسان‏ها اساساً عدالت‏خواه است و اگرچه شیاطین انس و جن تلاش می‏کنند با انواع روش‏ها وی را به انحراف بکشند، باز می‏توان روی فطرت عدالتخواه آنان سرمایه‏گذاری کرد؛ لذا این توهم که عدالت‏جویی صرفاً مربوط به وضعیت انقلابی است، نیز توهمی مبتنی بر نفهمیدن حقیقت انسان است.
پس هم اقتضای جایگاه قرآن کریم، جهان‏شمولی و همه‏زمانی بودن آیات آن است، و هم اقتضای فطرت انسانی این است که همواره بتوان او را برای حرکت در مسیر عدالت کمک کرد، و اتفاقاً این آیه هم از آیات عام است نه ناظر به وضعیت خاص.
قول مشهور است که اگر قرار باشد چند آیۀ مهم و مرتبط در قرآن کریم با طرح‏وارۀ نظام دانایی و معرفتی انقلاب اسلامی ایران معرفی کنیم، بدون شک یکی از آن آیات شریف همین آیۀ 25 سورۀ حدید است. در زمان کنونی، چطور می‏توان از ظرفیت این آیه در قالب و شکل یک دولت و سیاست‏گذاری دولتی استفاده کرد؟ آیا دوباره باید به همان نظام معنایی رجوع کرد یا اینکه باید براساس دولت فعلی، نظام معنایی جدیدی را دوباره صورت‏بندی کرد؟
من برای این آیه نظام معنایی قدیمی و جدید قبول ندارم. به نظرم اگر افراد نخواهند به تفسیر به رأی روی آورند و واقعاً به خود آیه گوش دهند، قطعاً این آیه ظرفیت‏های جدی‏ای دارد که نظام معنایی مناسبی برای حرکت به‏سوی عدالت در اختیار همگان (چه گذشتگان و چه ما) قرار دهد.
نظام سیاسی مطلوب این آیه چیست و چه مشخصاتی دارد؟ آیا با تبیین، تفسیر و تشریح نظم و نظام حاصل از آیۀ مذکور، در دام اتوپیاگرایی نمی‏افتیم؟ آیا دولت هم در مقام نظر و هم در مقام عمل می‏تواند چنین نظمی را اتخاذ، اجرا و دنبال کند؟
به نظر می‏رسد طرح این نگرانی،که تبیین و تفسیر آیۀ قرآن ما را به اتوپیایی‏گرایی (آرمانگرایی محض که از واقعیات عینی غافل می‏ماند) بکشاند، تحت‏تأثیر کسانی است که باور ندارند قرآن کریم کتاب خداوند برای زندگی انسان است؛ همان خدایی که ۱۴۰۰ سال قبل و امروز برایش فرقی ندارد و اگر پیامی را در ۱۴۰۰ سال قبل به‏عنوان پیام ابدی خویش فرستاد از تمام تحولاتی که تاکنون رخ داده، آگاه بوده و می‏دانسته که چگونه آرمان‏های مطلوب انسان را با لحاظ واقعیات زندگی او در تمام اوضاع متغیر زمان و مکان نازل فرماید. بله، اگر نعوذبالله کسی قرآن کریم را ساخته‏وپرداختۀ شخص حضرت محمد(ص) بداند، می‏تواند چنین توهمی را دربارۀ آن داشته باشد؛ اما از یک مسلمان انتظار چنین نگرانی‏ای نمی‏رود. کسی که با قرآن کریم انس داشته باشد به‏وضوح می‏فهمد که این کتاب آسمانی نه آرمان‏گرایی محض را ترویج می‏کند که به دام اتوپیایی‏گری بیفتد و نه واقع‏گرایی محض را که به نان به نرخ روز خوردن مبتلا شود؛ بلکه «آرمانگرایی واقع‏بین» است. البته قبول دارم که متأسفانه بسیاری از افراد با رواج باورهای شخصی خویش به‏عنوان تفسیر قرآن، زمینۀ چنین سوءظنی را فراهم کرده‏اند که از این جهت شما حق دارید که پیشاپیش نگران افتادن ما در دام تفسیری اتوپیاگرایانه باشید. ما هم باید مراقب باشیم نظرات شخصی خود را بر قرآن تحمیل نکنیم. متأسفانه بسیاری از ما شعار قرآن و اسلام را می‏دهیم؛ اما صرفاً براساس نظرات ناقص خود نظر می‏دهیم نه واقعاً مستند به آیات و احادیث.
در اینجا و به‏عنوان مقدمه‏ای برای تفسیر کاربردی این آیه، مناسب است موضع‏گیری ائمه اطهار در برخی از وقایع مشابه را متذکر شوم که ایشان چگونه در قبال اینکه مبادا فهم ناقص افراد از مسائل مختلف، ولو با انگیزۀ خوب، به‏جای اسلام و قرآن مبنای عمل قرار گیرد هشدار داده‏اند؛ چراکه به نظر می‏رسد یکی از معضلات نظام که ریشۀ بسیاری از ناکامی‏های نظام در رسیدن اهدافش بوده، این است که به‏رغم اینکه عموماً شعار اجرای اسلام سر داده شده، در بسیاری از موارد - حتی با وجود اینکه حسن‏نیت هم در کار بوده - عملاً فهم‏های ناقص افراد (نه توصیه‏های واقعی اسلام) مبنای عمل قرار گرفته است. اما آن وقایع:
واقعۀ اول: زیدبن‏علی وقتی از ظلم بنی‏امیه به ستوه می‏آید. تصمیم می‏گیرد علیه ظلم قیام کند و خدمت امام باقر(ع) می‏رسد و اعتراض می‏کند که «لَيْسَ الْإِمَامُ مِنَّا مَنْ جَلَسَ فِي بَيْتِهِ وَ أَرْخَى سِتْرَهُ وَ ثَبَّطَ عَنِ الْجِهَاد: امام کسی نیست که در خانه بنشیند و پرده بیندازد و از جهاد خودداری کند.» خلاصۀ سخنش این است که اگر تو قیام نمی‏کنی، من قیام می‏کنم. محور پاسخ امام(ع) به او این است که آیا واقعاً تو احاطۀ علمی کافی به قیامی که می‏خواهی انجام بدهی داری؟ و اگر نداری، آیا نزد خداوند حجت داری که این کار تو لزوماً به نفع دین و به نفع خودت تمام شود؟ و خلاصه اینکه: «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ إِمَامٍ ضَلَّ عَنْ وَقْتِهِ فَكَانَ التَّابِعُ فِيهِ أَعْلَمَ مِنَ الْمَتْبُوع‏: به خدا پناه می‏برم از امامی که زمانش را گم کند به طوری که کسی که دارد پیروی می‏کند از کسی که قرار است از او پیروی شود داناتر باشد» (کافی، ج۱، ص۳۵۶-۳۵۷).
واقعۀ دوم: عمروبن‏عبید و واصل‏بن‏عطا و جمعی از معتزله خدمت امام صادق(ع) می‏رسند و از ایشان می‏خواهند برای قیام علیه ظلم بنی‏امیه به محمدبن‏عبدالله (نفس زکیه) بپیوندند. حضرت با ایشان محاجه‏هایی می‏کند. محور استدلال‏های حضرت این است که به آن‏ها نشان دهد شما که می‏خواهید حکومت بنی‏امیه را سرنگون کنید و خودتان قدرت را به دست بگیرید، احکام خدا را در موقعیت‏های اجتماعی جدیدی که پیش می‏آید بلد نیستید، و فقط براساس حدس و گمان می‏خواهید در این موقعیت‏ها اقدامی انجام دهید؛ لذا این‏گونه حکومت‏داری (که افراد فقط دلشان می‏خواهد حکومت اسلامی باشد؛ اما احکام اسلام در موقعیت‏های جدید را نمی‏دانند و صرفاً با حدس و گمان اقدام می‏کنند) از این حیث که باعث گمراهی مردم می‏شود، ترجیحی بر حکومت بنی‏امیه ندارد! (کافی، ج۵، ص۲۳-۲۷)
واقعۀ سوم: محمدبن‏حکیم به امام کاظم(ع) عرض می‏کند که ما با بهره‏گیری از تعالیم و احادیث شما در دین فقیه شده‏ایم و پاسخ مسائل مردم را براساس تعالیم شما می‏دهیم؛ اما گاهی می‏شود که سؤالی می‏پرسند پاسخش را در تعالیم شما نمی‏یابیم آیا حق داریم با بررسی تعالیم شما و براساس مطالبی که خیلی به پاسخ مذکور نزدیک و با مطالب شما سازگارتر است به مردم پاسخ دهیم؟ حضرت می‏فرمایند: «هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ؛ فِي ذَلِكَ وَ اللَّهِ هَلَكَ مَنْ هَلَكَ يَا ابْنَ حَكِيم‏: اصلاً و ابداً! به خدا سوگند با این رویه بود که هلاک شد هرکس که هلاک شد» (کافی، ج۱، ص۵۶).
این سه واقعه از این جهت اشاره شد که در هر سه مورد، افراد ظاهراً دغدغه‏های خوبی دارند و می‏خواهند عدالت و احکام اسلام اجرا شود؛ اما چون با زوایای تعالیم اسلام آشنایی کافی ندارند و عملاً براساس سلیقۀ شخصی و فهم ناقص خود عمل می‏کنند مورد نهی شدید امامان(ع) قرار می‏گیرند.
آیا تلازمی میان عدالت و جمهوریت در این آیه دیده می‏شود؟ چگونه می‏توان این تلازم را تفسیر کرد؟
دلالت این آیه بر همراهی بین جمهوریت و عدالت جای بحث ندارد؛ اما نه همراهی‏ای از سنخ حکومت‏های کمونیستی و نه از سنخ لیبرال دمکراسی، که متأسفانه بسیار دیده می‏شود که افراد با چنین جهت‏گیری‏هایی این آیه را تفسیر می‏کنند. برای جدی گرفتن این تلازم هم نیازی نیست تفسیری بر این آیه تحمیل کنیم؛ بلکه کافی است با فرازهای این آیه گام‏به‏گام پیش برویم تا ببینیم چه الگویی برای اجرای عدالت می‏دهد و جمهوریت را چگونه در این میان جدی می‏گیرد.
آیه می‏فرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَديدَ فيهِ بَأْسٌ شَديدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزيز؛ به يقين ما فرستادگان خود را با دلايلى روشن فرستاديم و با آن‏ها كتاب و ترازو فروفرستاديم، تا مردم به قسط قیام کنند، و آهن را فروفرستاديم كه در آن نيرويى سخت و منافعى براى مردم است و تا خداوند كسانى را كه او و فرستادگانش را در نهان يارى مى‏دهند بشناسد، كه همانا خدا نيرومند و مقتدر شكست‏ناپذير است».
اولاً فاعل برای برپایی عدل، «ناس» (مردم) است، نه خود انبیا و رهبران الهی و حاکمان (که چه‏بسا این تفاوت نگاه قرآنی است با نگاه کمونیستی و مارکسیستی که کنشگر اصلی در برقراری عدل را قوای حاکمه (دولت) می‏داند)؛
ثانیاً مقدمۀ اینکه این مردم بتوانند برای اقامۀ قسط قیام کنند، آن است که خداوند رسولانش را بفرستد و همراه با آنان کتاب و میزان (ترازو) نازل فرماید (که چه‏بسا این تفاوت نگاه قرآنی است با نگاه لیبرال دمکراسی که رأی و دلخواه اکثریت را محور اصل حاکمیت و نیز محور قانون و قضاوت قرار می‏دهد).
حالا بر این دو مقدمه‏ای که در آیه برای اقامۀ قسط توسط مردم بیان شده (ارسال رسل، و انزال کتاب و میزان) تمرکز کنیم:
لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ: ابتدا از فرستادن رسولان سخن می‏گوید. در نگاه قرآنی ارسال پیامبران صرفاً برای دادن پیام به مردم نیست، بلکه آمدند تا اطاعت شوند: نه‏تنها صریحاً فرمود «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّه‏: و ما رسولی نفرستادیم مگر برای اینکه به اذن خداوند مورد اطاعت واقع شود» (نساء،۶۴)، بلکه به‏طور مصداقی نیز در سورۀ شعراء بعد از دعوت هر پیامبری، این سخن را از او نقل می‏فرماید که: «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطيعُون‏: تقوای الهی پیشه کنید و از من اطاعت کنید» (آیات ۱۰۸ و ۱۱۰ و ۱۲۶ و ۱۳۱ و ۱۴۴ و ۱۵۰ و ۱۶۳ و ۱۷۹). پس برای اینکه مردم بتوانند به قسط قیام کنند، خداوند ابتدا باید پیامبرانی بفرستد و مردم آنان را به‏عنوان رهبران خود در مصدر حکومت جدی بگیرند.
وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ: پس خداوند علاوه بر آن باید کتاب و میزان هم نازل کند و جامعه آن را مبنا قرار دهد. ظاهراً نزول «کتاب» به‏معنای فرستادن تعالیم و قوانینی است که اجرای آن قوانین توسط مردم است که به قسط منجر می‏شود، و چه‏بسا «میزان» (ترازو) هم اشاره است بر اینکه همۀ کارها با این قوانین سنجیده شود. اگر بخواهیم این فرازهای آیه را بر وضعیت امروزی تطبیق دهیم، شاید بتوان گفت «کتاب» کنایه از قانون و مقام قانون‏گذاری (قوۀ مقننه) است و «میزان» کنایه از قضاوت (قوۀ قضاییه).
لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ: آن‏گاه این‏ها برای آن است که اقامه و اجرای قسط (قوۀ مجریه) را مردم انجام دهند.
اکنون بگذارید به‏صورت مصداقی حکومت خودمان را بررسی کنم که چقدر به این عمل کردیم:
در مقام نظر، ما حاکم اصلی را پیامبر و امام (ع)، و در دورۀ غیبت بر مبنای نظریۀ ولایت فقیه، این مسئولیت را برعهدۀ فقیه دارای شرایط می‏دانیم و نیز برحسب قانون اساسی، قوانین (قوۀ مقننه) باید براساس کتاب آسمانی باشد (انزلنا الکتاب) و قوۀ قضاییه هم باید برپایۀ قانون اساسی، «میزانِ» اسلام باشد. اگر این‏ها بود آنگاه این مردم‏اند که باید برای اجرای قسط قیام کنند (لیقوم الناس بالقسط)، که در قانون اساسی رئیس قوۀ مجریه را مردم انتخاب می‏کنند و بقیۀ اعضای قوۀ مجریه هم توسط نمایندگان مردم رأی اعتماد می‏گیرند. پس در مقام نظر تلاش کرده‏ایم منطبق بر آیه باشیم؛ اما در عمل چطور؟
اگرچه در خصوص اینکه قوۀ قضاییه (میزان) چقدر براساس اسلام عمل می‏کند می‏توان سخن‏ها گفت، و نیز دربارۀ اینکه ما چقدر مردم (و نه حکومت) را عهده‏دار اجرای عدالت و اقامۀ قسط قرار می‏دهیم (که ظاهراً ادامۀ آیه نیز دلالتی دارد که باید مردم در این زمینه آزادی عمل داشته باشند تا معلوم شود که چه کسی واقعاً و در نهان می‏خواهد خدا و رسولش را یاری کند: وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ) می‏توان مناقشاتی کرد1؛  اما در اینجا از این‏ها صرف نظر می‏کنم؛ زیرا این‏ها از حوزۀ اختیارات دولت خارج، و وظیفۀ سایر ارکان حاکمیت است.
محور اصلی نقد من در اینجا ناظر به قانون‏ها و رویه‏هایی است که در کشور مبنای عمل دولت قرار می‏گیرد؛ همان دغدغه، که در سه واقعه‏ای که در پاسخ سؤال قبل بیان شد، موردتوجه است: آیا ما واقعاً براساس کتاب (تعالیم و قوانین خدا) عمل می‏کنیم یا براساس برداشت‏ها و فهم ناقص خود از عدالت؟
منظورم را با یک مثال توضیح می‏دهم: از معضلاتی که سال‏هاست در کشور محل بحث و گفت‏وگو است مسئلۀ قیمت‏گذاری کالاهاست. قرآن کریم دربارۀ بسیاری از مسائل اقتصادی جامعه توصیه‏های جدی دارد، اما ظاهراً تصریحی درباره قیمت‏گذاری ندارد؛ البته کسانی که با تعالیم پیامبر(ص) و اهل‏بیت(ع) که مفسران اصلی قرآن‏اند، آشنا باشند می‏دانند که قیمت‏گذاری در احادیث به‏شدت نهی و در حد بدعت شمرده شده است (وسائل‏الشيعة، ج‏17، ص430-۴۳۳) و بر همین اساس فقهای شیعه نیز عموماً در فتاوی خود با آن مخالفت کرده‏اند، چنان‏که شیخ طوسی تصریح می‏کند که اجماع علمای شیعه بر عدم جواز قیمت‏گذاری توسط حکومت است (المبسوط، ج۲، ص۱۹۵). و فقط بحثی بین علمای شیعه مطرح شده در خصوص احتکار، که آیا در مقام مجبور کردن محتکر به فروش اموال احتکار شده (نه هرگونه گران‏فروشی)، قیمت‏گذاری روی کالای وی جایز است یا خیر؟ در این باره فقط معدودی از فقهای شیعه جواز قیمت‏گذاری در خصوص این مورد را صرفاً برای جلوگیری از اجحاف به مردم مطرح کرده‏اند (تفصیل اقوال در: مفتاح‏الکرامه، ج۱۲، ص۳۶۱-۳۶۲). البته همین را هم اغلب فقها، از خود شیخ طوسی گرفته تا امثال صاحب جواهر، قولی ضعیف دانسته و گفته‏اند صرف اینکه باید وی را از اجحاف بازداشت تنها راهش این نیست که قیمت تعیین شود و او به فروش براساس آن قیمت تعیین‏شده مجبور گردد (جواهرالکلام، ج۲۲، ص۴۸۶). نظر فقهی خود امام خمینی(ره) نیز این بود که قیمت‏گذاری ابتدا به ساکن جایز نیست و فقط در خصوص محتکر، آن‏هم در جایی که معلوم شود وی می‏خواهد با عرضۀ قیمت نامتعارف عملاً از فروش و عرضۀ کالا خودداری کند، الزام وی به فروش کالایش به قیمتی که در بازار متعارف است، جایز می‏باشد (کتاب‏البیع، ج۳، ص۳۱۲-۳۱۳) اما بعداً در تحریرالوسیله همین را هم بنا بر احتیاط واجب جایز ندانستند (تحریرالوسیله، ج۱، ص۵۰۲).
وجود برخی مشکلات در ابتدای انقلاب (و شاید رخنۀ ناخودآگاه تحلیل‏های کمونیستی در ذهن برخی مسئولان) در مقطعی نظام را به قیمت‏گذاری مجبور کرد. ظاهراً همان زمان جناح موسوم به روحانیت این‏گونه جهت‏گیری در ادارۀ کشور را زیر سؤال برد؛ اما با انگ اسلام آمریکایی از جانب جناح مقابل مورد هجوم واقع شد و اگر حمایت‏های شخص امام خمینی(ره) از امثال آیت‏الله مهدوی‏کنی نبود، امروزه چه‏بسا برخی ایشان را به‏عنوان طرفدار اسلام آمریکایی از قاموس یاران نظام حذف کرده بودند! متأسفانه این رویه (که چه‏بسا حداکثر از باب حکم ثانوی می‏توانست در عرصه‏های محدودی به‏طور موقت عمل شود) به‏قدری به نام اسلام اجرا شد که امروزه اغلب مردمان متدین یکی از وظایف حکومت را قیمت‏گذاری کالاها می‏دانند! و صداوسیما هم هر روز از بازرسی قیمت‏ها گزارشی پخش می‏کند! دولت هم با اینکه متوجه نادرست بودن این رویه و زیان‏های اقتصادی آن شده، حتی در مقام آزادسازی قیمت‏ها، دوباره یک قیمت پایه تعیین می‏کند و گویی دست برداشتن از قیمت‏گذاری را خلاف شرع می‏پندارد!
این مثال و ده‏ها مثال دیگر را در نظام می‏توان یافت که چه‏بسا همگی مصادیق بارزی از آن نگرانی‏هایی هستند که امام باقر(ع)، امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) ابراز می‏داشتند. آیا در این‏گونه موارد این‏طور نبوده که چون به نظرمان کاری خوب می‏آمد، بدون اینکه واقعاً مستندی در اسلام برای آن کار بیابیم و حتی با اینکه گاه اسلام آن را نهی کرده بود آن را عمل کردیم و بر آن اسم اسلام گذاشتیم؟! آیا نباید از این‏گونه اقدامات توبه کنیم و به مسیر اسلام برگردیم؟!
به‏علت ضیق مجال، مطلب را بیش از این بسط نمی‏دهم. فقط یک بار دیگر آیه را مرور کنیم و ببینیم تا چه اندازه در مقام اجرای عدالت براساس این آیه عمل کردیم و تا چه اندازه براساس برداشت‏های شخصی خودمان؟! و اگر عدالت در کشور دچار مشکل است آیا این آیه راهنمای خوبی نبوده یا ما بدان عمل نکرده‏ایم؟!
«خداوند رسولانش را با دلیل‏های روشن فرستاد و کتاب و ترازو نازل کرد» (آیا بدین معنا نیست که هم اصل حاکمیت و هم ابعاد قانون‏گذاری و قضایی در حکومت باید براساس دستورات و تعالیم الهی باشد، نه نظرات شخصی و جمعی و تحلیل‏های سوسیالیستی و لیبرالیستی و...؟)
«تا اینکه مردم برای قسط قیام کنند» (آیا بدین معنا نیست که مقام اجرا، باید مبتنی بر ورود مردم در عرصه باشد نه اینکه خود حکومت، جدای از اینکه مردم حاضر به همراهی هستند یا خیر، عهده‏دار اجرای عدالت شود؟)
«و آهن را فرو فرستاديم كه در آن نيرويى سخت و منافعى براى مردم است.»
«و تا خداوند كسانى را كه او و فرستادگانش را در نهان يارى مى‏دهند بشناسد» (آیا این تأکیدی بر همان اقامۀ قسط از طریق مردم نیست؟ که با این حضور اقشار مختلف مردم در مقام اجرا، پشت پردۀ اهداف افراد از ورود به مقام اجرا معلوم شود و همه بفهمند که چه کسانی در نهان برای یاری دادن خدا و رسولش وارد میدان شده‏اند و چه کسانی برای اهداف دیگری سراغ این مقامات آمده‏اند؟)
«كه همانا خدا نيرومند و مقتدر شكست‏ناپذير است» (آیا بدین معنا نیست که اگر شما به اقتضائاتی که در این آیه آمد عمل کنید، قطعاً خداوند کار شما را به سرانجام می‏رساند؟ به‏تعبیر دیگر، آیا نمی‏خواهد بفرماید خدا که شکست نمی‏خورد، پس اگر شما در اجرای عدالت موفق نبوده‏اید؛ چون واقعاً به دستور خدا در این آیه عمل نکرده‏اید؟)
خداوند ان‏شاءالله همۀ ما را در مسیر شناخت و عمل به آیات قرآن کریم موفق بدارد.

جستجو
آرشیو تاریخی