پژوهشگر حوزۀ مالیۀ حکمرانی
در مواجهه با این سؤال که «جایگاه ایران در نقشۀ جدید جهان کجاست؟» ابتدا باید بدانیم که نقشۀ جدید جهان چگونه است؟ جهان بعد از 2008 و بهخصوص پس از بحران کرونا و جنگ اوکراین بهکلی دگرگون شده است. معادلات پیشین که تعاریفی شناختهشده را دربارۀ الگوی روابط میان کشورها و مناطق در بر میگرفت، از بین رفته و معادلات جدید هنوز سر بر نیاورده است. ایران در معادلۀ پیشین، بهطور سنتی، حکمرانی پولی و اقتصادی خود را بر پایۀ تضمین امنیت انرژی (نفت) خلیج فارس در برابر تأمین بقا و توسعه تعریف میکرده است. با ظهور «نفتِ شیل» (Shale Oil) و افزایش سهم آن از ذخایر نفت جهانی و بهخصوص با ظهور یک «عربستان جدید» در بازار جهانی نفت، جایگاه ایران در نقشۀ جهان تغییر کرده است.
آمریکاییها نهتنها بابت تضمین امنیت خلیج فارس دیگر نگرانی ندارند، بلکه اگر ناامنی از حدود و کنترل خارج شود، از آن استقبال میکنند. این تغییر رویکرد در دستگاه تصمیمگیریِ ایالات متحده را میتوان به بهترین شکل در الگوی مواجهۀ این کشور با ناآرامیهای اجتماعی و سیاسی در داخل ایران (از حوادث سالهای 1388 و 1389 تا نمونههای کموبیش مشابه پس از آن و تا همین امروز) مشاهده کرد؛ روندی که به یک تنش دامنهدار و طولانی میان ایران و آمریکا تبدیل شده است و زنجیرهای از تحریمهای ثانویه و جنگ ترکیبی و اقداماتی از این دست را در پی آورده است.
البته مسئلۀ «تحریم»ها موضوعی فراتر از تغییر معادلۀ پیشین در روابط ایران و آمریکاست. امروز مسئلۀ اصلی در سیاست خارجی کاخ سفید - ولو در تحریم ایران - مهار چین است. اتفاقاتی را که بهویژه در طول یک سال گذشته رخ داده است، میتوان و بلکه باید در چهارچوب نبرد میان کشورهای برّی و بحری تحلیل کرد. چین بهعنوان یک کشور بحری، برای تداوم روند توسعۀ خود، که البته تناسبی عمیق با بقای این کشور نیز دارد، ناگزیر از تعریف یک مسیر زمینی در طولِ اوراسیا از چین تا اروپاست تا ظرفیتهای جدیدی را برای توسعۀ خود کشف کند و از نزول نرخهای بازدهی در اقتصاد چین، جلوگیری کند. آنها به تنوعبخشی به مبادیِ انرژی و کاستن از وابستگی به تنگۀ استراتژیک مالاگا نیز نیازمندند؛ زیرا این تنگه هماکنون اصلیترین ابزار آمریکاییها برای کنترل و مهار چینِ جدید است. مجموعۀ این عوامل، وجود یک ایران متحد و قدرتمند در همسایگی سیپک1 را برای تضمین توسعه و بقای چین، هم در مسیر جنوبیِ BRI (مسیر راه ابریشم نوین) و هم در سایر مسیرها ضروری کرده است.
این نکته را هرگز از یاد نبریم که ایران تنها مسیرِ چین برای اروپا نیست، یکی از مسیرهاست و از جهاتی شاید ناامنترین مسیر هم باشد. مسیر اصلی که اتفاقاً تا امروز فعالانه عمل کرده و بیشترین پیشروی را نیز داشته است، مسیری موسوم به BRI شمالی یا دالان شمالی است. البته پس از جنگ اوکراین، امنیت این مسیر، که از سرزمینهای روسیه میگذرد، بهشدت به مخاطره افتاده است. مسیر دیگری که عملیاتی شدنِ آن هماکنون روی میز چین است، «محور لاجورد» است. مسیری که ترکها میکوشند با استفاده از تکثیر توان کارخانۀ خودشان در طول پهنۀ جمعیتیِ تورانی، از ترکیه تا مغولستان، آن را تقویت کنند. ایالات متحده آمریکا نیز اگر به پذیرش یک انتخاب در میان محورهای مختلف راه ابریشم نوین ناچار باشد، به عملیاتی شدن محور لاجورد تمایل دارد؛ چراکه میتواند این مسیر را با ترمینالهای مختلفی که در سراسر آن دارد، زیرنظر بگیرد. دالان دیگری که آمریکاییها با فروختن آن به چینیها و بازی دادنِ چین در آن مشکلی ندارند، «محور ردمد» است، مسیری که برای اتصال هند به اروپا در نظر گرفته شده است. البته چین نیز در این مسیر به ایفای نقش پرداخته است؛ چه آنکه بخش مهمی از خط آهن در داخل سرزمینهای اشغالی (رژیم صهیونیستی) را، که تکمیلکنندۀ این مسیر است، چینیها انجام میدهند، اما کارویژۀ نهاییِ این مسیر، تقویت جایگاه هند برای مهار چین است و بدون شک به فرضِ عملیاتی شدن، در زمان مناسب، از آن بهعنوان «اهرم مهار چین» استفاده خواهد شد. جز هند، امارات متحدۀ عربی، عربستان سعودی (عربستانِ پسانئوم)،2 اردن، رژیم صهیونیستی و یونان نیز در این مسیر قرار میگیرند.
در چنین وضعیتی عملاً تنها مسیری از پروژۀ BRI که تحت هژمونی امنیتی آمریکا قرار ندارد یا بهعلت وقوع جنگ مسدود و ناامن نشده، مسیری است که از افغانستان آغاز میشود و به ایران میرسد و عراق و سوریه و لبنان (کشورهای محور مقاومت) را نیز در درون خود جای میدهد؛ از همین روست که تفاهم همۀ محورهای شمالی و جنوبی در کنار آمریکاییها بر این قرار گرفته است که مانع از عملیاتی شدنِ این مسیر شوند و آن را ویران کنند. ترکیبی از ایجاد ناامنیهای پیدرپی و از همگسیختگیهای متنوع در طول این مسیر، علاوه بر ایجاد نقاط گسست در طول آن (نظیر حضور آمریکاییها در شرق فرات) نقشۀ مهمی است که در قالبِ سناریوی نابودی و خارج کردن اولویتِ این مسیر از روی میز ابتکار راه ابریشم نوین دنبال میشود. ازجمله ملزومات تحقق این سناریو آن است که در همسایگی سیپک هرگز نباید یک ایرانِ قدرتمند وجود داشته باشد. البته این را نیز میتوان مسلّم انگاشت که کشورهای طولِ این مسیر و میدان، از دامِ تحریمهای آمریکا هرگز رهایی نخواهند داشت، مگر آنکه با یکدیگر متحد باشند یا بتوانند این را نشان بدهند که با وجودِ تحریمهای ایالات متحده و همپیمانانش میتوانند مؤتلف و قدرتمند بمانند؛ به دیگر سخن، تا زمانی که فشار بر ایران، در چهارچوب فشار بر چین باشد، تحریمها همیشه علیه ما باقی خواهند ماند.
البته علاوه بر سلاح تحریم، در جعبۀ ابزار آمریکا برای مهار چین، ابزارهای دیگری هم هست که بهطور مستقیم به ایران بازمیگردد؛ ازجملۀ این ابزارها تسهیم منابع انرژی چین است. با حذف ایران از زنجیرۀ تأمین انرژیِ چین، تنوع منابع چینیها ضعیف میشود و ناچار خواهند شد که میزان بیشتری از انرژی موردنیاز خود را از روسیه خریداری کنند و این یک کارت مهم برای روسیه در معاملۀ احتمالی با آمریکا خواهد بود. ابزار دیگری که در دست آمریکا قرار دارد، بر هم زدن امنیت و ثبات در مسیرهای متنوع انتقال انرژی به چین است که مانع از شکلگیری یک مسیر زمینی رقیب خواهد شد. یک ایران ضعیف، بهطبع یک افغانستان آشفته را در پی خواهد داشت و یک افغانستان آشفته نیز طبیعتاً یک سینکیانگ ازهمگسیخته را روی دست چین خواهد گذاشت. این ابزارها در کنار ابزارهای دیگری نظیر محدود کردن دسترسی چین به فلزات اساسی و حوزۀ ترانزیستور، همگی نقش مهمی در مهار چین ایفا میکنند که بهطور مستقیم مربوط به ایران خواهد بود.
با تصویری که از نقشۀ جهانِ آینده و موقعیت ایران در این نقشه ارائه شد؛ آشکار است که ایران بیش از هرچیز به دلیلِ جایگاه جغرافیایی و ژئوپولیتیک خود، در یک مدار بزرگ جهانی قرار گرفته است که اتفاقاً این مدار، نقش مستقیمی در ترسیم معادلات جهانی معطوف به نظم آینده خواهد داشت. اگر سیاستگذاران ما به چنین درکی از مدارهای بزرگ جهانی و موقعیت ایران در این مدارها برسند، در خواهند یافت که آنچه مهم است، بیش از دیدگاهها و تصورات ما نسبت به مسائل، اتخاذ ایستاری است که با توجه به موقعیت ایران در روندهای رو به تحول جهانی، بهترین بهرهبرداری از این موقعیت و آن روندهای تحولی را برای کشور به ارمغان بیاورد. به شرط اتخاذ چنین ایستاری است که معمای پیمانهایی نظیر «آکوست» و «کواد 1 و 2» و اساساً همۀ تمهیدات و رفتارهایی که دولتهای آنگلوساکسونی و دولتهای بحری همچون نیوزلند، کانادا، استرالیا و انگلستان (در واقع برای مهار چین) به خرج میدهند، برای ما رمزگشایی خواهد شد و به درک درستی از این روندها نائل خواهیم آمد. درنهایت، چیزی که ما باید درک کنیم، این است که اگر خودمان نتوانیم بهشکل فعالانهای برای خودمان جایگاهی که باید را در روندهای تحولیِ جاری تعریف کنیم، این دیگران خواهند بود که جایگاه ما در جهانِ آینده را تعریف خواهند کرد؛ چه آنکه موقعیت و جایگاه ژئوپولیتیکیِ ایران بهگونهای است که در مسیر تعیین تکلیفِ نظم جهانِ آینده، نمیتوان آن را بلاتکلیف رها کرد. بیتردید اگر دیگران تعیینکننده باشند، نتیجۀ موقعیتِ انفعالیِ ایران، چهبسا یک ایرانِ ضعیف، یک ایرانِ تجزیهشده یا حتی یک ایرانِ تحتاستعمار باشد. تنها یک انتخابِ درست است که در این لحظات حساس، آیندۀ ما، فرزندان ما و فرزندانِ فرزندان ما را تضمین خواهد کرد.