مترجم کتابهای «برابری و جانبداری» و «امکان دیگرگزینی» از تامس نیگل
در جهانی زندگی میکنیم که آکنده از نابرابریهاست؛ درحالیکه برخی از کودکان در خانههای راحت و مرفه به دنیا میآیند و با تغذیه و تحصیل خوب و مراقبت بهداشتی بزرگ میشوند، در همانحال، برخی از کودکان در فقر به دنیا میآیند و از تغذیه، تحصیل و مراقبت پزشکی خوبی برخوردار نیستند. در همین کشور خودمان، هم کسانی هستند که گورخواباند و هم کسانی هستند که در باستیهیلز زندگی میکنند. پس نابرابریها چه در داخل کشورها و چه از یک کشور به یک کشور دیگر بیداد میکند. آیا منصفانه است که بعضی از انسانها ثروتمند متولد میشوند و بعضی دیگر فقیر؟ اگر منصفانه نیست، آیا باید در این خصوص کاری کرد؟
تامس نیگل یکی از مهمترین متفکران و فیلسوفان سیاسی زندۀ دنیاست که در پنجاه سال گذشته از مهمترین دغدغههای او «مسئلۀ نابرابری» بوده است و از این لحاظ جزو فیلسوفان سیاسی برابریطلب محسوب میشود. در این نوشتار سعی میکنم گزارشی از آرا و نظرات او ارائه کنم.
به عقیدۀ نیگل برای پرداختن به این مسئله، باید دو پرسش را از هم متمایز کرد:
الف) علل نابرابریهای فوق کداماند و کدام نوع از علل این نابرابریها نادرست است؟
ب) راه علاج این نابرابریها چیست و کدام روش مداخله در این نابرابریها درست است؟
ما باید هم دربارۀ خود نابرابریها فکر کنیم و هم دربارۀ راه علاجی بیندیشیم که برای کاستن از نابرابریها یا خلاصی از آنها بدان نیاز داریم.
علل نابرابری
تبعیض
این نوع نابرابریها آگاهانه و تعمدی تحمیل میشوند. مثل «تبعیض نژادی» که افراد یک نژاد از شغل، مسکن و تحصیل که در دسترس نژاد دیگر قرار میگیرد، بهطور عمدی و آگاهانه محروم میشوند. اولاً این عامل خارج از آدمی است؛ یعنی یا از سوی انسانهای دیگر یا از سوی نهادها اعمال و تحمیل میشود. ثانیاً تعمدی و بهصورت دلبخواهانه صورت میگیرد؛ تبعیض دینی، جنسیتی یا تبارگُماری چنیناند. نهادی که بر اساس نژاد، دین، جنسیت یا قوم تبعیضی انجام میدهد بر اساس ملاک و معیاری اخلاقاً دلبخواهانه این کار را صورت میدهد؛ ثالثاً تبعیض محصول انگیزۀ بد، یعنی پیشداوری است.
کوشش
کوشش، سعی و تلاش آدمی برای کسب منافع و عواید بیشتر است. این عامل تجلیگاه اراده و شخصیترین و درونیترین عامل است.
طبقه
امتیاز موروثی هم در تملک منابع و امکانات و هم در دسترسی به ابزارهای کسب صلاحیت لازم برای موقعیتهای رقابتی است. مراد و منظور از طبقه این است که هرکسی دوست دارد که مال و اموالش در خانوادۀ خودش و میان فرزندانش دستبهدست شود؛ یعنی عامل اصلیِ ایجاد طبقه، خانواده است. این عامل هم خارج از آدمی قرار دارد و فراسوی اراده و اختیار آدمی است؛ یعنی ما خانوادۀ خود را انتخاب نمیکنیم. حال اختلافنظر هست که آیا نابرابریهای ناشی از این عامل مشروع و پذیرفتنی است یا خیر؟ مثلاً مالیات بر ارث برای تعدیل این عامل صورت میگیرد. این هم از علت دوم نابرابری.
استعداد
کسانی هستند که استعداد بازارپسند دارند و مردم حاضرند برای استعداد و توانایی آنها پول خرج کنند. مثل کسی که بهترین گوشی تلفن را تولید میکند یا کسی که بهترین بازی بستکبال را به نمایش میگذارد. کسانی هستند که استعداد بازارپسند ندارند و مردم حاضر نیستند برایشان پولی پرداخت کنند. این عامل در درون آدمی قرار دارد و مثل طبقه، خارج از اراده و اختیار آدمی است.
تبعیض
نیگل میگوید نباید اجازه داد این تبعیضها، بهمثابهٔ شکلی از نابرابری، بر رفاه اولیۀ انسانها تأثیر بگذارد؛ لذا انصاف ایجاب میکند که فرصتها به روی کسانی که صاحب صلاحیتاند، باز باشد. پس نابرابریهای ناشی از این تبعیض نامشروع و ناپذیرفتنیاند و راه علاجشان برابریِ فرصت یا باز بودن موقعیتها به روی همگان است.
کوشش
کوشش همانند استعداد در درون آدمی قرار دارد و حاصل اراده و اختیار آدمی است و هرنوع نابرابری حاصل از کوشش، مشروع و پذیرفتنی است.
طبقه
نابرابری ناشی از طبقه بسیار پیچیده است؛ چون نابرابریهایی که به نظر نادرست میآیند، میتوانند از عللی ناشی شوند که مستلزم انجام کار نادرست از ناحیۀ انسانها نمیشود. واضح است که ما مسئول طبقۀ اجتماعی و اقتصادی که در آن به دنیا میآییم نیستیم؛ پس آیا نابرابریهایی که تقصیر انسانهایی نیستند که با آنها دست به گریبانند، نامطلوباند و آیا حکومتها باید قدرتشان را بهمنظور کاستن این نابرابریها به کار گیرند که قربانیانشان مسبب آنها نیستند؟
بهنظر غیرمنصفانه میآید وجود انسانهایی که فقیرتر از دیگران به دنیا میآیند و بدون اینکه مقصر باشند، از وضعیت نامطلوب رنج میبرند. چنین نابرابریهایی به این علت پدید میآیند که بعضی از انسانها در پول درآوردن موفقتر از دیگران هستند و کوشیدهاند تا حد ممکن به فرزندانشان کمک کنند؛ چون انسانها معمولاً با اعضای طبقۀ اجتماعی و اقتصادی خودشان ازدواج میکنند، ثروت و منزلت روی هم انباشته و از نسلی به نسل دیگر منتقل میشوند. این افعالی که دست به دست هم میدهند تا این علل (تصمیمات استخدامی، خریدها، ازدواجها، ارثگذاری و تلاش در جهت تأمین زندگی و تحصیل فرزندان) را ایجاد کنند، بهنظر بهخودیخود نادرست نیست. آنچه نادرست است، این است که بعضی از انسانها زندگی خود را با وضعیت نامطلوب و غیرمنصفانهای شروع میکنند. اگر ما به این نوع بدبختی بهعنوان امری غیرمنصفانه اعتراض کنیم، باید به این دلیل باشد که ما به رنج بردن انسانها از وضعیت نامطلوبشان اعتراض میکنیم، چون بدون اینکه خود آنها تقصیری داشته باشند، قربانی عملکرد معمولی نظام اقتصادی - اجتماعیای هستند که در آن متولد میشوند.
راه علاج این نابرابری چندان وضوحی ندارد، چون مادام که کودکان در خانوادهها بزرگ میشوند، بهناگزیر از محاسن و معایب والدین خود رنج میبرند، حتی اگر ارث اموال و دارایی پس از مرگ بسیار محدود و مقید شده باشد. پس طبقه بر علقۀ خاصی مبتنی است که انسانها به خویشاوندانشان، بهخصوص فرزندان، دارند. امکان ندارد که این علقه را برچینیم و هیچ شخص عاقلی هم آرزوی انجام چنین کاری را ندارد. تنها کاری که برابریطلبی میتواند انجام دهد، این است که دامنۀ عملکرد و گستردگی پیامدهای آن را محدود کند.
در جوامع متمدن، ریشهدارترین محدودیت بر اعمال ترجیحات خانوادگی، قواعدی علیه تبارگماری در نهادهای عمومی و نیمهعمومی است. این کار مانع از شکلگیری تبعیض در تصدی موقعیتهای پررقابت میشود. قانون علیه تبارگماری نشانۀ غلبۀ چشمگیر امر غیرشخصی بر امر شخصی است. اما کسانی که از تبارگماری منع میشوند و کسانی در موقعیتهای بانفوذ از دادن شغل به بستگانشان منع میشوند، پولشان را خرج تحصیل کودکانشان میکنند تا برای رقابت در مشاغل و موقعیتهای اجتماعی خوب آماده شوند. به هر حال والدین این کودکان بهدنبال این هستند که نوعی برتری رقابتی به کودکان خود پیشکش کنند. تا زمانی که خانواده وجود دارد، تأثیرات اجتماعی گستردهای خواهد داشت. هرگونه تلاش برای از میان بردن تأثیرات طبقه با مقاومت شدید طبیعی مواجه خواهد شد.
استعداد
باید دید نابرابری ناشی از استعداد مشروع و پذیرفتنی است یا نه؟ رالز میگفت اگر استعداد باعث شود که نابرابری به نفع محرومترین اقشار جامعه باشد، پس نابرابریِ محصول استعداد، مشروع و پذیرفتنی است.
علت اصلی نابرابری در درآمد، تفاوت در استعداد است. بنا به جهتی، منافع ناشی از بهکارگیری استعداد به لحاظ اخلاقی قابلقبول نیست، زیرا استعداد فرد چیزی از سنخ بخت و اقبال است. حال این مسئله مطرح میشود که استعداد و برتری، مانند زیبایی، تصدیق، تحسین و قدردانی را به خود جلب میکند و چنین واکنشهایی در زمرۀ اجر و مزد طبیعی زندگی انسانی قرار دارند. اما اختصاص دادن اجر و مزد اقتصادی به این استعدادها ماجرای دیگری دارد؛ مثلاً اگر یک رستوران پر از مشتری باشد و رستوران مجاورش خالی از مشتری، دلیلش این است که رستوران اولی سرآشپز با استعدادی دارد و رستوران دومی ندارد. مشتریانی که رستوران اولی را انتخاب میکنند و از رستوران دومی گریزاناند کار نادرستی انجام نمیدهند، حتی اگر انتخابشان بر صاحب و کارکنان رستوران دومی و نیز بر خانوادههایشان تأثیرات ناگواری داشته باشد. چنین تأثیراتی وقتی نگرانکننده خواهند بود که بعضی از انسانها را در وضع بسیار بدی قرار دهند. در بعضی از کشورها بخش زیادی از مردم نسل در نسل در فقر به سر میبرند. شکی نیست که باید به استعداد خوب پاداش داد و کسانی که از این استعداد محروماند از آن پاداش هم محروم خواهند بود.
پاداش دادن به استعداد دو جنبه دارد: الف) تحسین: میتوان بین استعداد و تحسین رابطۀ مهمی برقرار کرد. یعنی هرچه استعدادی شکوفاتر شود، تحسین ما را بیشتر برمیانگیزد. بهطور کلی تلاش برای قطع ارتباط بین استعداد و تحسین نادرست است؛ ب) درآمد: تلاش برای قطع ارتباط بین استعداد و درآمد، اگر بتوان چنین کاری را انجام داد، تلاش مبارکی است؛ زیرا کسانی که استعداد بهدردبخوری دارند، بهصورت طبیعی در مقایسه با کسانی که فاقد آن استعداد هستند مستحق منافع مادی بیشتری نیستند.
در این خصوص چند نکته مطرح میشود: اول اینکه اگر بتوان تأثیر استعداد را به حوزۀ شخصی محدود کرد و درعینحال جلوی پیامدهای آن را در نهادهای عمومی دیگر گرفت شاید راهکار خوبی باشد، اما کاری غیرممکن است و آدمی میتواند جلوی تبارگماری و رشوهخواری را سد کند، اما نمیتواند برای کسب سود در حوزۀ عمومی و نیمهعمومی جلوی بهکارگیری مستقیم استعداد را بگیرد؛ دوم اینکه برای جلوگیری از بهکارگیری استعداد باید بساط رقابت را برچید، اما برای جلوگیری از تأثیرات تبعیض و طبقه باید رقابت را افزایش داد؛ سوم اینکه هرگونه تلاش برای محدود کردن نابرابریهای ناشی از استعداد بدون اینکه بساط بازار کار برچیده شود، باید شکل غیرمستقیم مالیاتبندی تصاعدی و تعدیلی به خود بگیرد.
اقدامات لازم برای کاستن از نابرابریهای غیرمنصفانه که از اختلاف در موقعیت طبقاتی و استعداد طبیعی سرچشمه میگیرند، مستلزم مداخله در فعالیت اقتصادی افراد است و عمدتاً از طریق مالیاتبندی/ مالیاتستانی انجام میگیرد. حکومتها از برخی انسانها پول میگیرند و آن را برای کمک به برخی دیگر مصرف میکنند. این تنها مصرف مالیات یا حتی مهمترین مصرف آن نیست. بسیاری از مالیاتها صرف اموری میشوند که بیشتر به افراد مرفه سود میرساند تا به فقرا.
مالیات توزیعی آن نوع مالیاتبندی است که به درد کار ما میخورد. این نوع مالیاتبندی مستلزم استفاده از قدرت حکومت برای مداخله در کاری است که انسانها انجام میدهند، نه به این دلیل که کار آنها مانند سرقت یا تبعیض، فینفسه کار نادرستی است، بلکه به این جهت که آن کار اثر و نتیجهای به همراه دارد که منصفانه نیست.
کسانی هستند که به عقیدۀ آنها مالیات توزیعی کار درستی نیست، به این جهت که حکومت نباید در کار انسانها دخالت کند مگر آنکه کار نادرستی انجام دهند. همۀ این نابرابریها را که معاملات اقتصادی ایجاد میکنند نادرست نیستند، بلکه کاملاً بیضررند. این دسته از افراد ممکن است بر این عقیده باشند که این نابرابریها هیچ عیب و ایرادی ندارند، حتی اگر بدون استحقاق باشند و تقصیر قربانیان آنها نباشد، جامعه مکلف به رفع آنها نیست.
به گفتۀ آنها زندگی عادلانه همین است؛ بعضی از انسانها خوشبختتر از دیگران هستند. تنها وقتی که ما باید کاری در این خصوص انجام دهیم، آن موقعی است که این بدبختی نتیجۀ کار نادرست کسی در حق فرد دیگر باشد.
این موضوع، مسئلۀ سیاسی مناقشهبرانگیزی است. بعضی از انسانها به نابرابریهای ناشی از طبقۀ اجتماعی- اقتصادی که شخص در آن متولد میشود ایراد بیشتری وارد میکنند تا به نابرابریهایی که از اختلاف در استعداد حاصل میآید. این دسته از افراد آثار و نتایج حاصل از تولد یک شخص در محلۀ اعیاننشین و تولد شخص دیگر در محلۀ فقیرنشین را برنمیتابند، اما اعتقاد دارند که شخص استحقاق آن چیزی را دارد که با سعی و تلاش خود میتواند به دست آورد بهطوری که در رابطه با یک شخص با درآمد زیاد و شخص دیگر با درآمد کم هیچچیز نامنصفانهای وجود ندارد. چون شخص اول استعداد و قابلیت مورد نیاز بازار را برای یادگیری مهارتهای پیچیده دارد، درحالیکه شخص دوم کارهای سادۀ غیرفنی انجام میدهد.
نیگل معتقد است که نابرابریهای ناشی از هرکدام از این دو علل نامنصفانهاند. ناعادلانه است وقتی که یک نظام اجتماعی- اقتصادی به این منتهی میشود که بعضی از انسانها بدون اینکه تقصیری داشته باشند در وضعیت نامطلوب مادی و اجتماعی زندگی میکنند، به شرط اینکه از طریق نظام مالیات توزیعی و برنامههای رفاه اجتماعی بتوان جلوی این بیعدالتی را گرفت.
اما برای اینکه خود شما دربارۀ این موضوع تصمیم بگیرید، باید دربارۀ این مسئله تأمل کنید: کدام علل نابرابری را نامنصفانه میدانید و کدام راه علاجها را موجه میدانید؟