صفحات
شماره چهار - ۰۱ اسفند ۱۴۰۱
برداشت اول - شماره چهار - ۰۱ اسفند ۱۴۰۱ - صفحه ۴۲۶

متن و فرامتن کتاب «بازاندیشی عدالت اجتماعی»

در ستایش بازاندیشی

مجتبی نامخواه /
مدیر گروه مطالعات اجتماعی پژوهشکده باقرالعلوم علیه‌السلام و دبیر جشنوارهٔ علوم انسانی عمار

 

عقب‌ماندگی در عدالت»، اگرچه ارزیابی رهبر انقلاب ناظر به وضعیت عینی و اجتماعی ماست، به‌خوبی می‌تواند زمینه‌ها و وضعیت فکری آن را نیز توصیف کند: این عقب‌ماندگی عینی تا حد زیادی محصول امتناع فکری در حوزۀ عدالت است.
سال‌های دهۀ نود برای جامعۀ ما در وضعیتی آغاز شد که رهبر انقلاب آن را در زمینۀ عدالت «مطلقاً غیرقابل‌ قبول» توصیف کردند. سیر وضعیت عدالت در این دهه البته به‌مراتب نپذیرفتنی‌تر از آغاز آن بود. در پایان این دهه کمتر کسی بود که توصیف وضعیت «عقب‌ماندگی در عدالت» را انکار کند، اما در تمام مدت این دهه این عقب‌ماندگی کمتر به‌مثابۀ یک مسئلۀ جدی در اندیشۀ اسلامی بازتاب یافته بود. هیچ اثر مهمی در زمینۀ اندیشۀ اسلامی و عدالت منتشر نشده بود و به نظر می‌رسید اندیشوران حوزوی نیز عدالت را به دست فراموشی سپرده‌اند، اما در پایان دهه ورق برگشت و چندین اثر قابل‌اعتنا در این حوزه منتشر شد. متن زیر بررسی یکی از این آثار است؛ اثری که شاید بتواند بار دیگر بحث دربارۀ عدالت اجتماعی را به عرصۀ عمومی اندیشۀ اسلامی بازگرداند.

 

عدالت اجتماعی؛ احیای دل‌مشغولی حوزوی

تفکر اسلامی در یکی‌دو سال‌ اخیر بیش از زمان‌های دیگر دل‌مشغول عدالت و عدالت اجتماعی شده است. برخاسته از این دل‌مشغولی، طی دو سال گذشته چندین اثر از اندیشه‌ورزان حوزوی در حوزۀ نظریۀ عدالت منتشر شده که از زوایای مختلف به طرح بحث در این زمینه پرداخته‌اند. این دل‌مشغولی هرچند دیرهنگام، از یک جهت امیدوارکننده و از جهات دیگر البته یأس‌آفرین است. وجوه ناامیدکنندۀ این آثار این است که - اغلب و نه همگی – تک‌گویی‌ها و گفت‌وگوهای با خود هستند: ناتوان از برقراری ارتباط با مسئله‌های موجود و حتی نظریه‌ها و ایده‌های موجود در باب عدالت. در برخی یا اغلب این آثار، دغدغۀ کلامی و مقابله با دیدگاه‌های غیراسلامی در زمینۀ عدالت مسئلۀ اصلی مؤلف است و نه فقدان عدالت در جامعه. برخی گزارش‌ها با رکود موجود در حوزۀ عدالت پیوند خورده و فاقد پرسش است. برخی بیشتر یک متن آیینی دربارۀ عدالت است که با تکرار کلیاتی مقدس، امامزاده‌ای می‌سازد که «نه کور می‌کند و نه شفا می‌دهد» و دست آخر اینکه اغلب یا همۀ این آثار، نه امتناع فکر اسلامی کنونی دربارۀ عدالت را رفع می‌کنند و نه ارتباطی با میدان و امکان‌های بازتولید کنش‌ عدالت‌خواهانه دارند‌‌.
این موارد و نکات دیگر نه نقد، که فرضیه‌هایی انتقادی دربارۀ آثار سال‌های اخیر است. طبیعی است حق این کتاب‌ها، نویسندگان‌ و مخاطبانشان بررسی دقیق این مفروضات است؛ به این دلیل در این نوشته از این کتاب‌ها، جز به‌عنوان اظهار امیدواری در زمینۀ فعال‌ شدن پژوهشگری در حوزۀ عدالت نام برده نمی‌شود. بیان فرضیه‌های انتقادی برای چه بود؟ برای آغاز یک بررسی مبسوط‌تر راجع به اثری که توانسته از بیشتر این فرضیه‌های انتقادی عبور کند؛ البته به‌جز تا حدودی نقد آخر. اثر موردبررسی این نوشته توانسته با وجود رونق نسبی عدالت‌پژوهی حوزوی در ۱۴۰۰- ۱۴۰۱، کتابی متمایز خلق کند و این کتاب عبارت است از «بازاندیشی عدالت اجتماعی؛ چیستی، چرایی، قلمرو»، اثر احمد واعظی، استاد فلسفۀ سیاسی و کلام جدید. این نوشته در پی بررسی هم‌دلانۀ این کتاب به اختصار و به اقتضای ایام فتور ناشی از بیماریِ نگارندۀ این سطور است. آن آثار دیگر که حتی بررسی اولیه‌شان نیز به مجالی دیگر نیازمند است، عبارت‌اند از: «نظریه اسلامی عدالت اجتماعی» (تراب‌زاده جهرمی و دیگران، 1399)، «دین و عدالت» (سروش محلاتی، 1400)، «گفتمان عدالت؛ مناسبات عدالت و بایسته‌های عدالت‌خواهی» (میرباقری، 1400) و «واکاوی نظریه عدالت در تفکر اسلامی» (غلامی، 1400).

 

برنامۀ عدالت‌پژوهی احمد واعظی و زمینه‌های آن

حجت‌الاسلام‌و‌المسلمین احمد واعظی، از فضلا و اندیشمندان حوزۀ علمیه قم قریب به دو دهه است که دربارۀ عدالت پژوهش می‌کند. از او چند اثر مرتبط با این حوزه منتشر شده و برنامۀ پژوهشی او دربارۀ عدالت طی این مدت تطوراتی داشته است؛ بنابراین بهتر است بررسی کتاب را از بازخوانی نویسنده و پروژۀ فکری او آغاز کنیم. واعظی پژوهش دربارۀ عدالت را از بررسی و نقد یکی از مهم‌ترین آثار نیمۀ دوم قرن بیستم‌‌ شروع کرده است. نقد «جان رالز: از نظریۀ عدالت تا لیبرالیسم سیاسی» (1386) دغدغۀ نویسنده برای دیالکتیک فلسفی‌کلامی با لیبرالیسم را به‌وضوح بازتاب می‌دهد. دغدغۀ آن ایام احمد واعظی بیشتر کلام جدید و فلسفۀ غرب بود. او در آغاز دهۀ هشتاد مدتی را نیز در انگلستان به مطالعه و تدریس پرداخت. شاید از ترکیب آن دغدغه و این تجربه بود که پس از بازگشت، نخستین کتاب خود را در زمینۀ نقد متفکری مشهور در حوزۀ فلسفۀ تحلیلی نوشت.
دغدغه و گفت‌وگوی کلامی واعظی با لیبرالیسم نسبت به آن دسته از مباحثات و مجادلات کلامی که در دهۀ هفتاد در ایران رایج بود، یک گام پیش‌تر است؛ چه آنکه عدالت، غایب مهم آن مباحثات بود. مجادلات کلامی نیمۀ دهۀ هفتاد به‌بعد به‌کلی فارغ از مبحث عدالت اجتماعی بود و اثر واعظی به‌وضوح دغدغۀ شکل دادن به یک مباحثۀ فلسفی کلامی راجع به عدالت را دارد؛ با این‌همه، مسئلۀ این اثر عدالت و به‌ویژه عدالت اجتماعی نیست و بیشتر، مباحثات کلامی حول لیبرالیسمِ رالز و نقد آن را برجسته می‌کند.
اندکی بعد انتشار یک نقدنامۀ جان‌دار دربارۀ نظریه‌های عدالت توانست پژوهشگران اندیشه یا دست‌کم مخاطبان واعظی را اقناع کند که نویسندۀ کتاب یک برنامۀ پژوهشی دربارۀ عدالت را آغاز کرده است. نقد و بررسی نظریه‌های عدالت (1388) بیشتر نظریه‌های عدالت را بر محور نسبتی که با نظریۀ عدالت رالز دارند، بررسی و نقد کرده است. در کنار آن واعظی کوشیده است چهارچوبی برای نظریۀ عدالت تبیین کند. کتاب به‌وضوح مایه‌های آغاز یک برنامۀ پژوهشی دربارۀ عدالت را در خود دارد، اما احمد واعظی این آغاز را به‌مدت یک ‌دهه رها کرده و دغدغه‌های کلامی‌اش او را به وادی هرمنوتیک ‌کشانده است.
نتایج کار واعظی در زمینۀ هرمنوتیک قابل‌توجه است. ازآنجاکه حوزۀ مطالعاتی نگارنده هرمنوتیک نیست، ارائۀ قضاوت دقیق دشوار است، اما آثار او در این دوره، به‌احتمال زیاد علاوه بر کمیت بالا، از نظر کیفی نیز در عداد مهم‌ترین آثار کلامی و حوزوی در زمینۀ هرمنوتیک‌اند. هرچه هست تمرکز واعظی در حوزۀ هرمنوتیک و آغاز مدیریت او در دفتر تبلیغات اسلامی باعث می‌شود تا او به‌مدت یک دهه به حوزۀ عدالت بازنگردد. یک دهه‌ای که گویی بسیار بیش از ده سال زمان را در خود جای داده است؛ چه آنکه در پایان این دهه وضعیت عدالت و به‌طبعاً اندیشیدن دربارۀ آن به کلی متفاوت شده است.
در آغاز دهۀ نود رهبر انقلاب در نشست راهبردی از وضعیت عدالت گفتند و از اینکه وضعیت عدالت «مطلقاً راضی‌کننده نیست». در همین نشست رهبر انقلاب پیشنهاد ایجاد «رشته عدالت‌پژوهی» در حوزه و دانشگاه را مطرح کرده‌اند. حجت‌الاسلام‌والمسلمین احمد واعظی که همان زمان با حکم رهبر انقلاب مدیریت دفتر تبلیغات اسلامی قم، مهم‌ترین یا یکی از مهم‌ترین نهادهای حوزوی با بازوها و امکان‌های متعدد آموزشی و پژوهشی را در اختیار گرفته بود، برای ایجاد چنین رشته‌ای گامی مؤثر برنمی‌دارد. البته موضوع این نوشته ارزیابی عملکرد ایشان در دفتر تبلیغات اسلامی نیست، مقصود بررسی برنامۀ پژوهشی وی در زمینۀ عدالت است و غرض، توضیح این نکته است که او از مسیر و معادله‌ای نظری و کلامی و نه اجتماعی به عدالت رسیده است؛ بنابراین متغیرهای اجتماعی همچون وضعیت بغرنج عدالت اجتماعی و مطالبۀ رشتۀ عدالت‌پژوهیِ عالی‌ترین سطح نظام در معادلۀ او به‌سمت عدالت متغیری مؤثر ایجاد نمی‌کند.
فقدان سنت، نظریه، ایده و حتی یک رشتۀ حوزوی در زمینۀ عدالت‌پژوهی، در کنار وضعیتی مشابه در دانشگاه و در حوزۀ روشنفکری اسلامی، به رکود اندیشۀ اجتماعی‌اسلامی دامن می‌زند. در پایان دهۀ نود هنگامی که ناعدالتی به مراحل شرم‌آوری رسید، رهبر انقلاب طی گفتارها و نوشتارهایی، مفهوم یا مضمون «عقب‌ماندگی در عدالت» را در زمینۀ ارزیابی وضعیت عدالت مطرح می‌کنند. حتی در یک سخنرانی عمومی، ضمن اقرار و اعتراف به این عقب‌ماندگی، بابت آن از خدا و مردم طلب عذرخواهی کرده و ابراز امیدواری کردند این مسئله در آینده حل شود.1 بااین‌همه زیرساخت‌های نظری حل این مسئله به‌کلی یا به‌شکل غالب مفقود بود. وضعیتی که می‌توان از آن به امتناع عدالت‌خواهی در وضعیت کنونیِ تفکر اسلامی تعبیر کرد و تمامی پژوهش‌های اسلامی مرتبط با عدالت را در نسبت با این امتناع سنجید.
از سوی دیگر، در طول دهۀ نود و به‌ویژه در سال‌های پایانی این دهه، طلب عدالت بیش از همیشه در حوزۀ عمومی در اوج بود. کنشگران اجتماعی، اهالی رسانه و هنر، انبوهی از پویش‌ها، یادداشت‌ها، آثار سینمایی و مستند به وجود آوردند که در آن‌ها عدالت‌خواهی در اوج بود. روزنامه‌ها و رسانه‌های رسمی، که اغلب در امتداد مسیر منتهی به وضعیت کنونی عقب‌ماندگی در عدالت و گاهی از طریق عاملیت‌های این وضعیت منتشر می‌شوند، در اغلب روزها در صفحات خود، خبرها و تحلیل‌هایی دربارۀ وضعیت عدالت، تبعیض، فساد، فقر و حاشیه‌نشینی منتشر می‌کنند. شبکه‌های اجتماعی سرشار از نقد و خشم دربارۀ این وضعیت بوده و هست. کنشگران متعددی به «عدالت‌خواهی پارتیزانی» یا به تعبیر فرانسیس بیکن به «عدالت‌خواهی بدوی» روی آورده‌اند. آن‌ها الگویی از کنش عدالت‌خواهانه را در پیش می‌گیرند که از راه‌های مختلف به مقابله با منتفعان از نابرابری بپردازند. افشاگری روشی است که در عصر شبکه‌های اجتماعی امکان و اقبال بیشتری یافته است. افشاگران فساد و نابرابری از این روش برای انتقام از فرادستان وضعیت عقب‌ماندگی در عدالت بهره می‌برند. ابزاری که بیشتر اوقات در جلب توجه و حتی کسب سرمایۀ اجتماعی در بستر شبکه‌های اجتماعی، موفقیت‌های چشمگیری به دست می‌آورد.
وضعیت تفکر، به‌ویژه وضعیت تفکر اسلامی، که از اصلی‌ترین تمهیدهای نظری در پیشامد وضعیت عقب‌ماندگی در عدالت است، همچنان راکد و عقب‌مانده است. در پایان دهه نود پژوهشگرانی چند، پیشروتر از هم‌قطاران خود اندک‌اندک پای در میدان عدالت گذاشتند. نخست با پای خطابۀ اخلاقی، کلامی و سپس با اشاراتی فکری و فقهی، بروز کژکارکردهایی در روند عدالت‌خواهی یا عدالت‌خواهی پارتیزانی را مورد نقد قرار دادند. بیشتر نقاط تماس تفکر اسلامی معاصر و عدالت اجتماعی و اگر نگوییم اغلب قریب‌به‌اتفاق، دست‌کم پارۀ مهمی از کتاب‌هایی که در این سال‌ها دربارۀ عدالت اجتماعی نوشته شده از چنین خاستگاهی نوشته شده است؛ از موضع پاسخ به شبهات عملی و نظری دربارۀ عدالت اجتماعی و عدالت‌خواهی، نه از موضع حل معضلات منتهی به عقب‌ماندگی در عدالت اجتماعی.
درست در میانۀ چنین جدالی دو اثر احمد واعظی دربارۀ عدالت منتشر می‌شود. اثر دوم البته مبسوط‌تر و مهم‌تر است. مهم‌تر از کیفیت این دو اثر و حتی مهم‌تر از خلق این دو اثر، این بازگشت امیدبخش احمد واعظی به پروژۀ عدالت است که اهمیت دارد. بازگشتی که خود را در آثاری همچون «مطهری و عدالت» (1398) و برگزاری درس‌گفتارهای «فقه عدالت» در سال‌های اخیر نشان می‌دهد و به‌طور مشخص در «بازاندیشی عدالت اجتماعی؛ چیستی، چرایی، قلمرو» (1401). این بازگشت واعظی از چه موضعی است؟ آیا واعظی همچون واعظانی که در باب عدالت احساس خطر کرده‌اند، در پی پاسخ شبهات موجود در زمینۀ عدالت‌خواهی است؟ پروژۀ او در بررسی عدالت از منظر وجودی و اجتماعی چه نقش و جایگاهی دارد؟ آیا پاسخی است که نیازهای کنشگری یا سیاست‌گذاری عدالت‌خواهانه را پاسخ می‌گوید یا در پی تمهید امکان‌هایی است تا سیاست‌گذاری علم و اندیشه و نهادهای آن و دست‌کم نهادهای حوزوی به مطالبۀ ده‌ساله رشتۀ عدالت‌پژوهی پاسخ بدهند؟ این پرسش‌ها و سرگذشتی که گذشت، ما را به فرامتن کتاب و پروژۀ عدالت احمد واعظی می‌رساند و دانستن این فرامتن اگر مهم‌تر از متن نباشد، مقدم بر آن و تمهید فهم بهتر آن است.
بنا بر توضیحی که با مراجعه به کتاب نیز روشن است، استاد احمد واعظی در این اثر به‌شکلی مستقیم در پی هیچ‌یک از اهداف پیش‌گفته نیست؛ بااین‌همه او در حال طی مسیری است که امکان‌های قابل‌توجهی به کنشگران و سیاست‌گذاران عدالت می‌دهد و اثر او از این منظر، اثری مهم یا بسیار مهم است.
احمد واعظی در زمینۀ عدالت چه می‌کند و آنچه او در عدالت اجتماعی بدان می‌پردازد، چه آورده‌ای برای جامعۀ ما و وضعيت تأخر در عدالت اجتماعی دارد؟ این‌ها پرسش‌هایی است که متن حاضر در بررسی فرامتن کتاب «بازاندیشی عدالت اجتماعی؛ چیستی، چرایی، قلمرو» را به بررسی متن کتاب متصل یا دست‌کم نزدیک می‌کند.
برای این بررسی بار دیگر پژوهش‌های احمد واعظی دربارۀ عدالت را بررسی می‌کنیم. این بار بررسی را از منظر مراحل و تطورات برنامۀ پروژه پژوهشی او پیش می‌بریم. در یک صورت‌بندی اجمالی، پنج گام مهم این برنامۀ پژوهشی قابل تمیز است: گام نخست نقد کلامی و تا حدی فلسفیِ عدالت رالز و لیبرالیسم است. در گام بعد به نقد نظریه عدالت می‌رسیم. در این گام  هم درک واعظی از نظریه‌های عدالت، به‌وضوح اجتماعی شده است و هم نقد او بر این نظریه‌ها. او در آغاز این نقدنامه، طرح بحث چکیده‌ای دارد در خصوص چیستی نظریۀ عدالت یا محورهای کلان عدالت‌پژوهی. از خواندن همین متن مختصر می‌توان حدس زد یا حس کرد که احمد واعظی، که تاکنون منتقد نظریه‌های عدالت بوده، سودای ساختن پروژه‌ای در باب عدالت اجتماعی را در سر دارد. گام بعدی واعظی نشان‌دهندۀ یک سیر منطقی در برنامۀ پژوهشی اوست؛ خروج از منظری نقدمحور که در دو گام نخست برجسته بود. واعظی در گام سوم از نقد نظریۀ عدالت عبور کرده و در پی ساختن یک نظریه است. برای این منظور، نخست به سراغ بازخوانی امکان‌های سنت اسلامی می‌رود. واعظی به‌خوبی می‌داند که سنت اسلامی در زمینۀ «عدالتِ در جامعه»، گسست و فترتی بیش از هزار سال دارد.
او در کتاب نقد نظریه عدالت به‌خوبی و به اختصار این گسست را نشان داده است؛ آنجا که به تلویح و تصریح توضیح می‌دهد اندیشیدن اسلامی دربارۀ عدالت در سنت اسلامی، پس از تأسیس فلسفه به‌دست فارابی و در همان آغاز، کم‌وبیش رها شده است؛ با این‌همه، متفکرانی معدود در دورۀ معاصر امکان‌های این میراث برای عدالت‌خواهی را  بازخوانی کردند. استاد مطهری یکی از این معدود متفکران است که به‌دلیل همزمان داشتنِ اصالت، مقبولیت و تفصیل، انتخاب خوبی است و از نظر کمی و کیفی می‌تواند پروژۀ مهم‌‌ متفکران مسلمان معاصر در باب بازخوانی امکان‌های سنت فکر اسلامی برای عدالت را بازنمایی کند. احمد واعظی در این مرحله، «مطهری و عدالت» را می‌نویسد و همزمان با بازخوانی مطهری می‌کوشد متدولوژی بازخوانی سنت اسلامی عدالت یا دست‌کم امتداد این سنت در دورۀ معاصر را تدوین کند؛ لذا پس از نقد نظریه‌های متجدد دربارۀ عدالت و پس از بازخوانی سنت و امکان‌های آن دربارۀ عدالت، گام تولید و نظریه‌پردازی پروژۀ او دربارۀ عدالت آغاز می‌شود. او آن‌چنان که در سرآغاز «بازاندیشی عدالت اجتماعی» می‌نویسد، در ادامۀ پروژۀ خود دو کار را از هم تفکیک کرده است: یکی پرداخت بنیادین به عدالت از منظر چیستی و چرایی، و گام بعد پرداختن به چگونگی عدالت و به‌‌تعبیری اجرای عدالت و چه‌بسا کنشگری عدالت‌خواهانه. مهم‌ترین ویژگی این گام از برنامۀ پژوهشی احمد واعظی در عبور او از عدالت و تمرکز بر عدالت اجتماعی نهفته است.

مراحل    محورها    گام‌ها    مسئله اصلی    اثر منتشر شده    زمان انتشار
بازخوانی منتقدانه تجدد    عدالت    اول    نقد فلسفی کلامی عدالت جان رالز و طرح بحث عدالت در متن مباحث فلسفه سیاسی و مجادلات کلام جدید    جان رالز: از نظریه عدالت تا لیبرالیسم سیاسی    1386
        دوم    نقد نظریه‌های عدالت و ترسیم خطوط کلی عدالت‌پژوهی    نقد و بررسی نظریه‌های عدالت    1388
بازخوانی هم‌دلانه سنت    عدالت اجتماعی    سوم    بازخوانی امکان‌های سنت اسلامی معاصر در زمینه عدالت    مطهری و عدالت    1398
                برگزاری درس‌گفتارهای فقه عدالت    آغاز از 1399
بازاندیشی برای تولید نظریه        چهارم    بازاندیشی دربارۀ چیستی و چرایی عدالت    بازاندیشی عدالت اجتماعی؛ چیستی، چرایی، قلمرو    1401
        پنجم    بازاندیشی دربارۀ چگونگی عدالت    منتشر نشده    -

گام‌های اصلی در برنامه پژوهشی احمد واعظی در زمینه عدالت

بدین ترتیب واعظی توانسته به‌رغم یک دهه توغل در دل‌مشغولی‌های هرمنوتیکی و تصدی مناصب مدیریتی، برای خود چشمه‌های یک پروژۀ فکری در باب عدالت را ایجاد کند. پروژه‌ای پنج‌مرحله‌ای، که او اکنون با اثر قابل‌توجهش، «بازاندیشی در عدالت اجتماعی، چیستی، چرایی، قلمرو»، در گام چهارم آن قرار دارد.

 

کتاب بازاندیشی عدالت اجتماعی و نسبت آن با عاملیت عدالت‌خواه

اکنون و بر اساس بررسی پروژۀ فکری استاد احمد واعظی دربارۀ عدالت، می‌توانیم بیش از پیش به متن کتاب اخیر او نزدیک شویم و بپرسیم: پروژۀ عدالت احمد واعظی چه آورده و امکانی برای جامعه و وضعیت کنونی ما، جهت جبران تأخر در عدالت دارد؟ اگرچه این پرسش در کلیت خود اهمیت دارد و موضوع بحث ماست، در ادامه بیشتر بر کنشگری عدالت‌خواهانه تمرکز می‌کنیم و می‌پرسیم احمد واعظی در کتاب بازاندیشی عدالت و در پروژۀ عدالت خود چه می‌گوید و این گفته‌های او چه نسبتی با پروژۀ عدالت‌خواهی و کنشگر یا عاملیت عدالت‌خواه دارد؟
 ‏ابتدا باید بدانیم غرض از نگاشتن بازاندیشی عدالت اجتماعی، همچنان اجتماعی نیست. واعظی بر موضعی به‌نسبت فیلسوفانه، بر انتزاع از جزئیات واقعیت و بر تعلق خاطر خود به فلسفۀ سیاسی تأکید دارد. متغیرهای اجتماعی همچون دشواری‌های وضعیت عدالت یا تأسیس یک پایگاه نظری و رشتۀ آموزشی و پژوهشی برای پاسخ به پرسش‌های عدالت اجتماعی نیست که پروژۀ عدالت واعظی را وارد گام چهارم کرده و به عدالت اجتماعی متوجه ساخته است. بااین‌همه قرار گرفتن عدالت اجتماعی در نقطۀ کانونی برنامۀ پژوهشی واعظی یکی از مهم‌ترین نقاطی است که کنشگر عدالت‌خواهی می‌تواند بر اساس آن امیدوارانه به این کتاب نگاه کند.
به‌طور کلی پژوهش احمد واعظی دربارۀ بازاندیشی عدالت اجتماعی از دو جهت می‌تواند با کنشگر اجتماعی حوزۀ عدالت ارتباط برقرار کند و برای او نقطۀ امیدواری باشد، هرچند با مراجعه به کتاب درمی‌یابیم که فقط یکی از این امیدها محقق شده است: یکی «بازاندیشی» و دیگری «عدالت اجتماعی». ابتدا از امید به‌دست‌آمده آغاز کنیم؛ محوریت «عدالت اجتماعی». گویی چرخش مشهور رالز، در عدالت‌پژوهیِ واعظی نیز بازتاب یافته است. احمد واعظی در بازاندیشی عدالت اجتماعی به‌وضوح بیشتر از آثار سابق خود از عدالت به معنای کلی فاصله گرفته و به عدالت اجتماعی توجه نشان داده است؛ همان اتفاقی که درمورد جان رالز رخ داد.

 

چرخش رالزی در برنامۀ عدالت‌پژوهی احمد واعظی: معنای برین و ارتکازی عدالت

در ابتدای دهۀ هفتاد میلادی، هنگامی که کتاب «جان رالز: از نظریه عدالت تا لیبرالیسم سیاسی» منتشر شد، نقدهای بسیاری را برانگیخت. هم لیبرتارین‌ها رالز را نقد کردند و هم جامعه‌گراها و چپ‌گراها؛ در واقع یکی از مهم‌ترین نقدها بر این اثر از موضع فلسفۀ اخلاق انجام شد. ریچارد مروین هیر تأملات مفهومی رالز دربارۀ ماهیت قضایای ارزشی را کافی نمی‌دانست. واکنش جان رالز جالب بود: او بحث دربارۀ سطح اخلاقی و کنکاش‌های مفهومی و فلسفی دربارۀ عدالت را به‌کلی رها کرد و بسیار بیشتر از قبل به سرشت عینی عدالت اندیشید. این نظریۀ عدالت بود که در زمانی که تصور می‌شد آرمان از جهان مدرن رخت بر بسته، بار دیگر عدالت را مطرح کرد؛ اما رالز پس از نظریۀ عدالت بیش از پیش به عدالت در جامعه اندیشید و راهکارهایی برای عدالت سیاسی به دست داد. واعظی که عدالت‌پژوهی را از نقد رالز آغاز کرده، اکنون در وضعیتی مشابه او قرار گرفته است و این از نقاط امیدواری به پژوهش و آیندۀ برنامۀ پژوهشی اوست.
چه هنگامی که احمد واعظی یک‌ونیم دهه قبل از این پژوهش نقد نظریه‌های عدالت را آغاز کرد، چه هنگامی که در سرآغاز کتاب خود چشم‌اندازی کلان از محورهای عدالت‌پژوهی به دست می‌داد و چه هنگامی که نظریه‌های عدالت را نقد می‌کرد، حتی آن هنگام که تقریری از نظریۀ جان رالز ارائه می‌داد و به نقد او می‌پرداخت، همواره دغدغه‌هایی شبیه به دورۀ نخست پژوهش رالز را داشت یا دست‌کم به عدالت، اعم از عدالت اجتماعی توجه نشان می‌داد.
واعظی در بازاندیشی عدالت اجتماعی‌‌ آشکارا به نقد کسانی می‌پردازد که «عدالت اجتماعی» را به «عدالت توزیعی» فرومی‌کاهند. البته این نقد او عدالت توزیعی را در کنار مفاهیمی همچون عدالت فرهنگی می‌نشاند. مفهومی که در جای خود می‌تواند یک پرسش پژوهشی مهم باشد، اما در حال حاضر و در وضعیت عقب‌ماندگی در عدالت، مفهومی مبهم و به‌نسبت کم‌اهمیت است. واعظی در تعریف عدالت اجتماعی با گسترده کردن دایرۀ آن به فراتر از عدالت توزیعی، در حال یک کار فلسفی است، اما در عمل از اهمیت و اولویت عدالت توزیعی می‌کاهد. این پهن‌دامنه کردن دایرۀ عدالت برای کنشگری عدالت‌خواهانه که به‌طور مستقیم عقب‌ماندگی در عدالت و نابرابری‌های عینی را هدف‌‌گیری کرده است، خوشایند نیست و هیچ کمکی به پروژۀ عدالت‌خواهی نمی‌کند؛ بااین‌حال استدلال واعظی از جنبه‌ای دیگر اهمیت دارد و آن حرکت از عدالت به معنی عام به موقفی در عدالت است که یک گام به عینیت نزدیک‌تر است. این جنبه از چرخش یا دست‌کم توجه واعظی از عدالت به عدالت اجتماعی، درست مشابه همان «چرخش رالزی» است.
رالز نخست از عدالت به‌مثابۀ نظریه‌ای اخلاقی و متافیزیک عام سخن می‌گفت که در برابر نفع‌انگاری رایج قد علم کرده است. در این نگرش عدالت از نگاهی خاص به انسان و خیر جمعی برآمده و نظریۀ عدالت برپایه یک جامعۀ ایدئال بر اساس این نگرش را هدف‌گیری می‌کند. اما رالز در دورۀ پس از چرخش، خاضعانه‌تر به مفهوم عدالت نگاه می‌کرد. او از عدالتی حرف می‌زد که فقط سیاسی است و به‌دنبال برپایی نظمی بهتر البته مبتنی بر لیبرالیسم در جوامع کنونی است. رالز برای سخن گفتن از عدالت سیاسی نیاز داشت مناقشات نظری در حوزۀ فلسفه اخلاق را فروگذارد. برای این کار رویکرد بی‌طرفی و خنثی بودن در مجادلات فلسفۀ اخلاقی را برگزید. سیر واعظی از عدالت به عدالت اجتماعی مشابه سیر رالز به عدالت سیاسی است. این مشابهت بیشتر از رویگردانی دو پژوهشگر از مفهوم عدالت توزیعی است. مسئلۀ اصلی تعریفی است که دو متفکر در دورۀ دوم پژوهش خود از عدالت به دست می‌دهند.
واعظی نیز همچون رالز به خاستگاهی به‌سوی برداشت عینی از عدالت نیازمند است که میان انسان‌ها مشترک باشد. روشن است که واعظی نمی‌تواند با ایدۀ لیبرال رالز مبنی بر بی‌طرفی اجتماعی کنار بیاید؛ به همین دلیل، به سراغ ایدۀ «سطح برین و ارتکازی برای عدالت» می‌رود. واعظی استدلال می‌کند که این «درک مشترک از عدالت» در سطح شکل می‌گیرد که «اختلافات نظری و فلسفی و ارزشی و ایدئولوژیک» در آن تأثیر گذار نیست. ارتکاز تعبیری فقهی‌اصولی است که به‌طور مشخص در اصول فقه معاصر برجسته شده و واعظی از زمینۀ فقهی‌اصولی مطالعات خود این مفهوم را وام گرفته است. ارتکاز این ویژگی را دارد که نسبت به دیگر مفاهیم اشتراک‌آفرین مانند فطرت به حوزۀ تجویز، که حوزۀ اصلی نظریۀ عدالت اجتماعی به شمار می‌رود، بسیار نزدیک است. اگر بی‌طرفی رالز، اشتراک را در سطح امری پسینی و در سطح اجتماعی جست‌وجو می‌کرد، واعظی با استدلال ارتکاز، این اشتراک را به سطح انسانی و ذهنیت مشترک جمعی می‌کشاند و با استفاده از مفهومی فقهی، زمینۀ طرح آن بر بستر اندیشۀ اسلامی را بیش از پیش فراهم می‌آورد.

 

مناقشه در تقدم «تعریف عدالت» بر «تأمین عدالت»

ارتکاز در دور دوم عدالت‌پژوهی واعظی همان دو نقشی را ایفا می‌کند که عدالت در عدالت‌پژوهی پس از چرخش رالز. نقش نخست، تعریف مشترک است که بیان شد، اما نقش دوم برای عدالت‌خواهی از «امر مشترک» هم مهم‌تر است و آن کم‌اهمیت جلوه‌دادن مفهوم‌شناسی عدالت است. واعظی از کنار سنت مدرسی عدالت‌پژوهی که آغاز تعریف از مفهوم عدالت است با احتیاط می‌گذرد، اما انکار نمی‌کند که این بنیاد ارتکازی، باعث بی‌اهمیت بودن پی‌جویی مفهوم عدالت می‌شود و این برای کنش عدالت‌خواهانه دستاویز کم‌اهمیتی نیست. این ازجمله مهم‌ترین دستاوردهای واعظی در این کتاب است. استدلال‌های او بر ضد تعریف عدالت و پروراندن ارتکاز به‌مثابۀ نقطۀ اتکا برای آغاز تأمل و تحقیق دربارۀ عدالت،‌‌ شاید در وضعیت عادی نظر مهمی نباشد، اما در وضعیت فکری کنونی ما استدلالی مهم است که می‌تواند موانع معرفتی عدالت‌پژوهی و تقدم معرفت بر عدالت را تا حدودی از میان بردارد یا کم‌رنگ کند.
در نگرش کلاسیک، ذهنی و سنتی، عدالت‌‌خواهی متوقف بر عدالت‌پژوهی و داشتن تصویر و اتخاذ موضعی مبنایی در مباحث پایه‌ای پیرامون است. اغراق‌آمیز نیست اگر بگوییم این موضع نظری یکی از موانع عدالت‌خواهی عملی است. این تصور که «عدالت‌خواهی» متوقف بر «عدالت‌پژوهی» است، تصویری است که اغلب مبتنی بر آن، کنشگران عدالت‌خواه رمی به نداشتن نظریه و مبنای نظری در باب عدالت شده و به جایگزینی پژوهش به‌جای کنش ناچار می‌شوند. چهار دهه از پیروزی انقلابی به نام عدالت گذشته است؛ عقب‌ماندگی در عدالت بدان پایه رسیده که رهبر انقلاب را وادار به «اقرار» و «اعتراف» به «عقب‌ماندگی در عدالت» می‌کند و به «عذرخواهی از خدا و مردم». در این وضعیت عینی، توقف عدالت‌خواهی بر عدالت‌پژوهی و داشتن نظریۀ عدالت، تعلیق کنش عدالت‌خواهانه به «امر محال» است؛ تعلیقی که عدالت‌خواهی مبتنی بر اندیشۀ اسلامی را در مرزهای امتناع قرار می‌دهد. وضعیتی که به روایت عدالت‌پژوهی همچون واعظی، از فارابی به‌بعد در سنت اسلامی، نظریۀ عدالت جز در دورۀ معاصر رها شده است و نه فقط مطالبۀ نظریه که حتی مطالبۀ رشته عدالت‌پژوهی نیز بی‌پاسخ گذاشته می‌شود، هرچند رهبر انقلاب مطرح کرده باشند. در این وضعیت کنشگر عدالت‌خواهی می‌تواند با تمسک به ایدۀ «سطح برین و ارتکازی»، که واعظی در زمینۀ مفهوم عدالت طرح می‌کند، در مقابله با این تعلیق و امتناع، که در عداد مهم‌ترین سحرهای الهیات محافظه‌کاری و تنزه‌طلبی پس از انقلاب است، استدلال کند و البته این آوردۀ کمی نیست.
واعظی در آغاز مقدمۀ کتاب، میان دو سطح از عدالت‌پژوهی تمایز قائل می‌شود: یکی «ارائۀ مدل و ایده‌ای جهت تعبیر وضع موجود به سوی وضع مطلوب» و دیگری «مباحث پایه‌ای و مبنایی». از نظر استاد واعظی حتی بخش‌های تجویزی عدالت‌پژوهی هم مقدم و متوقف بر اتخاذ موضع در مباحث مبنایی است. به‌احتمال زیاد و به قرینۀ سیری که او در عدالت‌پژوهی‌ پی گرفته، همین توقف و تقدم را درمورد عدالت‌پژوهی و عدالت‌خواهی نیز قائل است و این موضوع برای کنشگر عدالت‌خواه ناامیدکننده است؛ با این‌همه رهاندن بحث دربارۀ عدالت از بحث‌های پهن‌دامنه درمورد مفهوم عدالت، گشایشی استدلالی برای بخش مهمی از پژوهش‌های رهایی‌بخش راجع به عدالت است و از این جهت درخور توجه است.

 

«بازاندیشی» در اندیشه گیدنز، بوردیو و فوکو

دومین نقطۀ امیدبخش اما محقق‌نشده در پژوهش بازاندیشی عدالت اجتماعی، مفهوم «بازاندیشی» است. با توضیحات پیش‌گفته روشن است که مقصود واعظی از بازاندیشی، اندیشیدن مجدد دربارۀ عدالت است. کاری که رالز در دورۀ دوم پژوهش خود به‌سوی عدالت سیاسی انجام داد و واعظی در دور دوم پژوهش خود دربارۀ عدالت اجتماعی انجام می‌دهد. اما مسئله اینجاست که «بازاندیشی» در علوم اجتماعی معاصر، مفهوم و استدلالی معین است و از قضا بر اساس استدلالی که در ادامه می‌آید، از مهم‌ترین نیازهای نظری امروز ما در عدالت‌پژوهی به شمار می‌رود، البته واعظی این کلمه را تنها در معنای لغوی خود به کار می‌برد یا حداکثر اصطلاحی است که در بستر سیر برنامۀ پژوهشی او معنا دارد. در اینجا بی‌مناسبت نیست از مسیر این اشتراک لفظی به مفهوم بازاندیشی و ضرورت آن در حوزۀ عدالت‌پژوهی اشاره‌ای داشته باشیم.
توضیح بازاندیشی در جامعه‌شناسی را از بررسی معنای آن در اندیشۀ آنتونی گیدنز شروع می‌کنیم. بازاندیشی در جامعه‌شناسی معاصر واجد مباحثی پردامنه‌ است و گیدنز نخستین کسی نیست که دراین‌باره سخن گفته،‌‌ اما در تحقیقات اوست که مفهوم بازاندیشی در بخشی مهم در نظریۀ کنش و کنشگر گیدنز برجسته می‌شود. گیدنز این چنین استدلال می‌کند که سنت در جوامع مدرن راهنمای رفتار روزمره بوده است؛ یعنی مرجعیتی پیشینی، تعیین‌کنندۀ کنش‌ها بوده است؛ درحالی‌که در جوامع مدرن این اطلاعات جدید است که به‌شکلی پیوسته کنش‌های اجتماعی را بازبینی می‌کند. «فرایند مستمر بازاندیشی یا تولید دانش دربارۀ فرایندهای اجتماعی، در حوزه‌های اجتماعیِ بیشتری به جزء نهادینه‌شدۀ عمل اجتماعی بدل شده است» (سیدمن، 1386: 193). گیدنز تشریح می‌کند که «بازشناسی در این دوران نااستوار است، اما ذاتاً انرژی‌زاست» (گیدنز، 1390: 64).
همان ‌طور که می‌بینیم گیدنز بر نقش بازاندیشی در کنش و جامعه متمرکز شده است، اما سطح دیگر این مفهوم در آرای پیر بوردیو برجسته می‌شود و آن بازاندیشی از منظر اهمیتی است که برای جامعه‌شناسی دارد. بوردیو به بازاندیشی با خوش‌بینی نگاه می‌کند. او از مفهوم «جامعه‌شناسی بازاندیشانه» استفاده کرده و به نفع بازاندیشی استدلال می‌کند که «دانشمندان را از تأثیر ارزش‌های شخصی یا منافع طبقاتی یا جنسیتی بر تصمیمات مربوط به مشکلات فکری، دسته‌بندی‌ها، مضامین و تبیین‌ها آگاه می‌کند» (همان، 203)؛ این در حالی است که‌‌ میشل فوکو به این مفهوم، به‌کلی بدبین است و بازاندیشی را در بازتولید اشکال سلطه با روابط قدرت همراه می‌داند؛ به هر روی، بازاندیشی از ویژگی‌های مهم‌ زندگی مدرن و همواره محل نزاع بوده است (نک به علامه و نواح، 1398).

 

امکان‌ بازاندیشی در علم مدنی و عقل عملی فارابی

به سیر بحث دربارۀ کتاب بازاندیشی عدالت بازگردیم. شاید این پرسش پیش بیاید که چگونه لفظ «بازاندیشی»، که چنین معنای گسترده‌ای در علوم اجتماعی دارد، برای اثری در حوزۀ عدالت اجتماعی، تنها در معنای لغوی آن به کار رفته است؟ واعظی از منظر فلسفۀ سیاسی به عدالت اجتماعی نگاه می‌کند و این صحیح است. ما باید انتظار داشته باشیم او از منظر خود و نه علوم اجتماعی به عدالت نگاه کند. نکتۀ مهم اینکه به بهانۀ ذکر این لفظ در عنوان کتاب، می‌توانیم به اهمیت بازاندیشی دربارۀ عدالت توجه کنیم. مسئله این است که ما دست‌کم طی قریب به یک‌ونیم سدۀ اخیر در سطح نهضت‌های اجتماعی و سیاسی و طی چهار دهۀ اخیر در سطح نظام سیاسی خواهان عدالت اجتماعی بوده‌ایم. اگر امروز در وضعیت عقب‌ماندگی قرار داریم، بخشی بدان علت است که در طلب عدالت تنها به معرفت پیشین و سنت توجه کردیم و از بازاندیشی در خصوص اعمال اجتماعی خود غافل بوده‌ایم. برای لحظاتی ذهن خود را از معنای مدرن بازاندیشی دربارۀ عدالت رها کنیم. این بازاندیشی به‌ویژه در دورۀ پس از انقلاب و با آشکار شدن ناکامی‌ها در سطح حکمرانی برای ما بسیار ضروری است. از واعظی به‌عنوان کسی که در سطح فلسفۀ سیاسی در زمینۀ عدالت اجتماعی تحقیق می‌کند، انتظاری نیست به بازاندیشی دربارۀ عدالت بپردازد. هرچند پژوهش‌های فقهی او ناگزیر باید واجد چنین بعدی باشد، اما از واعظی انتظار می‌رود در ترسیمی که از ساخت کلان پژوهش دربارۀ عدالت اجتماعی دارد، جایی برای بازاندیشی باز کند. مفهوم بازاندیشی، دست‌کم آنچه ما از مفهوم بازاندیشی نیاز داریم، اگرچه در آرای گیدنز و دیگران امری مدرن معرفی می‌شود، در حکمت عملی، به‌ویژه در فلسفۀ اسلامی مفاهیمی مشابه آن وجود دارد که به‌نحوی بارقه‌وار به آن‌ پرداخته شده است.
یکی از مهم‌ترین جرقه‌ها در تشریح اهمیت بازاندیشی را فارابی در تأسیس فلسفۀ اسلامی روشن کرده است. فارابی آنگاه که دربارۀ علم مدنی می‌نویسد و از کارکرد علم مدنی در حکمرانی می‌گوید، به مفاهیمی شبیه به بازاندیشی اشاره می‌کند. او استدلال می‌کند که علم مدنی دانش لازم برای حکومت فاضله را در دو رکن ترسیم می‌کند: یکی از آن دو رکن، نیرویی است که بر اثر تمرین و تجربۀ بسیار در حکمرانی به دست می‌آید. او در جایی دیگر، از مفهومی در زمینۀ عقل عملی استفاده می‌کند که مقصود از تجربۀ اجتماعی را مدون می‌کند؛ مفهوم «عقل عملی بالفعل». در نظر فارابی تعریفی از عقل عملی وجود دارد که برخلاف مفهوم رایج کنونی آن است، از نظر او عقل عملی فراتر از انگیزه، حیث اندیشه‌ای دارد و‌‌ مدرک و حکم‌کنندۀ‌‌ بایدهاست. فارابی استدلال می‌کند ما دو سطح از عقل عملی داریم: یکی عقل عملی بالقوه که از عقل نظری و وحی، هست‌ها را می‌گیرد و به انجام بایدهایی حکم می‌کند و دیگری عقل عملی بالفعل که پس از عمل به احکام عقل عملی بالقوه و حصول تجربه، از طریق تجمیع و بازاندیشی و جمع‌بندی این تجربه‌ها به دست می‌آید. غرض آنکه مفهومی شبیه به بازاندیشی، هرچند در وضع کنونی تفکر اسلامی و عقل عملی جایگاهی ندارد و چه‌بسا ممتنع به نظر برسد، در آغاز حکمت اسلامی موردتوجه بوده و با نظریه‌پردازی فارابی دربارۀ عدالت، با غایت‌گرایی، عقل عملی، حکمت عملی و علم مدنی همراه است. احیای این زنجیره از امکان‌ نظری می‌تواند «بازاندیشی» را نه در برابر «سنت» که برآمده از آن برای ما به ارمغان بیاورد.
واعظی بر کرسی فلسفۀ سیاسی نشسته و دربارۀ عدالت اجتماعی سخن می‌گوید. این جایگاهی نیست که از آن انتظار بازاندیشی دربارۀ عدالت را داشته باشیم، اما انتظار تأکید بر اهمیت آن منطقی است، همان‌گونه که فارابی در زمانۀ خود کم‌وبیش چنین کرسی‌ای را ایجاد کرد و بر فراز آن نشست، اما فراموش نکرد که در نظریه‌ای که برای احصا و بازتعریف علوم طرح می‌کند یا در تعریفی که برای علم مدنی و عقل عملی پیش می‌کشد، بر جایگاه عقل عملی بالفعل و بازاندیشی در کنش‌های مبتنی بر عقل عملی تأکید کند و تجربه‌های حاصل از آن را یکی از دو رکن علم مدنی بداند. رهایی واعظی از کنکاش‌های مفهومی دربارۀ عدالت و ارجاع به ارتکاز، فارغ از پذیرش یا عدم پذیرش نظر او، کوشش ارزشمندی برای نشان دادن بی‌اهمیتی یا کم‌اهمیتی مفهوم‌شناسی عدالت است؛ بااین‌حال احیای کنکاش نظری و عقلی در خصوص عدالت، که بی‌شک یکی از تأثیرات کتاب بازاندیشی عدالت اجتماعی بر مخاطبان آن است، این نگرانی را برجسته می‌کند که فضای اندیشه‌ورزی درمورد عدالت آکنده از تدقیق‌های نظری و کنکاش‌های عقلی شود و درنتیجه جا برای بررسی و بازاندیشی تجاربی که از قضا بیشترین تأثیر را در برآمدن عقب‌ماندگی در عدالت داشته است، بیش از پیش تنگ شود.

 

پیامد انتزاع «بازاندیشی عدالت اجتماعی» از زیست‌بوم فکری

این نوشته در جاهایی که به متن کتاب بازاندیشی عدالت اجتماعی نزدیک می‌شد، بیشتر بر فصل نخست این کتاب متمرکز بود. دیگر فصل‌های کتاب نیز اهمیت و قابلیت بررسی دارند که این نوشته مجالی برای چنین کاری ندارد. آن‌قدر هست که بتوان گفت تردید و تردد لحن نگارش کتاب بین سبک تحلیلی و قاره‌ای و درنهایت رجحان سبک تحلیلی از جانب مؤلف باعث شده تا ارزش‌های کتاب ذیل انتزاع آن از زیست‌بوم فکری و فرهنگی نادیده گرفته شود. به‌دلیل همین انتزاع از زیست‌بوم فکری است که به‌عنوان نمونه در مبحث چرایی عدالت، به‌رغم ارجاع مکرر به حسن ذاتی عدل و قبح ذاتی ظلم، محقق هیچ اصراری ندارد پایگاه فکری خود را بازخوانی‌ این اصل مهم در سنت فکر اسلامی و دیگری‌ها آن قرار بدهد. گویی برای محقق هیچ اهمیتی ندارد که نگرش ذاتی بودن عدل چگونه در دورۀ کنونی به‌دست رقیبانی در اندیشۀ اسلامی، در سطح تئوریک و رتوریک تخریب می‌شود، و از دل ویرانی این نگرش چگونه یک نواشعری‌گری ویرانگر عدل، و البته عقل، در حال برخاستن است. به‌دلیل همین انتزاع از همین زیست‌بوم فکری و اینکه حتی در لبه‌های سیال و فرهنگی تاریخی نیز کتاب به عینیت‌های اجتماعی و فکری ارجاع نمی‌دهد، به‌احتمال زیاد نه‌فقط بر کنش‌های معطوف به عدالت که حتی با پژوهش‌های راجع به عدالت اجتماعی نیز ارتباط برقرار نکند.

جستجو
آرشیو تاریخی