دانشیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی
حجتالاسلاموالمسلمین احمد واعظی، یکی از پژوهشگران و تیزاندیشان در ساحت عدالت اجتماعی به شمار میآید که در چند سال گذشته، ژرفکاوی حولِ محور «عدالت اجتماعی» همواره از دغدغههایش بوده است؛ ارزشی که میتوان آن را شاهکلید ارزشهای اسلامی و اجتماعی دانست و اکثریت قریببهاتفاق اندیشوران مسلمان و گاه غیرمسلمان، آن را در ذهن و ضمیر و تأملورزیهای خود داشتهاند. واعظی پیشتر نیز کتابهایی دراینباره نوشته است، یکی با عنوان «جان رالز: از نظریه عدالت تا لیبرالیسم سیاسی» (1386) که به اندیشۀ عدالت یکی از فیلسوفان سیاسی مهم در دورۀ معاصر میپردازد که در دو دهۀ اخیر هماره موردتوجه عدالتپژوهان بوده است. در کتاب بعدی با عنوان «نقد و بررسی نظریههای عدالت» (1388) به تحلیل و نقد نظریههای متعدد عدالت مانند نظریۀ عدالت فیلسوفان کلاسیک، نظریۀ عدالت دیوید هیوم، مظهر تجربهگرایی فیلسوفان عصر روشنگری، نظریۀ عدالت کانت، نماد عقلگرایی دورۀ روشنگری، نظریۀ عدالت رالز، نظریۀ عدالت رابرت نوزیک و فردریش هایک، که از اختیارگرایان (Libertarians) و نئولیبرالها هستند و عدالت جامعهگرایان با بررسی دیدگاه مایکل والزر و مکاینتایر پرداخته است. کتاب بعدی «مطهری و عدالت» نام دارد که در واقع او نمایندۀ اسلام سیاسیاجتماعی به شمار میرود و فهم نظریۀ عدالت او میتواند، نگرشی متفاوت در این قلمرو به شمار آید.
اثر جدید واعظی با عنوان «بازاندیشی عدالت اجتماعی؛ چیستی، چرایی، قلمرو» را بهتازگی انتشارات بوستان کتاب در ۲۵۶ صفحه منتشر کرده است. این نوشتار چهار فصل دارد. تحقیق و نظریهپردازی در زمینۀ عدالت اجتماعی، میدان وسیعی از مسائل و موضوعات را در بر میگیرد که برخی بر برخی دیگر، تقدم رتبی و منطقی دارند. به نظر میرسد که مباحث نظریۀ عدالت اجتماعی را میتوان در چند امر رصد کرد: اول مفاهیم (مفاهیم همسو، ناهمسو، نسبتسنجی با مفاهیم دیگر)؛ دوم مبانی که انواع مفروضها و بنیادهای نظری عدالت اعم از مبانی جهانشناختی، خداشناختی، انسانشناختی و جامعهشناختی را در بر میگیرد؛ سوم اصول و معیارهای عدالت اجتماعی که هستۀ مرکزی نظریۀ عدالت به شمار میرود؛ چهارم راهبردها و راهکارها که هموار شدن مسیر جامعه بهسوی عدالت را نشان میدهد؛ پنجم موردتوجه قرار گرفتن شاخصها که البته نمیتوان آن را جزء اصلی نظریۀ عدالت به شمار آورد، اما به ما بیان میکند که جامعه به چه میزانی از عدالت دست یافته یا ناکام مانده است. از میان این مراحل، در این یادداشت بیشتر در جستوجوی پاسخ به پرسشهای نخست و بنیادین عدالت اجتماعی مانند چیستی، ماهیت، چرایی و نسبتسنجی با مفاهیم مرتبطیم و درنهایت کوشیدهایم تا نظریۀ «ارزش اخلاقی فراگیر و خودبسنده عدالت» را مرور کنیم. بهطبعاً پرسشهای نخست اموری هستند که مقدم بر دیگر مباحث عدالت اجتماعیاند.
چیستی عدالت اجتماعی
فصل اول کتاب به چیستی عدالت اجتماعی پرداخته شده که از مباحث دقیق کتاب و حاصل سالها تکاپوی نگارنده در این عرصه است. او در نوشتۀ خود حول چیستی عدالت اجتماعی، بهصراحت بیان میکند: «ایدۀ مرکزی من آن است که عدالت دارای سطحی از معنای ارتکازی است که نه تغییرات اجتماعی و فرهنگی در آن تأثیر میگذارد و نه برداشتها و تلقیها از چگونگی استقرار و فعلیت بخشیدن به آن، در این ساحت معنای ارتکازی و تجریدی، خللی وارد میآورد». (واعظی، 19)
یکی از چالشیترین مباحث عدالت اجتماعی، تعریف آن است. ازآنجاکه این مفهوم دارای ابعاد و ساحتهای مختلف است نمیتوان آن را به برابری یا رعایت استحقاقها و مانند این، تعریف کرد و طیف متنوعی از امور و عناوین میتوانند منشأ درک عدالت قرار گیرند، اما هیچیک نمیتوانند اصل مسئله را نمایندگی کنند، لذا نویسندۀ کتاب بر این باور است که بهتر است برای فهم عدالت، عناصر معناساز عدالت را در چند امر محدود فهرست کرد. او عناوینی مانند برابری، دادن سهم هر صاحب سهم و رعایت استحقاق را نام میبرد و درنهایت بر سطحی از فهم ارتکازی از عدالت و بیعدالتی در میان انسانها اشاره میکند که توافق در معنای عدالت را ممکن میسازد.
نویسنده بر این باور است که نمیتوان عدالت اجتماعی را به عدالت توزیعی فروکاست، بلکه عدالت اجتماعی قلمرویی گستردهتر و فراتر از قسم توزیعی آن دارد. او در چیستی عدالت اجتماعی بر این مهم تأکید دارد که تلقی از عدالت، امری بهشدت «فرهنگپیچ» است و محتوای فرهنگی یک جامعه و باورها و نظام ارزشی حاکم بر یک جامعه، در درک افراد آن جامعه از عدالت تأثیرگذار است (واعظی، 68)؛ لذا دارای برداشتهای متفاوت و تاریخمند است.
بحث دیگری که در فصل اول طرح شده است، بحث مهم گذر از تلقی اخلاقیسیاسی به تلقی اجتماعیسیاسی از عدالت است. او معتقد است که برخلاف تلقی اخلاقیسیاسی که در آن، در دوران مدرن، نه درک مشترک از عدالت، اساس جامعه است و نه عرصۀ سیاست، عرصه شکوفایی فضایل انسانی است، عدالت در عرصۀ سیاست، ابزاری است برای رهایی از ترس و نگرانیهای وضع طبیعی (واعظی، 78). او معتقد است که عدالت از معقولات ثانی فلسفی است و ذهن انسان آنها را از رفتارها و احکام صادره انتزاع میکند.
با آنکه عدالت، ارزشی فراگیر، مطلق و ذاتی است و کمتر مکتبی با آن مخالفت کرده است اما در دورۀ جدید گاهی مخالفتهایی با آن شده و میشود که بیشتر در مکتب لیبرالیسم و نئولیبرالیسم قابلردیابی است. نظریههای عدالت اجتماعی، توزیع عادلانه مواهب، خیرات، رفاه و مانند آن، گرچه قالبهای متنوعی به خود گرفته است و صورتبندی استدلالی متفاوتی دارد، اما معمولاً با اتکا به درونمایۀ لیبرالیسم کلاسیک و برای دفاع از ارزشهای لیبرالی و صیانت از تلقی حداقلی از دولت و اختیارات آن و مخاطرات دخالت دولت در نظم طبیعی بازار آزاد، برخی از متفکران با هرگونه تصویری از عدالت اجتماعی مخالفت میکنند. بهویژه در اندیشۀ غربی، گاهی رویکردهای انتقادی به عدالت اجتماعی وجود دارد که از آن جمله میتوان به اموری چون بنیادگرایی اخلاقی و استبداد، بیمعنی بودن عدالت اجتماعی و غیرعملی بودن عدالت اجتماعی اشاره کرد.
چرایی عدالت اجتماعی
در فصل دوم دربارۀ یکی از اساسیترین مباحث عدالت اجتماعی یعنی چرایی و ضرورت آن بحث میشود و در آن دیدگاه لیبرالیسم، که گاهی به نفی عدالت اجتماعی میانجامد، تحلیل و نقد میشود. این امر بیشتر از آنجا ناشی شده است که مخالفان عدالت تصور میکنند بازار آزاد میتواند همۀ امور جامعه را سامان بخشد؛ این در حالی است که درنهایت باید اقتدار دولتها را در شکلی معقول و منطقی مهار کرد و از طریق نظارت دولتها بر روند امور، زمینه و بسترهای لازم برای رسیدن به عدالت را فراهم کرد. نویسنده در این فصل به نقد دیدگاه رالز و نوزیک میپردازد، زیرا رالز متأخر و نوزیک، رویکردی نااخلاقی به ارزشمندیِ عدالت دارند، درحالیکه از منظر عقلی و اسلامی، ارزشمندی عدالت، ذاتی و دور از هرگونه قرارداد و اعتبار است.
یکی از مباحث مهم نظری دیگر که به کاربست عدالت هم مرتبط است، نوع رویکرد به عدالت است، در این قلمرو گاهی بحث از رویکرد حداکثری است که همۀ امور را برعهدۀ شرع میداند، و گاهی از رویکرد حداقلی سخن میگوید که داوری شریعت در عدالت و مصادیق آن را خاص دورۀ نزول میداند؛ لذا باور دارد که برای دورۀ جدید باید به برداشتهای عقلی و عرفی بسنده کرد. گاهی نیز با رویکرد اعتدالی روبهرو هستیم که برای مثال، شهید مطهری طرح میکند و بر همراهی و همگامی نقش معرفتی شریعت با درک عقلانی از عدالت تأکید دارد. همچنین باید توجه داشت که برای اجرای اوامر قرآنی در عدالت، که تأسیسی هستند، جامعۀ اسلامی به مدیریت صحیح و الگوی عملیاتی عدالت نیاز دارد و نمیتوان همۀ بار معرفتی استقرار عدالت را بر دوش فقه نهاد، بلکه باید در کنار آن از اخلاق، حقوق و دیگر دانشها نیز بهره گرفت.
نویسنده در فصل سوم به نسبت عدالت با دیگر ارزشهای اجتماعی پرداخته و بر این امر تأکید کرده است که در میان ارزشهای اسلامی، عدالت، برترین ارزش است. همچنین به این امر اشاره کرده است که برخی با توجه به اصل نسبیت، جوامع لیبرالی معاصر را بهدور از بنیان ارزشی میدانند، اما در اندیشۀ اسلامی، بنیاد ارزشها پای در آموزههای وحیانی دارند و دارای ثبات، اطلاق و استواریاند. ارزشهای سیاسیاجتماعیِ متعددی مانند تعهد به اصول شریعت در حکمرانی، فقرزدایی، به دست آوردن رضایت مردم، حفظ کرامت انسان، نگهبانی از اخلاق اسلامی، شایستهسالاری و انسجام جامعۀ اسلامی وجود دارد که میتواند حرکت آن را بهسوی عدالت تضمین کند.
راه ناتمام نظریهپردازی عدالت
با آنکه چهار دهه از انقلاب اسلامی ایران میگذرد که دغدغۀ اصلی آن را میتوان عدالت اجتماعی نامید، متأسفانه باید باور کرد که جامعۀ علمی ما همچنان به یک نظریۀ منسجم و دقیق در باب عدالت اجتماعی از منظر اسلامی دست نیافته است؛ این در حالی است که ما بیش از هر زمان به این مهم نیاز داریم. زمانی میتوان به قانون و برنامۀ عادلانه دل بست که نظریهای دقیق و سَخته، در پشتیبانی این امور وجود داشته باشد و تصمیمسازان و قانونگذاران از آن فهم و درک عمیقی داشته باشند، امری که در جامعۀ ما رخ نداده است و ما تا رسیدن به گام مطلوب در اندیشۀ اسلامیقرآنی راهی طولانی در پیش داریم. در راستای این مهم، نویسنده در فصل آخر به نظریۀ «ارزش اخلاقی فراگیر و خودبسندۀ عدالت» میپردازد که در واقع نظریۀ نویسنده و برگرفته از مباحث فصل اول و دوم و سوم کتاب است و بر سه امر کلیدی تأکید دارد: ۱. عدالت، ارزش اخلاقی است؛ ۲. ارزشمندی آن، خودبسنده است؛ ۳. ارزشمندی و الزامآوری عدالت، عام و فراگیر است. برای بیان این نظریه، نویسنده به ارکان مفهومی، ارزشی و موضوعی آن پرداخته است. در رکن مفهومی اشاره شده است که تعابیر متنوع از عدالت مانند اعطای حق، نبود تبعیض، نبود جانبداری، برابری، استحقاق، توازن و اعتدال داخل حریم معنایی و مفهومی عدالت نیستند، بلکه هریک از آنها میتوانند منشأ انتزاع و درک مفهوم عدالت قرار گیرند. در رکن ارزشی بر اخلاقی بودن عدالت، خودبسندگی، ذاتی بودن و اطلاق آن اشاره شده است. رکن موضوعی نظریه به فراگیری ارزشمندی اخلاقی عدالت پرداخته است. این بخش هرچند عهدهدار «نظریۀ ارزش اخلاقی» است، اما به نظر میرسد بحث کامل و تمامی نیست و به مباحث چندلایه و بیشتری نیاز دارد تا به نظریهای تمامعیار تبدیل شود، هرچند برای رسیدن به نظریه ظرفیتهای خوبی دارد. در واقع باید برخی از مباحث و مبانی و مفروضات عدالت را نهایی تلقی کرد و به سراغ چالشهای نظری مانند بحث «تزاحمات عدالت» رفت؛ چراکه بسیاری از حکومتها به بهانۀ امنیت، عدالت را به قربانگاه میفرستند، حال آنکه عدالت، خود عامل کلیدی امنیت است. یا بحث رابطۀ عدالت و آزادی که بسیاری از نظامها بهویژه نظامهای خودکامه به بهانۀ ایجاد عدالت، آزادی شهروندان را نادیده میانگارند، درحالیکه آزادی سهم مهمی از حقوق را در خود دارد. مفهوم مرکزی عدالت، احقاق حق و برپایی حقوق و استیفای آن است، مگر میتوان برای احقاق حقوق و عدالت، آزادی را نادیده گرفت.
نکتۀ دیگر آن است که جامعۀ اسلامی امروزه بیش از هر زمان به ارائۀ معیارها، راهبردها و راهکارهای عدالت نیاز دارد. همانگونه که بیان شد، به بیان کتاب، معنایی ارتکازی و اولیه از عدالت در ذهن همگان وجود دارد و آن را میپذیرند، اما برای آنکه جامعه بتواند عدالت را بهشایستگی مطالبه کند و راه و بیراه را بشناسد، نیاز دارد تا معیارهای آن را بفهمد و بر اساس آن راه پوید. همچنین برای آنکه قانونگذاران، مدیران و کارگزاران بتوانند در مسیر عدالت گام بردارند، به راهبردها و راهکارهای عدالتِ برگرفته از عقل و نقل و تجربۀ بشری نیاز دارند تا با ریلگذاری درست و مسیرسازی شایسته در قانون و برنامهها آن را عملیاتی کنند. در کنار بحث چیستی و چرایی عدالت باید به شاخصهای عدالت اجتماعی در عرصههای مختلف پرداخت تا مدیران و تصمیمسازان در روند و فرایندی معقول و منطقی به طراحی برنامهها و قوانین بپردازند و در فراگردی آسیبشناختی، بسترهای سنجیدۀ رسیدن به عدالت اجتماعی را فراهم آورند. امید است که نویسندۀ کتاب در آثار بعدی به این نیاز توجه کند.