از الجزیره تا منتدی الشرق

گفت‌وگوی اختصاصی مجلۀ باور با وضاح خنفر مدیر الجزیره در بهار عربی و نویسندۀ کتاب نخستین بهار

وضاح خنفر فعال رسانه‌ای و اندیشه‌ورز فلسطینی‌تبار ساکن استانبول است که در سال  1997 کار خود را در شبکۀ الجزیره آغاز کرد و در سال 2006 مدیر کل این شبکه شد. این شبکه در زمان مدیریت وی به رسانه‌ای جهانی تبدیل گشت. با این وجود او در میانه بهار عربی و در سال۲۰۱۱ از مدیریت این شبکه استعفا داد و در سپتامبر همان سال به‌عنوان یکی از 100 اندیشه‌ورز در سیاست خارجی انتخاب و از سوی شرکت فست کمپانی به‌عنوان یکی از خلاق‌ترین مدیران اجرایی شناخته شد. وضاح خنفر در سال 2012 منتدی الشرق را با هدف زمینه‌سازی برای آگاهی بخشی به مسلمانان، با نگاهی امتی و در سه بخش مطالعات راهبردی، مطالعات آکادمیک، و جوانان در استانبول تأسیس کرد. منتدی الشرق هم‌اکنون در سه شهر ژنو، لندن و کوالالامپور شعبه دارد. وضاح خنفر در این مصاحبه آنلاین با مجله الهیاتی باور پیرامون وجه تسمیه کتاب به نخستین بهار،رویکرد پردازش به سیره رسول خدا و پیگیری ایده هم‌گرایی کانون‌های قدرت جهان اسلام از الجزیره تا نخستین بهار به گفت‌و‌گو نشسته است.

آقای وضاح، ترجمۀ کتاب شما در ایران به‌خوبی مورد استقبال قرار گرفته و در مدت زمان کمی به چاپ دوم رسیده است. نخستین پرسش من دربارۀ نام کتاب است، «الربیع الاول» یا نخستین بهار. دربارۀ عنوان کتاب دو نکته وجود دارد، نخست اینکه عنوانی این‌گونه برای کتاب‌هایی که با موضوع سیره نوشته می‌شوند خیلی معمول نیست. از طرفی به نظر می‌رسد که این عنوان با اصطلاح بهار عربی بی‌ربط نباشد. افراد مختلف دراین‌باره سخن گفته‌اند، اما من می‌خواستم از زبان خود شما دراین‌باره بشنوم.
واژۀ بهار معمولاً نشانۀ آغاز زندگی شکوفا و پربار است، پس این بهار اساساً بهار امت اسلامی است که با رسول‌الله (ص) آغاز شد. این دلیل نامگذاری کتاب به نخستین بهار است. اما واژۀ «نخستین» اینجا به دو دلیل آمده است؛ اول اینکه تجربۀ اسلامی بنیان‌نهادن یک جامعه، امت و حاکمیت با رسول خدا (ص) آغاز شد، پس این نخستین بهار امت بود که امت را به‌سوی شکوفایی خود رهنمون ساخت. دیگر اینکه رسول خدا (ص) در ماه ربیع‌الاول چشم به جهان گشودند. اما نسبت این بهار با واژۀ بهار در اصطلاح‌شناسی سیاسی معاصر که به انقلاب‌های تحول‌خواه در چند سال اخیر اطلاق می‌شود نیز درست است. در این بین تعبیر بهار عربی نیز بر اساس یک نحو نام‌گذاری که از قبل آغاز شده بود شکل گرفت، چراکه ریشۀ این اصطلاح به اروپا بازمی‌گردد و از جهان عرب ریشه نگرفته است. با خود این‌گونه می‌گفتم که بنیان‌نهادن یک وضعیت جدید و تغییر یک وضعیت فاسد و تباه در روزگار رسول خدا (ص) یک الگو و اسوه قلمداد می‌شود، از همین رو خواستم تا جهت‌گیری‌های راهبردی و سیاسی زندگانی رسول خدا (ص) را مورد مطالعه قرار دهم، و اینکه ایشان چگونه توانستند یک وضعیت نوین ژئوپلتیک و راهبردی را بنیان گذارند که در واقع می‌توان آن را انقلابی حقیقی و بنیادین تلقی کرد که با انقلاب‌های ویرانگر یا انقلاب‌هایی که به جنگ داخلی منتهی می‌شوند یا انقلاب‌هایی که همه‌چیز را ریشه‌کن کرده و نابود می‌سازند تفاوت می‌کند، انقلابی با روشی یکتا، از همین رو بهار است، چون آغازی نو است برای زندگی امت، و نخستین بهار است چون نخستین تجربۀ امت اسلامی است به‌سوی جهان سیاست و جامعه و جهان اندیشه.

به تجربۀ شما در مدیریت شبکۀ الجزیره بازمی‌گردم. در آن ایام شما ایده و طرحی داشتید مبنی بر گردهم‌آوردن سه کانون اصلی قدرت جهان اسلام که تمدن اسلامی را شکل دادند، یعنی ایرانی‌ها، عرب‌ها و ترک‌ها. برخی از اساتید در سخنانشان پیرامون کتاب بر این امر تأکید داشتند که کتاب به مسائل واگرایانه نمی‌پردازد، بلکه گونه‌ای تلاش برای هم‌گرایی در کتاب دیده می‌شود. آیا می‎‌توان گفت ایدۀ سابق شما سهمی در این کتاب نیز داشته است، و دیگر اینکه آیا شما هنوز آن ایده و طرح را دنبال می‌کنید یا اینکه دل‌سرد شده و از آن دست کشیده‌اید؟
تشکر می‌کنم از پرسش خوب شما. در پاسخ باید بگویم که من ایمانی بی‌چون‌وچرا به مفهوم امت دارم، و امت ما در قلب خود متشکل از عرب‌ها، ترک‌ها، ایرانی‌ها و کردها است. این اقوام با هم‌افزایی مداوم خود آنچه را امروز تحت عنوان تمدن اسلامی می‌‌شناسیم تجهیز کردند، و مرکز ژئواستراتژیک امت اسلامی را تشکیل دادند. البته این به معنی کم‌دانستن نقش دیگر اقوام مسلمان نیست، بلکه واقعیتی تاریخی را توصیف می‌کند. پس، اینکه این اقوام با تأکید بر اختلافات اتحادشان را از دست دهند سبب ازهم‌گسیختگی‌شان می‌شود و چیزی جز ضعف و عقب‌ماندگی امت را در پی نخواهد داشت. اما تمرکز بر مفاهیم هم‌افزا، که اختلافات را به رسمیت می‌شناسند بدون اینکه به برخورد منجر شوند، روشی است که من از سیرۀ رسول خدا (ص) و تاریخ اسلام و وضعیت زندگی معاصر می‌فهمم، چراکه وضعیت زندگی معاصرمان به ما می‌گوید که قاره‌ای همچون قارۀ اروپا که از جهان اسلام ما از نظر دینی و زبانی و اجتماعی و قومی متفرق‌تر و ازهم‌گسیخته‌تر است، توانست به یک وحدت اقتصادی و هم‌افزایی سیاسی دست پیدا کند، و توانست خود را از قرن‌ها جنگ و نزاع رهایی بخشد، و خود را به‌عنوان یک مرکز اقتصادی و ژئوپلتیک در جهان معرفی نماید. من با توجه به این مسئله از خود می‌پرسم آیا جهان اسلام ما به‌ویژه بخش شرقی آن نباید از آنچه می‌بیند پند گیرد؟ نباید دریابد که ازهم‌گسیختگی سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی ما همۀ ما را تضعیف خواهد کرد و هیچ‌یک از ما از این وضعیت پیروزمند بیرون نخواهد آمد، بلکه جملگی شکست خواهیم خورد؟ بله، من همچنان به این ایده ایمان دارم و همچنان در منتدی‌ الشرق که بعد از بیرون آمدنم از شبکۀ الجزیره آن را بنیاد نهادم در راه آن قدم برمی‌دارم. ده سال است که برای ایجاد سازوکارها و سیاست‌های اقتصادی و ژئوپلتیک و راهبردی بین این ملل و اقوام کار می‌کنم تا به دور از درگیری و نزاع در وضعیت خود به‌گونه‌ای هم‌افزا تجدیدنظر کنند و خود را از دنباله‌روی غرب رها سازند و از یوغ سیطرۀ قدرت‌هایی خلاصی یابیم که ما، فرزندان منطقه‌ای که شرق می‌نامیم، را اسباب جنگ و تسویه‌حساب با مخالفانشان و ابزاری برای محقق‌ساختن مصالح خود به دور از مصالح ما و به دور از آیندۀ درخشانمان تلقی می‌کنند.

ما هم امیدواریم این آرزو محقق شود. جناب  آقای وضاح، شما در کتاب خود بر نقش نسل‌ها تأکید می‌کنید و به‌عنوان یک تحلیل نو از مکه و مدینه تحلیلی نسلی به دست می‌دهید و بر جوانی اسلام و پیری شرک و کفر تأکید می‌کنید، و اینکه اسلام در مقابل مشرکان و کافران از قدرت و پویایی جوانی بهره می‌برد. از سویی می‌بینیم که شما در منتدی الشرق که به آن اشاره کردید نیز بیشترِ انرژی خود را برای تربیت جوانانی آگاه مصروف داشته‌اید. آیا توضیحی دراین‌باره دارید؟
نخست بگویم من از کسانی هستم که ایمان دارم اسلام در آیندۀ جهان استقرار خواهد گرفت، و کتابم را با فصلی با همین عنوان به پایان بردم. چرا من به این امر باور دارم؟ چون اگر رسالت رسول خدا (ص) آخرین رسالت‌هاست، و اگر رسول خدا (ص) آخرین پیامبران است، این بدین معنی است که متنی که بر ایشان نازل شده تا برپایی قیامت گشوده خواهد بود  و این متن در ذات خود گشوده به‌سوی آینده است و در تودرتوی گذشته باقی نمی‌ماند، و صرفاً کتابی توصیفی هم نیست. این باور ما مسلمانان است، اینکه قرآن کریم متنی گشوده تا برپایی قیامت و متنی گشوده برای تمام انسان‌هاست و فقط به مسلمانان اختصاص ندارد، چراکه الله تعالی رسول خود را برای تمام بشریت فرو فرستاد و فرمود: «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيراً وَ نَذِيراً» (و ما تو را جز [به سِمَت‌] بشارتگر و هشداردهنده براى تمام مردم نفرستاديم). از همین رو می‌گویم که نوبه‌نوشدن آگاهی اسلامی باید رسالت محمدی را تا برپایی قیامت زنده نگاه دارد، و عدم بازنگری در آن آگاهیْ ما را در گذشتۀ خود فرو خواهد بست. این بزرگ‌ترین بیماری امت اسلامی است. مشکل آن است که پاسداران این آگاهی در بیشتر اوقات ترجیح دادند سر سلامت از این معرکه به در برده و به متون اولیه بسنده کنند و از تجدید و نوبه‌نوشدن دوری گزینند؛ بیشتر ایشان سرباز زدند از اینکه در معانی آیات قرآن و سیرۀ رسول خدا (ص) عمیق شوند و از آن برای زمان اکنون، البته با حفظ اصول اصلی، درّی گرانبها برگیرند. بله، جوانان از هر کسی بهتر این مسئله را فهم می‌کنند. در واقع بدون جوانان، نوبه‌نوشدن معنا نخواهد داشت. بدون جوانان امید به آینده بی‌معنا خواهد بود. از همین رو می‌گویم که این دین را در وهلۀ نخست جوانانی که اصحاب رسول خدا (ص) بودند بر دوش کشیدند، جوانانی که بر سنت‌های حاکم آن روز شیوخ و پیران قریش شوریدند. اینکه رسول خدا (ص) جوانان را مخاطب هدف خود قرار داده بودند خود نشانه‌ای است بر اینکه او رسالتی برای آینده با خود آورده بود، رسالتی که بار آن را جوانان از همه بهتر به دوش می‌کشند. این همان چیزی است که حضرت در مکه انجام دادند و پس از مکه در مدینه نیز همین روش را ادامه دادند. ما که می‌خواهیم رسول خدا (ص) را الگوی خود قرار دهیم باید به جوانان بیش از دیگران راه بدهیم و مسئولیت‌های امت را بیش از دیگر اقشار جامعه به ایشان  بسپاریم، چراکه جوانان امین گوهر آن رسالتی‌اند که در آن آیندۀ موردنظر استقرار خواهد یافت. جوانان‌اند که می‌توانند این رسالت را رمزگشایی کنند و رازهای آن را آشکار سازند و سامانه‌های شناختی آن را بسازند. بی‌شک جوانان از کسانی که به گذشتۀ خود بیش از امروز و آینده اهتمام می‌ورزند تواناتر خواهند بود.

اما چند پرسش دربارۀ خود کتاب بپرسم، نخست اینکه شما کتاب خود را چگونه کتابی می‌دانید؟ آیا کتاب شما یک کتاب تاریخی است؟ یا کتابی سیاسی است؟ آیا یک کتاب راهبردی است؟ یا کتابی ترویجی است؟ آیا این کتاب علمی است؟ لطفاً بفرمایید.
این کتاب بازتابی است برآمده از تجربه‌ای شخصی به‌عنوان یک فلسطینی که یک سال پس از تباه‌شدن قدس و فلسطین به دنیا آمد. در آن روزگار می‌دیدم که مواجهۀ ما به‌عنوان فلسطینی و عرب و مسلمان در برابر صهیونیست‌ها بسیار ضعیف‌تر از آن چیزی بود که انتظار می‌رفت. دیدم که شکستی ریشه‌ای و روشی در شیوۀ اندیشه‌ورزی ما به‌ویژه در میان کسانی که اسلام را منبع و مرجع زندگی خود می‌دانستند وجود دارد. از همان زمان کودکی تلاش کردم که به تاریخ زندگانی رسول خدا (ص) بپردازم. از همان زمان سیره را دوست می‌داشتم و دربارۀ آن می‌خواندم. پس درس‌های بزرگی را در سیره یافتم که اگر امت در وضعیت معاصر خود این درس‌ها را برمی‌گرفت و به‌روز می‌کرد، می‌توانست بهتر به مقاومت بپردازد و بهتر با وضعیت معاصر خود مواجه شود. در این صورت امت می‌توانست دشمن خود را شکست دهد، اما متأسفانه به نظر من آن آسیب روشی و مزمن و کلاسیکمان در مدیریت و نگاهمان به وضعیت خودمان ما را به ضعف کشانید. این کتاب تلاشی است برای پاسخ به این پرسش‌ها. اما این کتاب نه یک کتاب سیره بلکه کتابی دربارۀ سیره است، یعنی اینکه این کتاب سیرۀ رسول خدا (ص) را بر اساس یک روش تحلیلی و ژرف برمی‌گیرد، به‌عنوان کتابی دربارۀ سیره که از رویکردی معاصر نیز بهره می‌برد. در این کتاب برخی آموخته‌های خود را به‌عنوان یک روزنامه‌نگار و به‌عنوان مدیر یک نهاد رسانه‌ای بر سیره تطبیق دادم، اینکه یک حادثه تاریخی را باید در سیاقش فهم کرد و باید آن را با نگاه به موازنۀ قدرت درک نمود، و اینکه باید با حادثۀ تاریخی با توجه به پیشینۀ آن حادثه یا خبر تاریخی برخورد کرد. در این بین از کتاب‌های تاریخی نیز بهره بردم که برخی عربی بودند و برخی بیزانسی و برخی فارسی. در این کار از برخی منابع آکسومی حبشی نیز بهره بردم، چراکه به نظر من ما مسلمانان در فهم جهان در آستانۀ ظهور حضرت رسول (ص) در قرن هفتم میلادی کوتاهی کرده‌ایم. من می‌خواستم ببینم که جهان در آن روزگار چگونه بوده و چه چیز از این جهان به مکه و مدینه رسیده بود. و رسول خدا (ص) و یاران ایشان موازنۀ قوا را در آن روزگار چگونه فهم کرده‌اند که توانستند در کمترین زمان ممکن، یعنی 20 سال، نقشۀ سیاسی جهان آن روز را دستخوش تغییری ریشه‌ای کنند، به‌گونه‌ای که می‌توانم از آن تحت عنوان بزرگ‌ترین شگفتانۀ تاریخ جهان یاد کنم، اینکه چگونه قدرت سوم نوینی که به دور از کانون‌های قدرت جهانی بود و پیشینه‌ای در فتح و گسترش قلمرو نداشت جایگزین دو امپراتوری بزرگ شد که دو قدرت جهان آن روز بودند. این کتاب به نظر من بین سیره و روش تحلیل معاصر و نگاه تاریخی به منابع جمع می‌کند، اما باید اضافه کنم که کتابی برای آینده است، چراکه می‌خواهد درس‌هایی از سیره برگیرد که برای استفاده در آینده کارساز خواهند بود.

پژوهشگران سیره در ایران اخیراً تلاش می‌کنند که سیرۀ رسول‌الله را از چارچوب نظامی و قالب غزوات و سرایا به در آورند تا از این رهگذر بتوانند به جنبه‌ها و ابعاد دیگر سیرۀ رسول‌الله بپردازند، به‌ویژه اینکه مستشرقان همواره تلاش می‌کرده و می‌کنند که رسول‌الله را پیامبر جنگ و شمشیربه‌دست به تصویر کشند. آیا چنین ایده‌ای در ذهن شما بوده و آیا در این امر موفق بوده‌اید یا خیر؟
در واقع من از چنین عقده‌ای در تعامل با سیرۀ رسول‌الله رنج نمی‌برم، چراکه این کتاب به ابعاد راهبردی و سیاسی می‌پردازد و کتابی مثلاً در تربیت اخلاقی یا دعوت انسانی نیست، چراکه ابعاد زندگانی رسول الله (ص) گونه‌گون‌اند، و من فقط به بعد راهبردی این زندگی پرداخته‌ام و مفاهیم و واژگانی که در یک بحث راهبردی استفاده می‌شوند معمولاً واژگانی مانند پیمان‎‌ها، جنگ، درگیری‌ها، توافق‌نامه‌ها و رسانه است، که از رهگذر آن آگاهی راهبردی شکل می‌گیرد. اما دربارۀ این اتهام شرق‌شناسان که می‌گویند رسول‌الله (ص) به‌واسطۀ شمشیر توانستند واقعیت را تغییر دهند، باید بگویم که هیچ مردی را در کل تاریخ نمی‌شناسم که توانسته باشد موازنۀ قوا در کل جهان را با این تعداد کم از درگیری‌ها و آسیب‌های ناچیز تغییر دهد. درگیری‌هایی که در زمان رسول خدا (ص) رخ دادند نزدیک به 80 غزوه و سریه بودند که تنها چندصد کشته از دو طرف برجای گذاشتند  و این بسیار شگفت است. کسانی که تاریخ جهان را ورق زده‌اند معمولاً پیش از آنکه به موفقیت دست یابند دست به کشتارهای بزرگی می‌زنند و ده‌ها هزار بلکه صدها هزار انسان را قربانی جاه‌طلبی‌های خود می‌کنند، از همین رو اتهامی این‌چنین به پیامبر خدا (ص) درست نیست. می‌شنیدم که یکی از مستشرقان می‌گفت از اسکندر و یا قیصر روم و یا داریوش بزرگ انتظار می‌رود که دست به شمشیر برند، اما از یک پیامبر انتظار چنین چیزی نمی‌رود. ایشان حضرت رسول را با حضرت عیسی (ع) و دعوت ایشان به تسامح مقایسه می‌کنند. در پاسخ باید بگویم که رسول‌الله آمده تا اسوه و الگویی باشد برای نسل‌ها یکی پس از دیگری تا برپایی قیامت، از همین رو شما در سیرۀ ایشان تمام مواردی  را که یک انسان امکان دارد به آن برخورد کند می‌یابید. اگر این پیامبر با هدف یاری حق و شکست باطل دست به شمشیر نمی‌برد، دیگر نمی‌توانست الگویی برای سیاستمداران و راهبرداندیشان باشد، و تنها یک الگوی اخلاقی می‌بود، همان‌طور که حضرت عیسی (ع) را صرفاً به یک الگوی اخلاقی تقلیل دادند. و بزرگ‌ترین دلیل بر این امر آن است که آن‌ها که خود را منتسب به حضرت عیسی می‌دانند بزرگ‌ترین کشتارهای جهان را از جنگ اول و دوم جهان و تا به امروز رقم زده‌اند. آیا تسامح حضرت عیسی (ع) بر اندیشۀ کنشگر سیاسی و راهبردی غربی بازتاب یافته است؟ خیر، بازتاب نیافته است. چرا؟ چون در سیرۀ حضرت عیسی چیزی که ایشان را در مسائل راهبردی و کارزار رهنمون سازد نیافته‌اند. اما اگر به سیرۀ محمد (ص) بازگردیم خواهیم دید که یک کنشگر راهبردی یا یک سیاستمدار و یا یک فرماندۀ نظامی می‌تواند از سیرۀ آن حضرت بهترین راه‌های تعامل با مسائل راهبردی و سیاسی و نظامی را استفاده کند، اگر اخلاقی باشید همین‌طور، اگر یک مربی اجتماعی باشید همین‌طور و اگر یک فرد اقتصادی باشید هم همین‌طور. پس می‌توانیم بگوییم که سیرۀ حضرت رسول (ص) همۀ آن چیزی را که یک انسان معاصر و حتی یک انسان که در آینده پا به عرصۀ این جهان خواهد گذاشت بدان نیازمند است تأمین می‌کند، پیامبری که متن را فعلیت بخشید، متنی که پس از آن تا روز قیامت متن دیگری فرو نخواهد آمد. در واقع به نظر من این از کمال نبوت است که رسول‌الله (ص) از تمام ابزارهایی که باید استفاده شوند بر اساس حکمت و اخلاق والا و مبتنی بر ارزش‌های رفیع بهره بردند تا آنچه باید محقق می‌شد محقق شود.

 

برخی از اساتیدی که با آن‌ها صحبت کردیم از ضرورت شکل‌گیری سازوکاری برای رسیدن به اصولی جهت استنباط راهبردهای رسول خدا (ص)، مانند آنچه در اصول فقه داریم، سخن گفتند. نظر شما دراین‌باره چیست؟
به نظر من ما به‌عنوان یک امت تا کنون در حق سیرۀ رسول گرامی و استخراج گنج‌های راهبردی این سیره بسیار کوتاهی کرده‌ایم. اگر به وضعیت حال حاضر جهان اسلام بنگرید خواهید دید که بزرگ‌ترین نقطه‌ضعف ما در آگاهی راهبردی و استراتژیک و آگاهی سیاسی ماست. ما هزاران نوشته و کتاب دربارۀ موضوعات مختلف سیرۀ نبوی و همین‌طور فقه و حدیث و امور بسیارِ دیگر در اختیار داریم، اما از ضعفی مزمن در فهم راهبردی و فهم سیاسی رنج می‌بریم. به نظرم پرداختن به این مسئله واجب زمانۀ ماست، چراکه مشکل اصلی ما در جهان اسلام خلل در راهبرد است، آسیب اصلی ما در فهم جهان پیرامونی و چگونگی تعامل با آن است. در این بین، برخی مفاهیم نادرست به فهم راهبردی مسلمانان در عصر حاضر نفوذ کرده‌اند که از دل آن‌ها چیزهایی مانند تئوری توطئه، ساده‌انگاری در فهم امور و ساده‌دلی در جایگاه نادرست زاییده شدند، و ما را به‌سوی شکست‌های متوالی کشاندند و باعث شدند تا بسیاری از طرح‌های سیاسی-اسلامی ما با عدم توفیق همراه شوند. از همین رو می‌گویم که ما باید به سیره بازگردیم تا به‌صورت فعلی به اصولی راهبردی دست یابیم و دریابیم که چگونه این اصول را در جهان امروز به کار گیریم. به‌عنوان نمونه، یکی از بزرگ‌ترین اصول راهبردی حضرت رسول (ص) این بود که اجازه نمی‌دادند پیروان و امت ایشان پاره‌پاره شوند. به‌عنوان نمونه علیرغم وجود منافقان در میان مسلمانان و با وجود اینکه آیات قرآن کریم به رسول خدا (ص) اطلاع داده بودند که در صفوف مسلمانان منافقانی وجود دارند که در واقع ایمان نیاورده‌اند، اما رسول خدا (ص)  در 9 سال اول حضورشان در مدینه از درگیری با ایشان صرف‌نظر کردند، و پاسخ ایشان در قبال کسانی که به این امر انتقاد داشتند این بود که می‌فرمودند: آیا می‌خواهید مردم بگویند که محمد یاران خود را می‌کشد؟ در واقع حضرت رسول (ص) نمی‌خواستند صورت امت اسلامی یک صورت ازهم‌گسیخته و پاره‌پاره باشد. همچنین دربارۀ آنچه در دل‌ها بود کنکاش نمی‌کردند و تا مثلاً مؤمن را پاداشی والا دهند و منافق را ریشه‌کن کنند، ارادۀ ایشان بر این قرار گرفته بود که امت ظاهر وحدت خود را حفظ کند. این اصول مهم راهبردی رسول خدا (ص) بود، اما به وضعیت امروز ما بنگرید، ما به گسست‌ها چشم دوخته‌ایم و به اختلافات نظر می‌افکنیم، به آنچه ما را از هم می‌گسلد اهتمام می‌ورزیم، از همین رو قدرت آن را نداریم که چون سدی محکم در برابر کسانی که می‌خواهند همۀ ما را تضعیف کنند بایستیم.
از شما سپاسگزارم. تشکر می‌کنم که وقت خود را در اختیار مجلۀ باور قرار دادید.

جستجو
آرشیو تاریخی