از سیره تا راهبرد

گفت‌وگویی حول و حوش نخستین بهار

وضاح خنفر مدیر اسبق شبکۀ تلویزیون الجزیره است و در کتاب نخستین بهار با نگاه ژورنالیستی و راهبردی به سیرۀ رسول اعظم پرداخته است. آیا کتاب نخستین بهار توانسته است نگاهی متفاوت به سیرۀ حضرت رسول داشته باشد؟ آیا می‌توان از میان سیره‌های معمول به راهبردهای حضرت رسول پی برد و نسخه‌ای نو برای تصمیم‌های سیاستی جهان اسلام در زمان حال پیچید؟ یاسر قزوینی دبیر سرویس تاریخ مجلۀ باور در این میزگرد میزبان سجاد هجری و عباس بصیری بوده است. سجاد هجری سیاست پژوه است و با نگاهی انتقادی به وجوه سیاست‌پژوهانۀ کتاب خنفر پرداخته است . عباس بصیری با نگاهی تاریخی به اثر پرداخته و بیشتر در دفاع از آن سخن گفته است.

یاسر قزوینی: گفت‌وگو را با دکتر هجری آغاز می‌کنم. عنوان کتاب چه به ما می‌گوید؟
سجاد هجری: عنوان کتاب نخستین بهار و عنوان فرعی آن خوانش راهبردی-سیاسی سیرۀ نبوی است. شاید با توجه به اصطلاحاتی که اکنون باب شده بهتر بود به‌جای تعبیر سیاسی از تعبیر سیاستی استفاده می‌شد. در زبان انگلیسی یک پالیسی داریم و یک پالیتیک و چنان که ریمون آرون می‌گوید در فرانسوی برای هر دو این‌ها یک ترجمه بیشتر ندارد در زبان فارسی هم این وضع بوده در حقیقت معادل هر دو را سیاست می‌گذاشتند. سیاسی در حقیقت همان عنوان مشهوری که اذهان به آن انس دارند را بیان می‌کند و سیاستی آن چیزی است که به خط مشی اشاره دارد که با راهبرد سنخیت دارد برای همین من فکر می‌کنم در اینجا تعبیر سیاستی مناسب‌تر باشد.
آقای خنفر یک فرد رسانه‌ای است و در وضع کنونی جهان که این ادبیات بسیار متداول و متعارف شده به نحوی نوآورانه این کتاب را نوشته و تلاش کرده‌ است از این ادبیات و رویکرد در سیرۀ نبوی بهره ببرد. اگر کتاب‌های قدیمی سیرۀ نبوی را ببینیم تحت عناوینی همچون المغازی، السیرة و الجهاد گاهی به یک معنا به کار می‌رفتند و بیشتر، سیره، نحوی انصراف یا گاهی انحصار در مباحث جنگی و رزمی داشته و من فکر می‌کنم که این کتاب هم به نحوی این وضع را ادامه داده که از نظر من یکی از نقص‌های کتاب است، یعنی در این کتاب سیرۀ نبوی در معنای اعم آن را نمی‌بینید. من معتقد هستم برخی مباحث به‌عنوان مبانی در پژوهش سیرۀ نبوی حتی در این رویکرد باید مورد توجه قرار می‌گرفت.
یا خود فرد صاحب فن است و به اجمال از آن بحث می‌کند یا صاحب فن نیست و آن را از جایی اختیار و اتخاذ می‌کند و به آن ارجاع می‌دهد، اما متأسفانه هر دوی این‌ها در کتاب نیست، گرچه چندان از یک فرد رسانه‌ای چنین انتظاری نمی‌رود. در وهلۀ نخست باید امکان تأسی و به طور خاص جایگاه سیره در تأسی بحث شود. ازآنجاکه نبی الهی به وحی متصل است چگونه می‌شود به او تأسی کرد؟ وقتی کسی به وحی متصل است با یک انسان عادی متفاوت است، اما اولین سؤالی که با خواندن این کتاب در ذهن نقش می‌بندد این است که آنچه که ایشان مدعی است راهبرد و سیاست است، مبتنی بر وحی است یا مبتنی بر عقل و عقلانیت؟ این سؤالی اساسی است که به نحوی این کتاب و امثال این کتاب باید به آن پاسخ دهند، ولی چنین پاسخی داده نشده. بگذریم که آقای خنفر در این کتاب علاقه‌مند است یک وجهۀ عقلی عقلایی از رسول‌الله نشان دهد که این هم قابل‌تأمل است.
ولی نکتۀ اساسی که به نظر من می‌رسد این است که صرف گفتن اینکه حضرت رسول‌الله این راهبرد و سیاست را داشتند کافی نیست، از دو جهت، اول آن‌که خود سیاست ناظر به مسئله است، یعنی ما اول از مسئله صحبت می‌کنیم و سپس از تبیین سیاست برای آن مسئله. به نظر من این کتاب با اینکه تلاش کرده از ادبیات سیاست‌پژوهی بهره ببرد خود مسئله را به‌خوبی تبیین نکرد است.
دومین مسئله در نسبت همان مقام تأسی این است که اینکه رسول‌الله این راهبرد را اتخاذ فرمودند یک مسئله‌ است، اینکه چگونه به این راهبرد رسیدند مسئله‌ای دیگر است. من معتقدم در مقولۀ تأسی، دومی اهمیتی فراوان دارد، یعنی اینکه بله، رسول‌الله این راهبرد را فرمودند، اما از کجا؟ چه مسیری طی شده که به این راهبرد رسیده‌اند؟ اینجاست که ما به نحوی خاموش هستیم، نه‌تنها این کتاب بلکه ما خاموش هستیم. یک وجهش برمی‌گردد به اینکه این‌ها از وحی است یا اینکه، نه، یک جهتش برمی‌گردد به تاریخ. مباحث زیربنایی و مبنایی مهمی در تأسی به رسول‌الله و بهره‌گیری سیاستی و راهبردی از رسول‌الله وجود دارد که این کتاب به آن نپرداخته است.

یاسر قزوینی: این کتاب در فضای بعد از بهار عربی نوشته شده است که می‌دانیم خنفر با مدیریت شبکه الجزیره تأثیر بسزایی در آن داشت. رد پای خنفر را در ساقط ‌شدن چهار حاکمیت در جهان عرب به‌خوبی می‌توان دید. در این فضا که اخوانی‌ها در این کشورها بر سر کار آمدند اسلام‌گرایانی چون خنفر با یک خلأ گفتمانی مواجه شدند و برخی‌ اسلام‌گرایان شروع کردند به نوشتن ادبیات سیاسی. به نظر می‌رسد در چنین فضایی خیلی زمان پرداختن به مبانی را نداشته است. ما چقدر می‌توانیم بین مشروع‌سازی یک امر یا اتخاذ راهبرد تمایز قائل شویم؟
سجاد هجری: این سؤال مبنایی است و به اینکه سود تاریخ در چیست باز می‌گردد. برخی اصلاً سود تاریخ را در این می‎‌دانند که مشروع‌سازی کنند. برای همین چنین چیزی هیچ‌وقت منتفی نیست آن هم دربارۀ شخصیتی مثل آقای خنفر که فردی رسانه‌‌ای است. چون صحبت از وجهۀ رسانه‌ای ایشان شد یک نکته‌ای را بگویم و آن اینکه یک شخصیت رسانه‌ای وقتی می‌خواهد با ادبیات سیاستی و راهبردی سیرۀ نبوی بنویسد شاید جا داشته باشد که بیش از همه در چرخۀ سیاست‌پژوهی به گام اقناع و جذب توجه کند. ما یک چرخۀ سیاست‌پژوهی داریم که در حقیقت از کشف مسئله شروع می‌شود تا ارزیابی یکی از مراحل میانی‌اش که جذب و اقناع است. اگر من جای آقای خنفر بودم که تخصص رسانه‌ای داشتم فصلی از کتاب را به  راهبردهای جذب و اقناع رسول‌الله اختصاص می‌دادم.

یاسر قزوینی: این کتاب با اینکه یک کتاب تاریخی است از علوم سیاسی هم بهره گرفته است. برخی معتقدند که استفاده از واژگانی مانند نظام بین‌الملل و مانند این‌ها که اصطلاحاتی جدید هستند برای تاریخ کهن ما درست نیست و به گونه‌ای مصداق تاریخ‌پریشی به شمار می‌رود. آقای دکتر بصیری، به نظر شما تا کجا می‌توانیم از این اصطلاحات و تعابیر استفاده کنیم و کجاها نمی‌توانیم؟ انگار که ما هنوز این مسئله را منقح نکرده‌ایم. شما نظرتان چیست؟
عباس بصیری: این موضوع اختلافی است، یعنی برخی از اهل تاریخ می‌گویند نه، به هیچ وجه ما در سخن از قرون گذشته حق نداریم از مفاهیمی که به دورۀ مدرن تعلق دارند استفاده کنیم، ولی گروهی از اهل تاریخ هم هستند که می‌گویند منعی ندارد. حالا راجع به خود این کتاب اگر بخواهم صحبت کنم، در تأیید فرمایش شما، در اتمسفری است که انقلاب‌هایی در جهان عرب رخ داده و برخی به دنبال یک مشروعیت‌سازی هستند یا هر کدام به دنبال الگویی هستند. من به حسب مطالعه‌ای که دربارۀ بازنمایی تاریخ صدر اسلام در آثار جدید داشته‌ام با این مسئله و با این علقه آشنایی دارم. مثلاً طه حسین یک ادیب بود ولی سیره‌نگاری هم انجام می‌دهد. عباس محمود العقاد یک ادیب و روزنامه‌نگار بوده، ولی ایشان  هم خودش را موظف می‌داند تحت عنوان عبقریات یک بخش را هم به تاریخ پیامبر اختصاص دهد. او یک رویکرد مذهبی به تاریخ دارد، درحالی‌که مذهبی هم نبوده است. در آن دورۀ ملتهب ستیز با استعمار و استقلال‌طلبی افرادی از این دست می‌خواهند صدایشان را به جایی برسانند. ازآنجاکه قاطبۀ ساکنان کشورهای عربی مسلمان هستند این افراد که شاید بیشتر سکولار باشند برای نزدیک‌شدن به تودۀ جامعه، سیره را انتخاب می‌کنند. یا کسی مثل سید قطب که زندگی پرفرازونشیبی داشته و در ابتدا یک ادیب سکولار است و می‌آید به اسلام‌گرایی می‌رسد، اخوانی می‌شود و بعد در واقع یک رویکرد جداگانه‌ای به وجود می‌آورد که بعدها تحت عنوان بنیادگرایی اسلامی از آن یاد می‌کنیم. آقای خنفر هم به‌عنوان یک اخوانی در فضا و شرایطی که البته تفاوت دارد خواسته‌ ندایی را بفرستند، مخاطبش هم وجود دارد، چه در جهان عرب و حتی در ایران هم با این وضعیت نشر و کتاب وقتی کتابی به چاپ دوم می‌رسد با فرض بر اینکه تیراژ کتاب‌ها هم پایین است ولی این امر نشان‌دهندۀ رغبت به این کتاب است، چون دارد سخن جدیدی را بیان می‌کند، هرچند نتوانیم این کتاب را در طبقه‌بندی آثار آکادمیک قرار دهیم. یکی از نقدها به سیره‌نگاری‌های قرن بیستم در جهان عرب این است که این سیره‌ها هم، راه ابن‌اسحاق و ابن‌هشام را رفته‌اند. شاید نقدهایی به کتاب خنفر داشته باشم ولی در مواجهۀ نخستین با کتاب متوجه میشویم که گویا از جنس دیگری است. ولی در تأیید فرمایش آقای هجری باید گفت که سیره‌نگاری‌های متعارف را که می‌بینید راجع به کودکی‌های پیامبر هم مطالبی دارند، راجع به قبل از بعثت یا ازدواج ایشان هم همین‌طور، اما در این کتاب چیز زیادی دراین‎باره نمی‌بینیم. شاید بتوان گفت که پرداختن به اموری از این دست با موضوع اصلی کتاب، یعنی راهبردهای پیامبر، سنخیتی نداشت، موضوعی که بیشتر در دورۀ مدینه می‌توان به دنبال آن رفت، چون در واقع آنجاست که جامعۀ مدنی شکل می‌گیرد و پیامبر حکومت تشکیل می‌دهند. ممکن است برخی انتقاد کنند که در مدینه حکومت نداشتیم ولی وقتی شما به ۱۲۰۰ کیلومتر آن طرف‌تر از مدینه لشکرکشی می‌کنید این به‌جز امر حکومتی چه می‌تواند باشد؟ من فکر می‌کنم آقای خنفر در فضای جدید یک نوع خلأ از بابت نبود یک سیره به زبان امروز حس می‌کرده و سیره‌ای با زبان جدید نوشته است.

یاسر قزوینی: حالا که این بحث را پیش کشیدید بد نیست که عرض کنم این کتاب در ابتدا به‌صورت حدود ۷۰ کلیپ که بسیاری از آن‌ها همراه با موشن‌گرافیک هستند و در پنج فصل ارائه شده بود، که جذابیت خاصی داشتند و واکنش به آن‌ها حتی بیشتر از کتاب بود.
عباس بصیری: برخی اشتباه‌هایی که در کلیپ مشاهده می‌شوند مانند نام‌بردن از شهر تبریز به‌عنوان پایتخت دولت ساسانی در کتاب هم تکرار شده است و متاسفانه در ترجمۀ فارسی کتاب هم توضیح اصلاحی برای آن‌ها وجود ندارد. از طرفی در مورد آن زمان‌پریشی هم اختلاف وجود دارد. باید توجه داشت که دوران پیامبر دورانی کلیدی است. مثلاً طهطاوی هم وقتی به غرب می‌رود و برمی‌گردد با توجه به چیزهایی که در غرب می‌بیند می‌گوید من باید یک سیره بنویسم، یا مثلاً وقتی این سخن از سید جمال‌الدین اسدآبادی نقل می‌شود که من در غرب اسلام را دیدم ولی مسلمان ندیدم، به نظر می‌رسد خیلی‌ها با توجه به آنچه در غرب دیدند به دنبال بازگشت به میراث بوده‌اند، خوب چه چیز برای پرداختن دم دست‌تر است؟ سیرۀ پیامبر.

یاسر قزوینی: به نظرم اختلاف‌نظری بین دو بزرگوار بود؛ این‌طوری که متوجه شدم جناب هجری کتاب را ادامۀ مغازی‌نگاری‌ها تلقی می‌کنند، اما آقای دکتر بصیری کتاب را متفاوت از مغازی‌نگاری‌ها می‌بینند.
عباس بصیری: به نظر می‌رسد نویسنده در روایت خود، هر جا احساس کرده که ممکن است واگرایی از تاریخ اسلام به وجود بیاید از روایات و حوادث چشم‌پوشی کرده و سعی کرده مواردی را برجسته کند که همگرایی بین مسلمانان ایجاد شود. حالا ممکن است من هم خوانشی داشته باشم و بگویم ایشان در این کتاب تمایل به سیاست‌های ترکیه دارد یا ممکن است نگاهش با برخی از فرق اسلامی همسو نباشد.
سجاد هجری:من از این جهت گفتم که اگر واژۀ سیره را بررسی کنید در آن انصراف به همین وجوه جنگاوری و رزم است، یعنی آن چیزی که برجسته‌تر است این‌هاست، برای همین ممکن است این کتاب به خیلی چیزها پرداخته باشد ولی نامش مغازی باشد به‌خاطر غلبه. از این جهت عرض کردم این کتاب هم بیشتر غلبه را به این موضوع داده و تا توانسته به این مباحث پرداخته است. بحث اساسی دیگر سیرۀ رسول‌الله در حوزۀ ابلاغ و تبلیغ است. بالاخره تزکیه تعلیم «و یُزکیهم و یُعلمهم الکتاب و الحکمة» این سیره نیست؟ در این راهبرد و سیاست نیست؟ به نظرم نویسنده می‌توانست در عنوانش به یک نحوی محدودیتی لحاظ ‌کند و تعبیر کلی و مطلق سیرۀ نبوی را به کار نبرد.

یاسر قزوینی: آقای بصیری شما روی سیره‌نویسان معاصر کار کرده‌اید آیا آن‌ها هم در واقع به قول جناب هجری انصرافشان به‌سمت مغازی است؟ در ایران نگاه‌ افرادی چون دکتر فیرحی و دکتر زرگری‌نژاد تمایل به وجوه غیر رزمی رسول‌الله دارند، مثلاً وجوهی از قرآن که به نظر در کتاب دکتر زرگری‌نژاد خیلی بیشتر بدان پرداخته شده است.
عباس بصیری: خیر. خیلی‌ها که به‌سمت سیره‌نگاری آمده‌اند می‌خواستند نگاه مستشرقین را پاسخ بدهند. خاورشناسان با برجسته‌سازی رخداد بنی‌قریظه و موارد دیگر که از آن‌ها با عنوان غزوات و سرایا یاد می‌شود، تلاش می‌کنند یک چهرۀ خشونت‌طلب از رسول خدا نشان دهند، گویی که ایشان فقط شمشیر دستش بوده، درحالی‌که به فرمودۀ آقای هجری بر اساس آیات قرآن پیامبر اسوۀ حکمت و تزکیه هستند.
سجاد هجری: بله بحث بعدی بنده استغراق زمانی و مکانی است، یعنی اینکه رسول‌الله برای همۀ مردم در هر جا و در هر زمان پیامبر می‌باشند. آقای خنفر در نسبت این مسئله تعبیر جهانی‌شدن را به کار می‌برد و به‌نحوی آن استغراق زمانی و مکانی رسالت پیامبر را با جهانی‌شدن پیوند می‌دهد. دوباره به بحث تأسی برمی‌گردیم، اینکه تأسی نسبت به چه چیز است؟ نسبت به سیره. در اصول فقه، سنت، قول، فعل و تقریر است. به نظر می‌رسد سیره در تاریخ بیش از همه به فعل اشاره دارد، برعکس سنت که در فقه بیشتر مبتنی بر قول است. برای همین کار امثال آقای خنفر سخت است، چرا؟ هرچه به‌سمت علم نزدیک شویم کلیت داریم و از آن‌سو هرچه به‌سمت قول نزدیک می‌شویم به قول شما عموم داریم. در قول با مقدمات حکمت می‌توانید اطلاق داشته باشید، ولی در فعل نداریم، در تقریر نداریم. فعل و تقریر خیلی وابسته به زمان و مکان‌اند. در قول می‌گویی من تنقیح مناط می‌کنم، باید از دلالت عرفیه استفاده کنم، الغای خصوصیت می‌کنم، در فعل و تقریر این‌ها را نداریم. پس با چه چیزی روبرو هستیم؟ با امری به‌شدت زمان‌مند و مکان‌مند. سیاست چیست؟ آن‌گونه که قدما گفته‌اند سیاست یعنی اقدامات و احجامات، یعنی فعل و ترک. این چیست؟ به‌شدت وابسته به زمان و مکان است. جزئی است. حالا شما از این می‌خواهید چطور بهره ببرید و راهبرد کلی بدهید. از سویی راهبرد ناظر به مسئله است، مسئله هم زمان‌مند و مکان‌مند است. حالا شما می‌خواهید چه کنید؟ در اصول فقه آمدند قول را درست کردند، فعل و تقریر را چه کار کنیم؟
یاسر قزوینی: آقای هجری شما فکر نمی‌کنید این یک سنگ بزرگ است که دیگر کسی سراغش نرود ؟
سجاد هجری: در مورد قول قبلا این کار انجام شده است. از طرفی، اینجا می‌توان از قرآن کمک گرفت. بحث جدی قرآن مبتنی بر شئون نزول و اسباب نزول است که در کتب تفسیر پراکنده است و باید افرادی همت کنند و مدونش کنند و یک اصولی بنویسند دربارۀ فعل و تقریر. آن موقع می‌شود مبنایی که شما راهبرد از سیرۀ رسول‌الله اتخاذ کنید.
عباس بصیری: می‌خواهم یک سؤال از آقای هجری بپرسم. با فرض اینکه آقای خنفر کتاب را فقط برای سیاستمداران نوشته است، اگر بر اثر این کتاب بین سیاستمداران جهان اسلام یک توافق بین‌الاذهانی به وجود بیاید که ما آن را به‌عنوان یک بیانیه و مانیفست در واقع مبنای کار خودمان قرار دهیم، آیا می‌تواند بخشی از مشکلاتی را که در منطقه شاهدش هستیم را رفع کند یا خیر؟
سجاد هجری: عرض کنم یکی از مسائل مهم در اینجا مسئلۀ حجت است. وقتی انسان می‌خواهد یک چیز را مبنای عمل قرار دهد باید برایش حجیت داشته باشد. این حجیت داشتن و خواستن برای هر اقدام و عملی ضروری است، همان کاری که فقیه انجام می‌دهد. فقیه مجتهد استفراغ وسع می‌کند و به فتوا می‌رسد. حالا این کتاب که کتاب فتوایی نیست، این آقا هم مجتهد نیست. از نظر من این کتاب حجیت برای اقدام و احجام ندارد، اما از این بابت که این کتاب پر از منافع و فوائد است و نکات خوبی دارد، می‌شود فی‌الجمله از آن الهام گرفت، در این موضوع شکی نیست.
عباس بصیری: در زمان خواندن کتاب من با مطالب آن همزادپنداری می‌کردم و می‌گفتم خب این می‌تواند یک راه‌کاری باشد برای کسانی که با هم به‌نوعی تضاد دارند تا تعارضات خودشان را کنار بگذارند. الان هم می‌بینیم در منطقۀ ما همگرایی‌ها شدت گرفته است. حالا اینکه چه اتفاقی رخ داده من نمی‌دانم ولی بالاخره شاید این کتاب و برنامه‌هایی از این دست ظرفیت این را داشته باشند که مبنای عمل قرار بگیرند.
سجاد هجری: اگر کسی با این بررسی‌ها به قطعیت رسید، و البته باید از طریق متداول باشد، می‌تواند عمل کند و حجت دارد و البته می‌گویم این به این معنی نیست که این کتاب بی‌اعتبار است. بعضی چیزها وجهۀ عقلایی دارند و به‌سبب همان عقلانیتشان می‌توانند برای انسان حجیت داشته باشند. اما اینکه فرمودید آیا امکان چنین اجماعی هست این خود محل تأمل است.

یاسر قزوینی: آقای خنفر وقتی مدیر شبکۀ الجزیره بود یک برنامه‌ای برگزار کرد و یک دغدغه‌ای داشت که آقای دکتر جعفریان در سفرنامۀ قطر خود پیرامون آن نوشته‌اند. او معتقد بود که ما در جهان اسلام سه کانون اصلی داریم: ایرانی‌ها ترک‌ها و عرب‌ها، و به‌گونه‌ای برنامه‌ریزی کرد تا این سه کانون اصلی تمدن اسلام را به هم نزدیک کند.
می‌خواهم برخی از نکات مثبت کتاب از نگاه خودم را بیان کنم. 1. برآمدن حضرت رسول از مکه ذیل کریدورهای تجاری جهان بررسی شده به نظر من بحث بدیعی است . نویسنده با همین نگاه که به جادۀ ابریشم دارد «قتل اصحاب الاخدود» را تفسیر می‌کند. «غلبت الروم» را در همین کانتکست می‌بیند، و البته کریدورها را هم در مقیاس بین‌المللی در نظر می‌گیرد. 2. تحلیل نسلی: نویسنده اتفاقات مکه و مدینه را به‌صورت نسلی تحلیل می‌کند. 3. خنفر بین مشرکان، به‌ویژه مشرکان مکه، تفکیک قائل می‌شود. آن‌قدر که بنده حضور ذهن دارم، کسانی که روی تاریخ حضرت رسول کار کرده‌اند عمدتاً مکه را یک کاسه می‌بینند و همه را با یک سیاست واحد در نظر می‌گیرند، ولی آقای خنفر این‌ها را تفکیک کرده و به نظرم تفکیک هم برمی‌گردد به همان راهبردهایی که از آن‌ها بحث می‌کند، اینکه حضرت رسول تلاش می‌کردند جبهۀ واحدی در مقابلشان شکل نگیرد. به نظر می‌رسد این امر برای امروز ما درس‌آموز است. 4. نکتۀ دیگر که آقای خنفر پیش‌فرض می‌گیرد بحث اطلاعات است. حضرت رسول همواره تلاش می‌کردند تا در قبال خصم از نظر اطلاعاتی دست برتر را داشته باشند، تا بتوانند تصمیمات بهتری اتخاذ کنند.
عباس بصیری:  نکتۀ خوبی که شما به آن اشاره کردید راجع به عیون یا جواسیس که پیامبر اعزام می‌کند، او از خودش هیچ چیزی درنمی‌آورد بلکه این مسئله مبتنی بر سیره‌نگاری‌ها و مغازی است، به‌عنوان نمونه استفاده از افراد قبیلۀ خزاعه که روابط تاریخی و پیچیده‌ای با قریش و بنی‌هاشم دارند. در مورد نگاه نسلی هم می‌توان به تحلیل ایشان پیرامون دارالندوه اشاره کرد. یا همان تقسیم‌بندی قریش قدیم و قریش جدید که در واقع از دو قریش یاد می‌کند. قریش مسلمان، قریش مشرک، قریشی که وام‌دار میراث گذشته هستند  و قریش جوان که پیشرو هستند و هم ماجراجو و هم خودشان را برای دین اسلام به مخاطره می‌اندازند. نگاه ایشان به حلف‌ها در سیره‌نگاری‌ها یاد می‌شود، حلف‌المطیبین و حلف‌الاحلاف، و به همین بسنده می‌شود، اما نویسنده این بحث را توسعه می‌دهد. بعد جلوتر می‌آید و از حلف‌الفضول سخن می‌گوید و اینجا ما با یک دسته‌بندی جدیدی مواجه می‌شویم. جالب اینجاست که این مطالب بر اساس موارد سیره‌نگاران است، ولی خیلی زیبا استفاده می‌کند و می‌گوید ما یک حلف حاشیه‌ای هم داریم، البته این‌گونه نیست که آن‌ها را نادیده بگیرند. در واقع این‌ها همه مواد و داده‌های سیره‌نگاری سنتی‌اند، ولی آن دسته‌بندی‌هایی که نویسنده انجام می‌دهد، آن نوع استفاده که از این دیتاها می‌کند، برای من به‌شخصه بدیع است.

یاسر قزوینی: در بحث عبدالله بن ابي بن سلول نیز نگاه آقای خنفر این است که با وجود اینکه ابن سلول آن نگاه‌ها را به پیامبر اسلام دارد و آن فعالیت‌ها را انجام می‌دهد، ولی هیچ‌گاه پیامبر اسلام دستشان را به خون او آلوده نکردند و این نتیجه را می‌گیرد که برخورد امنیتی باید در زمانی که خطر امنیتی وجود دارد شکل گیرد. جناب آقای هجری، اگر در پایان نکته‌ای دارید در خدمتتان هستم.
سجاد هجری: برای من بسیار جالب است که آقای خنفر در خود کتاب به‌تصریح بیان می‌کند که این دست بررسی‌ها نیازمند کاوش فراوان در متون و میراث است، هم از جهت سلامتی و اعتبار سندی و هم از جهت بررسی‌های متنی. خود ایشان چنین تخصصی ندارند، ولی دست به نوشتن این کتاب برده‌اند، که من گاه فکر می‌کنم نوعی ذوق‌آزمایی کرده‌اند یا حتی شاید بشود گفت چون یک چهرۀ رسانه‌ای هستند، با این کار می‌خواستند بابی شود که شاید متخصصان با این رویکرد سراغ سیرۀ نبوی بروند، که از این جهت ارزنده است. این نکته را هم بگویم که کتاب ایشان به‌عنوان یک شخص مشهور می‌تواند این‌گونه دیده بشود. این مسئله لزوماً به محتوای کتاب برنمی‌گردد. ما خیلی مواقع می‌بینیم جهان غیر علم بر علم تأثیر می‌گذارد. تأثیرات قدرت بر جهان علم را نمی‌توان نادیده گرفت.

یاسر قزوینی: تشکر می‌کنم از آقای هجری که نکات پایانی خودشان را فرمودند. جناب دکتر بصیری، در آخر اگر جمع‌بندی‌ راجع به بحثتان دارید در خدمت شما هستیم.
عباس بصیری: از شما تشکر می‌کنم که زمینۀ مطالعۀ این کتاب را فراهم کردید و در آخر هم اگر اجازه بدهید همچنان می‌خواهم از محتویات این کتاب و بحث‌های جدیدی که در سیره‌نگاری جایش خالی بود دفاع کنم. می‌خواهم در پایان به برخی مصادیق اشاره کنم، از جمله مفهوم ایلاف مدینه را پیامبر در برابر ایلاف مکه مطرح می‌کند، یک نشانۀ مثبتی است برای این کتاب. یا دقت نویسنده در مباحثی که شاید عادی تلقی بشود در نگاه کسانی که سیره می‌خوانند. مثلاً مواجه می‌شویم با هجرت یاران پیامبر و اصحاب پیامبر به حبشه و تلاش نویسنده برای تعیین مکان دقیق حبشه.

یاسر قزوینی:آقای دکتر به منابع استفاده شده در این کتاب هم اشاره‌ای داشته باشید.
عباس بصیری: برخی مطالبی که راجع به تاریخ ایران آورده، ایران باستان یا تاریخ بیزانس، بسیاری مبتنی بر منابع نبوده، به ما هم نمی‌گوید که از چه منابعی این‌ها را اخذ کرده است، ولی راجع به بحث جایابی حبشۀ مذکور در سیره‌ها به منابع خوبی اشاره کرده است. در بخش منابع انگلیسی‌زبان به مراجع خوبی اشاره شده است ولی در خیلی جاها قائل به استناد نبوده و این هم می‌تواند نقطه‌ضعف نویسنده باشد.

یاسر قزوینی:  در پایان از دو بزرگوار تشکر می‌کنم. جلسۀ بسیار خوبی بود. جناب آقای هجری بیشتر وجوه سیاست‌پژوهی کار را مدنظر داشتند و بیشتر نگاه انتقادی به کتاب داشتند و جناب آقای دکتر بصیری وجوه تاریخی را بیشتر مد نظر داشتند و در نهایت بیشتر در دفاع از کتاب سخن گفتند. به‌عنوان نکتۀ پایانی عرض کنم که نام کتاب، نخستین بهار یا الربیع الاول، یادآور اتفاقاتی است که در سال ۲۰۱۱ در جهان عرب رخ داد که از آن تحت عنوان بهار عربی یاد شد. به نظر می‌رسد که جناب آقای خنفر دل در گرو آن رخ‌دادها دارد. به‌عنوان شخصی که در آن رخ‌دادها مؤثر بود، به‌گونه‌ای می‌خواهد نخستین بهار را با بهار عربی گره بزند.

 

جستجو
آرشیو تاریخی