راهبرد پیامبر بـرای امروز ما

گفت‌وگو پیرامون راهبردهای پیامبر و درس‌هایی که می‌توان از آن گرفت

در این گفت‌وگو سیدجلال دهقانی فیروزآبادی، استاد روابط بین‌الملل و عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی با ما همراه است. دکتر سیدجلال دهقانی فیروزآبادی آثار متعددی دربارۀ روابط و امنیت بین‌الملل و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران منتشر کرده ‌است. او نگاه ویژه‌ای به راهبردهای پیامبر اعظم(ص) در دوران نبوت دارد. دکتر دهقانی در این گفت‌وگو به بهانۀ کتاب نخستین بهار، دربارۀ راهبردهای پیامبر اعظم(ص) در روابط با «دیگران» سخن گفته و به مباحث کتاب نخستین بهار نیم‌نگاهی دارد و نقاط قوت و ضعف این کتاب را از زاویه نگاه خود تحلیل می‌کند.

یاسر قزوینی
دبیر پرونده | یاسر قزوینی حائری استادیار گروه تاریخ دانشگاه تهران است. او صاحب کتب و مقالاتی در حوزه‌های تاریخ جهان اسلام و مسائل جهان اسلام است.

با توجه به تفاوت شرایط زمانی چگونه می‌توان از تاریخ، به‌ویژه تاریخ کهن درس گرفت،آیا ساز و کاری برای این کار وجود دارد؟ آیا می‌توان گفت ما در تاریخ، ثوابت و متغیراتی داریم که از ثوابت آن می‌توانیم درس بگیریم و راهبرد اخذ کنیم اما از متغیرات آن نه؟
بله می‏توان درس گرفت. البته نه با ابزار معرفت‏شناختیِ قیاس تاریخی؛ چون یکی از انحراف‏های معرفت‏شناختی، قیاس تاریخی است که مبتنی بر این انگاره است که یک پدیدۀ تاریخی عیناً تکرار می‏شود؛ در حالی که در واقع این‏گونه نیست و این قیاس، ما را دچار سوء‌برداشت و سوءادراک می‏کند. هر حادثۀ تاریخی را باید در ظرف زمانی و مکانی خاص خودش فهمید و تبیین و تحلیل کرد.
منطق و اصول حاکم بر تاریخ و پدیده‏های تاریخی یا سنن تاریخی را باید کشف کرد و از آن‌ها آموخت. اینها، همان ثوابت تاریخی‌ای هستند که شما گفتید. ساز و کار استخراج این ثوابت یا اصول، به فلسفۀ تاریخ بستگی دارد. آیا بر تاریخ سنن، قوانین و قواعد خاصی حاکم است؟ یعنی آیا قوانین و قواعد تاریخی، خود فراتاریخی است؟ از آیات قرآن چنین استنباط می‏شود که تاریخ، قاعده‏مند است. آیاتی وجود دارد که به تدبر در تاریخ و حوادث تاریخی و سرگذشت و سرنوشت اقوام و جوامع گذشته توصیه می‏کند نظیر «قُل سیروا فِی الأَرضِ ثُمَّ انظُروا كَیفَ كانَ عاقِبَةُ المُكَذِّبینَ»(بگو روی زمین گردش کنید! سپس بنگرید سرانجام تکذیب‌کنندگان آیات الهی چه شد!). چون اگر تاریخ، بی‏قاعده؛ و حوادث تاریخی، تصادفی و بی‏منطق باشند توصیه به تدبر در آن‌ها بی‏معنی و غیر‏عقلانی است و این توصیه، از عقل کل صادر نمی‏شود. در این بین گونه‌های مختلفی از قوانین داریم:

 قوانین عینی فرازمانی و فرامکانی ثابت:
تابعی از عملکرد انسان‏ها و جوامع انسانی در طول تاریخ و دوره‏های مختلف تاریخی است. برای نمونه افعالی نظیر ظلم، کذب و اسراف و تبذیر، آثاری وضعی و نتایجی قطعی در اقوام و جوامع در طول تاریخ دارند. دروغ‏گویی و اسراف و تبذیر، آثار وضعی فرازمانی و فرامکانی در همۀ اعصار دارند؛ یعنی هر قوم و ملتی ظلم کند، دچار فروپاشی می‏شود. انسان در هر دورۀ تاریخی در رفتارش مخیّر و مختار است اما اثرات وضعی رفتار و عملکرد مشابه انسان‏ها و جوامع، در طول تاریخ یکسان است.
این نظریه، با فلسفۀ جبر تاریخی متفاوت است که بر اساس آن انسان، فاقد اراده و اختیار است و هیچ نقشی در ایجاد شرایط تاریخی ندارد. انسان‏ها و جوامع صرفاً باید بهترین راهبرد سازگاری با شرایط تاریخی را اتخاذ کنند. راهبرد‌پردازی یعنی راه‌و‌روش‏ سازگاری با جبر تاریخ و شرایط تاریخی مسلم و از‏پیش‌داده‌شده و بس؛ در‏ حالی که طبق این آموزۀ قرآنی، انسان مختار و مخیر است و خود باید سرنوشت خود و تاریخ را تعیین کند: «إِنَّ اللَّهَ لَا یغَیرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یغَیرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ» (خدا حال قومى را تغییر نمى‌دهد تا آنان حال خود را تغییر دهند و چون خدا براى قومى آسیبى بخواهد هیچ برگشتى براى آن نیست و غیر از او حمایتگرى براى آنان نخواهد بود).
انسان‏ها و جوامع انسانی می‏توانند سرنوشت خود و تاریخ را تغییر دهند همان‏گونه که پیامبر اکرم(ص) این کار را کردند؛ ولی هنگامی که تصمیم بگیرند و گزینه و فعل و عمل جمعی را انتخاب و اتخاذ کنند؛ این انتخاب، آثار و نتایج محتومی دارد که نمی‏توان از آن فرار کرد. از این‏رو اگر قوم و ملتی راه ظلم را برگزیند نتیجۀ آن در طول تاریخ، یکسان و تغییر‏ناپذیر است.

قوانین اعتباریِ ثابت  
قوانینی که انسان‏ها و جوامع انسانی اعتبار می‏کنند ولی ثابت است. ثبات این قوانین تابع دو عامل است: اول، اعتبار بر‏ اساس فطرت تغییر‏ناپذیر مشترک انسانی؛ دوم، نیازهای مشترک انسان‏ها که در طول تاریخ ثابت است. بنابراین، ساز و کار لازم: کشف و استخراج این سنن، قواعد و الگوها و اصولِ ثابت و کاربست آن به فراخور و اقتضای شرایط حال و مورد و موضوع مربوط برای تدوین و اتخاذ راهبرد مقتضی و متناسب و درس‌گرفتن از سنن حاکم بر تاریخ و حوادث تاریخی به‏عنوان اصول راهبردی می‌باشد. برای مثال، جنگ و پیروزی در جنگ، تابع اصول دفاعی و نظامی فراتاریخی است. لذا، پیروی از این اصول دفاعی و نظامی ضرورت دارد و نادیده‌گرفتن آن‌ها موجب شکست می‌شود؛ مانند آماده‏باش و آمادگی کامل نظامی، بسیج همۀ نیروها، برنامه‏ریزی دقیق و کامل، ارزیابی دقیق از قدرت خود و دشمن، استفاده از ضعف‏ها و آسیب‏ها و آسیب‏پذیری‏های دشمن، نظم و انضباط و نظم‏پذیری نیروها، وحدت فرماندهی و نیروها، کسب اطلاعات، حمایت داخلی، تصمیم‏گیری با عقلانیت و تدبیر و به‏دور از احساسات و هیجانات فردی، قبیله‏ای، روحیۀ بالا، تجهیزات و ادوات نظامی، کنترل مواضع سوق‌الجیشی و منابع راهبردی، اصل بی‏اعتمادی به دشمن و اصل احتیاط و قدرتمندی.
البته راهبرد، شیوۀ جنگیدن، نوع ادوات جنگی و تجهیزات نظامی و دفاعی، آرایش نیروها و غیره در شرایط تاریخی مختلف متفاوت است. بنابراین، نمی‏توان استدلال کرد چون پیامبر در جنگ خندق، خندق حفر کردند پس در همه‌جا همۀ مسلمانان در طول تاریخ باید از این راهبرد استفاده کنند. حفر خندق، تابعی از موقعیت جغرافیایی مدینه، تعداد نیروهای مسلمان و کفار، کمیت و کیفیت تسلیحات و تجهیزات مسلمانان و کفار و دیگر متغیرهایی است که خاص آن مکان و زمان و غزوه بود. اما اصل منع دسترسی و ممانعت سرزمینی دشمن، یکی از اصول دفاعی است که در همۀ جنگ‏ها موضوعیت دارد. در جنگ بدر، این اصل در قالب عدم تسلط دشمن بر چاه‏های آب تعیّن یافت یا در جنگ احد، به‌معنای حفظ تنگۀ احد بود.

آیا این نگرانی وجود ندارد که اخذ راهبرد از تاریخ به‌ویژه آنچه شاید بتوان تاریخ مقدس نامید، به مشروعیت‌بخشیدن به ایده یا عملکردی در امروزمان بینجامد؟ چگونه می‌توان بین دو عرصۀ برداشت راهبرد و مشروعیت‌سازی برای یک راهبرد یا عملکرد، تفکیک قائل شد؟
 بله. به نظرم این نگرانی کاملاً وجود دارد. امکان و خطر خلط این دو وجود دارد. معیارهای ارزیابی دیگر را باید از کلیت نظام فکری و منطق رفتاری آن انسان‏ها، یا انسان‏های معصوم دیگر و متون مقدس کسب و کشف کرد. یک راهبرد اتخاذی برای یک مورد تاریخی خاص، باید با کلیت نظام فکری و منطق رفتاری معصوم سازگاری داشته باشد. استنباط و استخراج اصول راهبردی پیامبر یا امام و کاربست آن‌ها برای راهبردپردازی در شرایط تاریخی دیگر منطقی و معقول است. اما همان‏گونه که گفته‏شد، قیاس تاریخی و تطبیق یک حادثۀ تاریخی با یک حادثۀ امروزی و کاربست راهبرد اتخاذی توسط پیامبر در آن ظرف زمانی و مکانی برای حادثه‌ای در زمان حال، گمراه‏کننده است و بیشتر برای موجه‏سازی و مشروعیت‏بخشی به یک راهبرد و عملکرد در زمان حال است.
کشف منطق راهبردیِ سیرۀ نبوی و درس و پندگرفتن و کاربست آن به اقتضایِ شرایط فعلی موجه است؛ ولی راهبرد نبوی در یک رویداد تاریخی خاص را عیناً نمی‏توان به حادثه‏ای در زمان و مکان دیگر تسری داد و به‏ کار بست. بلکه می‏توان بر اساس منطق و اصول آن راهبرد‏پردازی و عمل کرد. الگوی راهبردی و رفتاری نبوی در جنگ و صلح را می‏توان کشف کرد و به اقتضای شرایط زمانی و مکانی دیگر از آن استفاده کرد؛ مثلاً مقایسه شعب‌ابی‏طالب با شرایط تحریم امروز و موجه‏سازی راهبرد و عملکرد فعلی برای مقابله با تحریم‏های اقتصادی امروز، یا استناد به گفت‌وگوی امام حسین(ع) با عمر سعد در شب عاشورا برای توجیه مذاکره با آمریکا و مشروعیت‏بخشی به آن.
ما باید منطق و اصول حاکم بر راهبرد، سیاست، و رفتار آنان را کشف و فهم کرده و به اقتضای شرایط حال از آن‌ها درس و الهام بگیریم. برای نمونه، منطق راهبردی مقاومت، تسلیم‏ناپذیری یا مذاکره فعالِ نتیجه‏بخش فراتاریخی است و به اقتضای شرایط زمانی و مکانی و موضوع خاص می‏توان آن را عملیاتی کرد.
زیرا روابط و مناسبات قدرت در سطح داخلی، منطقه‏ای و بین‏المللی عیناً مانند آن شرایط تاریخی نیست. برای نمونه نظام بین‌الملل آن زمان دوقطبی بود ولی اکنون یک‏قطبی یا چندقطبی است. پس باید موضوع را به‏درستی و به‌دقت تشخیص داد و سپس از تجربه و راهبرد نبوی بهره جست؛ مثل مسئلۀ حکم و موضوع در فقه و ادای تکلیف توسط مکلف. آنچه باید مد نظر قرار گیرد روش تأویل و تفسیری مبتنی بر فهم، درک و تبیین وقایع تاریخی در ظرف زمانی و مکانی و زمینه‏ای که در آن رخ داده‏اند با عملکرد و راهبرد اتخاذی و اعمالی فعلی و همچنین شأن نزول آیات و انطباق آن شرایط بر زمان حال می‌باشد نه تسری منطق راهبردی شرایط حال بر گذشته در قالب حال‏گرایی تاریخی. فهم ما از راهبرد و تاریخ مقدس، مساوی با صدق و قداست دانش راهبردی ما نیست و اتخاذ راهبرد از تاریخ مقدس به‏معنای مشروعیت بی‏چون‏و‏چرای آن راهبرد و عملکرد مبتنی بر آن نیست و نسبیت فهم راهبردی اجتناب‏پذیر است. لذا، موجه‏سازی و مشروعیت‏بخشی به یک راهبرد و عملکرد به استناد اینکه از تاریخ مقدس اخذ شده است منطقی و معقول نیست.
قیاس تاریخی و انحراف شناختی: به‌خصوص وقتی از رفتار و سیرۀ یک انسان مقدس که به منابع شناخت فراانسانی و وحیانی دسترسی دارد خطر بیشتری دارد. چون ما به آن منبع شناخت، آن‏گونه که او دسترسی داشته، دسترسی نداریم. مگر اینکه سیرۀ او را فارغ از ویژگی‏ علم لدنی مطالعه کنیم که باز به نظرم گمراه‏کننده یا دستِ‌کم ناقص و ناتمام است. نکتۀ دیگر اینکه ما چگونه می‏توانیم تشخیص دهیم که مثلاً حضرت پیامبر در کجا از علم لدنی و دانش وحیانی خود در راهبردپردازی بهره‏گرفته و در کجا از دانش انسانی خود استفاده کرده است.  در اینجا با مفهوم حال‏گرایی برخورد خواهیم کرد یعنی تسری منطق و مفاهیم حال به گذشته. فهم و تحلیل تاریخ براساس مفاهیم و نظریه‏های اکنون.

تحلیل آقای خنفر از نظام بین‌الملل و تقسیم سه‌لایه‌ای بین‌المللی، منطقه‌ای و داخلی را چگونه می‌بینید؟ آیا ایشان در این نگاه موفق بوده‌اند؟
به نظرم تحلیل رفتار راهبردی پیامبر برمبنای تلفیق سطوح سه‏گانۀ داخلی، منطقه‏ای و بین‏المللی کاملاً موجه و موفق است. چون برای راهبرد‏پردازی و اتخاذ راهبردِ درست و دقیق در سیاست خارجی باید هر سه سطح را به‌درستی شناخت و درک واقع‏بینانه‏ای از آن‌ها داشت؛ ولی در ارائۀ مستندات و شواهد و قرائن تاریخی برای ادعاهای خود دستِ‏کم در سطوح منطقه‏ای و بین‏المللی چندان موفق نیست. البته در زمینۀ تحلیل شرایط داخلی مسلمانان و قریش یا مکه و مدینه نسبت به دو سطح دیگر به‌مراتب موفق‏تر است.
به‏نظرم در تحلیل سطوح منطقه‏ای و بین‏المللی وی دچار نوعی حال‏گرایی تاریخی است؛ به‏گونه‏ای که خود‏آگاه یا نا‏خود‏آگاه، بر پایۀ منطق و مفاهیم دانش راهبردی و روابط بین‏الملل مدرن راهبرد پیامبر را تحلیل می‌کند. او به‏ جای اینکه از قول و فعل پیامبر شاهد بیاورد خود به ‏جای ایشان نشسته و وضعیت و شرایط منطقه‏ای و بین‏المللی را تحلیل می‏کند. از این رو، ما نمی‌دانیم که آیا واقعاً آن حضرت نیز همین‏گونه تحلیل و عمل می‏کردند یا نه. اگرچه تحلیل وی از شرایط آن زمان منطقی و معقول است، اما نمی‏دانیم آیا تحلیل اوست یا پیامبر.

نگاه آقای خنفر به راه‌های تجاریو جاده ابریشم، چقدر می‌تواند مهم باشد؟ با توجه به مهم‌شدن کریدورها در جهان امروز، آیا می‌توان گفت که کریدورها به‌ویژه کریدورهای تجاری، به‌دلیل پیوند با نیازهای اساسی مردم جهان همواره مهم بوده‌اند؟ اهمیت توجه به کریدورها در جهان امروز چیست؟
تحلیل اقتصادسیاسی خنفر از راهبرد پیامبر مبنی بر ناامن‌کردن راه‏های ارتباطی تجاری قریش و سپس بلاموضوع‌کردن آن‏چه وی «ایلاف» می‏نامد، قابل‌تأمل است. چون تجارت برای قریش ارزش و اهمیت حیاتی دارد و ناامنی آن به‏مثابه ناامنی وجودی است. مزیت ‏نسبی قریش، ایلاف است؛ لذا ناامن‌کردن آن، قطع رگ حیاتی آنان است و پس از آن تأسیس «ایلاف مدینه» به‏جای «ایلاف مکه» یک ابتکار راهبردی تعیین‏کننده است. ما نیز می‏توانیم از این منطق اقتصادسیاسی در راهبردهای امروز خود درس و بهره بگیریم؛ یعنی ضربه‏زدن و بلاموضوع‌کردن مزیت‏های نسبی اقتصادی دشمن و ایجاد و ارائۀ بدیل‏های اقتصادی باصرفه‏تر دیگر به‏جای آن‏ها.
کریدورها و راه‏های تجاری، اعم از زمینی، دریایی و هوایی، امروز نیز در نظام بین‏الملل و مناسبات قدرت بین‏المللی، ارزش ژئوپلیتیکی و نقش راهبردی بسیاری دارند؛ به‏ویژه برای کشورهایی مانند ایران که موقعیت ترانزیتی دارند، کریدورها از ارزش و اهمیت بسیار تعیین‏کننده‏ای برخوردارند. بنابراین، درسی که از این راهبرد پیامبر می‏گیریم آن است که باید از موقعیت ترانزیتی کشور استفادۀ بیشینه و بهینه کرد و مهم‏تر آنکه اجازه نداد ایران از کریدورهای تجاری حذف شود.
اکنون نیز یکی از عرصه‏های رقابت قدرت‏های بزرگ، کریدورهای تجاری و اقتصادی است. برای نمونه ابتکار کمربند و ‌راه چین یا جادۀ ابریشم جدید یکی از آن‌هاست. آمریکا نیز طی سفر اخیر جِیک سالیوان، مشاور امنیت ملی بایدن، به غرب آسیا از طرح و ابتکاری سخن گفت که کشورهای عرب منطقۀ شامات و کشورهای حوزۀ خلیج فارس را از طریق یك شبكۀ ریلی به یكدیگر متصل می‏کند. این شبكۀ ریلی از طریق مسیرهای دریایی و خطوط كشتیرانی در نهایت به هند متصل می‏شود. این طرح بخشی از راهبرد آمریکا برای مقابله و خنثی‌کردن ابتکار کمربند و راه چین است.
ایران نیز سال‏هاست که یکی از کریدورهای شمال و جنوب و شرق و غرب برای تجارت و انرژی به شمار می‌رود. اما از طرف دیگر آمریکا نه‏تنها سعی کرده این طرح‏ها خنثی شود بلکه در‏پی آن بوده و هست که ایران از این ارزش راهبردی تخلیه و حذف گردد. به‏گونه‏ای که برخی هدف طرح جدید آمریکا را دورزدن ایران و چین می‏دانند تا ایران دچار تنگنا و خفگی ژئوپولیتیکی شود.

آقای خنفر به این مسئله توجه می‌دهند که حضرت رسول(ص) متناسب با تحولات نظام بین‌الملل آن روز اقدامات خود را سامان می‌دادند، نسبت ما با نظام بین‌الملل چگونه باید باشد؟
درس اول، ضرورت شناختِ محیط خارجی/عملیاتی سیاست خارجی به‏معنای نظام منطقه‏ای و نظام بین‏الملل است. شناخت ماهیت و گفتمان قدرت رایج در نظام بین‏الملل و پیرو آن نظام منطقه‏ای؛ چگونگی توزیع قدرت در نظام بین‏الملل یا ساختار و قطبیت نظام بین‏الملل و نظام منطقه‏ای. هر نظامی مختصات و قواعد خاص خود را دارد و راهبردها، سیاست‏ها و رفتارهای مقتضی و متناسبی را ایجاب می‏کند؛ شناخت کشورهای تشکیل‏دهندۀ قطب‏های قدرت در هر دو نظام؛ شناخت مناسبات قدرت در هر دو نظام، به‌ویژه بین قدرت‏های بزرگ و قطب‏های قدرت و آن‌ها و سایر بازیگران اعم از منطقه‏ای و جهانی؛ پایش پویایی‏ها، تحولات و تغییرات نظام بین‏الملل و منطقه‏ای؛ نسبت و رابطه بین نظام منطقه‏ای و نظام بین‏الملل؛ شناخت میزان آزادی عملِ مناطق و بازیگران منطقه‏ای.
درس دوم، اتخاذ راهبرد و سیاست متناسب با ماهیت و تحولات نظام بین‏الملل و تقویت ساخت درونی قدرت، توسعه قدرت فراتر از سطح ملی به سطح منطقه‏ای و سپس تنظیم و تدبیرِ تعامل با نظام بین‌الملل می‌باشد.
درس سوم، استقلال و آزادی عمل خارجی بر پایۀ اصل عدم تعهد به قطب‏های قدرت جهانی است.
درس چهارم، استفاده از رقابت‏ها و شکاف‏های موجود بین قطب‏های قدرت جهانی، بین بازیگران منطقه‏ای و جهانی، و بین خود بازیگران منطقه‏ای است.
درس پنجم، استفادۀ بهینه و به‏موقع از فرصت‏های ناشی از انتقال قدرت در نظام بین‏الملل و پیچ‏های تاریخی است.
درس ششم، اتخاذ رویکرد گام‏به‏گام و استدراجیِ انتقادی، اصلاحی و تجدید‏نظر‏طلبی در قالب راهبرد چندجانبه‏گرایی، ائتلاف‏سازی و منطقه‏گرایی فعال است نتیجه اینکه باید یک رویکرد آرمان‏گراییِ واقع‏بین اتخاذ کرد که بر اساس اصل استقرار و استدراج و راهبرد تدرج‏گرایی فزاینده عمل می‌کند.

آقای خنفر بر مسئلۀ اهمیت اطلاعات و اینکه حضرت رسول(ص) همواره در مسئلۀ اطلاعات از خصم خود جلوتر بودند تأکید ‌می‌‌کند. می‌‌دانیم که امروزه نیز بیش از پیش اهمیت این موضوع روشن شده است، نگاه شما در این زمینه چیست؟
دیپلماسی ذاتاً متضمنِ برقراری ارتباطات و کسب اطلاعات است و عقلانیت مطلق متضمن و مستلزمِ داشتن و کسب اطلاعات کامل است. عقلانیت محدود نیز متضمن و مستلزمِ داشتن و کسب حداکثر اطلاعات ممکن است. از‏این‏رو، کسب اطلاعات و استفادۀ بهینه و به‏موقع از آن، لازمه هر راهبرد و سیاست عقلانی است.
از طرفی راهبرد‏پردازی و اتخاذ راهبرد درست و دقیق، مستلزمِ شناخت دقیق، درست و کاملِ خود، رقیب/دشمن، و محیط عملیاتی و میدانی منطقه‏ای و بین‏المللی است.
در این بین آگاهی و اطلاعات از خود: شناخت قوت‏ها و ضعف‏ها؛ منافع، اهداف و اولویت‏های راهبردی؛ برآورد درست از قدرت و جایگاه خود در نظام منطقه‏ای و بین‏الملل را نباید فراموش کرد.
آگاهی و اطلاعات از رقیب/دشمن را نیز نباید از یاد برد: شناخت قوت‏ها و ضعف‏ها؛ منافع، اهداف و اولویت‏های راهبردی او؛ راهبرد او و مختصاتش.
آگاهی و اطلاعات از محیط خارجی/عملیاتی منطقه‏ای و بین‏المللی که توضیح داده شد نیز رکن دیگر این مسئله است: شناخت ماهیت و گفتمان قدرت رایج در این دو نظام؛ چگونگی توزیع قدرت در این‌دو یا قطبیت نظام منطقه‏ای و بین‏المللی؛ کشورهای تشکیل‏دهندۀ قطب‏های قدرت؛ مناسبات قدرت در این دو نظام، به‌ویژه بین قدرت‏های بزرگ و قطب‏های قدرت و آن‌ها و سایر بازیگران اعم از منطقه‏ای و جهانی.
درواقع می‌توان گفت اهمیت جنگ اطلاعاتی و شناختی در جهان امروز را نمی‌توان نادیده گرفت.

تلاش برای اینکه جبهۀ داخلی دچار گسست نشود با توجه به تجربۀ برخورد رسول اعظم با عبدالله بن اُبیّ، ابن سلول و در عین حال تلاش برای استفاده از شکاف‌ها و گسست‌های خصم به‌عنوان نمونه در خندق چقدر می‌تواند اهمیت داشته باشد؟
این شیوۀ برخورد پیامبر را می‏توان در قالب راهبرد موازنۀ قوا تبیین کرد. در این راهبرد حفظ و تقویت قدرت درونی خود (موازنه ایجابی) و تضعیف قدرت جبهه دشمن با فروپاشی اتحاد و انسجام آن (موازنه سلبی) اهمیت ویژه‌ای دارد. اصل تعیین‏کننده در چگونگی نرمش یا برخورد قاطع، عقلانیت راهبردی برحسب میزان هزینه و فایده و ضرر و زیان آن اقدام و مصلحت عمومی است. همچنین اقدام عملی و میزان تأثیرگذاری اقدامات تفرقه‏افکن و گسست‏آفرین در جبهۀ نبرد خارجی و قدرت و موقعیت جبهۀ خودی تعیین‏کننده است. اگر باعث تضعیف قدرتِ راهبردی و شکست در نبرد شود با آن مقابله می‏شود.راهبرد داخلی پیامبر در مدینه حفظ یکپارچگی و همبستگی عناصر مقوّم جامعۀ مدینه بود. او برای حفظ وحدت و انسجام داخلی و جلوگیری از درگیری‏های داخلی میان مسلمانان، با منافقان مدینه مدارا و مماشات می‏کردند تا بر اولویت راهبردی اصلی یعنی اسلام‌آوردن قریش و مسلمان‌شدن شبه‏جزیرۀ عربستان خدشه وارد نشود. اولویت راهبردی مقابله با قریش تلاش برای مسلمان شدن یا تسلیم‏شدن بود.
بنابراین تأمین هدف راهبردی ایجاب می‏کرد تا اهداف کم‌اهمیت‏تر مانند مقابله با منافقان در اولویت بعد قرار‏گیرد. اصل الاَهَمُّ فَالاَهَم.  البته که در صورت انجام یا شرکت در عملیات نظامی و امنیتی و اقدام عملی علیه حکومت مانند توطئه، جاسوسی و پیمان‏شکنی با آن‌ها برخورد قاطع می‏شد؛ مانند یهود بنی‌قینقاع و بنی‌نضیر که پیمان‏شکنی کردند و طرح ترور پیامبر را ریختند. ولی پیامبر با عبدالله‏بن‌اُبیّ که بیشتر حرف می‏زد تا اقدام عملی، برای حفظ یکپارچگی داخلی مدارا می‏کرد. عبدالله‏بن‌اُبیّ با بیرون‏کشیدن نیروهایش در جریان جنگ احد، یکی از دلایل شکست مسلمانان بود اما برخورد پیامبر با او باز احتیاط آمیزبود.
یکی از اصول راهبردی نبوی پیشگیری از ائتلاف و اتحاد دشمنان و فروپاشی آن در صورت شکل‏گیری از طریق ایجاد شکاف میان آن‌هاست. بر اساس مفاهیم نظری اکنون این راهبرد را می‏توان در قالب موازنۀ سلبی تبیین کرد؛ یعنی تلاش برای تضعیف قدرت و توان دشمن یا دشمنان.

دوگانۀ صلح و جنگ و اینکه در چه زمانی باید صلح کرد و در چه زمانی نباید صلح کرد و اینکه با چه کسی باید پیمان بست و با چه کسی نباید پیمان بست؛ آیا در سیرۀ رسول خدا از الگوی خاصی پیروی می‌کند؟
پاسخ را می‌توان این‌گونه دسته‌بندی کرد:
جنگ و صلح دو روی یک سکه هستند. صلح یعنی نبود جنگ و جنگ ادامۀ سیاست است با ابزارهای دیگر. در این بین شرایط زمانی و مکانی، ویژگی‏های حوزۀ موضوعی، ماهیت موضوع و مورد، وضعیت و موقعیت خود و دشمن تعیین‏کننده است. همچنین کشف منطق جنگ و صلح و اصول و راهبرد این ‏دو در سیرۀ نبوی ضرورت دارد. منطق و اصولی را از سیرۀ نبوی می‏توان کشف و به‏فراخور موضوع و مورد به‏ کار بست. آمادگی روحی و روانی نیروها، آمادگی نظامی خود و دشمن، هزینه‏های جنگ و صلح، نتایج ناشی از این دو و کسب پیروزی بدون جنگیدن.

 راهبردهای صلح‌سازی پیامبر
امنیت و دفاع فعال؛ بازدارندگی؛ موازنۀ قوا؛ مقاومت فعال؛ جنگ پیشگیرانه (تهدید‏زدایی)؛ جنگ پیش‌دستانه. در این بین اصالت با صلح است: البته صلح ابتکاری نه انفعالی و تحمیلی؛ صلح حداقلی به‏عنوان پیش‏شرط و زمینه‏ساز صلح مثبت و حداکثری به‌معنای ایجاد شرایط لازم برای بارور‏شدن استعدادها و قابلیت‏های انسان‏ها و جوامع انسانی؛ صلح عادلانه به‌معنای الغای خشونت ساختاری و ساختارهای سلطه و سرکوب.

 انتخاب گزینۀ جنگ  
در صورت ناممکن‌بودن یا شکست گزینۀ صلح مطرح خواهد شد که خود می‌تواند؛ جنگ پیش‏دستانه؛ جنگ پیشگیرانه باشد. اصول مصلحت، عزت و حکمت (عقل+ علم) انتخاب یکی از این دو گزینه را تعیین می‏کند. در این بین انواع پیمان‏ها نیز مهم می‌شوند: پیمان کارکردی؛ پیمان عقیدتی؛ پیمان تدافعی و تهاجمی؛ پیمان کوتاه‌مدت، موقتی، موضوعی و موردی؛ پیمان بلندمدت و دائمی.

 الگوی رفتاری پیامبر  
تقدم پیمان‏های تدافعی بر تهاجمی و موقتی‌بودن پیمان‏های کارکردی برای مقابله با تهدید مشترک یا دفع شر مشترک و انعقاد پیمان برای بی‏طرف‌کردن و جلوگیری از هم‏پیمانی او با دشمن و انعقاد پیمان‏های عقیدتی درازمدت است. تهدید مشترک، منافع مشترک، قصد و نیت هم‏پیمان، پیشینه و سابقۀ هم‏پیمان، ارزش راهبردی آن پیمان، از جمله عوامل تعیین‏کنندۀ انعقاد پیمان‏هاست.

چقدر می‌توان مناسبات نبوت و بعد از آن امامت را در چارچوب مناسبات قدرت تحلیل کرد؟
 باید گفت: نبوت و امامت یک امر الهی است نه بشری؛ و نمی‌توان آن را در چارچوب مناسبات قدرت تقلیل داد و تحلیل کرد؛ یعنی نبوت و امامت تابعی از مناسبات قدرت و الزامات آن نیست. اما از قدرت و مناسبات قدرت برای ابلاغ و پیشبرد امر نبوت و امامت استفاده می‏شود. اهمیت و نقش قدرت در انجام رسالت و امامت: «یا یحْیى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَینَاهُ الْحُكْمَ صَبِیا»به‏ویژه این امر در سیرۀ نبی مکرم اسلام مشهود و مبرز است.
در این بین استفاده از مناسبات قدرت در سطوح مختلف برای تحقق رسالت و ادای تکلیف الهی نیز مد نظر باید قرار گیرد. و استفادۀ ابزاری‌نکردن از نبوت و امامت برای کسب، اعمال و افزایش قدرت در مناسبات قدرت رایج.

جستجو
آرشیو تاریخی