نقدی بر فصل یک کودتای استراتژیک

چالش بنی قریظه

مژگان آهنگر داودی
مژگان آهنگر داودی پژوهشگر تاریخ اسلام، دارای دکترای مهندسی شیمی از دانشگاه تربیت مدرس و کارشناسی ارشد اسناد و نسخه‌شناسی از دانشگاه تهران است.   از او تاکنون دو کتاب  در انتظار کدام منجی و بازخوانی روایات جنگ بنی‌قریظه منتشر شده است.

کوشش برای راهیابی به سیرۀ پیامبر(ص) در عرصه‌های مختلف کوششی مبارک است، اما این کار باید مبتنی بر داده‌های صحیح باشد. به عبارت دیگر، ابتدا باید از طریق گزارش‌ها و داده‌های موجود به واقعیات تاریخی دست یابیم و سپس آن واقعیات تاریخی را تحلیل کنیم، زیرا هر گزارش متقدمی را نمی‌توان واقعیت تاریخی دانست و بنابراین نمی‌توان آن را پایۀ تحلیل و دستیابی به سیرۀ پیامبر (ص) قرار داد.
در نخستین بهار که در سال 2020 میلادی منتشر شد، وَضّاح خَنفَر تلاش کرده است خوانشی سیاسی و استراتژیک از زندگی پیامبر (ص) ارائه دهد. اما فصل چهاردهم، که خنفر وقایع آن را سبب تغییر رویکرد پیامبر (ص) می‌خواند، مبتنی بر داده‌های نادرستی است. در این فصل که به نتایج شکست احزاب در جنگ خندق و وقایع جنگ قریظه پرداخته شده، نویسنده اذعان می‌کند که جنگ بنی‌قریظه به تحقیق و دقت بیشتری نیاز دارد. او به‌درستی اشاره می‌کند که: «موضوعات و رویدادهای بسیاری در سیره است که برای روشن‌شدن حقیقت امر نیازمند ژرف‌نگری است و اهمیت آن به‌قدری است که شایستگی دارد پژوهشگران کوشش و زمان خود را صرف آن کنند.» اما، در عمل، تحلیل خود را بر مبنای همان روایات تحقیق‌نشدۀ بنی‌قریظه بنیان می‌نهد و تنها در مورد تعداد کشتگان قریظه اظهارِنظر نمی‌کند. ازاین‌روست که تحلیل او در مورد واقعۀ قریظه و وقایع پیرامونی آن دچار اشکال شده است.
نویسنده در این فصل جنگ خندق را نقطۀ عطفی می‌داند که تاریخ نهضت اسلامی را به دو دسته تقسیم کرده و موازنۀ قوا را در شبه‌جزیرۀ عربستان به نفع مسلمانان تغییر داده است. خنفر با استناد به سخنی منسوب به پیامبر (ص) با این عبارت که «دیگر آن‌ها به جنگ ما نمی‌آیند، بلکه اینک ما به جنگ آن‌ها می‌رویم» رویکردهای پیامبر (ص) در این زمان را «کودتای استراتژیک» نامیده است که اولین مورد آن شامل برخورد با بنی‌قریظه است. او می‌نویسد «بنی‌قریظه، با اقدام به شکستن پیمان، نابودی خود را حتمی می‌دیدند و مجازاتی را انتظار می‌کشیدند که بر زبان سعدبن‌معاذ، هم‌پیمان اوسی آن‌ها، جاری شده بود». مشهور است که سعدبن‌معاذ در حضور پیامبر (ص) فرمان به کشتن مردان اسیر قریظه داد و حکمش اجرا شد. خنفر داوریِ سعد را اقدامی بی‌سابقه می‌خواند و آن را این‌گونه تحلیل می‌کند که: «سعد با قضاوت خود این پیام را به قبایل عرب فرستاد که دورۀ نوینی از اقتدار، کنشگری و قاطعیت شروع شده که خاستگاه آن مدینه است و مجازات تعیین‌شده برای بنی‌قریظه در انتظار هر کسی است که مسلمانان را ناچیز بشمارد و در اندیشۀ خیانت در پیمان خود با آنان باشد.» درحالی‌که در تحقیقات اخیر، که بر مبنای بررسی تمام روایات مربوطه به روش تحلیل اسناد-متن انجام شده و در دست انتشار است، این واقعه به‌طور کامل بررسی شده و تحریفات آن مشخص شده است. بنابر نتایج این تحقیق، هیچ اسیری در این ماجرا کشته نشده است بلکه بنی‌قریظه پیشنهاد پیامبر (ص) مبنی بر بازگشت به پیمان صلح را نپذیرفته و با مسلمانان جنگیدند و تعدادی از مردانشان نه در اسارت، که در ضمن این جنگ کشته شدند. با  کشته‌شدن تعدادی از سران بنی‌قریظه، آن‌ها شکست خورده و اسیر شدند. با مبنا قراردادن این تحقیقات می‌توان گفت که تغییری در سیاست پیامبر (ص) رخ نداد و این‌گونه نبود که مردان ‌قریظه به بهای جنگ احزاب در عملی بی‌سابقه سر بریده شوند، بلکه آن‌ها بهای سرسختی و عصبیت خود را در بازنگشتن به پیمانی که خود شکسته بودند پرداختند، زیرا از پیش مشخص بود که، حداقل از نظر تعداد نفرات، بنی‌قریظه یارای ایستادگی در برابر مسلمانان را ندارد. در نهایت با اینکه مسلمانان خسته از جنگ احزاب و اضطراب‌های ناشی از آن بودند، رشادت به خرج دادند و پیروز شدند.
خنفر در توضیح تغییر استراتژی پیامبر (ص) می‎‌نویسد پیامبر (ص) مصمم شد «موضع خود را از موقعیت واکنشی به کنشگری و از دفاع به حمله تغییر دهد، زیرا اکنون او قدرت حملۀ نظامی به آن‌ها را دارد و اوست که می‌تواند با یک حرکت سیاسی با آن‌ها روبرو شود». او سریه‌های منجر به درگیری‌های کوچک و پراکندۀ مسلمانان و یهودیان در فاصلۀ بین جنگ قریظه تا جنگ خیبر را «یورش گسترده» می‌خواند و آن‌ها را در جهت نیل به هدف بلندمدت فتح خیبر می‌داند.
تحلیل خنفر مبنی بر تغییر استراتژی سیاسی پیامبر (ص) مبتنی بر این یک جمله است که چندبار آن را تکرار می‌کند: «دیگر آن‌ها به جنگ ما نمی‌آیند، بلکه اینک ما به جنگ آن‌ها می‌رویم». قسمت اول این عبارت صحیح است چون، پس از جنگ احزاب، قریش دیگر به مسلمانان حمله نکرد. اما قسمت دوم آن احتمالاً از افزوده‌هایی است که در دورۀ فتوحات به پیامبر (ص) منتسب شده است و تحلیل «راهبرد تازه» بر مبنای آن پذیرفتنی نیست، زیرا پس از جنگ احزاب پیامبر (ص) نه‌تنها با دشمن سنتی خود، قریش، نجنگید که در حدیبیه به آن‌ها پیشنهاد صلح کرد.
به نظر من آنچه در مورد سریه‌هایی که در فاصلۀ جنگ قریظه و جنگ خیبر اتفاق افتاد در منابع آمده است نیازمند تحقیق است، درحالی‌که روایات مربوط به صلح پیامبر (ص) با قریش در حدیبیه بدون تردید واقع شده است که نمایانگر اصالت صلح و ادامۀ استراتژی دفاعی پیامبر (ص) است، زیرا جنگ را موجب فساد و آسیب می‌داند. شاهد این تحلیل پیام پیامبر (ص) به قریش در حدیبیه، آن هم پس از چندین بار تهاجم قریش به مسلمانان، است که نمایانگر استراتژی کلی او است. خنفر این سخن پیامبر (ص) را از قول واقدی نقل می‌کند: «ما برای جنگیدن با کسی نیامده‌ایم»، اما اگر قریش مانع عمرۀ ما شود و قصد جنگ کند ما نیز می‌جنگیم. پیامبر (ص) جنگ را موجب آسیب می‌خواند و گروه مهاجم را نیز مشمول این آسیب می‌داند و می‌گوید «قریش قومی هستند که جنگ به آن‌ها آسیب زده و آنان را فرسوده است». آنگاه پیشنهاد خود برای صلح را مطرح می‌کند و به این ترتیب به جنگ با قریش پایان می‌دهد.
به‌علاوه، نویسنده در فصل پایانی مفاهیمی را برمی شمرد که از رفتار سیاسی پیامبر آموخته است. در مورد چهارم از این موارد می‌گوید که پیامبر (ص) در مناسبات سیاسی و استراتژیک الگوی تازه‌ای مبتنی بر کشمکش را به‌جای ستیز ارائه داد، زیرا در جنگ‌وستیز نتیجه بر اساس برد-باخت تعریف می‌شود، درحالی‌که در کشمکش می‌توان به نتیجۀ برد-برد دست یافت. اما در تحلیل خود از وقایعِ پس از جنگ خندق، تغییر استراتژی پیامبر (ص) را به‌سمت جنگ‌وستیز و فتوحات می‌داند که پس از پیامبر (ص) و در سیرۀ خلفا مطرح بوده است، نه در سیرۀ پیامبر (ص). بنابراین به نظر می‌رسد نویسنده با پیش‌فرض خود دربارۀ فتوحات و گسترش قلمرو مسلمانان یا به گفتۀ خودش، توسعۀ کمربند امنیتی مدینه به تحلیل سیرۀ پیامبر(ص) پرداخته که خود نیازمند اثبات است.

 

جستجو
آرشیو تاریخی