راه ناهموار تمدن!

کاوشی در نسبت میان الهیات اجتماعی، الهیات تمدنی و الهیات عملی

الهیات سیاسی، الهیات اجتماعی، الهیات عملی و الهیات تمدنی همه حاصل تلاش‌های الهی‌دانانی هستند که کوشیده‌اند پاسخی نو برای مسائل جدیدشان داشته باشند. در این گفت‌وگو با حجت الاسلام حبیب الله بابایی عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی کوشیده‌ایم به تعریفی روشن از الهیات اجتماعی و نسبت آن با فرهنگ و تمدن برسیم. بابایی معتقد است الهیات تمدنی همچون الهیات عملی، هم در مقام تفسیر و هم در مقام توصیه و دخالت در تحولات و تغییرات تمدن، ناگزیر است خود را در موضع گفت‌وگو با دیگر رشته‌ها و حوزه‌های علمی، اعم از رشته‌های دیگر الهیاتی و علوم تجربی و انسانی، قرار دهد. آیا این بازاندیشی‌ها راه ناهموار تمدن را هموار خواهد کرد؟

سید جواد نقوی
دبیر پرونده  
معنای الهیات اجتماعی و هدف آن چیست؟
الهیات در اصطلاح جدید معنای عام‌تری نسبت به اصطلاح قدیم الهیات دارد و بیشتر در غربِ مسیحی رواج یافته است و در دنیای اسلام نیز از سوی برخی محققان مورد توجه قرار گرفته است. الهیات، در این اصطلاح جدید، مطالعه‌ای است عقلی (نه ضرورتاً برهانی) و سیستماتیک در مورد دین یا موضوعات دینی. الهیات بدین معنا می‌تواند یک مرحلۀ پیشینی و یک مرحلۀ پسینی داشته باشد. الهیات، پیش از نزول وحی و یا قبل از آگاهی از وحی شکل ساده‌ای دارد (الهیات پیشینی) و آنگاه بعد از توجه و آگاهی از وحی صورت پیشرفته‌ای به خود می‌گیرد. الهیاتِ پیش از متن در مورد هستی و انسان و رابطۀ آن دو با خدا سخن می‌گوید و آنگاه بر اساس یافته‌های عقلانی فهم وحی و متن مقدس را بر خود آسان می‌کند. سپس، بعد از نزول وحی و یا بعد از آگاهی از وحی و با استفاده از آموزه‌های وحیانی، نه‌تنها گسترۀ موضوعات الهیاتی را بسط می‌دهد، بلکه تحلیل‌های عقلانی از مقولات الهیاتیِ پیش از نزول وحی را نیز تعمیق می‌بخشد. بر پایۀ این معنا از الهیات، هر نوع تحلیلی از موضوعات دینی که عقلانی و البته مبتنی بر آموزه‌های وحیانی باشد می‌تواند ذیل عنوان الهیات قرار بگیرد. و ازآنجاکه الهیات دربارۀ موضوعات اجتماعی تحلیل‌های عقلانی و البته منطبق با آموزه‌های دینی ارائه می‌کند، می‌توان اسم آن را الهیات اجتماعی و یا (آنجا که این تحلیل‌های عقلانی در مورد تمدن‌ها صورت می‌گیرد) الهیات تمدنی نام نهاد.
در این نگاه، تفاوت ظریفی میان «کلام اجتماعی» با «الهیات اجتماعی» و «الهیات تمدنی» وجود دارد که نباید آن را از نظر دور داشت. برخی از محققان امروزه سخن از «الهیات اجتماعی» می‌گویند که البته متفاوت از الهیات در اصطلاح قدماست، لیکن به نظر می‌رسد که محتوای چنین تعریفی به کلام اجتماعی نزدیک‌تر است و با معنای مورد نظر از «الهیات تمدنی» در این گفتار تفاوت دارد. برای نمونه، برخی در تعریف «الهیات اجتماعی» گفته‌اند:
«الهیات اجتماعی» به آن بخش از دانش الهیات اطلاق می‌شود که به حیات اجتماعی انسان و عوارض و لوازم و تبعات آن حیات همچون حکومت، دولت، اقتصاد، دادوستد، تعلیم‌وتربیت، قضاوت و فصل خصومت، جنگ و صلح، ازدواج و طلاق، هنر و ورزش، آیین‌ها و مناسک دینی می‌پردازد. این رشتۀ بین رشته‌ای خود از پنج بخشِ حدیث اجتماعی، تفسیر اجتماعی، فقه اجتماعی، کلام اجتماعی و اخلاق اجتماعی تشکیل می‌شود. به شاخه‌های مذکور از آن جهت عنوان الهیات اطلاق می‌شود که همۀ آن‌ها با متون دینی (قرآن مجید و احادیث) سروکار داشته و هر یک با شیوه‌های اختصاصی مدعیات، آموزه‌ها و احکام دینی را شرح، توضیح و تفریع و توجیه می‌کنند.
همین‌طور گفته می شود که :
الهیات اجتماعی معرفتی ترکیبی است که از بخش‌های مختلف، مانند حدیث اجتماعی، تفسیر اجتماعی، کلام اجتماعی، فقه اجتماعی، و اخلاق اجتماعی تشکیل شده است؛ موضوع آن نیز هم متون دینی مربوط به اصل زندگی اجتماعی انسان است و هم لوازم و عوارض و تبعات و آثار ناشی از آن، همچون خانواده و همسرگزینی، کار و تجارت، دولت و حکومت، تعلیم‌وتربیت و تبعیض و عدالت؛ همچنین این رشته متون دینی درجه اول، یعنی آیات و روایات، و متون دینی درجه دوم، یعنی مجموعۀ شروح و توضیحات و تفاسیر و استنباطات محدثان، مفسران، متکلمان، فقیهان و عالمان اخلاق، را شامل می‌شود؛ ازاین‌رو، حیات جمعی بشر و مسائل مرتبط با آن –بدان‌گونه که در متون دینی، اسلامی و شیعی ما مطرح شده است- موضوع این رشته را تشکیل می‌دهد. این موضوع طبعاً دارای وحدت اعتباری و انتزاعی است و نه ذاتی و حقیقی.
از این نظر، هدف از الهیات اجتماعی در نهایت «دفاع از آموزه‌ها، مدعیات و تشریعات دینی است؛ یعنی اقناع و توجیه دینداران، توضیح، تعلیم و تبلیغ مخاطبان  و مغلوب و محکوم‌ساختن معاندان»، درحالی‌که در نظر ما، الهیات اجتماعی و سپس الهیات معطوف به تمدن، علاوه بر اینکه باید از آموزه‌های دینی دفاع کرده و در جهت اقناع و توضیح و تعلیم و تغلیب گام بردارد، باید به «تفسیر الهیاتی» از رخدادهای اجتماعی و «تصرف» در آن نیز اندیشه کرده و آن را هم جزء رسالت‌های یک الهی‌دان بداند. در حقیقت، در این معنا، رسالت الهیات و الهی‌دان نه صرفاً ارائۀ تفسیرهای اجتماعی از دین، بلکه ارائۀ تفسیرهای دینی از دنیا، تاریخ، و انسان، و آنگاه ایجاد حركت و انگیزه برای سوق تاریخ انسانی به‎سوی کمال می‌داند. در این مرحلۀ اقدام، الهی‌دان در این منظر نه یك نظریه‌پرداز، بلكه یك كنشگر و فعال اجتماعی است كه درصدد تهیۀ مقدمات غایت نهایی و سعادت قصوای بشر در متن تمدن‌های این‌جهانی است.
در حقیقت، آنچه که در بیان فوق نقل کردم، کلام اجتماعی است که بیشترین مأموریت خود را در دفاع از آموزه‌های اجتماعی می‌بیند. کلام اجتماعی، مانند کلام سیاسی که در آن تلاش می‌شود آموزه‌های سیاسی دینی مورد بررسی، تبیین و دفاع قرار بگیرد، شاخه‌ای از علم کلام است و از همین رو هم تابع خصایص علم کلام است. این در حالی است که الهیات در این گفتار اعم از علم کلام در نظر گرفته شده است و برخی از قلمروها و موضوعات آن را نمی‌توان در علم کلام یافت و برخی از روش‌های آن نیز خارج از روش‌های رایج در علم کلام است. الهیات تمدنی به اصطلاحی که اینجا آمده است صرفاً تبیین آموزه‌های دینی‌ای که معطوف به تمدن باشد نیست، بلکه در آن سعی می‌شود دیگر آموزه‌های دینی را نیز که مستقیماً در مورد تمدن نیستند ولی در مهندسی تمدن قابل‌اعتنا هستند مورد توجه قرار دهد. به‌علاوه، در این الهیات سعی می‌شود از واقعیات تمدنی و اجتماعی نیز تفسیر الهیاتی و دینی ارائه نموده و، متناسب با تفسیر الهیاتی، راهکارهایی الهیاتی برای حل معضلات و بحران‌های تمدنی ارائه نماید.
خلاصه آنکه رسالت الهیات تمدنی محدود به رسالت علم کلام نیست که به دفاع از آموزه‌های دینی پرداخته، دینداران را اقناع کند و معاندان را محکوم. الهیات تمدنی الهیاتی فراتر از الهیات اجتماعی در معنای مذکور است. البته تشابهاتی میان کلام و الهیات تمدنی وجود دارد. مثلاً اینکه وظیفۀ این الهیات مانند علم کلام ارائۀ تبیین عقلانی از مسائل اجتماعی در اسلام است، و یا اینکه علم کلام و علم الهیات تمدنی هر دو بر منابع دینی تکیه کرده و آن را شاخص و ملاک در مطالعات خود می‌دانند، لیکن رسالت الهیات تمدنی نه‌فقط تفسیر و یا توجیه آموزه‌های برآمده از وحی، بلکه 1. تفسیر الهیاتی از رخدادهای اجتماعی و 2. ایجاد تغییر در عرصۀ اجتماعی نیز هست. به دیگر بیان، الهیات تمدنی الف) الهیاتی است معطوف به تمدن که با رویکرد و روش الهیاتی (عقلانی-وحیانی) درصدد تفسیر و تبیین ابعاد ماورایی تمدن‌ها و کشف قوانین حاکم بر تمدن‌ها (سنن ظهور و سقوط تمدنی) برمی‌آید، ب) معضلات اجتماعی و رخدادهای کلان انسانی را با رویکرد الهیاتی تفسیر و تبیین می‌کند، ج) در حل معضلات تمدنی از پایگاه الهیاتی مشارکت می‌کند، و د) در طراحی تمدنی نقش الهیاتی ایفا می‌کند.
الهیات تمدنی را می‌توان امروزه در مباحث مربوط به حوزۀ «الهیات و فرهنگ»، و «الهیات سیاسی» و «الهیات عمل‌گرا» دنبال کرد. لیکن به نظر می‌رسد مهم‌ترین الهیاتی که امروزه می‌توان الهیات تمدنی را با آن مقایسه کرده و از تئوری‌ها و روش‌های آن در بسط الهیات تمدنی استفاده نمود «الهیات معطوف به عمل» است. الهیات عملی درصدد کشف مسائل عینی، تفسیر الهیاتی از آن،‌ پاسخ الهیاتی به آن مشکل،‌ و سپس مسئولیت‌پذیری در برابر پاسخ‌های خود به نیازهای واقعی است. به بیان تفصیلی‌تر، الهیات معطوف به عمل (یا الهیات عملی) اندیشیدن دربارۀ فرهنگ و جامعه به روش الهیاتی است. همان‌طور که جامعه‌شناس دین دربارۀ دین و ایمان دینی با روش‌های جامعه‌شناختی تفسیر و تحلیل می‌کند، الهی‌دان اجتماعی نیز به تحلیل مسائل اجتماعی و واقعیات بیرونی از منظر الهیاتی می‌پردازد. این نوع از الهیات، که مسائل الهیاتی خود را از «خیابان» (متن زندگی مردم) برمی‌گزیند، در گام نخست به تحلیل و تفسیر الهیاتی از واقعیات اجتماعی و فرهنگی پرداخته، و سپس با نگرش انتقادی به آسیب‌های ایمانی و دینی فرهنگ بیرونی پرداخته و آنگاه در نهایت با پیشنهادات برخاسته از منابع الهیاتی، نه‌فقط درصدد گشودن راه برای زندگی ایمانی برای مؤمنان برمی‌آید (حل معضل اندیشۀ دینی و زندگی دینی)، بلکه تلاش می‌کند به معضلات زندگی انسان غیرمؤمن نیز فکر کرده، به او نیز در تدبیر درست زندگی دنیوی یاری برساند. خلاصه آنکه الهیات معطوف به عمل الهیاتی تغییردهنده است که با توجه به تجربیات انسانی واقعیات دنیوی را به‌خوبی می‌بیند و می‌شناسد، لیکن در توجه به واقعیات دنیوی ایمان خود را از دست نمی‌دهد، و بلکه تلاش می‌کند دنیای پیرامون خود را تغییر داده و آن را با اتکا بر دین و دانش دینی متحول سازد.

ادامه در صفحه 149


 

جستجو
آرشیو تاریخی