باب همانطور که خود را ناسخ دیانت اسلام میگفت، برای ادیان الهی پایانی نمیشناخت و از این روی بود که برای دیانت پس از دیانت بیان نیز صاحبی میشناخت و او را با لقب «من یظهره الله» (کسی که خداوند آشکارش خواهد کرد) یاد میکرد و ناسخ دیانت میخواند. او برای جانشینی خود میرزا یحیی نوری (صبح ازل) را برگزید و صاحب وحیش اما در امتداد آیین بیان خواند. پس از اعدام باب در سال 1266 ق.، برخی بابیان خود را من یظهره الله خواندند اما نتوانستند دعوی خویش را در پیروان باب گسترش دهند. در این میان، میرزا حسینعلی نوری ـ که از جانب قرة العین قزوینی «بهاء» نام گرفته بود و با این لقب در میان بابیان شناخته میشد ـ خود را همان من یظهره الله موعود خواند و گو این که با مخالفت صبح ازل (برادر خود) مواجه شد، اما توانست بهتدریج بسیاری از بابیان را به نسخ آیین بیان بکشاند و ایشان را ـ که «اهل بیان» بودند ـ به جرگۀ «اهل بهاء» وارد کرده و «بهائی» کند.
وی ـ که اینک خود را «بهاءالله» میخواند ـ با انجام تحریفهای معنایی و لفظی در آثار باب توانست مقام منیظهرهاللهی را برای خویش درست بنمایاند، چرا که در آثار باب نشانههایی برای من یظهره الله و زمان پیش از ظهور او آمده که با بهاءالله همسانی نداشتند و از همان ابتدای دعوت او، در ردیههای پیروان صبح ازل بازتاب یافتند. باب من یظهره الله را کسی دانسته که در زمان آیین بیان به دنیا میآید، در حالی که بهاءالله از خود باب هم بزرگتر بود و در زمان دیانت اسلام به دنیا آمده بود! در نگاه باب، پیروانش باید از تنبیه شاگردان در مدارس خودداری میکردند، چرا که ممکن بود من یظهره الله را تنبیه کنند و ندانند، در حالی که بهاءالله در زمان صدور این حکم مردی کامل بود و سالها بود که از تحصیل فارغ شده بود! در نگاه باب، من یظهره الله پیش از دعوت خود آسوده و پس از دعوت خود مورد آزار خواهد بود، در حالی که بهاءالله پیش از دعوت خود در آزار بود و به زندان افتاد اما پس از دعوت خود، در عکای فلسطین به آسودگی روزگار گذراند! در نگاه باب، آیین بیان پیش از ظهور من یظهره الله گسترش مییافت و پادشاهان بیان به حکومت میرسیدند، در حالی که در زمان آغاز دعوی بهاءالله، بابیان نهتنها حکومت پادشاهی نداشتند که از ترس حکومت قاجار در خفا میزیستند!
بهاءالله که تا پیش از آغاز دعوت خود و در روزگار رهبری صبح ازل بر تمام بابیان (1266 تا 1283 ق.)، با وجود تبلیغ پنهانی مقام الهی خویش، در ظاهر خود را مطیع تام و تمام صبح ازل نشان میداد و در سال 1278 ق. ظهور من یظهره الله را در سال 2001 پس از ظهور باب گفته بود، پنج سال بعد ظهور کرد و صبح ازل را «یحیای خیبث» و «مظهر ضلالت» و ... خواند و حتی در آموزۀ تحریفشدۀ مهدویت از سوی باب ـ که بر وفات امام دوازدهم و ظهور مقام قائمیت و مهدویت در شخصی دیگر (باب) دست میگذاشت ـ تحریفی دیگر صورت داد و امام یازدهم شیعیان را بیفرزند گفت و نایبان چهارگانۀ عصر غیبت صغری را سازندگان آن «حضرت موهوم» نمایاند!
از آن سوی، برخی از بزرگان ازلیان که با بهاءالله مخالفت کرده و یا با نگارش ردیه به رویارویی فکری با او و پیروانش پرداخته بودند و آیین بیان را منسوخنشده گفته و حق را با صبح ازل میدانستند، از سوی پیروان بهاءالله و گاه با دستور خود او به قتل رسیدند، کسانی چون سید محمد اصفهانی، ملا رجبعلی قهیر، ملا علیمحمد سراج، سید علی عرب، ابوالقاسم کاشانی و ....
بهاءالله، پیش از آشکاری ادعای دعوت جدید خود، کتابی با نام «ایقان» نگاشت و به اثبات مقام قائمیت، مهدویت و رسالت برای باب پرداخت و صبح ازل را «کلمۀ مستور» خواند و خود را فداییاش گفت. این کتاب اکنون کتاب مقدس پیروان اوست و «وحی خداوند» بر او دانسته شود؛ با این حال، دیده میشود که او در آن کتاب مقدس، در موارد بسیار، آیات قرآن را بهنادرستی نوشته، واژگان عربی را غلط آورده و واژگان فارسی را نیز ناهمگون نگاشته است. این نادرستیهای بسیار را در نسخههای خطی گوناگون آن کتاب و نیز در نخستین نسخۀ چاپی آن ـ که در زمان حیات او انجام شد ـ میتوان دید، اما از چاپ دوم آن کتاب ـ که یک سال پس از وفات او صورت گرفت ـ تمام آیات نادرستنوشتهشدۀ قرآن و اکثر قریب به اتفاق غلطنویسیهای عربی و فارسی او درست شدند و «کلمۀ مستور» نیز با تبدیل شدن به «کلمۀ علیا» به حذف صبح ازل از حافظۀ تاریخی بهائیان یاری رساند! اینجاست که باید از پیروان بهاءالله پرسید: اگر ایندست سخنان کتاب ایقان وحی خداوند بودند، چرا نادرست نازل شدند؟! چرا خداوند آیات کتاب مقدس پیشین خود (قرآن) را نادرست نازل کرد و واژگان عربی و فارسی را نادرست گفت؟! و اگر خداوند خواسته بود آنها را نادرست نازل کند، چرا شما درستشان کردید؟! آیا این یک پارادوکس بنیادین و تناقضی آشکار نیست؟!
همچنین، باید دانست که بهاءالله برخی روایتهای شیعی مانند «حدیث لوح» را عامدانه تحریف کرده و با انداختن نام امام دوازدهم از متن اصلی آن، توصیفی از ظهور باب و سختیهای پیروان او جلوهاش داده است. کتاب «بز بگیر در شرح دزد بگیر» کتابی است که ایندست تحریفهای عامدانۀ بهاءالله و پیرو برجستهاش، میرزا ابوالفضل گلپایگانی، را نشان داده است!
بهاءالله در زمان اطاعت ظاهری از صبح ازل، در سال 1278 ق. (سال هجدهم ظهور باب)، نوشت که من یظهره الله در سال 2001 از ظهور باب ظهور خواهد کرد اما 5 سال بعد خود را من یظهره الله خواند و وقتی با اشکال پیروان صبح ازل مواجه شد، به تأویل روی آورد و گفت که دوهزار سال در این چند سال گذشت؛ با این حال، در کتاب وصیت خود نوشت که تا هزار سال پس وفاتش هیچ دینی نازل نخواهد شد و شریعت الهی در آیین بهائی خواهد بود و کسی حق ندارد این هزارسال را تأویل کند! آیا او با این کار نمیخواست از همان بلایی که باب بر سر اسلام آورد و خود او بر سر باب آورد، پیشگیری کرده و جانشینانش را از خطری محتمل اما بزرگ رهانیده باشد؟
جانشین او، عباس افندی، از زمان حیات او با یهودیان مهاجر به فلسطین ارتباط داشت و برایشان از مسلمانان زمین میخرید. 30 سال بعد، در زمان جنگ جهانی اول، حکومت عثمانی میخواست او را اعدام کند، چرا که جاسوس دشمنش میدانست. پس از شکست عثمانیان و تصرف فلسطین از سوی انگلیسیان و حاکم شدن هربرت ساموئل یهودی بر فلسطین، عباس افندی نشان «شوالیۀ امپراتوری بریتانیا» گرفت و Sir Abbas Effendi شد و شک و شبهههای عثمانیان را به حقیقت نشاند!
اینجاست که به نکات زیر باید پرداخت:
1. آیین بیان خاستگاه خود را دیانت اسلام و مذهب تشیع میداند و این در حالی است که صاحب هیچ عبارت صریحی در آن دیانت و آن مذهب نیست و تنها با تحریفهای معنایی و تحریفهای لفظی در گزارههای اسلامی و شیعی، باب را قائم آل محمد و مهدی موعود نمایانده است؛
2. آیین بهائی خاستگاه خود را در دیانت بیان میداند و این در حالی است که صاحب هیچ عبارت صریحی در آن دیانت نیست و تنها با تحریفهای معنایی و تحریفهای لفظی در گزارههای بابی، بهاءالله را من یظهره الله موعود نمایانده است؛
3. بهاءالله در کتاب وحیانی خود، در آیات قرآن و واژگان عربی و فارسی نادرستنویسیهای گوناگون و بسیار دارد، اما پیروانش به درست کردن آنها پرداختند؛
4. بهاءالله در کتاب وحیانی خود، به تحریف لفظی و عامدانۀ روایتهای شیعی پرداخته و بخشهایی از آنها را عامدانه انداخته تا آنها را مطابق مقصود خود در دعوت به باب بنمایاند؛
5. بهاءالله و پیروانش به کشتن مخالفان ازلی خود روی آوردند و جانشین او، عباس افندی، با یهودیان مهاجر به فلسطین رابطه داشت و از حامیان بریتانیایی آنها نشان افتخار درجۀ اول گرفت.
با این ترتیب، باید گفت که آیین بهائی ـ که رهبرانش فاقد دانشهای ابتدایی دینی بودند و به تحریفهای عامدانه میپرداختند و با بیگانگان استعمارگر میساختند ـ خانهای از پایبست ویران است، چرا که از آیین بیان ـ که آن را خاستگاه خود مینمایاند ـ نشأت نمیگیرد و آیین بیان نیز پایبستی از پایبست ویران است، چرا که از دیانت اسلام ـ که آن را خاستگاه خود مینمایاند ـ نشأت نمیگیرد، پس آیین بهائی بهگونهای مضاعف و دوچندان بیاصالت است! پس، اکنون باید پرسید که آیا بهاییت دینی الهی است؟!
برای بررسی مستند بیشتر آنچه آمد، از مکتوباتی چون کتاب «بهائیان» (نوشتۀ سید محمدباقر نجفی)، کتاب «آیین در ایران» (نوشتۀ میرزا یحیی دولتآبادی)، کتاب «مکتب شیخیه» (نوشتۀ سید مقداد نبوی رضوی)، کتاب «مسئلۀ مشروعیت» (نوشتۀ مهدی هادیان)، کتاب «نقدی بر شاهبیت غزل بهاییت» (نوشتۀ مهدی حبیبی)، کتاب «ع ع: مجموعه مقالات پیرامون عباس افندی»، کتاب «تاریخ بیغرض» (نوشتۀ شیخ مهدی شیخالممالک قمی)، کتاب «تنبیه النائمین» (نوشتۀ عزیهخانم نوری و همکاران: ردیهای ازلی بر بهاءالله)، مقالۀ «اظهارات و خاطرات آيت الله حاج شيخ حسين لنكراني دربارهي بابيگري و بهایيگری» (نوشتۀ علی ابوالحسنی منذر) و دو مقالۀ «اسنادی دربارۀ نگاه باب به صبح ازل» و «بررسی روششناسانۀ کتاب ایقان» (نوشتۀ سید مقداد نبوی رضوی) میتوان بهره گرفت.