تعمیق در فهم «فلسفۀ حجاب» به میانجی «حکمت و فلسفۀ اسلامی»

گزارشی از جلسات آیت الله سید یدالله یزدان‌پناه در بحث فلسفۀ حجاب

مهدی تکلّو
پژوهشگر مطالعات اجتماعی جنسیت
امروز بیش از صد سال از مسئله‌شدن موضوع حجاب در جامعۀ ایرانی می‌گذرد و در طی این مدت مدید وضعیت حجاب فرازها و فرودهای مختلفی را تجربه کرده است. با نظر به تاریخ معاصر در ایران اسلامی، هیچ‌گاه موضوع حجاب از کشاکش میان جبهۀ حق و باطل و از آوردگاه تقابل تمدن‌ها خارج نبوده است، بلکه همواره بر اهمیت آن افزوده شده است. این اهمیت‌یافتگی از دو جهت قابل‌پیگیری است. از یک سو، باید به ظرفیت پیش‌برندۀ موضوع حجاب در پیشرفت و توسعۀ تمدنی پرداخت. ایدۀ حجاب هم در وجه عینی و اجتماعی سامان دیگری در هندسۀ رابطۀ زنان و مردان ایجاد می‌کند و هم در وجه معنایی و نمادین نمایانگر انسانی منحصربه‌فرد و متمایز است که خود را در مسیر تحقق سرنوشت تاریخی دیگری در نسبت با آنچه تا کنون تجربه شده تعریف می‌نماید. حجاب در اینجا دست‌کم و در کمترین سطح عنصری تمایزآفرین است که غیریت‌های خود را نشان می‌دهد. از این منظر، حجاب عامل قدرت‌افزا  در نزاع تمدنی است. از سوی دیگر، حجم و هجمۀ جبهۀ مقابل و میزان سرمایه‌گذاری و توانی که در این موضوع صرف می‌کند و تلاش دارد تعمداً نزاع را در این سطح نگاه دارد بر اهمیت موضوع می‌افزاید. پرواضح است که مداخلۀ فعالانۀ جبهۀ استکبار در موضوع حجاب خود ناشی از آگاهی آن‌ها از ظرفیت و اهمیت آن است.
متناسب با این سطح از اهمیت‌یافتگی و این ظرفیت در موضوع حجاب، ما نیز باید توان خود را در سطح بیشینۀ آن به خدمت بگیریم. به هر میزان که در تقویت پایگاه نظری و معرفتی حجاب توشۀ بیشتری فراهم کنیم، خواهیم توانست در این نزاع تمدنی موقعیت بالادست‌تری اتخاذ کنیم. چه اینکه امروز جامعۀ ایرانی نیز در موضوع حجاب دچار چالش‌های عدیده‌ای است. به همین نسبت، ورودهای اندیشه‌ای، حکمی و عالمانه بیش‌ازپیش موضوعیت می‌یابد.
اخیراً آیت‌الله سید یدالله یزدان‌پناه، استاد سطوح عالی فلسفه و عرفان اسلامی، طی جلساتی به بازخوانی فلسفۀ حجاب در بستر حکمت اسلامی پرداخته‌اند. ایشان در حدود 20 جلسه ذخایر دانشی و اطراف بحث را به مرور و بازخوانی گذاشتند که می‌تواند برای پژوهشگران، محققان و دست‌اندرکاران مفید فایده واقع شود. در ادامه، به گزارش مختصری از بیانات حضرت استاد می‌پردازیم.
ایشان طی 5-6 جلسه با مرور فلسفۀ حجاب در آینۀ آیات و روایت بحث خود را آغاز نمودند. در این مجال، با نگاهی به آیات 30 و 31 سورۀ مبارکۀ نور و آیات 58 و 59 سورۀ مبارکۀ احزاب، در بستر «محدودۀ حجاب» از نگاه کلامی یکی از حکمت‌های آن را تشریح کردند. ایشان در تفسیر آیات سورۀ نور به شرح محدودۀ پوشش زنان و علت‌های آن پرداختند و عنوان کردند که این آیات بر چگونگی حفظ حریم زن و مدیریت احساسات و اثرپذیری‌های جنس مرد تکیه دارد. محدودۀ پوشش و نوع رابطۀ زن با انسان‌های پیرامون خود در این آیات نشان می‌دهد که زن در برابر مرد نامحرم موظف است به‌جز وجه و کفین بدن خود را بپوشاند. تأکید استاد یزدان‌پناه ضمن این بحث این است که صرف مشخص‌نمودن محدودۀ پوشش زن دال بر این است که دین مبین اسلام می‌خواهد جزئیات نحوۀ حضور اجتماعی زن را مشخص و مراقبت کند؛ لذا در این زمینه اصل بر جواز حضور اجتماعی و سپس تنظیم‌گری حدود و ثغور آن است. اشارۀ ایشان به آیۀ «إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا» حاکی از این مطلب است که زن از پرداختن به زینت مطلقاً منع نشده است و این مطلب را با ذکر ملاحظاتی، از قبیل اینکه زینت زن باید در عرف اجتماعی موجب جلب‌توجه نشده، عامل تبرج تلقی نگردد و تحریک‌آمیز نباشد، مجاز و پذیرفته معرفی می‌کنند.
در ادامه و در آیات مربوط به سورۀ احزاب، بیان استاد یزدانپناه این است که این آیات از یک سو ناظر به تکمیل و تدقیق محدودۀ پوشش زن است و او را به پوشاندن گوش، گردن و برجستگی‌های بدن فرمان می‌دهد و حتی پوششی نظیر چادر (جلباب) که از سر تا پایین پای او را می‌پوشاند معرفی می‌کند. از سویی دیگر و در نگاهی دیگر به فلسفۀ حجاب، این آیات از زنان مسلمان می‌خواهد با این نوع پوشیدگی فاصله و تفاوت خود را به‌عنوان «زنان عفیف» با دیگر زنان مشخص سازند. این تمایزآفرینی نیز خود موجب تنظیم تصویر زن مسلمان در نگاه مردان شده و به همین سبب مانع از آزار و هتک حریم ایشان می‌گردد.
در ادامۀ جلسات،  ایشان موضوع حجاب را در بستر حکمت عملی و در پایگاه فلسفۀ اسلامی مرور می‌کنند. ایشان، با تشریح نوع تعامل و مراودۀ فیلسوف مسلمان با شریعت و حکمت قدسی، تلاش می‌کنند عمق فلسفۀ حجاب را توسعه بدهند. تأکید ایشان این است که فیلسوف مسلمان با بازخوانی و فراوری حکمت قدسی (نظری و عملی) در دستگاه فلسفی می‌تواند بر افق‌های عقلی بیشتری در احکام، اخلاق و به‌طور کلی حکمت عملی پرتو بیفکند. ازاین‌رو، با دردست‌داشتن نوعی انسان‌شناسی و جهان‌بینیِ عقلی در بستر حکمت اسلامی می‌توان طرفی دیگر در موضوع حجاب بست. حکمت قدسی، هم در ساحت نظر و هم در ساحت عمل و آنچه که از لسان وحی در دست فیلسوف مسلمان است، ازآنجاکه حقیقت محض است، تکیه‌گاهی محکم برای فرایند تفلسف اوست و او را از خطاها مصون می‌دارد، چنانکه فیلسوف غربی و غیرمسلمان از این تکیۀ وثیق و از این ریسمان محکم خود را محروم نموده و در فهم واقعیت هستی و انسان -آن‌گونه که هست- عاجز مانده و بسیار به خطا دچار شده است.
اولین موضوع فهم انسان در بستر مطالعۀ نفس است. انسان به‌مثابۀ مخلوقی که در ساحت نفس با نباتات و حیوانات متفاوت است، دارای نفس مجرد و ناطقۀ انسانی است و از این جهت دارای حیات برتر است. البته نفس انسانی به‌نحو اندماجی قوای مربوط به نفس نباتی و نفس حیوانی را به حسب خود دارا است، اما آنچه که به او حیات عالی و جاویدان می‌بخشد نفس مجرد و هویت نطقی است. بنابراین، انسان نوعی موجود فرشی تا عرشی است که هم از نوعی حیات خاکی و هم از نوعی حیات عالی و برتر بهره‌مند است. استاد یزدان‌پناه به نظریۀ فطرت اشاره می‌کنند و متناسب با این نگاه انسان را دارای امیال، کشش‌ها و جذبه‌های خاکی (حیوانی) و عالی (انسانی) می‌دانند. میل خاکی انسان در لسان دینی با عنوان «شهوت» (و غضب) و میل الهی و عالی انسان با عنوان «عقل» معرفی شده است؛ لذا ضرورت دارد در تقریر حکمت حجاب این ذخایر انسان‌شناختی اسلامی به کار گرفته شود.
اقتضای نخست این نگرش نفس‌شناسانه ما را به دقت و تأمل در مقولۀ «کمال نفس» دعوت می‌کند. در اینجا باید دید کمال نفس انسانی چیست. استاد اشاره می‌فرمایند که کمال هر چیزی به همان حقیقتی است که به آن تعیّن بخشیده است. کمال نفس نباتی در نبات‌بودن، کمال نفس حیوانی در متحرک بالاراده بودن و کمال انسانی در همان وجه تجردی عقلانی یا ناطقیت است. فلذا کمال انسان این است که امیال انسانی (عقل) بر سایر امیال او غالب شود. همین هویت نطقی مفهوم ارزش را پیشاروی انسان قرار می‌دهد؛ بنابراین برای انسان مفهوم «خوبی» و «بدی» معنا پیدا می‌کند. تا همینجا مشخص می‌گردد که فرایند جامعه‌پردازی، ساخت جامعه، قوانین و رویه‌های آن باید بر این اقتضا و بر این مسیر کمالی ابتنا یابند.
به بیانی شفاف‌تر، قوانین اجتماعی و رویه‌های اجتماعی باید انسان فرشی تا عرشی را در کشاکش امیال و لذت‌های وهمی و عقلی به‌سمت ترجیح لذت‌های عالی و عقلی یاری بدهد و الا او را در مسیر کمال خود با چالش‌های متعددی روبه‌رو می‌کند. انسانی که بر او امیال حیوانی، غرایز و شهوات غالب شوند به خلاف حقیقت خود عمل کرده است و، به همین ترتیب، عدول و انحراف او از مسیر کمالش او را از جایگاه و موقعیت حیوانی هم پست‌تر (أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ) می‌کند. به عبارتی، اگرچه در انسان غرایز و شهوت قرار داده شده است، اما از سویی در او میل به عفت نیز به ودیعه گذاشته شده است. علی‌القاعده میل به عفت در انسان قوی‌تر است و انسان نیز باید عفت‌ورزی را بر شهوات خود چیره کند. در این شرایط، شهوت در نظام هویت انسانی درست عمل می‌کند و در خدمت کمال و سعادت او قرار می‌گیرد. انسانی که به ورطۀ غرایز و ولنگاری می‌افتد قاعدتاً روح خود را هم به عذاب دچار می‌سازد. این بیان به‌طور آشکار با ادبیاتی که طی دهه‌های اخیر ذیل فلسفه‌ها و نحله‌های غربی و ناشی از انسان‌شناسی معیوب تحت عنوان «فلسفۀ تنانگی» -به معنای اصالت‌بخشیدن به تن و لذت‌های جسمی و جنسی- مطرح شده است تعارض دارد.
یکی از جدی‌ترین غرایز انسان غریزۀ جنسی یا میل به جنس مخالف است. انسان باید از این لذت‌ها به‌نحو ملائم با نفس و فطرت خود و ذیل میل به عفت استفاده کند. لذت‌های غیرملائم با نفس ناطقه فی‌الواقع مایۀ عذاب روح است. پیگیری حقیقت انسان در بستر معاد و معادشناسی دستاوردهایی چنین پدید می‌آورد. انسان به‌لحاظ هر عملی که انجام می‌دهد دارد حقیقت خود را شکل می‌دهد و، از باب اتحاد عمل و عامل، انسان عیناً خود اعمال اوست. اعمال انسان در جان او می‌نشیند و جایگاه انسان را در حیات ابدی مشخص می‌کند. انسان در حیات جاویدان پس از مرگ و پس از جدایی نفس از بدن مادی با اعمال دنیایی خود زندگی می‌کند.
به همین ترتیب، یکی از حکمت‌های حجاب تنظیم‌گری میل جنسی و تقویت میل به عفت در انسان است. حجاب هم در زن و هم در مرد موجب توسعۀ میل به عفت می‌شود. حتی زنی که ابتدابه‌ساکن بدون آگاهی از عمق حکمت حجاب اقدام به مراعات حجاب می‌کند در حقیقت از طریق تکرار در عمل و رفتار عفیفانه دارد میل به عفاف را در خود گسترش می‌دهد و واقعاً خود را عفیف می‌کند.
از دیگر آثار و کارکردهای حجاب، تحکیم و حفظ خانواده و جامعه است. ازآنجاکه جامعه برای انسان عقلاً ضروری و انسان بالطبع مدنی است و ازآنجاکه خانواده سلول حیات جامعه است، رعایت حجاب سبب حفظ خانواده و به‌نحو توأمان جامعه می‌گردد. عقل سلیم می‌گوید اگر حفظ بنیان جامعه ضروری است، پس حفظ خانواده هم موضوعیت دارد. مضاف بر این و مستقل از ضرورت حفظ جامعه، حجاب از طریق تنظیم‌کردن رابطۀ زناشویی و تحکیم روابط عاطفی پایدار -خصوصاً برای زن- می‌تواند یکی از اصلی‌ترین مقدمات تحکیم و رونق نهاد خانواده باشد.
حجاب همچنین مانع از جریان شیءانگاری زن و تقلیل او به هویتی جنسی و بدنی می‌شود و از این منظر باید حجاب را عامل حفظ کرامت و تشخص زن دانست. حجاب موجب می‌شود زن در جامعه به‌عنوان یک انسان و یک موجود دارای هویت شعوری-ارادی معرفی و تثبیت گردد. از سوی دیگر، حجاب تنوع‌طلبی مردان را نیز مدیریت می‌کند. ایشان این مفاد را ضمن مقایسه با واقعیت عینی و تجربه‌شده در وضعیت زنان و جامعۀ غربی بیان نموده‌اند. جامعۀ غربی و بعد جریان‌ها و اندیشه‌های فمینیستی، با مقابله علیه حجاب، خانواده و این قبیل ارزش‌های نفس‌الامری، جایگاه زن را به‌شدت تنزل داده و گرفتاری‌های اجتماعی، روحی و روانی متعددی برای زنان و حتی مردان پدید آورده است. فروپاشی جامعۀ غربی از طریق فروپاشی خانواده و ازبین‌بردن حفاظ حکمت‌آمیز میان زن و مرد واقعیت انکارنشدنی است، چنانچه خود آن‌ها نیز به این امر تصریح و اعتراف کرده‌اند. بنیان‌های فلسفی تمدن غربی با ابتنا بر لذت‌محوری، منفعت‌طلبی و انسان‌گرایی اومانیستی مسیر کمال انسانی و نفس ناطقۀ را به حیاتی مادی، خاکی، نفسانی و حیوانی تنزل داده‌اند و عارضه‌های متعددی پدید آورده‌اند؛ لذا از این منظر توجه و تأکید حکیمانۀ دین اسلام به حجاب از منظرِ نوعی برگ برندۀ ما و نوعی سنگر راهبردی در نزاع حساس تمدنی باید فهمیده و پاسداری بشود.

 

جستجو
آرشیو تاریخی