مدرس حوزه علمیه قم
الف. معنای معروف و منکر
نویسنده در کتاب خود به «دلیل نهی از منکر» در بخشی از نقد به معنای معروف و منکر پرداخته و دیدگاه رایج را نقد نموده است. او چنین نتیجه گرفته است که هر واجب و حرامی متعلق امر و نهی نیست، بلکه آن واجب و حرامی متعلق امر و نهی قرار میگیرد که مورد پذیرش اجتماعی هم قرار گرفته باشد، یعنی موضوع حکم شارع معروفیت و منکریت شرعی نیست، بلکه معروفیت و منکریتی اجتماعی است که البته ممکن است برخی واجبها و حرامها را هم در بر بگیرد.
نقد دیدگاه ایازی
در قرآن کریم، در 8 آیه، به (امر به معروف و نهی از منکر) پرداخته شده است. با مراجعه به این آیات و تأمل در آنها نکاتی برای انسان روشن میشود که در دستیابی به معنای مقصود از دو واژۀ «معروف» و «منکر» مفید میباشد:
اول: این نکته روشن است که واژۀ «معروف» و «منکر» در این آیات، و همچنین در موارد دیگری که بهصورت جداگانه استفاده شده، در معنای عرفی آن استعمال گردیده و شارع مقدس معنای دیگری در آنها لحاظ نکرده است. در معجم مقائیس اللغة از معروف به «مایۀ سکون و اطمینان نفس» تعبیر نموده که در مقابلِ منکر به معنای «مایۀ استیحاش و وحشت) قرار میگیرد. و در مفردات راغب معروف و منکر را هم اینگونه معنا میکند: «اسمٌ لِكلِّ فعل يُعْرَفُ بالعقل أو الشّرع حسنه، و المنكر: ما ينكر بهما». این دو معنا شاید بتوانند اینگونه با همدیگر قرابت پیدا کنند که هر آنچه که حسنش نزد عقل و شرع شناخته شده است سکون و اطمینان نفس به آن وجود دارد، اما آنچه مستنکر بوده و ناشناخته مایۀ وحشت و استیحاش نفوس میگردد. در این بررسی لغوی، باید به این نکته توجه داشت که، با توجه به تضاد معروف و منکر، مقصود شناختهشدگی در معنای معروف حیثیتِ معلومبودن یا مجهولنبودن مدنظر نیست، بلکه نوعی از معرفت است که در مقابل انکار قرار میگیرد، شناختنی است که با باور و اذعان همراه است و، در مقابل آن، مُنکَر یعنی چیزی که مورد استنکار و عدم پذیرش قرار میگیرد.
دوم: منابعی که میتوانند معروفساز و منکرساز باشند و، به عبارتی، اموری را بهعنوان پذیرفتهشده و پذیرفتهنشده طبقهبندی نمایند عبارتاند از: شریعت، جامعه، عقل. این سه منبع ظرفیت آن را دارند که موضوعات را به دو دستۀ معروف و منکر تقسیم نمایند. معروف و منکر نزد شریعت، جامعه و عقل یعنی آن چیزهایی که نزد شریعت، جامعه و عقل پذیرفته شده یا مورد انکار قرار گرفتهاند. اما آیات امر به معروف و نهی از منکر کدامیک از این منابع را پایگاه اعتباربخشی به معروف و منکر میداند؟
سوم: با نظر به اینکه همۀ آیات امر به معروف و نهی از منکر این فعل را بهعنوان وصف مؤمنین معنا میکنند، و در یک آیه هم نبی مکرم اسلام (ص) را با این فعل توصیف کرده است، به نظر میرسد وصف ایمانی مؤمنین و شأن نبوی حضرت رسول، در این خطاب، موضوعیت دارد، یعنی مقصود این است که مؤمنین به وصف ایمانی خود و حضرت رسول بهعنوان نبی امر به معروف و نهی از منکر میکنند. در این صورت، آنچه که مؤمنین به آن امر و نهی میکنند و بالاتر آنچه که حضرت رسول به آن امر و نهی میکند اموری هستند که مرتبط با شأن ایمانی مؤمنین و شأن نبوی رسول الله (ص) است. و یا به عبارت دیگر، وقتی گفته میشود: شما مؤمنین امر به معروف و نهی از منکر کنید، مقصود این است که امر کنید به آن چیزی که نزد شما معروف است، نهی کنید از آن چیزی که نزد شما منکر است. و روشن است که قدر متیقن از مصادیق معروف و منکر حتماً واجبات، محرمات، مستحبات و مکروهات است، زیرا دامنۀ امر و نهی مؤمنین و نبی مکرم در همان دامنۀ شرع انور میباشد. و البته امکان دارد که اموری دیگر نیز بهعنوان مستحسنات عقلی و اجتماعی داخل در این محدوده باشند، اما قطعاً چنین اموری نه به وصف عقل یا عقلاییبودن، بلکه به وصف ایمانی داخل در حوزۀ امر به معروف و نهی از منکر میباشد. این استظهار با استفاده از مناسبات و قراین موجود در آیات شریفه با دیدگاه آقای ایازی که معتقد است رکن مُقوِّم معروف و منکر شناختهشدگی یا استنکار اجتماعی است سازگاری ندارد.
چهارم: آقای ایازی در برابر نتیجۀ پیشین موضع گرفته و میگوید پس چرا بهجای معروف و منکر از دو واژۀ «واجب» و «حرام» استفاده نکرده است؟ پاسخ روشن است؛ اولاً: نه معروف منحصر در واجب است و نه منکر منحصر در حرام، بلکه معروف و منکر دربرگیرندۀ مستحبات و مکروهات الهی نیز میتواند باشد و عنوان عامی است که شامل همۀ احکام الهی میشود. ثانیاً: باید به نکتۀ نزول تدریجی آیات و ابلاغ احکام توجه نمود، چراکه، از همان ابتدای رسالت، مصادیق معروف و منکر برای انجام تکلیف اجتماعی فراهم بوده، اما اینگونه نبود که همۀ واجبات و محرمات بیان شده باشد. و ازآنجاکه فریضۀ امر به معروف و نهی از منکر فریضهای اساسی برای حیات اجتماعی مسلمانان بود، با استفاده از واژۀ معروف و منکر امکان انجام این تکلیف برای مسلمین فراهم میگشت، درحالیکه اگر از واژۀ واجب و حرام استفاده میشد، چنین موقعیتی برای انجام تکلیف اجتماعی فراهم نبود. ثالثاً: همانطور که گذشت، ممکن است در برخی دورهها برخی از سنن و رفتارهای اجتماعی در جامعۀ مؤمنین بهصورت موقت دارای معروفیت و منکریت باشند، اما هیچ امری به آنها نشده یا نهی از آنها نگردیده است، ازاینروی چنین اعمالی میتوانند متعلق امر و نهی قرار بگیرند.
پنجم: از مطالب قبل که با نظر به مضامین آیات الهی بیان گردید، روشن شد که هیچ وجهی برای طرح معنای (پذیرش یا انکار اجتماعی) در آیات امر به معروف و نهی از منکر وجود ندارد و ملاک پذیرش و انکار محیط ایمانی و شرعی مؤمنین است. علاوهبراین، در کلمات فقها نیز هیچ اشارهای به این دیدگاه نشده است. غالب فقها معروف و منکر را به واجب، حرام، مکروه و مستحب معنا کرده و برخی از ایشان نیز مانند ابیالصلاح، از فقهای متقدم، و حضرت امام از معاصرین مصادیق واجب را از شرعیات به عقلیات هم توسعه دادهاند، اما هیچ فقیهی فهم اجتماعی از یک کار خوب یا بد را مصداق معروف و منکر ندانسته و واجب و حرام را هم به فهم اجتماعی مقید ننموده است.
ب. معنای امر و نهی
ایازی بر آن است که از آیات امر به معروف و نهی از منکر بیش از امر و نهی لسانی و قولی نمیتوان استفاده کرد، یعنی نمیتوان از این آیات برای جواز یا وجوب اقدام عملی مانند ضرب و تأدیب بهره گرفت.
نقد دیدگاه ایازی:
اول: ظاهر «یأمرون» و «ینهون» در آیات امر به معروف و نهی از منکر این است که مؤمنین مکلفاند به اینکه از دیگران طلب انجام فعل معروف و ترک فعل منکر را داشته باشند و این طلب هم طلب قولی است. اما با نظر به روایاتی که ذیل آیات آمده و روایات مستقل، دامنۀ امر و نهی از امر و نهی قولی به امر و نهی فعلی نیز توسعه مییابد. بهعنوان نمونه، در روایتی از امیرالمؤمنین (س) که شیخ مفید آن را در المقنعة به اسناد جزمی نقل میکند، آمده است: «مِنْ تَرَكَ إِنْكَارَ الْمُنْكَرِ بِقَلْبِهِ وَ يَدَه وَ لِسَانِهِ فَهُوَ مَيِّتٍ الْأَحْيَاء»، یا در تفسیر امام حسن عسکری (س) در ضمن حدیث نبوی آمده است: «مَنْ رَأَى مِنْكُمْ مُنْكَراً فَلْيُنْكِرْهُ بِيَدِهِ إِنِ اسْتَطَاعَ، فَإِنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِلِسَانِهِ فَإِنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِهِ، فَحَسْبُهُ أَنْ يَعْلَمَ اللَّهُ مِنْ قَلْبِهِ أَنَّهُ لِذَلِكَ كَارِه»، یا در روایت معتبرهای ملازمت میان لسان و ید وارد شده است که میفرماید: «مَا جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَسْطَ اللِّسَانِ وَ كَفَّ الْيَدِ وَ لَكِنْ جَعَلَهُمَا يُبْسَطَانِ مَعاً وَ يُكَفَّانِ مَعاً». در این روایت، امام صادق (س) میفرماید: اینگونه نیست که خداوند عزوجل لسان را بسط داده و جلوی ید را گرفته باشد، بلکه هر دو را ملازم هم قرار داده که با هم مبسوط باشند و با هم مکفوف.
دوم: روایاتی ذیل آیۀ شریفۀ «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليكُمْ ناراً» وارد شده که در آن روایات از کیفیت بازنگاهداری خود و خانوادۀ خود از آتش جهنم پرسیده میشود. پاسخی که حضرت به این پرسش میدهند محل استشهاد آقای ایازی قرار میگیرد، چراکه در آن پاسخ آمده است: تو به خانوادۀ خود امر و نهی کن، اگر آنها اطاعت کردند که از آتش جهنم بازداشته شدند، اگر هم اطاعت نکردند که تو تکلیفت را انجام دادهای. او از این پاسخ اینگونه نتیجه میگیرد که امر و نهی محدود به لسان و قول است و شامل اقدام عملی نمیشود، درحالیکه اولاً: امر و نهی ذیل این آیۀ شریفه در نسبت با مضمون همین آیۀ شریفه است و ربطی به آیات امر به معروف و نهی از منکر ندارد. سائل از کیفیت بازنگاهداری خودش و اهلش از آتش جهنم میپرسد و حضرت به او میفرمایند امر و نهی لسانی کفایت میکند، و این عبارت هیچ نظارتی به امر به معروف و نهی از منکر که تکلیف اجتماعی است ندارد. ثانیاً: این احتمال وجود دارد که امر و نهی لسانی دربارۀ اهل و خانوادۀ آدمی خصوصیتی داشته باشد که شارع به همان مقدار اکتفا میکند، درحالیکه این مهم در صحنۀ جامعه در مرحلهای باید قرین به اقدام عملی گردد تا غرض از امر به معروف و نهی از منکر حاصل شود.
سوم: در کلمات فقها از متقدمین تا معاصرین، امر به معروف دارای مراتب سهگانه است: قلبی، لسانی و یدی. هرچند در بین ایشان اختلافاتی وجود دارد، اما غالب فقها این مراتب را پذیرفتهاند. دربارۀ مرتبۀ سوم که یدی یا اقدام عملی باشد، عمدتاً به اذن امام و حاکم واگذار کردهاند. شیخ مفید دربارۀ همین نکته چنین میگوید: «انکار یدی منکر در سطحی کمتر از مقدار قتل و جرح واقع میشود و بر انسان واجب است که منکر را به اقدام عملی دفع کند، ولی اجازۀ قتل و جرح ندارد، مگر به اذن سلطان زمان که برای تدبیر مردم نصب شده است». آنچه که آقای ایازی بر آن اصرار دارد بر خلاف اندیشۀ غالب فقهاست که مستند به همان روایاتی است که نقل آنها گذشت.
چهارم: آقای ایازی، با نقل کلام شیخ طوسی، اقدام عملی و یدی را به انجام معروف و اجتناب از منکر معنا میکند، به این معنا که شخص آمر و ناهی خود الگویی برای مردم باشد در انجام معروف و اجتناب از منکر، یعنی همان دعوت عملی به کار خیر. اما این نقل کلامی که ایشان از شیخ طوسی دارد و سعی میکند اقدام یدی را به این معنا سوق دهد نقل ناقصی است، چراکه شیخ طوسی بعد از این فراز صورتهای دیگر امر و نهی یدی را هم متذکر میشود: «و قد يكون الأمر بالمعروف باليد بأن يحمل النّاس على ذلك بالتأديب و الرّدع و قتل النّفوس و ضرب من الجراحات، إلّا أنّ هذا الضّرب لا يجب فعله إلّا بإذن سلطان الوقت المنصوب للرّئاسة». شیخ میگوید: در برخی موارد، امر به معروف یدی به این صورت است که مردم را به کار معروف واداری یا به تأدیب یا ردع یا قتل یا جرح که البته ضرب و جرح منوط به اذن سلطان منصوب است.