دانشیار گروه علوم سیاسی دانشگاه شیراز
اسلام سیاسی در سادهترین معنا، درهمآمیختگی اسلام و سیاست است؛ اما بهصورت تخصصی، اسلام سیاسی، بدین معناست که سیاست، مهمترین و محورترین مفهوم اسلام است. بهتعبیر دیگر در اسلام سیاسی، هویت سیاسی مهمترین وجه یک مسلمان؛ و تأسیس دولت اسلامی، مهمترین هدف اسلامگرایان است. دربارۀ تاریخ پیدایش اسلام سیاسی سه دیدگاه وجود دارد: دیدگاه سنتی، مدرن و پسامدرن. بر اساس دیدگاه سنتی، ریشۀ اسلام سیاسی به قدمت خود اسلام است و از همان ابتدا مسلمانان درصدد تأسیس دولت دینی بودهاند تا بتوانند شریعت و عدالت را برپا کنند. برای مثال هرایر دکمجیان از این دیدگاه حمایت میکند.
بر اساس دیدگاه مدرن، اسلام سیاسی محصول مدرنیته است؛ یعنی شکلگیری پدیدۀ استعمار از یکسو و تحول در جوامع مسلمان، از جمله گروههای جدید همانند دانشجویان از سوی دیگر، عامل اصلی شکلگیری اسلام سیاسی است. اولیویه روآ طرفدار این دیدگاه است. نهایتاً بر اساس دیدگاه سوم، اسلام سیاسی، عکسالعملی در برابر جهانیشدن نظام لیبرالدموکراسی است. از این منظر فشارهای جهانیشدن سبب بهحاشیهرفتن هویت مسلمانان شده است و آنها برای پاسداری از ارزشهای خود در مقابل این فشارها مقاومت سیاسی میکنند. بهتعبیر دیگر ناخشنودی مسلمانان از رفتارها و اندیشههای تحقیرآمیز غربی، مهمترین دلایل پاگرفتن اسلام سیاسی است. بابی سعید از طرفداران این دیدگاه است.
این نوشتار دیدگاه الیویه روآ دربارۀ اسلام سیاسی را بررسی میکند. روآ سه نوع اسلامگرایی را از هم متمایز میسازد؛ «بنیادگرایی سنتی»، «اسلامگرایی سیاسی» و «بنیادگرایی جدید». بنیادگرایی سنتی بهدنبال اسلامیسازی جامعه از طریق پیادهسازی شریعت در جامعه، بهویژه از طریق اجرای قوانین اسلامی است. اسلامگرایی سیاسی نهتنها بهدنبال اسلامیساختن جامعه از طریق مبارزۀ سیاسی و انقلاب؛ بلکه درصدد مبارزه با دال کفر نیز هست. اما بنیادگرایی جدید، بهمعنای اسلامیسازی روابط اجتماعی، بهویژه در حوزۀ خانواده، برای مثال از طریق محدودسازی حیطۀ فعالیت زن به عرصۀ خصوصی، عمل میکند؛ بدون آنکه توجه خود را به نظام سیاسیاقتصادی معطوف نماید. از نظر روآ انقلاب اسلامی ایران، نمونهای از اسلام سیاسی است که در عمل، قدرت دولتی را در اختیار گرفت.
روآ اسلام سیاسی را حاصل مدرنیزاسیون در جوامع مسلمان میداند و معتقد است بدون مدرنیزاسیون، همچنان تفسیر سنتی از اسلام در جوامع مسلمان غلبه داشت. از منظر روآ نگرش سنتی قادر نبوده است که اسلام را به یک ایدئولوژی تبدیل کند و صرفاً مدرنیزاسیون چنین قابلیتی را در اختیار اسلام قرار میدهد؛ زیرا از یکسو با تأسیس مفاهیمی جدید همچون حق تعیین سرنوشت و انسان صاحب اراده؛ و از سوی دیگر تأسیس طبقات جدید و جامعۀ مدنی مستقل از اقتدار دولتی، امکان نگرش جدیدی از اسلام را به دست میدهد که آن را تا مرتبۀ یک ایدئولوژی سیاسی ارتقا میدهد. از منظر روآ در فرایند تحول جوامع اسلامی بهسوی مدرنیزاسیون غربی، این جوامع با بحرانهای اقتصادیسیاسی مواجه میشوند و به تبع آن، جریانهای اعتراضی مثل اسلام سیاسی در این جوامع ظهور مییابند.
از نظر روآ اسلامگرایان سیاسی بر سه موضوع تأکید اساسی میکنند: «انقلاب»، «شریعت» و «زن». یعنی اسلامگرایان سیاسی، معتقدند بدون انقلاب، اسلامینمودن جامعه ممکن نیست. از این رو، آنان خواهان آن هستند كه اسلام از حصار مساجد بیرون بیاید و مستقیماً وارد سیاست شده و قدرت دولتی را در اختیار بگیرد و بدینسان برای تغییر دنیای انسانی دست به اقدام بزند. اسلامگرایان سیاسی دیدگاهی نسبتاً مدرن دربارۀ زنان دارند؛ زیرا برخلاف بنیادگرایی سنتی، به حصر زن در خانه معتقد نیستند و آموزش و تعلیم زنان را لازم میدانند اما اختلاط زن و مرد را نمیپذیرند و در عین حال حجاب را امری ضروری میدانند. آنان همچنین اجرای شریعت را در دو حوزۀ قانون و فرهنگ دنبال میکنند. بنابراین آنان نهتنها میکوشند قوانین اسلامی وضع کنند و قوانین موضوعه را با چارچوب شرع انطباق دهند بلکه تلاش میکنند امر به معروف و نهی از منکر را به فرهنگ عمومی بدل کنند.
البته روآ تجربۀ اسلام سیاسی را ناکام میداند. از نظر وی این ناکامی را میتوان در ابعاد متفاوت مشاهده نمود:
1. تولیدنکردن متون جدید: بعد از نوشتهها و آثار افرادی مانند ابوالعلی مودودی، حسن البناء، سید قطب، مصطفی سباعی، علی شریعتی، امام خمینی(ره)، باقر صدر و مرتضی مطهری که همگی در سالهای قبل از 1978 نوشته شدهاند؛ اسلامگرایان سیاسی موفق نشدهاند اثر مهم دیگری تدوین کنند.
2. بحران مفاهیم مدرن: از نظر روآ تأسیس یک جامعۀ مدرن به مفاهیم جدید و نو نیاز دارد. از این رو، بر اساس مفاهیم قدیمی و سنتیای همانند تقوا، نمیتوان جامعۀ مدرن را بنا نمود. ضمن اینکه ساختن حکومت اسلامی بدون وجود یک جامعۀ اسلامی متشکل از افراد باتقوا ناممکن است و اجتماع این افراد باتقوا بهنوبۀ خود بدون حکومت اسلامی ساخته نمیشود.
3. بحران عمل (کنش): اسلامگرایان سیاسی یکی از مهمترین اهداف خود را رفع فقر میدانستند، در حالی که در عمل، در این هدف ناموفق ماندهاند. روآ معتقد است اسلامگرایان سیاسی همچنان در بحرانهای اقتصادی و رقابتهای تشکیلاتی گرفتار آمدهاند و دستوپا میزنند.
4. فقدان استراتژی (راهبرد) مشخص دربارۀ امت اسلامی: روآ معتقد است که اسلام سیاسی در عمل در چارچوب دولتملت مدرن گرفتار آمده است. او برای نمونه از دولت جمهوری اسلامی ایران و افغانستان پس از جنگ یاد میکند که منافع ملی را بر منافع ایدئولوژیک برتری دادند. بهتعبیر دیگر، روآ میگوید اسلامگرایان سیاسی مدتی پس از کسب قدرت، شعار وحدت اسلامی را به فراموشی میسپارند و استراتژی ملی را بر استراتژی فراملی ترجیح میدهند.
5. شکست در بنیاننهادن یک الگوی اقتصادی جدید: از نظر روآ اقتصاد در کشورهای اسلامی یا کاپیتالیستی و سرمایهدارانه است یا سوسیالیستی یا ترکیبی از این دو؛ یعنی اسلامگرایان سیاسی نتوانستهاند یک نظام اقتصادی مختص خود طراحی و اجرا کنند. به بیان دیگر اسلامیساختن اقتصاد، در حد حرف و شعار باقی مانده و هرگز نتوانسته است به واقعیت تبدیل شود. بدین معنا که هرچند شریعت، احکامی دربارۀ زندگی اقتصادی دارد؛ اما این دستورها هیچگاه بهصورت قانون تجارت و یا نظریۀ اقتصادی درنیامده و علوم مستقلی را تشکیل نداده است.
روآ آیندۀ چندان روشنی برای اسلام سیاسی قائل نیست؛ زیرا معتقد است اسلام سیاسی موفق نشده است یک الگوی بدیل برای جهان اسلام ارائه کند و بیشتر نشانگر شکست الگوهای غربی در کشورهای اسلامی است. الگوهایی که با نظام تکحزبی و فرقهبازی منحرف شده است. از نظر روآ اسلامگرایان سیاسی وقتی قدرت را به دست گرفتند، نتوانستند یک الگوی جدید سیاسیاجتماعیاقتصادی ارائه نمایند؛ بنابراین احتمالاً بهتدریج جای خود را به مهمترین رقیب خود، یعنی سکولاریسم خواهند داد. بهتعبیر دقیقتر روا میگوید: «اسلام سیاسی ناخواسته جامعه را بهسوی غیرمذهبیشدن و سکولاریسم میکشاند، زیرا راهی که اسلامگرایان در پیش میگیرند ناگزیر به سیاست مطلق [یا عرفی] میانجامد». همچنین روآ معتقد است که بخشی دیگر از اسلامگرایان سیاسی هم بهسوی نوبنیادگرایی گرایش پیدا میکنند؛ یعنی از آرمان دولت اسلامی دست برخواهند داشت و به تبلیغ اسلام در عرصۀ اجتماعی، از طریق نهادهای مدنی، روی خواهند آورد؛ مثلاً بر برگزاری آیین و مراسم اسلامی از یکسو و حذف کانون خانوادههای اسلامی از سوی دیگر، متمرکز میشوند و نهایتاً میکوشند که قوانین اسلامی را حفظ کنند.
روآ معتقد است بهتدریج طرفداران اسلام سیاسی به دو بخش تقسیم میشوند: آنان که به سکولاریسم روی میآورند و آنان که در آرمانهای اسلام سیاسی تجدیدنظر میکنند و بهجای عرصۀ سیاسی و دولت، تمرکز خود را بر جامعه میگذارند. روآ معتقد است در آینده با تحلیلرفتن قدرت اسلامگرایان سیاسی و ناکامی آنان، دو گروه سکولارها و نوبینادگراها در کشورهای اسلامی تا حدودی همدیگر را تحمل خواهند نمود و هرکدام بخشی از جامعه را نمایندگی خواهند کرد و بدینسان ایدئولوژی اسلام سیاسی به پایان راه خود خواهد رسید؛ یعنی منطق عقلانیت و زندگی مدرن بر این جوامع غلبه خواهد کرد و قدرت ایدئولوژیک اسلام کاهش خواهد یافت.
در کل روآ اسلام سیاسی را بر اساس منطق مدرن غربی بررسی میکند. او از یکسو معتقد است که خشونت موجود در اسلام ناشی از فشارهای دنیای متجدد بر مسلمانان است و ذاتی دین اسلام نیست و از سویی دیگر اعتقاد دارد که اسلامگرایان نمیتوانند الگوی سیاسی جدید، یعنی دموکراسی اسلامی، یا الگوی اقتصادی جدید تأسیس کنند و نهایتاً بهسوی مدرنیتۀ غربی گرایش خواهند یافت. به نظر میرسد بر خلاف پیشبینی روآ اسلام سیاسی نهتنها صرفاً یک قرائت واحد ندارد؛ بلکه در فرایند دیالکتیک تاریخی، تکامل مییابد و خود بهسوی بنیاننهادن گونهای مدرنیته اسلامی در حرکت است که مهمترین ایدههای آن پذیرش مردمسالاری، تعقلگرایی و مدارا با دیگری است. بهتعبیر دیگر مدرنیتۀ غربی، تنها گونۀ مدرنیته نیست؛ بلکه راههای بدیع و ابتکاریِ دیگری برای رسیدن به مدرنیته، از جمله مدرنیتۀ اسلامی پیش پای اسلامگرایان سیاسی قرار دارد. یعنی روآ غنای مفهومی اسلام، همچون تعقل، معنویت، اخلاقمداری، مدارا، شورا، اجتماع، مصلحت در آموزههای اسلامی که میتواند حرکت بهسمت مدرنیته را تسریع کند و در عین حال تناقضات و شکستهای تاریخی پیشآمده را جبران کند، نادیده گرفته است. بهتعبیر دیگر تحلیل روآ تا حدودی یکجانبه است و بیشتر بر عملکرد اسلامگرایان مبتنی است تا ظرفیتهای درونی خود اسلام.