1- روایت عثمانی، که طبق آن، قرون پانزدهم و شانزدهم میلادی دوران شکوفایی فکری امپراتوری عثمانی بود و این روند با کشتهشدن سلطان سلیمان قانونی در سال 1566میلادی رو به زوال گذاشت.
2- روایت دیگر متعلّق به قومیتگرایان عرب است که این دوران را جزئی از زمانۀ تاریکی میدانند که با سقوط بغداد به دست مغولان آغاز شد و تا قرون نوزدهم و بیستم ادامه یافت.
3- روایت اصلاحگرایان مسلمان که این دوره را سرتاسر نماد جمود و تقلید و همچنین انتشار خرافات تصوّف میدانند.
الرویهب بر پایۀ پژوهشهای انجامشده، هر سه روایت را ناتمام و ناقص میداند و میکوشد تا در سه فصل، نظر خود را تبیین کند. او در فصل اول به اشغال مناطق کردی و آذری توسط حکومت صفویه و کوچ دانشمندان این مناطق بهسوی سرزمینهای عثمانی پرداخته و معتقد است که این جابهجایی بر فرهنگ و اندیشه و احیای فعالیتهای عقلی و فلسفی در این سرزمینها اثری شگرف گذاشت. در فصل دوم، رویآوردن عالمان مغرب و نوشتههای ایشان بهسوی شرق در پی آشفتگیهای سیاسی و همچنین تأثیر مناسک حج بر سفر عالمان مغربی به مشرق بررسی شده و برای نمونه از تأثیر آموزههای سنوسی بر شمال افریقا سخن گفته شده است. خالد الرویهب در فصل سوم، از انتشار طرق صوفیه که از هند و آذربایجان به خاور نزدیک رفته و آنجا رحل اقامت افکنده بودند سخن گفته و بیان میکند که چگونه در اثر آموزههای ایشان و در نتیجۀ این جابهجایی، اندیشۀ «وحدت وجود» که آن زمان در مناطق عربزبان، از جمله مصر، سوریه و حجاز هوادار نداشت، تقویت شد. الرویهب تأکید میکند که گرچه این سه مرحله نمیتواند نمایانندۀ همۀ فعالیتهای فکری مسلمانان در این بازۀ زمانی باشد ولی همین مقدار نیز برای باطلساختن روایتهای یادشده کافی است.
نویسنده: Khaled El-Rouayheb
ناشر: Cambridge University Press
تعداد صفحات: 416