در چنین جامعهای، نه میتوان و نه باید دین را به بهانههای واهی از عرصۀ اجتماع به در کرد، بلکه باید از دین و با دین سخن گفت تا، علاوه بر تعمیق معرفت دینی، با طرح سؤالات و مسائل جدید امکانهای معرفت دینی را توسعه داد. در غیر این صورت، دین تبدیل به سطوری در کتب پیشینیان خواهد شد که روزبهروز پیروانش محدودتر و اثرگذاریاش کمتر خواهد شد. این در حالی است که ما در انبوه مجلات و مطبوعات ایرانی، که مهمترین ابزار در عرصۀ عمومی دانش و فرهنگ هستند، کمترین توجه را به معرفت دینی و دینپژوهی داریم. متأسفانه این روزها دیگر در کیوسک مجلات و پیشخوان کتابفروشیها مجلهای جدّی در حوزۀ دینپژوهی نمیبینیم و مجلاتی هم که گهگاه منتشر میشوند، یا ادامه نمییابند یا به موضوعات بسیار تخصصی میپردازند، به مانند مقالاتی دربارۀ فیزیک کوانتوم، و به همان میزان از جامعه، مردم و عرصۀ دینداری دور! تعداد اندکی از مجلات هم هستند که به موضوعات عرصههای خاصی از دین و دینداری میپردازند، مثلاً مجلۀ خیمه مختص به هیئتها و مجالس حسینی است یا مجلۀ تقریرات رسانۀ فکری و تحلیلی حوزه و روحانیت است. اما سؤال اصلی اینجاست که مگر نه این است که نظام معرفت دینی در ساحتهای مختلفی چون سیاست،حقوق، اقتصاد، تربیت و ... با دیگر دانشهای بشری تقاطع دارد؟ پس چرا در روزگاری که همچنان بازار اندیشه و علوم انسانی در ایران داغ است ما مجلهای با محوریت الهیات و دینپژوهی نداریم؟ برای پاسخ به این سؤال کمی به عقب برگردیم. اگر نگاهی به تاریخ روشنگری و روشنفکری در جهان و ایران بیندازیم متوجه میشویم که مهمترین مسئلۀ دینداران مواجهۀ ایشان با مفاهیم بنیادین دنیای جدید است که در رأس آنها علم تجربی، قانون، سکولاریسم، دمکراسی و ... قرار دارد. در ایران از همان ابتدای ورود تجدد متفکران سعی میکردند با نوشتن رسالهها و کتب مختلف از این دوگانهها عبور کنند. مثلاً میرزا یوسف مستشارالدوله رسالۀ یک کلمه را دربارۀ مسئلۀ قانون و حاکمیت قانون نوشت و مرحوم نائینی تنبیه الاُمّة و تنزیه المِلّة را در نقد استبداد و مبانی فکری مشروطه نوشتند. اما در این میان علم تجربی اهمیت ویژهای داشت، چراکه تصویری که از جهان و انسان بر اساس روش تجربه و آزمایش ارائه میداد با تصویری که کتاب مقدس و نصوص دینی ارائه میکردند همخوان نبود. در این دوراهۀ تاریخی، برخی مسیر علم را در پیش گرفتند و برخی مسیر دین را. اما گروهی در این میان سعی کردند به جمع بین این دو بپردازند و با تفسیر و تأویل کتاب مقدس یا روشهای دیگر آن را از تعارض با علم، که دیگر حقانیتی قطعی و خدشهناپذیر یافته بود، باز بدارند. بازرگان و کتاب راه طیشدهاش در این الگو قرار دارند. از سوی دیگر، اگرچه مطهری با الگویی که بازرگان در راه طیشده ارائه میکند همراه نبود، اما خودش در کتاب اسلام و مقتضیات زمان به طریقی دیگر همان مسئله را پیگیری میکرد. در این میان، شریعتی هم از منظری اجتماعی سعی در بازخوانی سنت به گونهای داشت که به درد امروز و این جهان ما، خصوصاً بحث مبارزه، بخورد. شریعتی و بازرگان بهصورت خاص سرآغازهای نواندیشی دینی به حساب میآیند که تلاش میکردند دین و جهان سنت را با دستاوردهای علم نوین و ایدئولوژیهای جدید تطبیق دهند. یکی علم را مبنا میگرفت و سعی در تفسیر آیات قرآن با آن میکرد و دیگری با رویکردی سوسیالیستی اقتصاد را اصل و پایه دانسته و طریقی برای مبارزه میجست، اما با این حال هر دو تلاش میکردند به گونهای سخن گویند که با متن مقدس در تضاد و تزاحم نباشند. این دغدغه یک نسل بعد به کسانی چون دکتر عبدالکریم سروش رسید. سروش در ابتدا با نوشتن یادداشتهایی در مجلۀ کیهان فرهنگی و سپس در مجلۀ کیان سعی داشت با رویکردی برآمده از فلسفۀ علم، رابطۀ بین معرفت دینی و معرفت علمی را به گونهای تنظیم کند که تزاحمی بین آنها به وجود نیاید. اگرچه نظریۀ قبض و بسط تئوریک شریعت و توابع آن مقبول بسیاری از علما و اهل علم واقع نشد، اما دغدغۀ سروش و دیگر علاقهمندان به پروژۀ روشنفکری دینی در حلقۀ کیان همچنان پیگیری میشد. اصحاب حلقۀ کیان تلاش میکردند تفسیری از دین ارائه دهند که با علمگرایی، سکولاریسم، دمکراسی، حقوق بشر و در مجموع با جهان مدرن سازگار باشد. این جریان اگرچه در تمام دهۀ 70 رو به رشد بود، اما با شکست پروژۀ اصلاحات سیاسی در اواسط دهۀ 80 عملاً دچار خمودی و رکود شد. البته، علاوه بر بستر سیاسی و اجتماعی این رکود، برخی عقیمبودن اصلِ پروژۀ روشنفکری دینی را مهمترین دلیل این رکود میدانستند. اما از سوی دیگر، باید به این واقعیت توجه داشت که نسل دوم این حلقه، که بیش از هر جای دیگری در مطبوعات فعال بودند، با یک چرخش معرفتی از پروژۀ روشنفکری دینی بهسمت دیدگاههای ایرانشهری، دیگر انگیزۀ نظری و عملی برای پیگیری مباحث روشنفکری دینی نداشتند. این نسل با جمعشدن دور سید جواد طباطبایی رویکرد جدیدی در مجلات خود به راه انداختند که در آن دیگر دین موضوعیتی نداشت، بلکه محور بحثها پیرامون اندیشۀ سیاسی و بازخوانی آثار کلاسیک آن بود. با این حساب، جریانی که روزی با دغدغۀ رابطۀ دین و دنیای مدرن شکل گرفته بود، در نسل دوم خود دیگر نه به رابطۀ دین و سیاست میاندیشید و نه گسترۀ شریعت برایش موضوعیت داشت و نه تجربههای دینی را محل تأمل خود میدانست. جریانی که روزگاری دروازۀ طرح سؤالات و مسائل جدید در عرصۀ دینپژوهی بود اکنون در بهترین حالت دین را به معنویتی فردی تقلیل داده و از آن نهایتاً استفادهای ابزاری برای التیام دردهای انسان میکند، رویکردی که بیش از سازندگی ماهیتی تخدیری و انفعالی دارد. در این میان برخی از باورمندان به پروژۀ روشنفکری دینی در بسترهای برخطی چون سایت زیتون و دین آنلاین سعی کردند چراغ این جمع را روشن نگه دارند اما حقیقتی که وجود دارد این است که در این امر چندان موفق نبودند. البته در افول مباحث مطرحشده در حوزۀ معرفت دینی از جانب روشنفکران، تنگنظری برخی افراد از جریان مقابل هم بیتأثیر نبود. جریانی نابگرا که تجدد را بههیچوجه بر نمیتابید و حتی استفاده از ابزارهای مدرن را از باب أکل میتة توجیه میکردند، یکی از موانع توسعه و بقاء روشنفکران دینی بودند. این افراد راه گفتوگو را دنبال نمیکردند، اما با ابزار تفسیق و تکفیر تا آنجا که میتوانستند راه را بر دیدگاههای مخالف خود تنگ میکردند. برخی از دیگر جریانهای مذهبی هم که در این عرصه غالباً بهصورت انفعالی عمل میکردند با سکوت و افول رقیب ساکت شدند و دیگر انگیزهای برای حضور در عرصۀ مطبوعات و حوزۀ عمومی معرفت دینی نداشتند. آنها نه دغدغۀ سخنگفتن با مردم داشتند و نه دیگر دشمنی داشتند که با او نزاع کنند. در نهایت، در معرض همین سکوت و عدم تکاپوی نظری، اتفاقی افتاد که جریان دینی همیشه نگران آن بود:«انزوای دین و بیتوجهی به آن در ساحت نظر و عمل». در پی این وضعیت، فضای دینپژوهی و الهیات در کشور به خمودی گرایید و سقوطی معرفتی کرد و خلأ جدیای میان دین و عرصۀ عمومی پدید آمد. سکوت برآمده از این خلأ گهگاه با چاپ کتبی خاص مانند مکتب در فرایند تکامل یا حجاب شرعی در عصر پیامبر شکسته میشد، اما به مانند تب تند خیلی زود فرومینشست و دوباره سکوتی معرفتی جهان معرفت دینی را در بر میگرفت. باور از میان این خلأ متولد شد. باور دربارۀ الهیات و دینپژوهی است. در اینجا ما نه سودای تفسیر جهان داریم و نه تمنّای تغییر آن را. به گمان ما، فهم دین نه محصور در زمان و مکان خاصی است و نه در دستان عدهای منحصر. به همین دلیل تلاش میکنیم تا از لابلای آثار اندیشمندان،کتب پیشینیان و پژوهش معاصران، با استناد به اصل عقلی و تأکید شرعیِ اجتناب از شخصپرستی و دچارشدن به کیش شخصیت، بدون اولویتبخشیِ بیدلیل به هر کدام از آنها، به فهم عمیقتری از دین و الهیات برسیم. در باور تلاش میکنیم سخن ضابطهمند بگوییم و، با التفات به استدلال و روش، امکان گفتوگو را فراهم کنیم. به همین دلیل، علاوه بر آنکه به دستاوردهای حوزههای علمیه و پژوهشگران و اساتید دانشگاهی ایران توجه میکنیم، برای برقرارکردن گفتوگو بین سنتهای فکری مختلف در جهان اسلام هم تلاش میکنیم؛ به همین دلیل در باور سعی میکنیم به آثارِ اندیشمندانِ دیگر کشورهای اسلامی و انعکاس دیدگاههایشان اهتمام داشته باشیم. افزون بر آن، به شخصیتهایی که در دانشگاههای سرتاسر جهان به مسئلۀ دین و الهیات و خاصتاً سنت اسلامی میپردازند هم بیالتفات نیستیم. در باور سعی میکنیم دیدگاههای مستشرقان را بازخوانی کرده و با دانستههای خودمان ارزیابی کنیم و با منطق «اِضرِبُوا بعضَ الرأيِ ببعضٍ يَتَوَلَّدْ مِنهُ الصَّوابُ» در قدم اول برای ارتقای فهم خودمان از دین و الهیات تلاش کنیم و در قدم بعد برای پیداشدن قول صواب تلاشی کوچک کرده باشیم. ما میکوشیم تا به یکی از مهمترین عوامل زندگی بشر بیندیشیم، اما نه آنگونه که دین را ابژۀ نگاه انسانمحور خود کنیم، بلکه سعی میکنیم از عینک دین به رخدادهای جهان پیرامونمان بنگریم تا بتوانیم فهم و حیاتی دیندارانه را تجربه کنیم، چه آن رخداد در عرصۀ فرهنگ و هنر باشد، چه سیاست و اقتصاد. طبعاً در این میان به اسلام که دین رسمی و اکثریت مردم ایران است بیش از ادیان دیگر توجه خواهیم کرد و به اسلام سیاسی و مسائل آن، که مهمترین تجربۀ دینی-تاریخی دوران معاصر این مرزوبوم است، التفات ویژه خواهیم کرد و تلاش میکنیم با نقد و بررسیِ مسائل آن از یک سو فهم دینی خود را عمیقتر کنیم و از سوی دیگر با توجه به مسائل سیاسی-اجتماعی تلاشی در رفع انسدادهای اجتماعی کرده باشیم و در عین حال از انتزاعیشدن دین و دینداری جلوگیری کنیم. در نهایت باید بگویم باور میکوشد که چراغ معرفت دینی را با روغن گفتوگو روشن نگه دارد و در این میان دست هر کسی را که به این مهم کمک کند به گرمی میفشارد.
آنجا که ایستادهایـــم!
برخی جامعهشناسان در این سالها از افول دینداری و فربگی مناسک سخن میگویند و معتقدند که از اعمال دینی جز کالبدی بدون روح باقی نمانده است. از سوی دیگر، برخی دیگر به متنهایی چون «پیمایش دینداری ایران، موج دوم، سال 1395» استناد میکنند که میگوید: «1/95 درصد ایرانیان به وجود خدا معتقدند و از این میان 2/91 درصد قائل به وجود معاد و حیات پس از مرگاند. از میان افراد یادشده، 88 درصد نماز میخوانند (به این معنا که حداقل گاهی در سال نماز میخوانند) و 6/85 درصد روزه میگیرند. در همین نظرسنجی، تنها 1/7 درصد مردم گفتهاند که خوردن شراب و نوشیدنیهای الکلی از نظر آنها اشکالی ندارد و 6/22 درصد مردم گفتهاند که با مهمانیهای مختلط مشکلی ندارند»؛ و مستند به همین آمار و آمارهایی مانند آن معتقدند که وضع دینداری نه تنها در ایران افول نکرده بلکه روندی رو به رشد نیز داشته است. به نظر من مهم نیست که ما این آمار را درست بدانیم یا نه، با گروه اول موافق باشیم یا دوم. آنچه که از این نزاع معلوم میشود این است که گروه اول به افول دین در جامعه به مثابه یک معضل نگاه میکند و گروه دوم رشد آن ـ یا عدم افول آن ـ را یکی از نکات مثبت جامعۀ ایرانی میبیند. با این احتساب، اگرچه ممکن است در تحلیل آمار و ارقامِ نظرسنجیها اختلاف نظر داشت، ولی آنچه که قطعی است اهمیت نفسِ موضوع دین و دینداری در حیات ایرانیان است. چه وضع دینداری را در ایران صعودی بدانیم چه نزولی، این حقیقت تغییر نمیکند که دین همچنان برای اکثر قریببهاتفاق مردم ملاک عمل است و در زندگی روزمرهشان القای معنا میکند و در هندسۀ معرفتیِ بسیاری از ایرانیان همچنان معرفت دینی است که بر صدر مینشیند و در لحظۀ تزاحم با دیگر معرفتهای بشری، اوست که فصل الخطاب به حساب میآید. در چنین جامعهای، نه میتوان و نه باید دین را به بهانههای واهی از عرصۀ اجتماع به در کرد، بلکه باید از دین و با دین سخن گفت تا، علاوه بر تعمیق معرفت دینی، با طرح سؤالات و مسائل جدید امکانهای معرفت دینی را توسعه داد. در غیر این صورت، دین تبدیل به سطوری در کتب پیشینیان خواهد شد که روزبهروز پیروانش محدودتر و اثرگذاریاش کمتر خواهد شد. این در حالی است که ما در انبوه مجلات و مطبوعات ایرانی، که مهمترین ابزار در عرصۀ عمومی دانش و فرهنگ هستند، کمترین توجه را به معرفت دینی و دینپژوهی داریم. متأسفانه این روزها دیگر در کیوسک مجلات و پیشخوان کتابفروشیها مجلهای جدّی در حوزۀ دینپژوهی نمیبینیم و مجلاتی هم که گهگاه منتشر میشوند، یا ادامه نمییابند یا به موضوعات بسیار تخصصی میپردازند، به مانند مقالاتی دربارۀ فیزیک کوانتوم، و به همان میزان از جامعه، مردم و عرصۀ دینداری دور! تعداد اندکی از مجلات هم هستند که به موضوعات عرصههای خاصی از دین و دینداری میپردازند، مثلاً مجلۀ خیمه مختص به هیئتها و مجالس حسینی است یا مجلۀ تقریرات رسانۀ فکری و تحلیلی حوزه و روحانیت است. اما سؤال اصلی اینجاست که مگر نه این است که نظام معرفت دینی در ساحتهای مختلفی چون سیاست،حقوق، اقتصاد، تربیت و ... با دیگر دانشهای بشری تقاطع دارد؟ پس چرا در روزگاری که همچنان بازار اندیشه و علوم انسانی در ایران داغ است ما مجلهای با محوریت الهیات و دینپژوهی نداریم؟ برای پاسخ به این سؤال کمی به عقب برگردیم. اگر نگاهی به تاریخ روشنگری و روشنفکری در جهان و ایران بیندازیم متوجه میشویم که مهمترین مسئلۀ دینداران مواجهۀ ایشان با مفاهیم بنیادین دنیای جدید است که در رأس آنها علم تجربی، قانون، سکولاریسم، دمکراسی و ... قرار دارد. در ایران از همان ابتدای ورود تجدد متفکران سعی میکردند با نوشتن رسالهها و کتب مختلف از این دوگانهها عبور کنند. مثلاً میرزا یوسف مستشارالدوله رسالۀ یک کلمه را دربارۀ مسئلۀ قانون و حاکمیت قانون نوشت و مرحوم نائینی تنبیه الاُمّة و تنزیه المِلّة را در نقد استبداد و مبانی فکری مشروطه نوشتند. اما در این میان علم تجربی اهمیت ویژهای داشت، چراکه تصویری که از جهان و انسان بر اساس روش تجربه و آزمایش ارائه میداد با تصویری که کتاب مقدس و نصوص دینی ارائه میکردند همخوان نبود. در این دوراهۀ تاریخی، برخی مسیر علم را در پیش گرفتند و برخی مسیر دین را. اما گروهی در این میان سعی کردند به جمع بین این دو بپردازند و با تفسیر و تأویل کتاب مقدس یا روشهای دیگر آن را از تعارض با علم، که دیگر حقانیتی قطعی و خدشهناپذیر یافته بود، باز بدارند. بازرگان و کتاب راه طیشدهاش در این الگو قرار دارند. از سوی دیگر، اگرچه مطهری با الگویی که بازرگان در راه طیشده ارائه میکند همراه نبود، اما خودش در کتاب اسلام و مقتضیات زمان به طریقی دیگر همان مسئله را پیگیری میکرد. در این میان، شریعتی هم از منظری اجتماعی سعی در بازخوانی سنت به گونهای داشت که به درد امروز و این جهان ما، خصوصاً بحث مبارزه، بخورد. شریعتی و بازرگان بهصورت خاص سرآغازهای نواندیشی دینی به حساب میآیند که تلاش میکردند دین و جهان سنت را با دستاوردهای علم نوین و ایدئولوژیهای جدید تطبیق دهند. یکی علم را مبنا میگرفت و سعی در تفسیر آیات قرآن با آن میکرد و دیگری با رویکردی سوسیالیستی اقتصاد را اصل و پایه دانسته و طریقی برای مبارزه میجست، اما با این حال هر دو تلاش میکردند به گونهای سخن گویند که با متن مقدس در تضاد و تزاحم نباشند. این دغدغه یک نسل بعد به کسانی چون دکتر عبدالکریم سروش رسید. سروش در ابتدا با نوشتن یادداشتهایی در مجلۀ کیهان فرهنگی و سپس در مجلۀ کیان سعی داشت با رویکردی برآمده از فلسفۀ علم، رابطۀ بین معرفت دینی و معرفت علمی را به گونهای تنظیم کند که تزاحمی بین آنها به وجود نیاید. اگرچه نظریۀ قبض و بسط تئوریک شریعت و توابع آن مقبول بسیاری از علما و اهل علم واقع نشد، اما دغدغۀ سروش و دیگر علاقهمندان به پروژۀ روشنفکری دینی در حلقۀ کیان همچنان پیگیری میشد. اصحاب حلقۀ کیان تلاش میکردند تفسیری از دین ارائه دهند که با علمگرایی، سکولاریسم، دمکراسی، حقوق بشر و در مجموع با جهان مدرن سازگار باشد. این جریان اگرچه در تمام دهۀ 70 رو به رشد بود، اما با شکست پروژۀ اصلاحات سیاسی در اواسط دهۀ 80 عملاً دچار خمودی و رکود شد. البته، علاوه بر بستر سیاسی و اجتماعی این رکود، برخی عقیمبودن اصلِ پروژۀ روشنفکری دینی را مهمترین دلیل این رکود میدانستند. اما از سوی دیگر، باید به این واقعیت توجه داشت که نسل دوم این حلقه، که بیش از هر جای دیگری در مطبوعات فعال بودند، با یک چرخش معرفتی از پروژۀ روشنفکری دینی بهسمت دیدگاههای ایرانشهری، دیگر انگیزۀ نظری و عملی برای پیگیری مباحث روشنفکری دینی نداشتند. این نسل با جمعشدن دور سید جواد طباطبایی رویکرد جدیدی در مجلات خود به راه انداختند که در آن دیگر دین موضوعیتی نداشت، بلکه محور بحثها پیرامون اندیشۀ سیاسی و بازخوانی آثار کلاسیک آن بود. با این حساب، جریانی که روزی با دغدغۀ رابطۀ دین و دنیای مدرن شکل گرفته بود، در نسل دوم خود دیگر نه به رابطۀ دین و سیاست میاندیشید و نه گسترۀ شریعت برایش موضوعیت داشت و نه تجربههای دینی را محل تأمل خود میدانست. جریانی که روزگاری دروازۀ طرح سؤالات و مسائل جدید در عرصۀ دینپژوهی بود اکنون در بهترین حالت دین را به معنویتی فردی تقلیل داده و از آن نهایتاً استفادهای ابزاری برای التیام دردهای انسان میکند، رویکردی که بیش از سازندگی ماهیتی تخدیری و انفعالی دارد. در این میان برخی از باورمندان به پروژۀ روشنفکری دینی در بسترهای برخطی چون سایت زیتون و دین آنلاین سعی کردند چراغ این جمع را روشن نگه دارند اما حقیقتی که وجود دارد این است که در این امر چندان موفق نبودند. البته در افول مباحث مطرحشده در حوزۀ معرفت دینی از جانب روشنفکران، تنگنظری برخی افراد از جریان مقابل هم بیتأثیر نبود. جریانی نابگرا که تجدد را بههیچوجه بر نمیتابید و حتی استفاده از ابزارهای مدرن را از باب أکل میتة توجیه میکردند، یکی از موانع توسعه و بقاء روشنفکران دینی بودند. این افراد راه گفتوگو را دنبال نمیکردند، اما با ابزار تفسیق و تکفیر تا آنجا که میتوانستند راه را بر دیدگاههای مخالف خود تنگ میکردند. برخی از دیگر جریانهای مذهبی هم که در این عرصه غالباً بهصورت انفعالی عمل میکردند با سکوت و افول رقیب ساکت شدند و دیگر انگیزهای برای حضور در عرصۀ مطبوعات و حوزۀ عمومی معرفت دینی نداشتند. آنها نه دغدغۀ سخنگفتن با مردم داشتند و نه دیگر دشمنی داشتند که با او نزاع کنند. در نهایت، در معرض همین سکوت و عدم تکاپوی نظری، اتفاقی افتاد که جریان دینی همیشه نگران آن بود:«انزوای دین و بیتوجهی به آن در ساحت نظر و عمل». در پی این وضعیت، فضای دینپژوهی و الهیات در کشور به خمودی گرایید و سقوطی معرفتی کرد و خلأ جدیای میان دین و عرصۀ عمومی پدید آمد. سکوت برآمده از این خلأ گهگاه با چاپ کتبی خاص مانند مکتب در فرایند تکامل یا حجاب شرعی در عصر پیامبر شکسته میشد، اما به مانند تب تند خیلی زود فرومینشست و دوباره سکوتی معرفتی جهان معرفت دینی را در بر میگرفت. باور از میان این خلأ متولد شد. باور دربارۀ الهیات و دینپژوهی است. در اینجا ما نه سودای تفسیر جهان داریم و نه تمنّای تغییر آن را. به گمان ما، فهم دین نه محصور در زمان و مکان خاصی است و نه در دستان عدهای منحصر. به همین دلیل تلاش میکنیم تا از لابلای آثار اندیشمندان،کتب پیشینیان و پژوهش معاصران، با استناد به اصل عقلی و تأکید شرعیِ اجتناب از شخصپرستی و دچارشدن به کیش شخصیت، بدون اولویتبخشیِ بیدلیل به هر کدام از آنها، به فهم عمیقتری از دین و الهیات برسیم. در باور تلاش میکنیم سخن ضابطهمند بگوییم و، با التفات به استدلال و روش، امکان گفتوگو را فراهم کنیم. به همین دلیل، علاوه بر آنکه به دستاوردهای حوزههای علمیه و پژوهشگران و اساتید دانشگاهی ایران توجه میکنیم، برای برقرارکردن گفتوگو بین سنتهای فکری مختلف در جهان اسلام هم تلاش میکنیم؛ به همین دلیل در باور سعی میکنیم به آثارِ اندیشمندانِ دیگر کشورهای اسلامی و انعکاس دیدگاههایشان اهتمام داشته باشیم. افزون بر آن، به شخصیتهایی که در دانشگاههای سرتاسر جهان به مسئلۀ دین و الهیات و خاصتاً سنت اسلامی میپردازند هم بیالتفات نیستیم. در باور سعی میکنیم دیدگاههای مستشرقان را بازخوانی کرده و با دانستههای خودمان ارزیابی کنیم و با منطق «اِضرِبُوا بعضَ الرأيِ ببعضٍ يَتَوَلَّدْ مِنهُ الصَّوابُ» در قدم اول برای ارتقای فهم خودمان از دین و الهیات تلاش کنیم و در قدم بعد برای پیداشدن قول صواب تلاشی کوچک کرده باشیم. ما میکوشیم تا به یکی از مهمترین عوامل زندگی بشر بیندیشیم، اما نه آنگونه که دین را ابژۀ نگاه انسانمحور خود کنیم، بلکه سعی میکنیم از عینک دین به رخدادهای جهان پیرامونمان بنگریم تا بتوانیم فهم و حیاتی دیندارانه را تجربه کنیم، چه آن رخداد در عرصۀ فرهنگ و هنر باشد، چه سیاست و اقتصاد. طبعاً در این میان به اسلام که دین رسمی و اکثریت مردم ایران است بیش از ادیان دیگر توجه خواهیم کرد و به اسلام سیاسی و مسائل آن، که مهمترین تجربۀ دینی-تاریخی دوران معاصر این مرزوبوم است، التفات ویژه خواهیم کرد و تلاش میکنیم با نقد و بررسیِ مسائل آن از یک سو فهم دینی خود را عمیقتر کنیم و از سوی دیگر با توجه به مسائل سیاسی-اجتماعی تلاشی در رفع انسدادهای اجتماعی کرده باشیم و در عین حال از انتزاعیشدن دین و دینداری جلوگیری کنیم. در نهایت باید بگویم باور میکوشد که چراغ معرفت دینی را با روغن گفتوگو روشن نگه دارد و در این میان دست هر کسی را که به این مهم کمک کند به گرمی میفشارد.