دو مکتب مشهور و کاربردی در روش تاریخنگاری عبارتند از مکتب رانکه و مکتب آنال. در این میان، برخی از مستشرقان عصر حاضر، مفتخرانه پیرو اصول رانکه هستند و در طیف وسیعی از آثار خود از مبانی فکری و اخلاقی وی بهره جستهاند. یکی از برجستهترین مستشرقان دنبالهرو او ویلفرد مادلونگ است. اگرچه شاید در نگاه نخستین به آثار این اندیشمند، ریشههای فکری مکتب رانکه مشاهده نشود؛ اما پس از غور در تمامی آثار وی و همچنین در پس روشهای مطالعاتی او، این نگرش بهصراحت یافت میشود و شاهد آن هستیم که در جایجای آثار و تحلیلهای مادلونگ، اصول مکتب رانکه که بر وارسی دقیق شواهد درجه اول متکی است، وجود دارد.
همچنین مادلونگ بر این اصل رانکهای و دستورالعمل او که مورخ نباید بر اساس گذشته داوری کند، بلکه باید آن را توصیف کند، واقف و ملزم است. بنابر مصاحبه و گفتوگوی مستقیمی که پژوهشگر اثر حاضر با ویلفرد مادلونگ انجام داده است، مادلونگ بهوضوح اعلام میکند که از پیروان مکتب رانکه است. این در حالی است که بیش از یک قرن است که با ورود مکاتب جدیدتر در روش تاریخنگاری از جمله مکتب آنال، شیوۀ رانکه کاربرد خود را در میان مورخان و مستشرقان بهویژه اسلامپژوهان و شیعهپژوهان از دست داده است اما همانطور که عیان است کاربرد این شیوه نهتنها از ارج و قرب آثار مادلونگ نکاسته بلکه آثار وی را جهانی، فراگیر و تأثیرگذارتر نیز کرده است.
البته باید به این نکته نیز اشاره کرد که در واقع مکتب رانکه، روش نیست؛ بلکه رویکرد است چراکه در واقع محدودۀ ورود رویکرد، در محتواست؛ در حالی که محدودۀ ورود روش، در ساختار است. همچنین بیشترین محل تأثیر رویکرد، در پیشفرضهای ذهنی محقق است نه در ساختار و روش وی و اساساً اینکه فردی رانکهای باشد یا آنالی یا... در روششناسی او تأثیر چشمگیری نخواهد داشت.
گمان میرود تصریح مادلونگ بر اینکه رانکهای است، به این دلیل است که به مؤلف بفهماند که رویکرد وی در مطالعاتش چیست اما بنا بر صحبتهای مفصلی که با ایشان انجام شد در واقع اینگونه برداشت میشود که حتی خود مادلونگ هم دربارۀ روششناسی و یا روش کار خود دید روشنی ندارد و به این مسئله توجه ویژهای نداشته است. از این رو تفکیکی میان روش و رویکرد قائل نبوده و بهجای روش خود، رویکردهای خود را مطرح کرده است.
نقد درونی آثار مادلونگ (بر اساس عناصر نقد درونی)
1 - عدم ارجاع دقیق به منابع اصلی
در بسیاری از آثار مادلونگ، وی پس از بیان چندین صفحه از مطالب که از لحاظ ساختار و محتوا بسیار متفاوت هستند، به یک یا دو منبع ارجاع داده است و اینگونه نیست که پس از پایان هر گزاره یا ارائه هر مطلبی، سند دقیق آن را ذکر کرده باشد. برای نمونه در مقالۀ «مرجئان و سنتگرایی اهل تسنن» که در حدود 18 صفحه است صرفاً 17 ارجاع، آن هم بهصورت تکراری و پراکنده، مشاهده میشود و شاهد عبارات و گزارههای فراوانی هستیم که ادعاهایی در آنها مطرح شده اما منبع دقیق و موثقی برای آنها ذکر نشده است.
2 - بهرهگیری جهتدار از برخی منابع
مادلونگ در برخی از آثار خود، جهت اثبات یا رد یک مقوله، دست به گزینش و چینش منابع زده و در جهت حفظ رویّۀ پژوهش خود از برخی منابع معتبر و مهم چشمپوشی کرده است. برای نمونه در مقالۀ «کلام امامیه و معتزله»، مادلونگ در جهت اثبات نظریۀ خود مبنی بر تأثیرپذیری شیعه از معتزله، در بیان آراء متکلمان شیعه دست به گزینش میزند و آرائی را بیان میکند که به نحوی مثبِت فرضیهاش باشد. در موارد زیادی وی فقط به آراء عقلگرایان امامیه اشاره میکند و نامی از علمای اخباری و نقلگرا نمیبرد و بدین ترتیب گزارش ناقصی از وضعیت فکری آن دورهها ارائه میدهد.
3 - استفاده از منابع استشراقی
تألیفات مستشرقان بخشی از ارجاعات و استنادات مادلونگ را دربرمیگیرد. این امر سبب گردیده تا بسیاری از مباحث، بدون بحث کامل در جهت پاسخگویی به چالشها، طرح شود که در این موارد نیز صرفاً به گزارش نظرات مستشرقان بسنده شده؛ بدون آنکه به نقد، تحلیل و یا بررسی صحت آنها توجه شود. از آن جمله استنادات کتاب جانشینی محمد(ص) است که با مشاهدۀ کتابنامه، این امر بهوضوح دیده میشود. برای نمونه مادلونگ در بخشی از نوشتۀ خود دربارۀ خاتمیت پیامبر به آثار مستشرقانی همچون فریدمن، استرومزا و کولپه اشاراتی دارد و بهراحتی و بدون تحلیل به آنها اعتماد و استناد کرده است.
4 - ناهمخوانی عناوین با محتوا
در موارد بسیاری عنوان مقالات مادلونگ با محتوایشان همخوانی ندارد یا در برخی موارد در حالی که از عنوان مقاله برمیآید نویسنده قصد دارد دو یا چند باور یا چند فرقه، مکتب و مذهب را با یکدیگر مقایسه کند؛ بعد از مطالعۀ محتوا، درمییابیم که مؤلف صرفاً به شرح و توصیف هریک از مکاتب یا باورها بهطور جداگانه پرداخته و تلاشی برای مقایسۀ موردی، جزئی و دقیق گزارهها و اختلافات نداشته است و کار مؤلف، صرفاً جمعآوری مطالب بوده و مسئولیت سنگین پردازش اطلاعات، مقایسه، تحلیل و نتیجهگیری را بر دوش خواننده قرار داده است.
برای نمونه مقالۀ «تشیع: امامیان و زیدیان» صرفاً تاریخچهای از شکلگیری و گسترش این دو فرقه را بیان کرده، بدون اینکه ارتباط منطقی یا تأثیر و تأثر و مقایسهای در میان باشد. همچنین نویسنده بهدرستی مشخص نکرده که هدفش از مقرونکردن و در کنار هم قراردادن این دو، به این شکل و در این جایگاه چه بوده است. همین سیر در برخی دیگر از مقالات وی نظیر «کلام معتزله و امامیه» و «نقش شیعیان و خوارج در کلام پیش از اشاعره»و «مزدکیان و خرمدینان» و همچنین بسیاری دیگر از آثار وی وجود دارد.
5 - عدم توجه جدی به آراء گوناگون در یک مسئله
نادیدهگرفتن آراء رقیب در برخی از محورهای مورد بررسی مادلونگ، از جمله اشکالاتی است که میتوان به آن توجه کرد. برای نمونه در مقالۀ «سلطان عادل در فقه شیعه» نویسندۀ کتاب، به بیان نظریه از دیدگاه سید مرتضی و نهایتاً مقایسه با نظر شیخ طوسی میپردازد و به آراء علمای عقلگرا و نصگرا از مکاتب و فرقههای دیگر در دورههای مختلف، هیچ اشارهای نمیکند. باید توجه داشت که این دست آراء تنها به نظریات عالمان و منتقدان شیعی محدود نمیشود بلکه نظریات و اندیشههای برخی مستشرقان را نیز دربرمیگیرد.
6 - گزینش بدون بیان قاعده از میان گزارشهای تاریخی
این امر باعث میشود که خوانندۀ ناآشنا به اینگونه متون، نتواند تحلیلی کامل و درست از برخی از این مناسبات پیدا کند. برای نمونه مادلونگ در مقالۀ «علی الرضا» در جایجای مقاله، رابطۀ امام و مأمون را بسیار حسنه و بهدور از اصطکاک جلوه میدهد، به نحوی که گویی هیچ تعارضی مابین ایشان وجود نداشته یا هیچ سخن مخالفی از ناحیۀ امام(ع) به مأمون زده نشده است.
7 - تعارضسازی خطی
بر اساس آنچه دربارۀ روشهای مورد استفاده مادلونگ گفته شد، برجستهسازی موضوعات فرعی در مقابل اصل موضوع یا کمرنگ نشاندادن اصل موضوع در برابر موضوعات فرعی، تعارضسازی خطی است. گزینش یکسویه در ریزموضوعات خاص در حوادث تاریخی یا در موضوعاتی نظیر فتاوای فقهی یا آراء کلامی و تأکید فراوان بر آن، در کنار بیاننکردن نقاط مقابل آنها این پیامد را بهدنبال دارد که فروعات و جزئیات، ارزشی همسنگ با اصل پیدا میکنند. برای نمونه مادلونگ در مقالۀ «منابع فقه اسماعیلی» بیان میدارد: بدین ترتیب، فقه اسماعیلی از حیث مواد تشکیلدهندۀ آن و از نظر اعتقادی در کتاب الایضاح قاضی نعمان، توافقی است بین فقه امامیه و زیدیه. وی در انتهای مقاله اذعان میکند که کتاب الایضاح با سازش نظرات فقهی امامیه و زیدیه، بهطور کلی بر فقه اسماعیلی قابل وصف است. این نوع بیان یعنی معرفی یک فرد (قاضی نعمان) از یک مسلک فقهی (اسماعیلیه) و بیان آراء وی و مقایسۀ او با دو مکتب فقهی بزرگ و مفصل دیگر، یعنی امامیه و زیدیه در این حجم کم از استنادات و سرایت نتیجۀ نهایی بهعنوان آراء فرقۀ مورد نظر (اسماعیلیه) بدون اشاره به آراء موازی و یا مخالف آن، از لحاظ علمی جای تردیدهای فراوانی دارد. از سوی دیگر برجستهسازی جریانهایی مانند کیسانیه، فطحیه و واقفه تا جایی پررنگ جلوه داده شده است که این فِرق، جریانی همتراز با جریان اصیل شیعه شناخته میشود و علاوه بر آن، جریان اصلی شیعی هم آنچنان که باید بهدرستی معرفی نشده است.
8 - بیان مبهم، مفاهیم دوسویه و واژگان غیرشفاف
در آثار مادلونگ، میتوان به نمونههایی اشاره کرد که مادلونگ بهروشنی منظور خود را معلوم نکرده است. وی گاه در بیان دیدگاهها و اقوال، بدون ارزیابی آنها، با استفاده از واژگانی خاص، بررسیهای خود را ارائه میکند. یک نمونۀ پرتکرار در آثار مادلونگ استفاده از واژۀ «some» با کاربردهایی مانند برخی، بعضی و غالباً است. اگرچه در لغت، این مفاهیم تمامی افراد گروه خود را شامل نمیشود اما در واقع باعث تبادر یک حکم کلی در ذهن مخاطب و خواننده میشود و در جایی که قرار است نتیجهگیری صورت گیرد، نتیجهگیری بهطور عام و کلی انجام میشود نه خاص و غالبی. از طرفی برخی مفاهیم نیز دوسویه معرفی شدهاند که نمونهای از آن در خصوص شیعیان نخستین، در بحث از سیر تطور تشیع بررسی شده است.
به هر حال مادلونگ از برخی روشهایی که در این مقاله بدان اشاره شده، بهره برده اما تفاوت عمده و مهمی که در کاربردیکردن روشهای متعارف در آثار مادلونگ وجود دارد این است که مادلونگ، بهفراخور مباحث و موضوعات تحقیقاتش از انواع روشهای تاریخنگاری در جایگاههای متفاوت و به انحاء مختلف بهره برده است؛ همۀ اینها در حالی است که مبنای اصلی و الگوی عملی او بر اساس مکتب رانکه بوده است؛ همین تنوع و گستردگی و همچنین تسلط وی بر منابع و روشها، او را در میان مستشرقان منحصربهفرد کرده است. البته باید به این نکته نیز اشاره کرد که مادلونگ نتوانسته در تمامی موارد و گزارشها و تحلیلهای خود، در چارچوب مبانی تاریخنگاری قدم بردارد که در این تحقیق نیز به موارد متعددی از آن اشاره شد و همین موضوع، خود میتواند بهنحوی از نقاط ضعف روشی و ساختاری آثار مادلونگ به شمار آید.