سردرگم میان روش و رویکرد

نقد روشی مطالعات مادلونگ در حوزۀ کلام شیعه

فاطمه رحمتی؛

دانش‌آموختۀ دکتری شیعه‌شناسی با گرایش کلام

روح‌الله متولیان

کارشناسی‌ارشد فرق تشیع


دو مکتب مشهور و کاربردی در روش تاریخ‏نگاری عبارتند از مکتب رانکه و مکتب آنال. در این میان، برخی از مستشرقان عصر حاضر، مفتخرانه پیرو اصول رانکه هستند و در طیف وسیعی از آثار خود از مبانی فکری و اخلاقی وی بهره جسته‏اند. یکی از برجسته‏ترین مستشرقان دنباله‏رو او ویلفرد مادلونگ است. اگرچه شاید در نگاه نخستین به آثار این اندیشمند، ریشه‏های فکری مکتب رانکه مشاهده نشود؛ اما پس از غور در تمامی آثار وی و همچنین در پس روش‏های مطالعاتی او، این نگرش به‌صراحت یافت می‏شود و شاهد آن هستیم که در جای‌جای آثار و تحلیل‏های مادلونگ، اصول مکتب رانکه که بر وارسی دقیق شواهد درجه اول متکی است، وجود دارد.
همچنین مادلونگ بر این اصل رانکه‏ای و دستورالعمل او که مورخ نباید بر اساس گذشته داوری کند، بلکه باید آن را توصیف کند، واقف و ملزم است. بنابر مصاحبه و گفت‌وگوی مستقیمی که پژوهشگر اثر حاضر با ویلفرد مادلونگ انجام داده است، مادلونگ به‌وضوح اعلام می‏کند که از پیروان مکتب رانکه است. این در حالی است که بیش از یک قرن است که با ورود مکاتب جدیدتر در روش تاریخ‏نگاری از جمله مکتب آنال، شیوۀ رانکه کاربرد خود را در میان مورخان و مستشرقان به‌ویژه اسلام‏پژوهان و شیعه‏پژوهان از دست داده است اما همان‌طور که عیان است کاربرد این شیوه نه‌تنها از ارج و قرب آثار مادلونگ نکاسته بلکه آثار وی را جهانی، فراگیر و تأثیرگذارتر نیز کرده است.
البته باید به این نکته نیز اشاره کرد که در واقع مکتب رانکه، روش نیست؛ بلکه رویکرد است چراکه در واقع محدودۀ ورود رویکرد، در محتواست؛ در حالی که محدودۀ ورود روش، در ساختار است. همچنین بیشترین محل تأثیر رویکرد، در پیش‌فرض‏های ذهنی محقق است نه در ساختار و روش وی و اساساً اینکه فردی رانکه‏ای باشد یا آنالی یا... در روش‏شناسی او تأثیر چشمگیری نخواهد داشت.
گمان می‏رود تصریح مادلونگ بر اینکه رانکه‏ای است، به این دلیل است که به مؤلف بفهماند که رویکرد وی در مطالعاتش چیست اما بنا بر صحبت‏های مفصلی که با ایشان انجام شد در واقع این‌گونه برداشت می‏شود که حتی خود مادلونگ هم دربارۀ روش‏شناسی و یا روش کار خود دید روشنی ندارد و به این مسئله توجه ویژه‏ای نداشته است. از این رو تفکیکی میان روش و رویکرد قائل نبوده و به‌جای روش خود، رویکردهای خود را مطرح کرده است.
نقد درونی آثار مادلونگ (بر اساس عناصر نقد درونی)

 
1 - عدم ارجاع دقیق به منابع اصلی
در بسیاری از آثار مادلونگ، وی پس از بیان چندین صفحه از مطالب که از لحاظ ساختار و محتوا بسیار متفاوت هستند، به یک یا دو منبع ارجاع داده است و این‌گونه نیست که پس از پایان هر گزاره یا ارائه هر مطلبی، سند دقیق آن را ذکر کرده باشد. برای نمونه در مقالۀ «مرجئان و سنت‏گرایی اهل تسنن» که در حدود 18 صفحه است صرفاً 17 ارجاع، آن هم به‌صورت تکراری و پراکنده، مشاهده می‏شود و شاهد عبارات و گزاره‏های فراوانی هستیم که ادعاهایی در آن‌ها مطرح شده اما منبع دقیق و موثقی برای آن‌ها ذکر نشده است.

 
2 - بهره‏گیری جهت‏دار از برخی منابع
مادلونگ در برخی از آثار خود، جهت اثبات یا رد یک مقوله،‏ دست به گزینش و چینش منابع زده و در جهت حفظ رویّۀ پژوهش خود از برخی منابع معتبر و مهم چشم‏پوشی کرده است. برای نمونه در مقالۀ «کلام امامیه و معتزله»، مادلونگ در جهت اثبات نظریۀ خود مبنی بر تأثیرپذیری شیعه از معتزله، در بیان آراء متکلمان شیعه دست به گزینش می‏زند و آرائی را بیان می‏کند که به نحوی مثبِت فرضیه‏اش باشد. در موارد زیادی وی فقط به آراء عقل‏گرایان امامیه اشاره می‏کند و نامی از علمای اخباری و نقل‏گرا نمی‏برد و بدین ترتیب گزارش ناقصی از وضعیت فکری آن دوره‏ها ارائه می‏دهد.

 
3 - استفاده از منابع استشراقی
تألیفات مستشرقان بخشی از ارجاعات و استنادات مادلونگ را دربرمی‏گیرد. این امر سبب گردیده تا بسیاری از مباحث، بدون بحث کامل در جهت پاسخگویی به چالش‏ها، طرح شود که در این موارد نیز صرفاً به گزارش نظرات مستشرقان بسنده شده؛ بدون آنکه به ‌نقد، تحلیل و یا بررسی صحت آن‌ها توجه شود. از آن جمله استنادات کتاب جانشینی محمد(ص) است که با مشاهدۀ کتاب‌نامه، این امر به‌‌وضوح دیده می‏شود. برای نمونه مادلونگ در بخشی از نوشتۀ خود دربارۀ خاتمیت پیامبر به آثار مستشرقانی همچون فریدمن، استرومزا و کولپه اشاراتی دارد و به‌راحتی و بدون تحلیل به آنها اعتماد و استناد کرده است.

 
4 - ناهمخوانی عناوین با محتوا
در موارد بسیاری عنوان مقالات مادلونگ با محتوایشان‌ همخوانی ندارد یا در برخی موارد در حالی که از عنوان مقاله برمی‏آید نویسنده قصد دارد دو یا چند باور یا چند فرقه، مکتب و مذهب را با یکدیگر مقایسه کند؛ بعد از مطالعۀ محتوا، درمی‏یابیم که مؤلف صرفاً به شرح و توصیف هریک از مکاتب یا باورها به‌طور جداگانه پرداخته و تلاشی برای مقایسۀ موردی، جزئی و دقیق گزاره‏ها و اختلافات نداشته است و کار مؤلف، صرفاً جمع‌آوری مطالب بوده و مسئولیت سنگین پردازش اطلاعات، مقایسه، تحلیل و نتیجه‏گیری را بر دوش خواننده قرار داده است.
برای نمونه مقالۀ «تشیع: امامیان و زیدیان» صرفاً تاریخچه‏ای از شکل‏گیری و گسترش این دو فرقه را بیان کرده، بدون اینکه ارتباط منطقی یا تأثیر و تأثر و مقایسه‏ای در میان باشد. همچنین نویسنده به‌درستی مشخص نکرده که هدفش از مقرون‌کردن و در کنار هم قراردادن این دو، به این شکل و در این جایگاه چه بوده است. همین سیر در برخی دیگر از مقالات وی نظیر «کلام معتزله و امامیه» و «نقش شیعیان و خوارج در کلام پیش از اشاعره»و «مزدکیان و خرمدینان» و همچنین بسیاری دیگر از آثار وی وجود دارد.

 
5 - عدم توجه جدی به آراء گوناگون در یک مسئله
نادیده‌گرفتن آراء رقیب در برخی از محورهای مورد بررسی مادلونگ، از جمله اشکالاتی است که می‏توان به آن توجه کرد. برای نمونه در مقالۀ «سلطان عادل در فقه شیعه» نویسندۀ کتاب، به بیان نظریه از دیدگاه سید مرتضی و نهایتاً مقایسه با نظر شیخ طوسی می‏پردازد و به آراء علمای عقل‏گرا و نص‏گرا از مکاتب و فرقه‏های دیگر در دوره‏های مختلف، هیچ اشاره‏ای نمی‏کند. باید توجه داشت که این دست آراء تنها به نظریات عالمان و منتقدان شیعی محدود نمی‏شود بلکه نظریات و اندیشه‏های برخی مستشرقان را نیز دربرمی‏گیرد.

 
6 - گزینش بدون بیان قاعده از میان گزارش‌های تاریخی
این امر باعث می‏شود که خوانندۀ ناآشنا به این‌گونه متون، نتواند تحلیلی کامل و درست از برخی از این مناسبات پیدا کند. برای نمونه مادلونگ در مقالۀ «علی الرضا» در جای‌جای مقاله، رابطۀ امام و مأمون را بسیار حسنه و به‌دور از اصطکاک جلوه می‏دهد، به نحوی که گویی هیچ تعارضی مابین ایشان وجود نداشته یا هیچ سخن مخالفی از ناحیۀ امام(ع) به مأمون زده نشده است.

 
7 - تعارض‏سازی خطی
بر اساس آنچه دربارۀ روش‏های مورد استفاده مادلونگ گفته شد، برجسته‏سازی موضوعات فرعی در مقابل اصل موضوع یا کم‏رنگ نشان‌دادن اصل موضوع در برابر موضوعات فرعی، تعارض‏سازی خطی است. گزینش یک‌سویه در ریزموضوعات خاص در حوادث تاریخی یا در موضوعاتی نظیر فتاوای فقهی یا آراء کلامی و تأکید فراوان بر آن، در کنار بیان‌نکردن نقاط مقابل آن‌ها این پیامد را به‌دنبال دارد که فروعات و جزئیات، ارزشی همسنگ با اصل پیدا می‏کنند. برای نمونه مادلونگ در مقالۀ «منابع فقه اسماعیلی» بیان می‏دارد: بدین ترتیب، فقه اسماعیلی از حیث مواد تشکیل‏دهندۀ آن و از نظر اعتقادی در کتاب الایضاح قاضی نعمان، توافقی است بین فقه امامیه و زیدیه. وی در انتهای مقاله اذعان می‌کند که کتاب الایضاح با سازش نظرات فقهی امامیه و زیدیه، به‌طور کلی بر فقه اسماعیلی قابل وصف است. این نوع بیان یعنی معرفی یک فرد (قاضی نعمان) از یک مسلک فقهی (اسماعیلیه) و بیان آراء وی و مقایسۀ او با دو مکتب فقهی بزرگ و مفصل دیگر، یعنی امامیه و زیدیه در این حجم کم از استنادات و  سرایت نتیجۀ نهایی به‌عنوان آراء فرقۀ مورد نظر (اسماعیلیه) بدون اشاره به آراء موازی و یا مخالف آن، از لحاظ علمی جای تردیدهای فراوانی دارد. از سوی دیگر برجسته‏سازی جریان‏هایی مانند کیسانیه، فطحیه و واقفه تا جایی پررنگ جلوه داده شده است که این فِرق، جریانی هم‏تراز با جریان اصیل شیعه شناخته می‏شود و علاوه بر آن، جریان اصلی شیعی هم آن‌چنان که باید به‌درستی معرفی نشده است.

 
8 - بیان مبهم، مفاهیم دوسویه و واژگان غیرشفاف
در آثار مادلونگ، می‏توان به نمونه‏هایی اشاره کرد که مادلونگ به‌روشنی منظور خود را معلوم نکرده است. وی گاه در بیان دیدگاه‏ها و اقوال، بدون ارزیابی آن‌ها، با استفاده از واژگانی خاص، بررسی‏های خود را ارائه می‌کند. یک نمونۀ پرتکرار در آثار مادلونگ استفاده از واژۀ «some» با کاربردهایی مانند برخی، بعضی و غالباً است. اگرچه در لغت، این مفاهیم تمامی افراد گروه خود را شامل نمی‏شود اما در واقع باعث تبادر یک حکم کلی در ذهن مخاطب و خواننده می‏شود و در جایی که قرار است نتیجه‏گیری صورت گیرد، نتیجه‌گیری به‌طور عام و کلی انجام می‏شود نه خاص و غالبی. از طرفی برخی مفاهیم نیز دوسویه معرفی شده‏اند که نمونه‏ای از آن در خصوص شیعیان نخستین، در بحث از سیر تطور تشیع بررسی شده است.
به هر حال مادلونگ از برخی روش‏هایی که در این مقاله بدان اشاره ‌شده، بهره برده اما تفاوت عمده و مهمی که در کاربردی‌کردن روش‏های متعارف در آثار مادلونگ وجود دارد این است که مادلونگ، به‌فراخور مباحث و موضوعات تحقیقاتش از انواع روش‏های تاریخ‏نگاری در جایگاه‏های متفاوت و به انحاء مختلف بهره برده است؛ همۀ این‏ها در حالی است که مبنای اصلی و الگوی عملی او بر اساس مکتب رانکه بوده است؛ همین تنوع و گستردگی و همچنین تسلط وی بر منابع و روش‏ها، او را در میان مستشرقان منحصربه‌فرد کرده است. البته باید به این نکته نیز اشاره کرد که مادلونگ نتوانسته در تمامی موارد و گزارش‏ها و تحلیل‏های خود، در چارچوب مبانی تاریخ‏نگاری قدم بردارد که در این تحقیق نیز به موارد متعددی از آن اشاره ‌شد و همین موضوع، خود می‏تواند به‌نحوی از نقاط ضعف روشی و ساختاری آثار مادلونگ به شمار آید.

جستجو
آرشیو تاریخی