. دبیر پرونده
مارگارت پابست باتین فیلسوف و متخصص اخلاق پزشکی و از طرفداران کمک به خودکشی بیمار است. او در کتابهای خودکشی: مسائل فلسفی، خودکشی و اخلاق، دعا برای درمان: هنگامی که اعمال پزشکی و مذهبی با هم تضاد دارند مسائل جدیدی را در اخلاق خودکشی مطرح کرده است. او، پس از تصادف همسرش که منجر به فلجشدن کل بدنش شد، ایدههای خود دربارۀ کمک به خودکشی را تعدیل کرد. او در کتاب پایان زندگی: اخلاق و نحوۀ مردن ما، با ملاحظاتی چون گستردگی پیشینۀ تاریخی و فرهنگی خودکشی، ملاحظات زبانی و شباهتها و تفاوتهای مفهومی آن در فرهنگهای مختلف، بر آن است که بخشی از دشواریها و پیچیدگیهای بررسی منابع اخلاقی خودکشی را نشان دهد. بر مبنای پژوهش او، فیلسوف و پژوهشگر اخلاق با حجم زیادی از منابع شفاهی و کتبی از فرهنگها و جغرافیاهای مختلف روبهروست که تفاوتهای آنها با یکدیگر از سنتی به سنت دیگر و از سدهای تا سدۀ دیگر متأثر از شرایط سیاسی و اجتماعی و در واقع تفاوت شرایط است. بنابراین اتخاذ هر رویکرد اخلاقی در باب خودکشی نیازمند بررسی همۀ این پیچیدگیهاست. متن پیشِ رو ترجمهای اقتباسی از فصل «جمعآوری منابع اولیه» در کتاب پایان زندگی: اخلاق و نحوۀ مردن ما است.
اخلاق خودکشی
دیدگاههای اخلاقی دربارۀ خودکشی از اینکه این عمل عمیقاً اشتباه است تا اینکه از حقوق اساسی بشر است، و از دیدگاهی که در درجۀ اول آن را مربوط به حریم خصوصی میداند تا دیدگاهی که آن را، بیش از امر خصوصی، یک موضوع اجتماعی تلقی میکند، متفاوت هستند.
این مجادلات عملی معاصر در مورد خودکشی عمدتاً در سه موضوع خاص قابلجمع هستند:
خودکشی با کمک پزشکی در بیماریهای لاعلاج؛
اعتصاب غذا و خودکشی در اعتراضات اجتماعی؛
بمبگذاریهای انتحاری و اشکال دیگر خودتخریبی که بهعنوان تاکتیکهای نظامی یا سیاسی استفاده میشوند.
با این فرض در طول تاریخ فکری بشر مجموعۀ متنوعی از منابع اولیه، با طیف متنوعی از دیدگاهها در مورد خودکشی و در طیف گستردهای از فرهنگها و سنتها، فراهم شده است. اگرچه سازماندهی زمانی این دیدگاهها و منابع ممکن است موفقیتآمیز نباشد، اما ضروری به نظر میرسد، چراکه امکان مقایسۀ طیف عظیمی از دیدگاههای متفکران و سنتها در مورد خودکشی فراهم میشود و ازاینرو تکامل نسبی خودکشی را پیش روی ما ترسیم میکند. باید در نظر داشت که دیدگاههای مربوط به خودکشی در فرهنگها و جغرافیاهای متفاوت، مانند یهودیت، مسیحیت، اسلام، هند، چین، ژاپن و در فرهنگهای متأثر از استعمار، متفاوت هستند، چراکه یکی از چالشهایی که بر سر راه است به تحریفهایی مربوط میشود که یک محقق یا نویسنده در یک فرهنگ از فرهنگ «دیگری» ارائه داده است، مانند گزارشهایی که از دیدگاههای رواقیون رومی وجود دارد یا اغراقهای خارقالعادهای که فاتحان و استعمارگران مسیحی از سرزمینهای هند و چین دادهاند.
بررسی تاریخی
سابقۀ مناقشۀ غربی در مورد اخلاقیات خودکشی به حدود سه هزار سال پیش و دورۀ میانی اول مصر باستان برمیگردد. این مناقشه با گفتوگویی شخصی بین یک انسان و روح او آغاز میشود: مردی ناامید که به خودکشی با آتش فکر میکرد اما روحش از او میخواست که این کار را نکند، زیرا در این صورت روح خانۀ خود را از دست خواهد داد. نوشتن در مورد خودکشی نیز با متون اولیۀ عبرانیان آغاز میشود که تعدادی از خودکشیها مانند خودکشیهای شمشون، شائول و زرهدار او را بدون هیچ اظهارنظر اخلاقی ثبت کردهاند. در فرهنگی متفاوت، یونانیان باستان طبقهبندیهای متفاوتی از خودکشیهای قابلقبول و غیرقابلقبول ایجاد کردند. رواقیون یونانی و رومی خودکشی را بهعنوان عمل مرد خردمند امری خجسته میدانستند، درحالیکه کلیسای مسیحی از زمان آگوستین تا زمان آکویناس بهطور فزایندهای خودکشی را بهعنوان گناه محکوم میکرد. برخی از نویسندگان روشنگری از خودکشی دفاع کردند، برخی از نویسندگان رمانتیک آن را تجلیل کردند و روایتهای گوناگون مذهبی و سکولاری ارائه دادند. بحث تا زمان دورکیم و فرو در آغاز قرن بیستم بهسرعت ادامه داشت، تا زمانی که نظریههای خودکشی با تلقی «امر اجتماعی» از آن دورۀ متفاوتی را رقم زدند. از این پس خودکشی ناشی از امر اجتماعی یا روانی بود و ازاینرو اشتباه اخلاقی تلقی نمیشد و مرتکب آن گناهکار یا جنایتکار نیز نبود. بنابراین، نوشتن در مورد خودکشی در سنت غربی، از مصر اولیه تا کنون، بحث پیچیدهای دارد که در طول زمان و در زمینههای مختلف با بسیاری از نویسندگان مختلف راههای متفاوتی را طی کرده است. اما روندها و الگوهای بارز تکامل را میتوان بهوضوح در نگاه به این گذشته مشاهده کرد.
اما آنچه در غرب گذشته است بهطور چشمگیری با دیدگاههای فرهنگی شرق متفاوت است. دسترسی به سوابق شفاهی بسیار مشکلسازتر از فرهنگهای ادبی جهان است. ارتباط با فرهنگهای شفاهی سنتی و شیوههای بومی مربوط به خودکشی و جهانبینیها و نظامهای اعتقادیای که در آنها گنجانده شده تا حد زیادی از فیلتر غربیها عبور میکند، زیرا اسناد مکتوب که دیدگاههای فرهنگی شفاهی از آنها استخراج میشود به لطف هجوم کاشفان، مبلغان، فاتحان و ماجراجویان به دست قومشناسان رسیده است. به طور مثال باید در نظر داشت که نگرشهای کاتولیک دربارۀ گناهبودن خودکشی در دوران متأخر قرونوسطی توسط فاتحان اسپانیایی و مبلغانی که با آنها سفر میکردند به مناطق مرکزی و جنوبی جهان جدید منتقل شد، درحالیکه نگرشهای پروتستانی، که با گناه تلقیکردن خودکشی از سوی کاتولیک همدل نبود، به آفریقا، هند، آمریکای شمالی و سایر مناطق استعمارشده توسط کشورهای پروتستان منتقل شد.
نمیتوان تصور کرد که دیدگاههای همۀ دورهها و فرهنگهای مختلف دربارۀ خودکشی، چه در فرهنگهای غربی و شرقی، سنتی و مدرن یا نوشتاری و شفاهی، یکسان بوده باشد، چراکه فرهنگ زنده از مردم است و دیدگاههای اعضای هر فرهنگ ممکن است بهطور قابلتوجهی با یکدیگر متفاوت باشد، اگرچه در مقایسه با دیدگاههای فرهنگهای دیگر یکنواخت به نظر برسد.
ملاحظات زبانی
باید به شباهتها و تفاوتهای لفظی خودکشی دقت داشت که دقیقاً چه عملی خودکشی محسوب میشود. برخی از تعاریف بسیار محدود فقط مواردی را در نظر میگیرند که شخص آگاهانه و داوطلبانه مستقیماً باعث مرگ خود شده است. تعاریف دیگر گستردهترند و موارد خودکشی نیمهعمدی، خودکشی نیمهتصادفی و خودزنیای که منجر به ازبینرفتن ظرفیتهای شناختی -و نه فیزیکی- میشود، خودکشیای که در آن فرد آگاهانه و داوطلبانه عمل میکند اما نمیخواهد بمیرد یا میخواهد به هدف دیگری برسد، همه ذیل خودکشی تعریف میشوند. درحالیکه تعریف خودکشی مهم است، محدودکردن منابع به هر تعریف خاص از خودکشی غیرممکن است، چراکه بههرحال خودکشی تا حد زیادی منعکسکنندۀ مفروضات غالب فرهنگی است که از آن سرچشمه گرفته است. همچنین نباید تعاریف غیرمتعارف خودکشی را نادیده گرفت، مانند اینکه مرگ کاتو، یک نمونۀ رواقی، بهعنوان نوعی خودکشی ستودنی، در واقع قتل بوده است، یا به نظر مائو تسهدونگ مبنی بر مرگ خانم ژانو، یک زن دهقان جوان در چین، که سال ۱۹۱۹ به جای تندادن به ازدواجی ناخواسته گلوی خود را برید، در واقع یک قتل بوده است. در همین راستا ادعای غیرمتعارف جان دان مبنی بر اینکه مرگ مسیح در واقع یک خودکشی بوده است نیز باید در این تعریفها لحاظ شود.
مسائل زبانی از طرف دیگر نیز حائز اهمیتاند: در دورهای تعبیر «خودکشیکردن» به موازات «ارتکاب جرم» رایج بوده است. اما نگاههای معاصر معمولاً از جایگزینهایی کمانگتر برای آن استفاده میکنند، از جمله: «خودکشته»،«خودکشی کاملشده» و «مرگ بر اثر خودکشی». درحالیکه زبان انگلیسی فقط یک اصطلاح اصلی برای این مفهوم دارد، زبان آلمانی چهار واژۀ متفاوت معادل آن دارد که معانی منفی تا خنثی و مثبت دارند. این به این معنی است که آلمانیزبانها میتوانند در مورد خودکشی به طرق مختلف صحبت کنند.
مفاهیم و مصادیق، تفاوتها و شباهتها
شباهتهای ظاهری زیادی بین برخی از خودکشیها وجود دارد. برای مثال، رواقیون یونانی و رومی خودکشی را در شرایط خاصی عقلانی و معقول میدانستند. سنت بوشیدو در ژاپن نیز چنین بود و در بودیسم حداقل یک نوع خودکشی وجود دارد که در آن گرفتن جان خود، اگر با نفرت، خشم یا ترس همراه نباشد، اشتباه نیست. اینها شباهتهای بیسابقهای هستند و در بین دیدگاههای ناظر به آنها نیز تفاوتهایی وجود دارد. اما مهم است که نسبت به تفاوتهای فرهنگی در مورد مسائل متافیزیکی، معرفتشناختی، دینی و نظامهای کاملاً متفاوت اخلاقی حتی با توجه به تشابههای چشمگیر میان آنها حساس بمانیم. برخی از نویسندگان و فرهنگها بر این باورند که مردن در رختخواب بدتر از بیماری است. برای وایکینگها، یوروبا، جنگجویان بوشیدو و اسکیموهای ایگلو، مرگ با خشونت، از جمله مرگ با خودکشی، ممکن است راه شریفتری باشد. همچنین برخی از نویسندگان به دامنزدن خودکشی متهم شدهاند؛ برای مثال نمایشنامهنویسان چیکا ماتسو و گوته.
در برخی از فرهنگهای چین، آفریقا، بومیان آمریکای شمالی و در هند قبل از استعمار، خودکشی یا تسلیم داوطلبانه در برابر کشتهشدن بخشی از آدابورسوم تشییع جنازه بوده است، بهویژه برای همسران و نگهبانانِ پادشاهان و اشراف. همچنین، خودکشی با انگیزۀ سیاسی در شرق با آنچه در غرب به نظر میرسد بسیار متفاوت است. از سوی دیگر، برخی بر این باورند که خودکشی عمدتاً یک موضوع فردی است، اما در فرهنگهای دیگر خودکشی یک موضوع اجتماعی است. برخی حتی زمانی که یک خودکشی آشکارا خودمحور است آن را نوعخواهانه میپندارند و برخی دیگر آن را بهعنوان یک انتخاب فردی درک میکنند، هرچقدر هم که انتخاب مرگ در آن شرایط خاص و معنادار به نظر برسد.
در این دشواریها، تمایز بین خودکشی و اتانازی، خودکشیهای اعتراضی، خودکشیهای تاکتیکی یا تفکیک خودکشی بر اساس علل یا انگیزههایی مانند ناامیدی یا انتقام را نباید نادیده گرفت. از سوی دیگر، نمیتوان با این پدیده بهعنوان یک پدیدۀ منزوی برخورد کرد. عمل خودکشی با دیدگاههای دیگر در مورد معنای مرگ، ارزش زندگی، رابطۀ بین فرد و جامعه، ماهیت رنج، اهمیت مجازات، زندگی پس از مرگ و ماهیت زندگی مرتبط است. خودکشی همۀ اینها را به چالش میکشد و همانطور که کامو مینویسد: «فقط یک سؤال فلسفی وجود دارد و آن مسئلۀ خودکشی است». موضوع اخلاق خودکشی نقطۀ ورود و چالش همۀ این موضوعات است.
از سوی دیگر، درک این تفاوتها ما را به این میرساند که این فرض یکسان که «خودکشی محصول بیماری روانی است»، و در دورۀ معاصر رایج است، نمیتواند لزوماً صحیح باشد. اگرچه روایتهای پزشکی جدید بر این نگاه اصرار دارند، اما متون پیشین نیز دیدگاههای بیمارگونۀ خودکشی را نشان دادهاند. برای مثال، تصویر سوفوکل از دیوانگی آژاکس و پشیمانی بعدی او و پرترۀ برتون از آناتومی مالیخولیا چنین روایتی دادهاند. اما این نباید نافی انواع دیگری از خودکشی باشد، مانند خودسوزی تچکوانگدوک و دیگر راهبان بودایی معترض به رژیم دیم در طول جنگ ویتنام که، بهعنوان یک خودکشی اصولی، دشوار اما به روشی کاملاً تأملی، متفکرانه و آگاهانه انجام شده است، کاری که ریشههای عمیقی در سنت بودایی دارد و آسیبشناسی روانی هیچ نقشی در آن نخواهد داشت.
تاریخ خودکشی به جهت دگرگونیهای مفاهیم و فرهنگها تاریخی مستمر خواهد بود، زیرا مفاهیم فرهنگی مرتبط با آن مانند ایثار، قهرمانپروری، اعتراض اجتماعی، خودرهایی و شهادت، هرکدام در همین زمینهها تکامل پیدا میکند. این تاریخ مستمر باید همواره پیشِ روی متفکر اخلاق باشد تا برای هر اظهارنظری دربارۀ خودکشی احتیاط بیشتری داشته باشد.