شماره دو - ۰۷ آبان ۱۴۰۲
باور - شماره دو - ۰۷ آبان ۱۴۰۲ - صفحه ۱۰

به بهانۀ گزارشی از نشست ملتقی الشباب العالم اسلامی

از تیپ «روشنفکر‏مبارز» تا «مهندس‏سلبریتی»

آیا باید زنگ خطر افول اسلام جامعه‏باور را به صدا در آوریم؟

 مصطفی نوذری

دانشجوی کارشناسی ارشد جامعه شناسی دانشگاه تهران، پژوهشگر حوزۀ دین و سیاست

 

در تیر ماه گذشته، شهر آنکارا در ترکیه میزبان دومین دورۀ همايش «ملتقی الشباب العالم الإسلامي» بود. در این همایش سه‏روزه که از تاریخ 17 تا 19 تیر 1402 شمسی برگزار شد، حدود 600 جوان فعال در حوزۀ مسائل اسلامی از 44 کشور مختلف شرکت کردند. از کشور ایران نیز یک تیم چهارنفره از فعالان اتحادیۀ دانشجویی امت واحده، برای ارائۀ گزارش فعالیت‏های بین‏المللی و غیردولتی اتحادیۀ امت واحده در همایش شرکت کردند.
رویداد، شامل بخش‏های مختلفی ازجمله سخنرانی چهره‏های شاخص جهان اسلام، بخش ویژۀ فلسطین، کارگاه‏های آموزشی برای مدیریت و رهبری سازمان‏های مردم‏نهاد اسلامی و ارائۀ تجربیات سازمان‏های مردم‏نهاد کشورهای مختلف از فعالیت‏هایشان بود. از چهره‏های شاخص حاضر در همایش، می‏توان افرادی مانند دکتر طارق سویدان، عبدالرزاق مکری و ابوزید ادریسی را نام برد. دکتر طارق سویدان، دعوت‏گر اسلامی کویتی الاصلی است که در حال حاضر یکی از شخصیت‏های الهام‏بخش و مؤثر بر نسل جدید فعالان جریان اسلامی به شمار می‏رود. ابوزید ادریسی، متفکر مراکشی و از بزرگترین مدافعان مسئلۀ فلسطین سخنرانی‏ای با عنوان «نقش جوانان در رنسانس اسلامی» ارائه کرد. عبدالرزاق مکری نیز متفکر اسلامی و رهبر جامعۀ صلح الجزایر، بزرگترین حزب اسلامی الجزایر، دربارۀ نقش جوانان در تغییر تمدنی صحبت کرد. البته شایان ذکر است که مهم‏ترین قسمت همایش، بخش غیررسمی آن بود که در حواشی برنامه‏ها، جوانان فعال مسلمان از کشورهای مسلمان، با مهم‏ترین فعالان اسلامی هم‏سن‏و‏سال خودشان در کشورهای دیگر شبکه‏سازی و مباحثه می‏کردند و تجربیاتشان را به یکدیگر انتقال می‏دادند. در ادامه، نگارنده که خود در این همایش حضور یافته، به‏بهانۀ ارائۀ گزارش مشاهدات خود، برخی نکات مهم دربارۀ وضعیت کنونی نسل جوان جنبش‏های اسلامی را با مخاطب در میان می‏گذارد.
یکی از مهم‏ترین مسائلی که یک مسلمانِ کم‏وبیش آگاه از تاریخ اصلاح دینی معاصر، هنگام مواجهه با چنین رویدادی با آن روبه‏رو خواهد شد، میزان ارتباط گفتارمحوری آن با سنت تاریخی جریان اصلاح دینی است. فارغ از این مسئله شکلی که میزبانان سعی کرده‏اند برای «آبرومند» برگزارشدن مراسم، دقیقاً به‏شکل همایش رسمی اروپایی، در زرق و برق همایش ازجمله پذیرایی، رزرو هتل گران‏قیمت برای مهمانان و مسائلی ازاین‏دست، چیزی کم نگذارند؛ مسئلۀ مهم‏تر گفتارمحوری محتوای سخنرانی‏ها و برنامه‏ها بود. در کنار عناصر شکلی همایش، با نگاه کوتاهی به بروشور برنامه، فهرست سخنرانان، عناوین سخنرانی‏ها و بعد نشستن پای سخنرانی افتتاحیه طارق سویدان با عنوان «رهبری استراتژیک در مؤسسان جوان» به‏سرعت برای مخاطب روشن می‏شود که گفتار مرکزی رویداد، نزدیکی زیادی با ادبیات فردگرایانۀ روان‏شناسی موفقیت آمریکایی دارد. همچنین کلیدواژه‏های غالب در سخنرانی‏ها، کلماتی از جمله «رهبری»، «استراتژیک»، «موفقیت» و هم‏خانواده‏های
آن‏ها بود.
حال پس از شنیدن مقدار زیادی سخنرانی دربارۀ رهبری و تأمین مالی سازمان‏های اسلامی و شنیدن نشیدهای فلسطینی از بلندگوهای با کیفیت یک هتل باکلاس، یک مسلمان که در تاریخ جنبش‏های صدسالۀ اخیر احیاء یا اصلاح اسلامی چرخ کوتاهی زده باشد باید از خود یک سؤال مهم بپرسد:«دقیقاً چه اتفاقی در حال رخ‏دادن است؟»
اگر کلیدواژه‏های گفتار اصلاح دینی قرن بیستم و نمایندگانش را بررسی کنیم، احتمالاً روی واژگانی همچون عدالت، حکومت، استعمار، مبارزه، تمدن، قدرت و هم‏خانواده‏های آن‏ها خواهیم ایستاد. اما چه می‏شود که در قرن جدید، در همایشی که تلاش کرده است تا مهم‏ترین فعالان جوان کشورهای اسلامی را جمع کند، حتی یک جمله دربارۀ فقر، عدالت اقتصادی یا مسئلۀ حکومت شنیده نمی‏شود و به‏جای آن شاهد درخشش تیپ‏ سلبریتی‏دعوت‏گر‏هایی هستیم که دقیقاً شبیه معلم‏های سامراسكول‏های ام.بی.ای یا مشاوران استارتاپی، برای جوانان کشورهای اسلامی با ادبیاتی فردگرایانه، دربارۀ رهبری و ادارۀ مؤثر سازمان‏هایشان صحبت می‏کنند؟! یا چه می‏شود که درحالی‏که تیپ نمونه و الگوی کامل فعال مسلمان قرن بیستم، تیپ «روشن‏فکر‏مبارز»ی است که با اسلحه یا قلمی که آن را به‏اندازۀ اسحله بُرّنده و تیز کرده، در هزینه‏دادن و گره‏زدن شش‏دانگ ابعاد زندگی‏ به هویت مسلمانی‏اش، چشم‏های همگان را خیره کرده، به وضعیتی رسیده‏ایم که در آن الگوی جوان مسلمان موفق که از او برای سخنرانی و ارائۀ تجربیات برای سایر «تازه‏کارها» دعوت می‏شود، «اینفلوئنسر‏دعوت‏گر»ای است که با چهرۀ زیبا، صدای خوش و هوش اینفلوئنسری در اینستاگرام، توانسته فالوور‏های چندصدهزارتایی جلب کند؟! طبیعتاً حدس می‏زنید که انتهای هنرش هم پرکردن کلیپ‏های ده‏ثانیه‏ای اینستاگرام یا تیک‏تاک در یک منظرۀ طبیعی خیره‏کننده یا مسجدهای خوش‏تراشی است که در آن یکی‏دو آیه قرآن یا یک دکلمۀ مذهبی را با صدای زیبا می‏خواند و دل تمام دنبال‏کننده‏هایش را می‏برد. اگر یکی از مبارزان مصری، ایرانی یا الجزایری قرن بیستم را از گور بلند کنیم و به این همایش بیاوریم، بی‏گمان از دیدن صحنۀ اینفلوئنسردعوت‏گرها روی سن و مهم‏تر از آن، از دیدن شدت تشویق حضار و تحسین جمعی آن‏ها، «وحشت» کرده و با خود فکر می‏کند که مگر قرآن این‏ها با قرآن دهۀ هفتاد میلادی ما متفاوت شده است؟
پاسخ دردناکی که باید به این برادر یا خواهر مبارزِ از گور بلندشده بدهیم این است که قرآن این‏ها تغییر نکرده است؛ اما متأسفانه چیزی که مهم‏تر (و با دیدن این صحنه‏ها باید بگوییم خیلی مهم‏تر) از متن مقدس در حال نقش‏آفرینی است، واقعیت اجتماعی قاهر بر متن و خوانندۀ متن است؛ این، همان روح اروپامحورانه‏ای است که از صد سال پیش درون ما حلول کرده و گویا نه‏تنها بیرون نرفته، که سخت در اعماق جانمان ته‏نشین شده است. از احمد فردید نقل می‏کنند که می‏گفت: «تاریخ ما پاورقی تاریخ غرب است». شاید با دیدن چنین لحظاتی عمق این سخن و عمق اروپازدگی جوامع اسلامی بیشتر روشن شود.
متفکران و روشنفکران اسلام‏گرای قرن بیستم، غالباً در اروپا تحصیل کرده بودند. آن‏ها دهۀ شصت و هفتاد را، در میانۀ جنبش‏های استقلال کشورهای خودشان، در اروپایی که جریان انتقادی روشنفکری در آن در اوج خود بود سپری کردند؛ ایامی که در اروپا هنوز شخصیت «روشنفکر توتال» معنا داشت و مکتب فرانکفورت نیز در حال صورت‏بندی آرای خود و حمله به «انسان تک‏ساحتی» و «بیگانۀ» رشدیافته در جامعۀ سرمایه‏داری متأخر و نشان‏دادن «مسخ» او و حالت «تهوع»اش بود. در این شرایط که جوانِ مسلمانِ جهان سومی، شاهد آن بود که از میان سروران غربی‏اش نیز بعضی زبان به انتقاد از ‏وضع کنونی اروپا گشوده‏اند و البته هنوز در اروپا عصر، عصرِ کلان‏روایت‏ها و ایدئولوژی‏ها، با بار مثبت، بود؛ با اعتمادبه‏نفس بیشتری سینه سپر می‏کرد و از «بازگشت به خویشتن» سخن می‏گفت.
اما گویا امروز زمانه تغییر کرده است. شاید بتوان گفت که دقیقاً برعکس نسل اروپارفته و علوم‏انسانی‏خواندۀ بنیان‏گذار، نسل جدید فعالان اسلامی، عمدتاً به «آمریکا» مهاجرت کرده‏اند و رشته‏های تحصیلی آن‏ها هم، رشته‏های فنی‏مهندسی بوده است. علاوه بر اینکه تحصیل رشته‏های فنی و فاصله از علوم انسانی، فرصت کمتری برای نگاه انتقادی به غرب و نظام اقتصادی‏‏اش باقی می‏گذارد، این «مهندس‏دعوت‏گر»های جدید ما، دورۀ بسیار خاصی از تاریخ آمریکا را تجربه و زیست کرده‏اند؛ آمریکای پسافروپاشی شوروی، آمریکای پایان تاریخ و هژمون واحد جهان، آمریکای سیلیکون‏ولی و فردگرایی افراطی و در نهایت، آمریکای عصر نئولیبرالیسم.
احتمالاً حضور و تجربۀ دورۀ نوجوانی و جوانی در این آمریکا، آمریکایی که در قرن بیستم اگر درودیوارش صدای فردگرایی و بنگاه و سرزمین رؤیاها می‏داد، حداقل یک دولت کینزی و چند جنبش ضدجنگ ویتنام داشت که هنوز به مفاهیمی مانند خیرعمومی، عدالت و خلاصه یک «روایت جمعی» معتقد بود اما امروز همان را هم ندارد، برای این مهندس‏دعوت‏گرها، اساساً یک اسلام دیگر می‏سازد. اساساً فرازهای بسیاری از متن را برای آن‏ها پررنگ می‏کند و مهم‏تر از آن، بسیاری از فرازها، را کمرنگ. فراز‏های کمرنگ‏شده‏ای که نقطۀ مرکزی فریاد‏های نسل قبل بودند.
اگر در نسل پیشین فعالان مسلمان، حسن البنا بر کتاب عدالت اقتصادی جوده السحار مقدمه ‏نوشت، اگر اخوان‏المسلمین، خیزهای خیریه‏ای و رفاهی جدی بر‏داشت، اگر سید قطب، عدالت اجتماعی در اسلام را به تحریر در‏آورد، اگر در ادبیات ره‏بر حکومت‏خواه انقلاب ایران کلمۀ عدالت به‏اندازۀ کلمۀ حکومت به کار ‏رفت و نهایتاً اگر میراث مهم بنیان‏گذاران جریان احیا در قرن بیستم، هشداردادن از غرب به‏مثابه یک کلیت و صلای «تشکل» و «نظام»یافتن برای «از نو آفریدن امت» و «بازگشت به خویشتن» و خلاصه دارای دورنمایی از «کلیت» و ایجاد «جامعۀ اسلامی» بود؛ نسل جدید فعال مسلمان امروز به‏دنبال مدیریت و شکل‏دادن «استارتاپ اسلامی» است و بدون هیچ بدبینی خاصی به جهت‏داربودن این «ابزار»ها و ماهیت نظام اقتصادی، برای عمل به مسئولیت اسلامی خود، در حال تأسیس مدرسۀ اسلامی با شهریۀ 70هزاردلاری در سال! و یا در سودای محجبه‏کردن دختران مسلمان در «اینستاگرام» و تبدیل‏شدن به اینفلوئنسر موفق است و وجه دهشتناک مسئله این است که این جریان،خودش را در امتداد سنت اصلاح دینی احساس می‏کند و حسن البنا و امثال او را ‏هم‏تبار فکری خود می‏داند.
باید بازگردیم و تمام این تغییرات تاریخی و ابرگسست‏های جریان اصلاح دینی را، در فکر و عمل، عمیقاً بخوانیم و نهایتاً شجاعانه از خود بپرسیم که به‏راستی هستۀ مرکزی کتاب و سنت چیست که راه را برای تفاسیری این‏چنین متفاوت و دور، فراهم می‏کند؟
در پاسخ این پرسش، دو نتیجه بیشتر نمی‏توان گرفت؛ یا باید نتیجه بگیریم که کتاب و سنت، مانند مومی تهی از دلالت است که به هر رنگی در‏می‏آید و جز «افیونی» برای تحمل‏پذیرکردن هر متن سیاه اجتماعی‏، هیچ خاصیت دیگری ندارد. آمپولِ‏ هوای اروپای مرکزی، بیش از قرن بیستم در تن ما فرو رفته است و چنان فرو رفته است که امروز اسلام توسط مفسرِ «دعوت‏گرسلبریتی‏اش» مانند طفل خردسال و فقیری شده است که برای خوش‏آمد مهمان‏های باکلاسی که به خانه‏شان آمده‏اند، هر پشتک‏وارویی می‏زند و هر لحظه لباسی بر تن خود می‏کند و خود را بزک‏دوزک می‏کند ولی در واقع خود، هیچ نیست.
یا اگر به چنین چیزی معتقد نیستیم و پیام حقیقی‏ و اصالتی و رسالتی و هسته‏ای در متن پیدا می‏کنیم، باید نتیجه بگیریم که برای تمام گسترۀ جهان اسلام، «عصر استعمار هنوز به پایان نرسیده است». باید بایستیم و تمام این تفاسیرِ «اولترا‏غرب‏زده» و «اولترا‏شرق‏شناسانه» را در دادگاه مفاهیم مرکزی کتاب استیضاح کنیم و در امتداد سنت اسلام‏گرایی، کتاب را برای «نقش‏آفرینی اجتماعی» و برای قرارگرفتن در متن زندگیِ نه‏فقط فردی، بلکه اجتماعی بخوانیم و حتی با اینکه امروز به‏مدد سازمان‏های عریض و طویل و بی‏خاصیت مسئول «اسلامی‏سازی همه‏چیز» اضافه‏کردن پسوند اسلامی‏‏سازی به هر چیزی، بس مشمئزکننده و ناامیدکننده شده است، همچنان به جای «مدرن‏کردن اسلام»، از «اسلامی‏کردن مدرنیته» و مدرنیتۀ بومی سخن بگوییم.
پر واضح است که امروز کار مسلمانِ متعهدی که به «هویت» و «خویشتن» و «اسلام به مثابه کلیت» بیندیشد، سخت‏تر از همۀ نسل‏های قبل خواهد بود. چون دیگر مارکس و سارتر و مکتب فرانکفورت و کلان‏روایت آلترناتیو و امثال آن، در برابر صورت خیره‏کنندۀ اروپای نئولیبرالی جدید، درخشش چندانی ندارند و این‏دفعه مسلمان جهان‏سومی، برای طی این طریق، نمی‏تواند از روی دست کسی تقلب کند. حالا باید منتظر ماند و دید در میانۀ سلفیت جهادی کور و این سلبریتی‏دعوت‏گرهای خوش‏قد و خوش‏صدای اینستاگرامی، برای امتداد سنت احیای اسلامی، که همواره به خویشتن و بازگشت و البته «کدام خویشتن» اندیشیده، جریانی برخواهد خاست؟

 

جستجو
آرشیو تاریخی