رویداد، شامل بخشهای مختلفی ازجمله سخنرانی چهرههای شاخص جهان اسلام، بخش ویژۀ فلسطین، کارگاههای آموزشی برای مدیریت و رهبری سازمانهای مردمنهاد اسلامی و ارائۀ تجربیات سازمانهای مردمنهاد کشورهای مختلف از فعالیتهایشان بود. از چهرههای شاخص حاضر در همایش، میتوان افرادی مانند دکتر طارق سویدان، عبدالرزاق مکری و ابوزید ادریسی را نام برد. دکتر طارق سویدان، دعوتگر اسلامی کویتی الاصلی است که در حال حاضر یکی از شخصیتهای الهامبخش و مؤثر بر نسل جدید فعالان جریان اسلامی به شمار میرود. ابوزید ادریسی، متفکر مراکشی و از بزرگترین مدافعان مسئلۀ فلسطین سخنرانیای با عنوان «نقش جوانان در رنسانس اسلامی» ارائه کرد. عبدالرزاق مکری نیز متفکر اسلامی و رهبر جامعۀ صلح الجزایر، بزرگترین حزب اسلامی الجزایر، دربارۀ نقش جوانان در تغییر تمدنی صحبت کرد. البته شایان ذکر است که مهمترین قسمت همایش، بخش غیررسمی آن بود که در حواشی برنامهها، جوانان فعال مسلمان از کشورهای مسلمان، با مهمترین فعالان اسلامی همسنوسال خودشان در کشورهای دیگر شبکهسازی و مباحثه میکردند و تجربیاتشان را به یکدیگر انتقال میدادند. در ادامه، نگارنده که خود در این همایش حضور یافته، بهبهانۀ ارائۀ گزارش مشاهدات خود، برخی نکات مهم دربارۀ وضعیت کنونی نسل جوان جنبشهای اسلامی را با مخاطب در میان میگذارد.
یکی از مهمترین مسائلی که یک مسلمانِ کموبیش آگاه از تاریخ اصلاح دینی معاصر، هنگام مواجهه با چنین رویدادی با آن روبهرو خواهد شد، میزان ارتباط گفتارمحوری آن با سنت تاریخی جریان اصلاح دینی است. فارغ از این مسئله شکلی که میزبانان سعی کردهاند برای «آبرومند» برگزارشدن مراسم، دقیقاً بهشکل همایش رسمی اروپایی، در زرق و برق همایش ازجمله پذیرایی، رزرو هتل گرانقیمت برای مهمانان و مسائلی ازایندست، چیزی کم نگذارند؛ مسئلۀ مهمتر گفتارمحوری محتوای سخنرانیها و برنامهها بود. در کنار عناصر شکلی همایش، با نگاه کوتاهی به بروشور برنامه، فهرست سخنرانان، عناوین سخنرانیها و بعد نشستن پای سخنرانی افتتاحیه طارق سویدان با عنوان «رهبری استراتژیک در مؤسسان جوان» بهسرعت برای مخاطب روشن میشود که گفتار مرکزی رویداد، نزدیکی زیادی با ادبیات فردگرایانۀ روانشناسی موفقیت آمریکایی دارد. همچنین کلیدواژههای غالب در سخنرانیها، کلماتی از جمله «رهبری»، «استراتژیک»، «موفقیت» و همخانوادههای
آنها بود.
حال پس از شنیدن مقدار زیادی سخنرانی دربارۀ رهبری و تأمین مالی سازمانهای اسلامی و شنیدن نشیدهای فلسطینی از بلندگوهای با کیفیت یک هتل باکلاس، یک مسلمان که در تاریخ جنبشهای صدسالۀ اخیر احیاء یا اصلاح اسلامی چرخ کوتاهی زده باشد باید از خود یک سؤال مهم بپرسد:«دقیقاً چه اتفاقی در حال رخدادن است؟»
اگر کلیدواژههای گفتار اصلاح دینی قرن بیستم و نمایندگانش را بررسی کنیم، احتمالاً روی واژگانی همچون عدالت، حکومت، استعمار، مبارزه، تمدن، قدرت و همخانوادههای آنها خواهیم ایستاد. اما چه میشود که در قرن جدید، در همایشی که تلاش کرده است تا مهمترین فعالان جوان کشورهای اسلامی را جمع کند، حتی یک جمله دربارۀ فقر، عدالت اقتصادی یا مسئلۀ حکومت شنیده نمیشود و بهجای آن شاهد درخشش تیپ سلبریتیدعوتگرهایی هستیم که دقیقاً شبیه معلمهای سامراسكولهای ام.بی.ای یا مشاوران استارتاپی، برای جوانان کشورهای اسلامی با ادبیاتی فردگرایانه، دربارۀ رهبری و ادارۀ مؤثر سازمانهایشان صحبت میکنند؟! یا چه میشود که درحالیکه تیپ نمونه و الگوی کامل فعال مسلمان قرن بیستم، تیپ «روشنفکرمبارز»ی است که با اسلحه یا قلمی که آن را بهاندازۀ اسحله بُرّنده و تیز کرده، در هزینهدادن و گرهزدن ششدانگ ابعاد زندگی به هویت مسلمانیاش، چشمهای همگان را خیره کرده، به وضعیتی رسیدهایم که در آن الگوی جوان مسلمان موفق که از او برای سخنرانی و ارائۀ تجربیات برای سایر «تازهکارها» دعوت میشود، «اینفلوئنسردعوتگر»ای است که با چهرۀ زیبا، صدای خوش و هوش اینفلوئنسری در اینستاگرام، توانسته فالوورهای چندصدهزارتایی جلب کند؟! طبیعتاً حدس میزنید که انتهای هنرش هم پرکردن کلیپهای دهثانیهای اینستاگرام یا تیکتاک در یک منظرۀ طبیعی خیرهکننده یا مسجدهای خوشتراشی است که در آن یکیدو آیه قرآن یا یک دکلمۀ مذهبی را با صدای زیبا میخواند و دل تمام دنبالکنندههایش را میبرد. اگر یکی از مبارزان مصری، ایرانی یا الجزایری قرن بیستم را از گور بلند کنیم و به این همایش بیاوریم، بیگمان از دیدن صحنۀ اینفلوئنسردعوتگرها روی سن و مهمتر از آن، از دیدن شدت تشویق حضار و تحسین جمعی آنها، «وحشت» کرده و با خود فکر میکند که مگر قرآن اینها با قرآن دهۀ هفتاد میلادی ما متفاوت شده است؟
پاسخ دردناکی که باید به این برادر یا خواهر مبارزِ از گور بلندشده بدهیم این است که قرآن اینها تغییر نکرده است؛ اما متأسفانه چیزی که مهمتر (و با دیدن این صحنهها باید بگوییم خیلی مهمتر) از متن مقدس در حال نقشآفرینی است، واقعیت اجتماعی قاهر بر متن و خوانندۀ متن است؛ این، همان روح اروپامحورانهای است که از صد سال پیش درون ما حلول کرده و گویا نهتنها بیرون نرفته، که سخت در اعماق جانمان تهنشین شده است. از احمد فردید نقل میکنند که میگفت: «تاریخ ما پاورقی تاریخ غرب است». شاید با دیدن چنین لحظاتی عمق این سخن و عمق اروپازدگی جوامع اسلامی بیشتر روشن شود.
متفکران و روشنفکران اسلامگرای قرن بیستم، غالباً در اروپا تحصیل کرده بودند. آنها دهۀ شصت و هفتاد را، در میانۀ جنبشهای استقلال کشورهای خودشان، در اروپایی که جریان انتقادی روشنفکری در آن در اوج خود بود سپری کردند؛ ایامی که در اروپا هنوز شخصیت «روشنفکر توتال» معنا داشت و مکتب فرانکفورت نیز در حال صورتبندی آرای خود و حمله به «انسان تکساحتی» و «بیگانۀ» رشدیافته در جامعۀ سرمایهداری متأخر و نشاندادن «مسخ» او و حالت «تهوع»اش بود. در این شرایط که جوانِ مسلمانِ جهان سومی، شاهد آن بود که از میان سروران غربیاش نیز بعضی زبان به انتقاد از وضع کنونی اروپا گشودهاند و البته هنوز در اروپا عصر، عصرِ کلانروایتها و ایدئولوژیها، با بار مثبت، بود؛ با اعتمادبهنفس بیشتری سینه سپر میکرد و از «بازگشت به خویشتن» سخن میگفت.
اما گویا امروز زمانه تغییر کرده است. شاید بتوان گفت که دقیقاً برعکس نسل اروپارفته و علومانسانیخواندۀ بنیانگذار، نسل جدید فعالان اسلامی، عمدتاً به «آمریکا» مهاجرت کردهاند و رشتههای تحصیلی آنها هم، رشتههای فنیمهندسی بوده است. علاوه بر اینکه تحصیل رشتههای فنی و فاصله از علوم انسانی، فرصت کمتری برای نگاه انتقادی به غرب و نظام اقتصادیاش باقی میگذارد، این «مهندسدعوتگر»های جدید ما، دورۀ بسیار خاصی از تاریخ آمریکا را تجربه و زیست کردهاند؛ آمریکای پسافروپاشی شوروی، آمریکای پایان تاریخ و هژمون واحد جهان، آمریکای سیلیکونولی و فردگرایی افراطی و در نهایت، آمریکای عصر نئولیبرالیسم.
احتمالاً حضور و تجربۀ دورۀ نوجوانی و جوانی در این آمریکا، آمریکایی که در قرن بیستم اگر درودیوارش صدای فردگرایی و بنگاه و سرزمین رؤیاها میداد، حداقل یک دولت کینزی و چند جنبش ضدجنگ ویتنام داشت که هنوز به مفاهیمی مانند خیرعمومی، عدالت و خلاصه یک «روایت جمعی» معتقد بود اما امروز همان را هم ندارد، برای این مهندسدعوتگرها، اساساً یک اسلام دیگر میسازد. اساساً فرازهای بسیاری از متن را برای آنها پررنگ میکند و مهمتر از آن، بسیاری از فرازها، را کمرنگ. فرازهای کمرنگشدهای که نقطۀ مرکزی فریادهای نسل قبل بودند.
اگر در نسل پیشین فعالان مسلمان، حسن البنا بر کتاب عدالت اقتصادی جوده السحار مقدمه نوشت، اگر اخوانالمسلمین، خیزهای خیریهای و رفاهی جدی برداشت، اگر سید قطب، عدالت اجتماعی در اسلام را به تحریر درآورد، اگر در ادبیات رهبر حکومتخواه انقلاب ایران کلمۀ عدالت بهاندازۀ کلمۀ حکومت به کار رفت و نهایتاً اگر میراث مهم بنیانگذاران جریان احیا در قرن بیستم، هشداردادن از غرب بهمثابه یک کلیت و صلای «تشکل» و «نظام»یافتن برای «از نو آفریدن امت» و «بازگشت به خویشتن» و خلاصه دارای دورنمایی از «کلیت» و ایجاد «جامعۀ اسلامی» بود؛ نسل جدید فعال مسلمان امروز بهدنبال مدیریت و شکلدادن «استارتاپ اسلامی» است و بدون هیچ بدبینی خاصی به جهتداربودن این «ابزار»ها و ماهیت نظام اقتصادی، برای عمل به مسئولیت اسلامی خود، در حال تأسیس مدرسۀ اسلامی با شهریۀ 70هزاردلاری در سال! و یا در سودای محجبهکردن دختران مسلمان در «اینستاگرام» و تبدیلشدن به اینفلوئنسر موفق است و وجه دهشتناک مسئله این است که این جریان،خودش را در امتداد سنت اصلاح دینی احساس میکند و حسن البنا و امثال او را همتبار فکری خود میداند.
باید بازگردیم و تمام این تغییرات تاریخی و ابرگسستهای جریان اصلاح دینی را، در فکر و عمل، عمیقاً بخوانیم و نهایتاً شجاعانه از خود بپرسیم که بهراستی هستۀ مرکزی کتاب و سنت چیست که راه را برای تفاسیری اینچنین متفاوت و دور، فراهم میکند؟
در پاسخ این پرسش، دو نتیجه بیشتر نمیتوان گرفت؛ یا باید نتیجه بگیریم که کتاب و سنت، مانند مومی تهی از دلالت است که به هر رنگی درمیآید و جز «افیونی» برای تحملپذیرکردن هر متن سیاه اجتماعی، هیچ خاصیت دیگری ندارد. آمپولِ هوای اروپای مرکزی، بیش از قرن بیستم در تن ما فرو رفته است و چنان فرو رفته است که امروز اسلام توسط مفسرِ «دعوتگرسلبریتیاش» مانند طفل خردسال و فقیری شده است که برای خوشآمد مهمانهای باکلاسی که به خانهشان آمدهاند، هر پشتکوارویی میزند و هر لحظه لباسی بر تن خود میکند و خود را بزکدوزک میکند ولی در واقع خود، هیچ نیست.
یا اگر به چنین چیزی معتقد نیستیم و پیام حقیقی و اصالتی و رسالتی و هستهای در متن پیدا میکنیم، باید نتیجه بگیریم که برای تمام گسترۀ جهان اسلام، «عصر استعمار هنوز به پایان نرسیده است». باید بایستیم و تمام این تفاسیرِ «اولتراغربزده» و «اولتراشرقشناسانه» را در دادگاه مفاهیم مرکزی کتاب استیضاح کنیم و در امتداد سنت اسلامگرایی، کتاب را برای «نقشآفرینی اجتماعی» و برای قرارگرفتن در متن زندگیِ نهفقط فردی، بلکه اجتماعی بخوانیم و حتی با اینکه امروز بهمدد سازمانهای عریض و طویل و بیخاصیت مسئول «اسلامیسازی همهچیز» اضافهکردن پسوند اسلامیسازی به هر چیزی، بس مشمئزکننده و ناامیدکننده شده است، همچنان به جای «مدرنکردن اسلام»، از «اسلامیکردن مدرنیته» و مدرنیتۀ بومی سخن بگوییم.
پر واضح است که امروز کار مسلمانِ متعهدی که به «هویت» و «خویشتن» و «اسلام به مثابه کلیت» بیندیشد، سختتر از همۀ نسلهای قبل خواهد بود. چون دیگر مارکس و سارتر و مکتب فرانکفورت و کلانروایت آلترناتیو و امثال آن، در برابر صورت خیرهکنندۀ اروپای نئولیبرالی جدید، درخشش چندانی ندارند و ایندفعه مسلمان جهانسومی، برای طی این طریق، نمیتواند از روی دست کسی تقلب کند. حالا باید منتظر ماند و دید در میانۀ سلفیت جهادی کور و این سلبریتیدعوتگرهای خوشقد و خوشصدای اینستاگرامی، برای امتداد سنت احیای اسلامی، که همواره به خویشتن و بازگشت و البته «کدام خویشتن» اندیشیده، جریانی برخواهد خاست؟