شیخ مرشد
در قرن پنجم هجری، شخصیت مهمی ظهور کرد که تاریخ تحولات فارس از آن پس، با نام او گره خورد. شیخ ابواسحاق کازرونی که ابراهیم بن شهریار نام داشت و بعدها از سوی پیروانش «شیخ مرشد» خوانده میشد، در سال 352 قمری در نورد کازرون در خانوادهای تازهمسلمان دیده به جهان گشود. در کودکی علیرغم تنگدستی خانواده به مکتب رفت و توانست قرآن را حفظ کند. از پانزدهسالگی به تصوف گرایید و افتخار یافت که در اواخرِ عمرِ محمد بن خفیف، معروف به شیخ کبیر (وفات 371ه.ق) در شیراز محضر او را دریابد و بهواسطۀ ابنبکار، خرقه بر تن کند. او غیر از مجالست صوفیان، به سماع حدیث رغبتی تام داشت و تلاشش مصروف گسترش اسلام در زادگاهش کازرون بود، چنانکه مسجدی در کازرون برپا کرد و لشکری از مطوّعه برای مقابله با زردشتیان و جهاد با آنان گرد آورد. به همین خاطر او را «شیخ غازی» نیز خواندهاند.
شیخ مرشد در سال 388 قمری به مکه رفت و مدتی مجاورِ حرم شد ولی پس از چندی به کازرون بازگشت و به وعظ و جهاد مشغول شد تا در 426 قمری وفات یافت. «سلسلۀ مرشدیه» (یا کازرونیه) در تاریخ تصوف بدو منسوب است. او چنان اهل ریاضت و خویشتنداری بود که هیچگاه تأهل اختیار نکرد. خطیب ابوبکر از خلفای شیخ مرشد که در اوایل قرن ششم وفات یافت، مقامات و حالات او را به عربی تدوین کرد که یکبار در 728 قمری محمود بن عثمان آن را با نام فردوس المرشدیه فی اسرار الصمدیه به فارسی ترجمه کرد و دیگر بار با نام مرصدالاحرار الی سیر المرشد الابرار ترجمه شد. همچنین گزیدهای از فردوسالمرشدیه به قلم محمود بن عثمان به نام انوار المرشدیه فی اسرار الصمدیه موجود است.
شیخ مرشد و جهاد
محمود بن عثمان در سیرتنامۀ شیخ، شرحی از عملیاتهای نظامی او بر علیه زردشتیان کازرون و کراماتی را که در این عرصه از وی مشاهده شده، ارائه داده است. بر این اساس، او معتقد بود: «حق تعالی مرا به این کار بازداشته است که دعوت خلق کنم و ایشان را بهخدای خوانم و گبران و کافران از ضلالت و جهالت در راه دین و اسلام آوردم»؛ پس «هر جمعه» یا «هرساله در روز جمعهای» عزم به غزو میکرد و مریدان را فرامیخواند. سپس برای ایشان وعظ میگفت و ایشان را ترغیب میکرد که «به آن خداوندی که او را میپرستم، اگر این ساعت کسی بینم که شرک به خدای تعالی میآورد، به این شمشیر سر از تن وی جدا کنم و اگرچه هرگز گنجشکی نکشتهام.» سپس غازیان بر طبل میکوفتند و حرکت میکردند؛ شیخ نیز در وطن مینشست و برای آنان دعا میکرد.
...شیخ مرشد ـ قدّسالله روحهالعزیز ـ اسلام ظاهر کرد و آتشکدههای گبران به یکبار بینداخت و گبران و آتشپرستان عاجز و مسکین و بیچاره شدند و هر روز که میبود، مسلمانان بر کافران غالب میشدند، چنانکه شیخ مرشد ـقدّساللهروحهالعزیزـ در ابتداء کار میگفت که امروز مسلمانان در میان کافران میتوان شمرد، اما روز[ی] باشد که مسلمانان غالب شوند و چنان شود که کافران در میان مسلمانان بتوان شمرد از اندکی ایشان. و حال همچنان بود که چون مسلمانان بر کافران غالب شدند، گروهگروه میآمدند و بر دست شیخ ـقدّساللهروحهالعزیزـ مسلمان میشدند تا چنان شد که همۀ گبران این نواحی مسلمان شدند.
زردشتیان که شرایط خود را نامساعد میدیدند، دست به دامان آلبویه شدند. فخرالملک وزیر بویهای نیز برای اطلاع از چگونگی اوضاع، شیخ را از کازرون احضار کرد و آزادی او را به ترک مخاصمه در منطقۀ کازرون مشروط کرد اما روابط میان مریدان شیخ و زردشتیان هر روز تیرهتر میشد. از این رو شیخ چند نوبت مورد سوءقصد واقع گردید. ابواسحاق که این جهاد و جانبازی را مایۀ مباهات و نجاتِ اخروی خود میدانست، وصیت کرد تا هنگام مرگ، سیاههای را از نام کسانی که به دست او اسلام آوردند، بههمراه تیری که از خصم به سوی او رها شده بود، در سفر آخرتش همراه او در گور بگذارند. به دستور او ورقۀ نامها را روبهرو و تیر را بر پشتش قرار دادند.
ادامۀ راه شیخ مرشد
پس از شیخ مرشد، شاگردان و هوادارانش طریقت او را ادامه دادند اما پرآوازهترین فرد در میان اولیای این طریقت، شیخ امینالدین بلیانی بود.
شیخ امینالدین در حدود 668 قمری در روستای بَلیانِ کازرون زاده شد. در هشتسالگی قرآن را نزد شیخالاسلام نورالدین فراگرفت و از کودکی تحت تعلیمات پدرش زینالدین علی، فرزند خواجه امامالدین مسعود بلیانی و عمویش شیخ اوحدالدین عبدالله با ذکر و ریاضت و دانش آشنا شد و از محضر فقیه عثمان کهفی و مولانا رشیدالدین احمد، فقه و حدیث را فراگرفت. سپس برای تحصیل مدتی به شیراز رفت و در چهاردهسالگی در حالی که از عمویش خرقه دریافت کرده بود، به کازرون برگشت و خانقاهی دایر کرد و به تربیت مریدان پرداخت. بهخاطر ارادتی که امینالدین به شیخ ابواسحاق کازرونی داشت، عمارتهای زیادی مانند سقایۀ مرشدی، دارالشفای مرشدی، دارالحدیث شمسیه و دارالعابدین را به نام او بنا کرد که هم مأمن و پناهی برای عموم مردم بود و هم مراکز تبلیغی و آموزشی به حساب میآمد.
برج اولیا
شکوفایی اقتصادی که از عصر آلبویه در مناطق شیراز و کازرون پدید آمد موجی از مهاجرت دانشمندان، محدثان، صوفیان و شکلگیری حلقههای تدریس و مناظره را در پی داشت. بزرگان بسیاری با این موج به فارس آمدند و نوعی حوزۀ علمیۀ حدیثی در ارتباط با حرمین و شام و مصر در این دیار ایجاد شد که جریان تصوفِ فارس نیز در سایۀ آن متولد گشت. در همین روزگار و در چنین بستری بود که آثار ارزشمندی بهمانند المنتقی فی سیر مولد المصطفی، نهایه المسئول فی الروایه الرسول و سیرۀ عفیفی در فارس به رشتۀ تحریر آمد؛ کتابهایی با موضوع حدیث و سیرۀ نبوی آمیخته با بافتارِ صوفیانه و متناسب با فهم و ذائقۀ مخاطب ایرانیِ آن عصر که در خانقاه و در خلال جلسات درس و وعظ به آنها پرداخته میشد.
شاید بتوان تأسیس مسجد به دست شیخ مرشد را (371 ه.ق)، نقطۀ آغازی برای فعالیت اجتماعی جدی متصوفه در فارس به حساب آورد. چندی بعد، شیفتگان و دلباختگانِ آوازۀ شیخ از اطراف و اکناف به کازرون آمدند و او محلی را به نام «تحتالسراج» (زیر چراغ) به پذیرایی از میهمانان اختصاص داد. بهمرور کار شیخ چنان بالا گرفت که از کازرون، به امور 65 خانقاه رسیدگی میکرد. نذوراتِ فراوانِ خانقاهها شیخ مرشد را بر آن داشت تا علاوه بر ارشاد و تذکیر، اینبار در قامت شیخِ غازی به جهاد علیه زردشتیان و ترسایان منطقه برخیزد.
زردشتیان که در کازرون موقعیتی ممتاز و با حکومت آلبویه نیز روابط خوبی داشتند، برای درامانماندن دو آتشکدۀ «چفته» و «کلازن» ناگزیر از جنگ یا پرداخت جزیه به شیخ بودند. این درآمدها صرف بهبود تشکیلات و شبکۀ خانقاهی میشد. خانقاههای مرشدی مجموعۀ کاملی را در بر میگرفت که تمام مایحتاج مادی و معنوی پیروان را در خود جای داده بود؛ از جمله در کتابخانۀ خانقاه کازرون، از همان روزگار شیخ ابواسحاق، نسخ خطی مورد نیازِ مریدان رونوشت میشد و این سنّت، قرنها در دستگاه مرشدیه ادامه داشت و کاتبان و نقاشان در کتابخانههای دستگاه مرشدیه به کار کتابت و نسخهپردازی مشغول بودند. هر خانقاه دارای یک تالار وسیع بود که «جماعتخانه» نام داشت و برای ذکرگفتنِ جمعی، مراسمِ سِماع، گردآمدن برای طعام و یا نشستن شیخ با اصحاب از آن استفاده میشد. در اطراف جماعتخانه، حجرهها و زاویههایی وجود داشت که محل قرارگرفتن شیخ، مریدان، سالکان و خدمتکاران خانقاه بود. عواید هر خانقاه نیز از محل اوقاف و نذرهای اشراف و هدایای اطراف و نظایر اینها فراهم میآمد.
حضور جدی و پررنگ متصوفه در فاصلۀ سدههای پنجم تا هشتم در منطقۀ فارس و بهدستداشتن اهرم تجارت و اقتصاد، آنها را به عرصۀ سیاست در منطقه نیز کشاند و شیراز را بهعنوان مقرّ ایالت فارس، «برجِ اولیاء» نامگذاری کرد. زرکوب، شیرازنامۀ خود را بر اساس همین باور نگاشته است. از نگاه او تاریخ شیراز، تاریخ سلسلۀ اولیا و مشایخ است. در حقیقت درین دوره، شیراز برجِ اولیایی بود که حاکمان بیتاج و تختِ فارس بودند و بهزودی خود را از عرصۀ محلی به پهنۀ وسیعتری کشاندند که سیطرۀ اقتدار آنها را جهانی میکرد. این حضورِ جهانی اگرچه در لباس تاجران و دریانوردان و مسافران صورت گرفت، اما در اصل، آنها سفیرانِ اسلام و تصوف و زبان پارسی بودند.
شبکۀ کازرونی
مرشدیان تا قبل از آمدن مغولان توانستند جایگاه خود را در تحولات منطقه تثبیت و خود را بهعنوان عاملی تأثیرگذار در اجتماع و سیاست معرفی کنند. حسین بن محمد شیرازی از مریدان شیخ مرشد بود که توانست در دستگاه آلبویه وارد شود و معتمد و امینِ فخرالمکِ وزیر گردد. خواجه امینالدین کازرونی نیز از مریدان شیخ ابواسحاق بود که به وزارت اتابک مظفرالدین تکله بن زنگی رسید و از اعتبار خود برای ساخت مدرسه و خانقاهی در کنار مسجد عتیق شیراز و زاویهای برای رفع حاجات فقرا و مسافران بهره جست. همانطور که گفته شد، اهتمام به تأسیس بناهای عامالمنفعه، بخش مهمی از برنامۀ تبلیغی و آموزشیِ مرشدیان برای جذب صنوف مختلف مردم بود.
یکی از پیامدهای حملۀ مغول، خرابی و ناامنی مسیرهای خشکی بود که سبب شد توجه به مسیرهای آبی و تجارت دریایی بیشتر شود؛ از این رو نهاد خانقاه بهعنوان حامیِ جدی تجارت دریایی وارد میدان شد و ابتکار عمل را به دست گرفت. ازین پس نظامهای سیاسی میآیند و میروند اما خانقاه پابرجاست، چون تجارتِ دریا پابرجاست. هم آلاینجو ارادت تام و تمام به دستگاه ابواسحاقی دارد، هم تیموریان ناچارند برای حل و فصل اختلافات درونخاندانی خویش دربارۀ ادارۀ فارس به مشورت و ادای احترام به آباء طریقت مرشدی اقدام کنند. نفوذ خانقاه ابواسحاق به قدری بود که تا روزگار تیموری، سکۀ ضرب کازرون را بهصورت «ضرب شیخ مرشد» حک میکردند.
اوج فعالیت خانقاههای مرشدی در قرون هفتم تا دهم است؛ به قول کاوتس «شبکهای کازرونی» از خلیج فارس تا هند و چین گسترده بوده است که ضمن تلاش اولیۀ این فرقه برای تبلیغات مذهبی و صوفیانه، تشکیلات پیچیدۀ اقتصادی نیز داشتهاند. سفرنامۀ ابنبطوطه شاهدی بر این مدعاست؛ او در سفر دور و درازش شیوخ و زوایای کازرونی را در کولم، ساحل مالابار، بندر زیتون، بندر چوانجو، کمبای و دهلی زیارت کرده و از آنان یاد کرده است. وی در کالیکوت به زاویۀ شیخ شهابالدین کازرونی وارد شده و نذوراتی را که تاجران و مسلمانانِ منطقه بهعنوان زکات در حق شیخ مرشد میپرداختند دیده و چنین گفته است:
این شیخ ابواسحاق پیش اهالی هندوستان و چین منزلت و احترام زیاد دارد. اشخاصی که در دریای چین به مسافرت میروند، هنگام بروز طوفان یا ناامنی نذرهایی به اسم شیخ میکنند و چون کشتی به سلامت به ساحل رسد، خدام زاویه به کشتی درآیند و زمام کشتی را به دست گیرند، هرکس نذری را که در دل خود کرده به خادم زاویه میپردازد.
در هند سابقۀ حضور مرشدیه به زمان حیات شیخ ابواسحاق و فرستادن خواهرزادۀ خود بههمراه فرمان ساخت خانقاه به منطقۀ اُچه باز میگردد اما از قرن هفتم به بعد، این حضور پررنگتر شده و ایرانیان زیادی را در قالب تاجر، دیوانسالار و صوفی، ذیل مفهومِ «غرباء»، در هندوستان، خصوصاً سواحل غرب و جنوبِ آن، میتوان بازشناخت. جایگاه طریقت مرشدی در هندوستان چنان بود که سلطان علاءالدین پادشاه دهلی پس از حمله به بندر کنبایه در سال 698 ه.ق، دستور داد سنگی از یشم را که بدان دست یافته بود، منقش به آیاتی از قرآن کرده و وقف مقبرۀ شیخ مرشد در کازرون کنند.
مریدان شیخ ابواسحاق کازرونی در غرب نیز تا دل آناتولی پیش رفتند و در آن سرزمین، خانقاههای بسیاری ساختند که «ابواسحاقخانه» نامیده میشد و مورد توجه سلاطین آناتولی و دربار عثمانی واقع میگشت. در ارزروم زاویه و مزار شخصی به نام قوزلیبابا وجود دارد که دراویش ابواسحاقی در آن به خدمت مشغول بودهاند. همچنین دستور بایزید اول در سال 802 قمری برای احداث یک ابواسحاقخانه در بورسا و وقف آن به دراویش مرشدی، عمق نفوذ طریقت کازرونی در سرزمین عثمانی را نشان میدهد. سلطان محمد نیز در فتحنامهای که برای ابوسعید تیموری نوشت، فتح قسطنطنیه را از «برکات شیخ مرشد» دانست.
در همین قرون در فارس، به موازات دستگاه مرشدی، متصوفۀ دیگری مانند «دانیالیه» و «نجمیه» رشد یافتند و در خنج و لارستان پیروانی فراهم کردند و بهواسطۀ حضور جدی در عرصۀ تجارت، توانستند در تحولات سیاسی و اجتماعی مناطق جنوبی ایران نقش مهمی ایفا کنند. شیخ رکنالدین دانیال، رهبر طریقت دانیالی که خود از شیخ مرشد خرقه گرفته بود، توانست خانقاهی در خنج، زادگاه خود، تأسیس کند که تا سالها بعد از وی، اولاد و احفاد او بر آن نظارت میکردند. حمدالله مستوفی شیخ دانیال را مردی صاحبکرامت میداند که سفرۀ او برای همه کس گشوده بود.
شبکهای که متصوفه در قامت بازرگانان میان شرق و غرب عالم برقرار کردند و رونق دوبارۀ جادهها پس از دورۀ وحشتانگیز مغول، راه را برای سفرهای علمی و زیارتی نیز باز کرد. بسیاری از ایرانیان درین دوره به حرمین شریفین و شام و مصر سفر کردند تا از حلقۀ درس محدّثان و راویانِ حدیث بهرهمند شوند و با علوم اسلامی آشنا گردند. تقیالدین فاسی در کتاب گرانبهای العقد الثمين فی تاريخ البلد الامين از ایرانیان بسیاری نام میبرد که در حرمین شریفین صاحب مسئولیتی بودهاند یا خدمتی کردهاند. جالب آن است که تعدادی از مؤذّنان، محدّثان و مدرّسانِ مستقر در مسجدالحرام و مسجدالنبی، کازرونی بودهاند. جالبتر آنکه فاسی در شرح حال این افراد، هم طرقِ حدیثی و ارتباط علمی آنان با حوزههای شام و مصر را روشن میکند، هم به ارتباط بعضی از آنان با متصوفه و دستگاه خانقاه بهطور مشخص اشاره مینماید.
اینگونه بود که شیخ ابواسحاق کازرونی و پیروان طریقتش، در یکی از گوشههای سرزمین پهناور ایران که از قضا تا چند سده پس از غلبۀ سیاسی اعراب همچنان استمرارِ فرهنگیِ خود را حفظ کرده بود، جنبشی را آغاز کردند که نهتنها به نفوذ بیشتر مسلمانی در منطقۀ فارس انجامید، بلکه منجر به صدورِ روایتی صوفیانه و بهتعبیری ایرانی، از اسلام به دورترین نقاط در کرۀ خاکی شد.
پینوشت
اصطخری، مسالک و الممالک، بیروت: دارصادر، 1927، ص100: «فانّها لا تخلو ناحية و لا مدينة بفارس الّا القليل من بيوت النيران و المجوس».
Nurd
زرکوب شیرازی، شیرازنامه، به کوشش اسماعیل واعظ جوادی، تهران: بنیاد فرهنگ، 1350، ص145.
عبدالحسین زرینکوب، جستجو در تصوف ایران، تهران: امیرکبیر، 1357، ص218.
محمود بن عثمان، فردوسالمرشدیه فی اسرار الصمدیه (سیرتنامۀ شیخ ابواسحاق کازرونی) به انضمام روایت ملخص آن موسوم به انوارالمرشدیه فیاسرار الصمدیه، بهکوشش ایرج افشار با مقدمۀ فریتز مایر، تهران: انجمن آثار ملی، 1358، ص113-114.
شیرازنامه، ص145.
محمود بن عثمان، فردوسالمرشدیه فی اسرار الصمدیه (سیرتنامۀ شیخ ابواسحاق کازرونی) به انضمام روایت ملخص آن موسوم به انوارالمرشدیه فیاسرار الصمدیه، بهکوشش ایرج افشار با مقدمۀ فریتز مایر، تهران: انجمن آثار ملی، 1358، ص 32.
این اثر نخست توسط فریتز مایر (1943) و سپس دو بار توسط استاد ایرج افشار (1333 و 1358) به زیور طبع آراسته شده است.
Arberry, A. J, “The Biography of Shaikh Abū Isḥāq al-Kāzarūni”, Oriens, Vol. 3, No. 2 (Oct. 31, 1950), pp. 163-182.
محمود بن عثمان، فردوسالمرشدیه فی اسرار الصمدیه (سیرتنامۀ شیخ ابواسحاق کازرونی) به انضمام روایت ملخص آن موسوم به انوارالمرشدیه فیاسرار الصمدیه، بهکوشش ایرج افشار با مقدمۀ فریتز مایر، تهران: انجمن آثار ملی، 1358، ص191.
همان، ص181.
همان، ص180.
همان، ص 116؛ 379.
همان، ص379.
محمود بن عثمان، مفتاح الهدایه و مصباح العنایه، به کوشش عمادالدین شیخالحکمایی، تهران: روزنه، 1376، ص5-8.
شیرازنامه، ص194-195.
مفتاح الهدایه، ص 166 و 173.
محمدباقر وثوقی، تاریخ خلیج فارس و ممالک همجوار، تهران: سمت، 1384، ص82؛ اصطخری، مسالک و الممالک، 121.
مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ترجمۀ علینقی منزوی، تهران: مؤلفان و مترجمان، 1361، ج2، ص640.
بنگرید به: کازرونی، سعیدالدین، نهایه المسئول فی الروایه الرسول، ترجمۀ عبدالسلام ابرقویی، تصحیح محمدجعفر یاحقی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، جلد اول، 1366، مقدمه.
محمود بن عثمان، فردوسالمرشدیه فی اسرار الصمدیه (سیرتنامۀ شیخ ابواسحاق کازرونی) به انضمام روایت ملخص آن موسوم به انوارالمرشدیه فیاسرار الصمدیه، بهکوشش ایرج افشار با مقدمۀ فریتز مایر، تهران: انجمن آثار ملی، 1358، ص26- 27.
همان، ص 191-193.
همان، ص 186.
مسالک و الممالک، ص106.
عمادالدین شیخ الحکمایی، «بناهای معروف به ابواسحاقیه در ایران و سرزمینهای اسلامی»، مجلۀ پژوهشی دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، شمارۀ184 – 186، ص 118.
همان، ص185.
حمدالله مستوفی، نزهت القلوب، تصحیح گای لسترنج، تهران: دنیای کتاب،1362، ص138.
بنگرید به:
Aigle, Denise, “Among Saints and Poets: The Spiritual Topography of Medieval Shiraz”, EURASIAN Studies, No. 16, (2018), pp 142-176.
محمود بن عثمان، فردوسالمرشدیه فی اسرار الصمدیه (سیرتنامۀ شیخ ابواسحاق کازرونی) به انضمام روایت ملخص آن موسوم به انوارالمرشدیه فیاسرار الصمدیه، بهکوشش ایرج افشار با مقدمۀ فریتز مایر، تهران: انجمن آثار ملی، 1358، ص 156.
خواندمیر، دستورالوزراء، باهتمام سعید نفیسی، تهران: اقبال، بیتا، ص237؛ حسینی منشی، محمد میرک بن مسعود، ریاض الفردوس خانی، به کوشش ایرج افشار، تهران: موقوفات افشار، 1385، ص250.
نک: محمدباقر وثوقی، میراث دریانوردان ایرانی در بنادر چین، تهران: پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری، 1396، ص135-148.
ابن بطوطه، سفرنامۀ ابن بطوطه، ترجمۀ محمدعلی موحد، تهران: کارنامه، 1395، ج1، ص 255.
حافظ ابرو، زبده التواریخ، تصحیح کمال سیدجوادی، تهران: وزارت ارشاد اسلامی، 1380، ج4، ص615 ؛ سمرقندی، کمال الدین عبدالرزاق، مطلع السعدین و مجمع البحرین، تصحیح عبدالحسین نوایی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی، 1382، ج3، ص226.
راولف کاوتس، چشماندازهایی از جادۀ ابریشم دریایی از خلیج فارس تا دریای شرقی چین، ترجمۀ محمدباقر وثوقی و پریسا صیادی، تهران: پژوهشکدۀ تاریخ اسلام، 1392، ص77-84.
بنگرید به: سفرنامۀ ابن بطوطه، سراسر جلد دوم.
سفرنامه ابن بطوطه، ج2، ص757.
سفرنامه ابن بطوطه، ج1، ص265.
مرضیه سلیمانی، «پویش صوفیان در شبه قارۀ هند»، نشریۀ اطلاع رسانی و کتابداری، شمارۀ 148، بهمن 1388، ص45.
محمد باقر وثوقی، «مهاجران ایرانی آفاقی یا غربا با نگاهی به عرفات العاشقین»، آینه میراث، بهار و تابستان 1393 - شماره 5، ص287.
عبدالمحمد آیتی، تحریر تاریخ وصاف، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1383، ص242.
بناهای معروف به ابواسحاقیه، ص121.
محمود بن عثمان، فردوسالمرشدیه فی اسرار الصمدیه (سیرتنامۀ شیخ ابواسحاق کازرونی) به انضمام روایت ملخص آن موسوم به انوارالمرشدیه فیاسرار الصمدیه، بهکوشش ایرج افشار با مقدمۀ فریتز مایر، تهران: انجمن آثار ملی، 1358، ص427.
محمد امین خنجی، مشاهیر نامی خنج، تهران: فرزانروز، 1386، ص47 ؛ وثوقی، محمدباقر، خنج گذرگاه باستانی لارستان، قم: خرم، 1374، ص47.
حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران: امیرکبیر، 1362، ص675.
برای مثال بنگرید به: محمد بن احمد فاسی، عقدالثمین فی التاریخ البلد الامین، تحقیق و تعلیق و دراسه محمد عبدالقادر احمدعطا، بیروت: دارلکتب العلمیه، منشورات محمد علی بیضون، 1419، ج 2، ص165، 214، 250، 274 و ...