نبردهای خسروپرویز و امپراتوری بیزانس در اوایل قرن هفتم میلادی ( 602-628 م.) بخش بزرگی از نوشتههای مورخان بیزانسی را به خود اختصاص داده است. این نبردهای خونین خسارات جبرانناپذیری را بر پیکرۀ عظیم این دو امپراتوری متأخر باستان وارد آورد. در این میانه از مخاطبانی که بیرون از معرکه به تماشای این درگیریها نشسته بودند؛ میتوان به قبایل عرب ساکن در شبهجزیرۀ عربستان اشاره کرد. اگرچه عربها در جریان نبرد میان شاهنشاهی ساسانی و امپراتوری بیزانس نقش مستقیمی نداشتند؛ بهواسطۀ پیوندهای تجاری و حتی اعتقادی که با این قدرتها داشتند به جانبداری از یکی از آن دو پرداخته و در میان خود دستهبندیهایی کرده بودند. نامیدهشدن یکی از سورههای قرآن به نام «الروم» و بشارت «اللّه» به پیامبرش، حضرت محمد(ص)، در آیههای نخستین این سوره به پیروزی مؤمنان، یعنی بیزانسیهای مسیحی، بر دشمنانشان خود نشانهای از اهمیت و تأثیر این واقعه بر ساکنان شبهجزیره است.
با پایانیافتن این نبردها در سال 628 میلادی، شاهنشاهی ساسانی و امپراتوری بیزانس غرق در بحرانهای برخاسته از این درگیریها شدند و دورهای از فترت در دستگاه نظامی و سیاسی را سپری کردند. لازم به یادآوری است هیچ تغییر استراتژیک جغرافیایی در قلمرو طرفین رخ نداد و همۀ فتوح خسرو پرویز در آسیای صغیر، سوریه و مصر به بیزانسیها بازگردانده شد. در ایرانِ ساسانی با قتل خسروپرویز، بحران عمیق جانشینی آغاز شد و تا سال 632 میلادی و جلوس یزدگرد سوم برتخت سلطنت ادامه یافت. با این حال، بیزانسیها، در سوی دیگر، سرمست از پیروزی بر خسرو دوم و بازپسگیری صلیب مقدس در پی صلح با شیرویه، جانشین خسرو دوم (628-629 م.)، امید به بازگشت به روزهای باشکوه بیزانس با امپراتور هراکلیوس (610-641 م.) را در سر میپروراندند. در همین سالهای آغازین پس از نبرد، عربهای مسلمان، دستاندازی به عراق در داخل قلمرو ساسانی و سوریه در بیزانس را آغاز کردند و در نبردهای یرموک (636 م.) و قادسیه (۶۳۷م.) به دو پیروزی بزرگ دست یافتند.
فتوح اسلامی و منابع تاریخی
متون تاریخی متعدّدی از قبیل فتوح البلدان بلاذری، مروج الذهب مسعودی، اخبار الطوال دینوری و تاریخ طبری تاریخ فتوح مسلمانان در ایران را نگارش کردهاند. در واقع، این تواریخ بخش عمدۀ منابع اصلی پژوهشگران این دوره را فراهم میکنند. از آنجایی که فتوح مسلمانان، شامل سرزمینهای بیزانس در مصر و سوریه و فلسطین نیز بوده؛ بخش دیگری از این منابع به گزارش پیروزیهای مسلمانان بر سرزمینهای تحت انقیاد بیزانس اختصاص یافته است. در طرف دیگر این فتوح، مورخان بیزانس نیز شکستهای خود در نبرد یرموک و ازدستدادن ایالتهای شرقی امپراتوری را روایت کردهاند؛ با این حال، سکوت معناداری در متون تاریخی بیزانسی دربارۀ فتوح مسلمانان در ایران دیده میشود.
در تاریخ امپراتوری بیزانس از قرن هفتم تا نهم میلادی به دوران تاریک یاد میشود. در این دو قرن، بیزانس وارد دورهای از بحرانهای عمیق سیاسی، اقتصادی و اجتماعی شد، بهگونهای که تاریخنگاری بیزانس نیز روبه افول گذارده و در نتیجه، اطلاعات چندانی از این دوره ثبت و ضبط نشده است. درگیری با ایران ساسانی، حملۀ مسلمانان، حملات اسلاوها به بالکان و درگیریهای فرقهای درونمسیحی از مهمترین عوامل شکلدهندۀ این دورۀ بحرانی در تاریخ بیزانس بهحساب میآیند. بالطبع در چنین وضع بحرانیای، مجالی برای تاریخنگاری وجود نداشته و کمتر دیده میشود که حتی متنی تاریخی دربارۀ تاریخ وقایع داخلی بیزانس نوشته شده باشد. از این رو، کاملاً بدیهی است که در این دوره، گزارشهای مربوط به فتح ایران از سوی مسلمانان در منابع بیزانس بازتاب پیدا نکند و شرحی از آن باقی نماند. با این حال، پس از این دو قرن و با آغاز قرن نهم میلادی شاهد دورهای از رونق تاریخنگاری در بیزانس هستیم. در این دوره مورخانْ به نگارش تاریخ، ازجمله تاریخ دوقرن تاریک، همت نهادند، با این حال مورخان این دوره نیز بیتوجّه به فتح ایران از سوی عربهای مسلمان، همچنان به سکوت خود دربارۀ این واقعۀ مهم ادامه دادند.
بهزعم نگارندۀ این سطور، چنین سکوتی در تواریخ پسا دوران تاریک، کاملاً آگاهانه بوده و علل آن به ریشههای سبک تاریخنگاری کلاسیک باز میگردد. تاریخنگاری در دنیای کلاسیک (یونان و روم باستان) از حیث موضوعی بهطور سنتی به سه دستۀ عمده تقسیم میشود؛ دستۀ نخست، مورخانی مانند تیتوس لیویوس(قرن اول ق.م.) مورخ نامدار رومی که تاریخ یک شهر را از ابتدای تأسیس آن تا زمان خود به رشتۀ تحریر درآوردهاند؛ دستۀ دوم، مورخانی مانند توکودیدس(460-400 ق.م) نویسندۀ تاریخ جنگهای پلوپونزی و هرودوت(484-425 ق.م.) نویسندۀ تواریخ که تاریخ یک نبرد یا یک واقعۀ بسیار مهم و برجسته را ثبت و ضبط کردهاند و دستۀ سوم که نسبت به دیگر دستهها جامعتر و کلیتر است و شامل تواریخی است که از آنها با عنوان تواریخ جهانی یاد میشود، مانند کتابخانه تاریخی اثر دیودور سیسیلی (قرن اول ق.م.) و تواریخ فیلیپیک: از آغاز پیدایش جهان و نقاط زمین اثر پومپهای تروگ (قرن اول ق.م). در این تواریخ، برخلاف دو سبک دیگر، موضوع اصلی مورد بررسی مورخ، یک واقعۀ برجسته و تأثیرگذار نیست و به یک جغرافیای خاصی محدود نمیشود؛ بلکه در این کتب، تاریخ بشر و تمدنهای بشری از ابتدای پیدایشِ تمدّنهای کهن تا عصر خود مورخ به رشته تحریر درآمده است.
بیشتر مورخان دو دستۀ نخست، تنها هنگامی به گزارش تاریخ همسایگان م جاور خود میپرداختند که یا در حال نبرد با آنان بودند یا در آیندۀ نزدیک احتمال وقوع درگیری نظامی میان آنان و امپراتوری مجار وجود داشته است؛ مانند آمیانوس مارکلینوس (330-391 م.) و پروکوپیوس (500-565 م.). در هنگام صلح یا قطع ارتباط با همسایگان به هر دلیلی، این مورخان نیز دلیل موجهی برای نگارش تاریخ دیگران (بربرها) نداشتند و اغلب ترجیح میدادند مسائل داخلی قلمرو خود را شرح دهند. دلیل این مسئله هم کاملاً روشن است چراکه تنها در هنگام نبرد و برخی روابط دیپلماتیک، این مورخان امکان دسترسی به اطلاعات سایر همسایگان را داشتند و در غیر این صورت بستر دیگری برای جمعآوری اطلاعات برای این دسته از مورخان وجود نداشت.
تاریخ کلیسایی
در دورۀ متأخر باستان، تاریخنگاری کلیسایی بر تاریخنگاری کلاسیک و سنتی (سکولار) غالب میشود. تاریخنگاری کلیسایی با تاریخ کلیسا اوزبیوس اهل قیصریه (265-339 م.) آغاز و سپس در طی قرون بعدی به الگویی برای دیگر تاریخنگاران کلیسایی تبدیل شد. موضوع اصلی تاریخنگاری کلیسایی شرح تاریخ بشر از منظر کلیسا و ارزشهای مسیحی است. بهعنوان نمونه، محور اصلی این متون اسقفهای کلیسا، و نه شاهان و امپراتوران، هستند. با این حال، برخلاف وضع حاکم بر سدههای میانۀ اروپای غربی، دانش تاریخنگاری کلاسیک نهتنها در بیزانس فراموش نشد بلکه برای مورخان بیزانس تبدیل به یک الگو شد.
لازم به یادآوری است مورخان کلیسایی بیزانس بهشدت تحتتأثیر سومین دسته از تاریخنگاری کلاسیک (تاریخ جهانی) قرار گرفتند و تواریخی با مبدأ گاهشماری کتاب مقدس، آفرینش دنیا و آدم و حوا تا زمان خود مورخ به رشته تحریر درآوردند. در اینگونه تواریخ مورخ تلاش میکرد تا نگاهی جهانی به وقایع داشته باشد و غیر از امّت مسیحی و مؤمن، به نقل تاریخ دیگر ملل دنیا، هرچند موجز و مختصر بپردازد. با وجود این، نبود گزارشی مفصل از فتح ایران از سوی مسلمانان در منابع بیزانسیِ باقیمانده، قابلتأمل است. در اکثر قریببهاتفاق تواریخ بیزانسی، اعم از تواریخ کلیسایی و حتی غیرکلیسایی همچون تئوفیلاکت سیموکاتا آخرین وقایع مهم در ارتباط با ایران، نبردهای خسرو پرویز و هراکلیوس است که شرح و توصیف شدهاند.
در همین هنگام، رویدادنامهنویسی در بیزانس به یکی از سبکهای غالب در تاریخنگاری کلیسایی تبدیل شد. در رویدادنامههای کلیسایی، وقایع سال به سال جهان از آفرینش دنیا تا زمان خود مؤلف به نگارش درمیآمد. برخلاف روشهای مورخان کلاسیک در مباحث عمیق تاریخی برای یافتن علل رخدادها، رویدادنامهنویسان از روش بسیار ساده و عوامانهای در نگارش وقایع پیروی میکردند. بهعنوان مثال تئوفانسِ اقرارکننده، در رویدادنامۀ خود، دلیل شکست بیزانس از مسلمانان و سپس شکست از بلغارها را خواست خداوند و تعدّد گناهان مؤمنان دانسته است. نگارنده در ادامه، این رویدادنامه را بهطور مختصر معرفی کرده و بخشهایی از آن را ترجمه میکند که در آن به فتوح مسلمانان در ایران اشاراتی شده است.
تئوفانس اقرارکننده
تئوفانس اقرارکننده (758-817 م.) یکی از رویدادنامهنویسان برجستۀ بیزانس است که از سوی هر دو کلیسای کاتولیک و ارتودوکس به مقام قدیسی نائل آمد. مهمترین اثر وی رویدادنامهای است که در واقع ادامۀ رویدادنامۀ گئورک سونکلوس است. رویدادنامۀ تئوفانس با امپراتوری دیوکلتیان (284م.) از نقطهای که گئورک سونکلوس نیمهکاره رها کرده بود آغاز شده و تا زمان امپراتور معاصر خود، لئوی پنجم (813-820 م.) را شامل میشد. درواقع، در سنت رویدادنامهنگاری بیزانسی، ادامۀ تحریر رویدادنامههای نیمهکاره امری بسیار رایج به شمار میرفت.
رویدادنامۀ تئوفانس نهتنها از جهت برخی گزارشهای هرچند مختصر و گذرایی که در باب حملۀ عربها به ایران ساسانی ارائه میدهد جالب توجه است بلکه از آنجایی که همسایۀ شرقی بیزانس زمان او، خلفای عرب مسلمانی هستند که ابتدا از مدینه و سپس از دمشق و بغداد مزاحمتهایی برای امپراتوری بیزانس ایجاد میکردند، روایتهای جالب و حائزاهمیتی نیز از جهان اسلام به دست میدهد. بهعنوان نمونه، در ذیل وقایع سال 630 میلادی به مرگ محمد(ص)، فرمانروای عرب، اشاره کرده و سپس به نسبشناسی و قبیلۀ وی، قریش، پرداخته است. ازدواج محمد(ص) با خدیجه، سفرهای تجاریاش به فلسطین و مصر و آشنایی با عقاید مسیحیان و یهودیان در این سفرها، دیدارش با جبرئیل و معرفی همسرش بهعنوان نخستین ایمانآورنده به پیامش، از دیگر نکات جالبتوجّه این رویدادنامه به حساب میآیند. از دیگر وقایع برجستۀ تاریخ اسلام در این رویدادنامه میتوان به قتل عثمان بن عفان به دست مردم مدینه و جنگ داخلی میان معاویة بن ابوسفیان با علی(ع)، داماد محمد(ص)، شورش خوارج، خلافت عبدالملک بن مروان، شورش خراسانیها در پارس علیه مروان خلیفه به رهبری ابومسلم و خلافت هارونالرشید اشاره کرد.
در مجموع، میتوان گفت سکوت منابع تاریخی بیزانس در باب فتح ایران بهدست عربها ناشی از دو علّت است: نخست، این سکوت به دوران تاریک امپراتوری بیزانس که از قرن هفتم تا نهم میلادی به طول انجامید، بازمیگردد؛ دورانی که تاریخنگاری بیزانسی بهدلیل تحولات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در نتیجۀ فتوح عربها در سرزمینهای بیزانس، حملات اسلاوها و... روی به افول نهاده بود و تا اواخر قرن هشتم میلادی نهتنها گزارشی در باب حملۀ عربها به ایران، که بهطور کلی هیچ گزارش تاریخیای از این دوره ثبت و ضبط نشده است. دوم، سنتهای تاریخنگاری کلاسیک و میراثی که این سبک برای تاریخنگاری کلیسایی بر جای گذاشت. در این سبک «بربرهای» تواریخ کلاسیک تبدیل به کافران و غیرمسیحیانی میشوند که تنها در مواقع وقوع جنگ و برقراری روابط دیپلماتیک با بیزانس وارد نوشتههای مورخان بیزانسی شدهاند. در پایان بخشی از ترجمۀ رویدادهای سال 639-640 میلادی را از رویدادنامۀ تئوفانس میخوانیم:
در این سال عربها به پارس حمله کرده و با پارسیها درگیر شدند. بهواسطۀ پیروزیشان، پارسیها را مغلوب کرده و به انقیاد خود درآوردند. شاه پارسیها، هرمزد کاخهایش را رها کرد و به مناطق داخلی گریخت. عربها همۀ داراییهای شاهی را تصرف کرده و بههمراه دختران خسرو نزد عمر بردند. در همین سال عمر دستور داد تا همۀ قلمرو تحت فرمانش بهصورت سرشماری مردان، گلهها و محصولات کشاورزی ثبت و ضبط گردد.
منابع:
1. Albrecht, Stefan. (2010). “Theophanes Confessor” in The Encyclopedia of the Medieval Chronicle. Leiden and Boston: Brill.
2. Breisach, Ernst. (1994). Historiography: Ancient, Medieval & Modern. Chicago and London: University of Chicago Press.
3. Daryaee, Touraj. (2009). Sasanian Persia: The Rise and Fall of an Empire. London and New York: I.B Tauris.
4. Gregory, Timothy E. (2005). A History of Byzantium. Oxford: Blackwell Publishing.
5. Kazhdan, Alexander. (1999). A History of Byzantine Literature (650-850). Athens: The National Hellenic Research Foundation Institute for Byzantine Research.
6. Louth, Andrew. (2008). “Byzantium Transforming (600–700)”, in The Cambridge History of the Byzantine Empire c. 500–1492. edited by Jonathan Shepard. pp. 221–248. Cambridge: Cambridge University Press.
7. Mango, Cyril. (2014). La Civiltà bizantina. a cura di Paolo Cesaretti. Roma-Bari: Laterza.
8. Pitcher, Luke. (2009). Writing Ancient History: An Introduction to Classical Historiography. London and New York: I.B Tauris.
9. Pourshariati, Parvaneh. (2008). Decline and fall of the Sasanian Empire: The Sasanian-Parthian Confederacy and the Arab Conquest of Iran. London and New York: I.B Tauris.
10. Theophanes the Confessor. (1982). A Chronicle of Theophanes. Translated by Harry Turtledove. Philadelphia: University of Pennsylvania Press.
11. Venning, Timothy. (2006). Ed. A Chronology of Byzantine Empire. New York: Palgrave MacMillan.
پینوشت
لازم به یادآوری است در این یادداشت، مراد از مورخان بیزانسی تنها آن دسته از مؤلفانی است که به زبان یونانی یا لاتین مینوشتند، بنابراین، نویسندگان سریانینویس را شامل نمیشود.
Venning, A Chronology of Byzantine Empire, 137-157.
قرآن کریم، سوره الروم، آیات 1 تا 6.
Pourshariati, Decline and fall of the Sasanian Empire: The Sasanian-Parthian Confederacy and the Arab. Conquest of Iran, 140-160.
Daryaee, Sasanian Persia: The Rise and Fall of an Empire, 32-36.
Heraclius
Venning, A Chronology of Byzantine Empire, 137-157.
Dark Ages
Gregory, A History of Byzantium,148-216.
Louth, “Byzantium Transforming (600–700)”, 221-248.
Ibid.
Pitcher, Writing Ancient History: An Introduction to Classical Historiography, 113-163.
Titus Livius.
Thucydides.
Herodotus
Diodorus of Sicily.
Pompey Trogue.
Pitcher, Writing Ancient History: An Introduction to Classical Historiography, 113-163.
Ammianus Marcellinus.
Procopius.
Barbarians.
Breisach, Historiography: Ancient, Medieval & Modern, 77-97.
Ecclesiastical history.
Eusebius of Caesarea.
Breisach, Historiography: Ancient, Medieval & Modern, 77-97.
Theophanes the Confessor. A Chronicle of Theophanes, Translated by Harry Turtledove, vii-xx.
Breisach, Historiography: Ancient, Medieval & Modern, 77-97.
Theophylact Simocatta (580-640 A.D).
Chronicle.
طبق این گاهشماری در زمان وقایع نبردهای ساسانی و بیزانس، حدوداً ششهزار سال از آفرینش دنیا گذشته است.
Kazhdan, A History of Byzantine Literature (650-850), 381-407.
Theophanes the Confessor. A Chronicle of Theophanes, Translated by Harry Turtledove, vii-xx.
Theophanes the Confessor.
در حدود سال 815 میلادی بهدلیل مخالفتاش با جنبش شمایلشکنان و حمایت ضمنی از شمایلپرستی بهدستور امپراتور لئوی پنجم به جزیرهای دورافتاده تبعید شده و پس از دوسال درگذشت. پس از مرگش به نمادی از فردی که همیشه در طول زندگیاش«اقرار»به آیین راستین مسیح کرده، لقب اقرارکننده یافت.
George Syncellus.
Diocletian.
Leo V.
Stefan Albrecht, “Theophanes Confessor” in The Encyclopedia of the Medieval Chronicle, 2010.
روشن است شاه ساسانی که در نبرد با عربهای مسلمان شکست خورد و متواری شد، یزدگرد سوم بوده است. در اینجا مشخص نیست که این هرمز کیست؛ یا ناشی از اشتباه کاتب بوده و یا هرمزان والی ساسانی خوزستان را با شاه ساسانی اشتباه گرفتهاند.
Theophanis Chronographia, 341.