هویت، یکی از مباحث داغ ایران معاصر بوده و هست. این بحث که در دورۀ قاجار محل نزاع بود و بعضی نویسندگان دربارۀ آن، آرا و عقاید متنوعی ابراز داشتند، در دورۀ پهلوی همچنان به قوّت خود باقی ماند. یکی از نهضتهای تاریخ معاصر ایران، نهضت ملی است که شخصیتهای مؤثر در آن، نظرات مختلفی دراینباره مطرح کردهاند که شاید در بعضی موارد بتوان در آنها وجه اشتراک یافت، اما در موارد دیگر اختلافنظر دیده میشود.
عزت الله سحابی که عمدۀ فعالیتش در دهۀ چهل و با تأسیس نهضت آزادی همراه است، از جمله کسانی است که دراینباره اظهار نظر کرده است. او نخستینبار در کتابی به نام تاریخ جنبش ملی ایران دربارۀ هویت ایرانیان قلمفرسایی کرد. غالب مطالب این کتاب، در نقد فتحعلی آخوندزاده، ملکمخان و در دفاع از آرا و عقاید سید جمالالدین اسدآبادی است. اما نکتۀ بارز در نقد او، تلاش وی در کمرنگ نشاندادن ایران قبل از ورود اسلام و تأکید بر وجهۀ اسلامی ایرانیان است. در واقع او می کوشد نشان دهد که وجهۀ اسلامی ایرانیان بر وجهۀ به قول او «آریایی» آنها غلبه دارد و آنچه قبل از مشروطه، در ایام مشروطه و بعد از آن رخ داد، همه، سیر تکاملی انقلاب اسلامی بود که در سال ۱۳۵۷ شمسی، به ثمر نشست. او در دهۀ پنجاه شمسی، بر این نظر بود که عنصر نژادی و آریایی ایرانیها در طول تاریخ کمرنگ شده، و عناصر اسلامی، عرفانی، مکتب اهلبیت و فرهنگ شیعی آن، تقویت شده است. عزتالله سحابی دراینباره مینویسد:
طی تحولات تاریخی دوهزاروپانصد ساله، بهویژه سیزده قرن پس از ورود اسلام و فرهنگ اسلامی به ایران، عوامل و عناصری از واقعیت ملی و ملیت ایرانی، به تدریج غائب یا کمرنگتر شده و به عکس عناصر دیگری نقش و اثر و بروز و فعلیت روزافزون یافتهاند. عمدهترین عنصری که به غیبت گرایید، عنصر نژادی و آریایی بود و مهمترین عاملی که ظهور کرد و شدت روزافزون یافت، اسلام، عرفان، مکتب اهلبیت نبوت(ص) و فرهنگ شیعی بود.
از نظر سحابی، ملیت ایرانی با ملل اسلامی، یگانگی و وحدت بیشتری دارد تا با همنژادان آریایی و هندواروپایی. او در ادامه مینویسد:
بنابراین، تجدید حیات ملیت ایرانی با تجدد حیات روح و فرهنگ اسلامی قرابت و همهویتی ویژهای دارد و نهضت ملی ایران در روند تکاملی خود، نهضت تجدید حیات اسلام و اسلامیت گردید و ایرانیها در این نهضت، اگرنه یگانه، بلکه یکی از پایههای اصلی و پرشور شکوفایی مجدد اسلامیان در جهان شده و میشوند.
ورود اسلام به ایران و بالاخص میل ایرانیان به شیعه، در تعارض با تاریخ پادشاهان ایران است. از نظر سحابی دولت از قدیمالایام بهعنوان نهادی در خدمت مردم و برای تنظیم امور و زندگی مردم نبوده است. او در جای دیگر دیدگاهش را دربارۀ تاریخ ایران، بهوضوح بیان میکند و مینویسد: «در تاریخ ایران هیچگاه دولت در خدمت توده یا طبقات محروم قرار نگرفته است و به عکس، خود، نگهبان و سازندۀ طبقه حاکمه ستمگر بوده و هست».
اما بعد از ورود اسلام به ایران و آشنایی ایرانیان با مذهب شیعه، مناسبات تغییر میکند. در اینجاست که سحابی به تأسی از مرتضی مطهری، تلاش میکند نشان دهد که مکتب شیعی، جهانبینی متفاوتی به ایرانیان داد. او معتقد است:
از نظر جهانبینی و فلسفی، شیعه مفهوم توحید را تا وسیعترین معنای آن، توحید ذات، توحید صفات، توحید افعال گسترش داد، که معنای اجتماعی آن وحدت عالم انسانی و حذف و طرد طبقات و حاکم و محکوم و رهایی مطلق انسانها، و هماهنگی تام و تمام انسان با نظامات و نوامیس و قوانین هستی میباشد... .
او در جای دیگر مینویسد: «از دیدگاه شیعه، جامعۀ توحیدی از نظر اقتصادی و اجتماعی مترادف و برابر میشود با جامعهای که در آن از سلطههای ظالمانه و روابط و مناسبات حاکم و محکومی و ظالم و مظلومی اثری نیست.»
بنابراین، سحابی با کسانی که مانند «فتحعلی آخوندزاده» بر تاریخ ایران قبل از اسلام تأکید می کنند و «سلطنت» را یکی از ارکان هویت ایرانیان میدانند، اختلافنظر دارد و آنها را نقد میکند و مدعی است که سلطنت در کلیت خود میل به سوی سلطه و استبداد مطلقه دارد و این یعنی هیچانگاری ملت و همهچیزپنداری سلطان. از نظر سحابی، شیعۀ مؤمن و خالص، تمام حکومتهای جهان را حکومت جور میداند که مترادف استکبار، سلطنت مطلقه و غیره، محدود به فرد و یا گروه اجتماعی خاصی است.
اگرچه سحابی، سالها بعد از انقلاب، افکارش را اندکی جرح و تعدیل کرد، همچنان بر همان مبانی فکری اولیهاش باقی ماند. او حتی تأکید میکند که هدف آنها مبارزه با همین نوع تلقی رایج از هویت ایرانیان در صدر مشروطه و بعداً در عصر پهلوی، بوده است. سحابی دراینباره مینویسد:
در جستوجوی ویژگیهای عمومی ملت ایران، اگر به تاریخ رسمی و مشهور کشور مراجعه کنیم، همهجا را در انحصار تاریخ شاهنشاهان و سرداران کم و بیش جبار و خونخوار و متجاوز مییابیم. سلسلۀ شاهان ساسانی و صفویه از نمونههای نمادین آنها هستند. من در بازشناسی هویت ایرانی حساب شاهان و حکومتها را از ملت جدا نمودهام. ناسیونالیسم پهلویها و برخی نوگرایان صدر مشروطیت که تاکنون مدعی مجد و عظمت ایران قدیم، بهدلیل قدرت و جلال شاهنشاهان آن بودهاند، مورد تأیید ما نبوده و نیستند. از همان زمان یعنی دهۀ بیست شمسی که پا به عرصۀ اجتماعی گذاشتیم، با این نشانه یا نماد از هویت ایرانی مبارزه نمودیم... .
سحابی در آثار پس از انقلابش، توجه خاصی به تعالیم زردشت دارد. از نظر او، در بین تمام پادشاهان ایران، باید حساب هخامنشیان را جدا دانست، احتمالاً به این دلیل که این سلسله به تعالیم زردشت نزدیکتر بوده و این تعالیم در گفتار و عمل آنها منعکس شده و میتوان نشانههای آن را در الواح و کتیبههای باقیمانده از این سلسله مشاهده نمود. با وجود تمام این مطالب، همانطور که آورده شد، اسلام و بالاخص مذهب شیعه در افکار او، از مقام والایی برخوردار است. در واقع، او هویت ایرانیان را به دو بخش قبل از ورود اسلام و مذهب شیعه، و بعد از ورود اسلام و آشنایی با مذهب شیعه تقسیم میکند و مینویسد: «ما به لحاظ ریشههای طبیعی و نژادی، به اقوام آریایی وابستگی داریم و از لحاظ ساختمان فکری و فرهنگی و سنن و نهادهای اجتماعی به اسلام، که از ناحیهای غیر از نژاد آریایی آمده است».
او نظر عجیبی هم دراینباره بیان میکند که اگر ما بهعنوان ایرانی بر «نژاد آریایی» تأکید کنیم، خطمشی سیاسی و حاصل آن نزدیکی به غرب و بریدن از ملل اسلامی و همسایگانمان است، درحالیکه اگر نظام و مسلک و نهادهای چهارده قرن اخیر را ملاک قرار دهیم، خطمشی ما متفاوت خواهد شد و غرب و غیرمسلمان برایمان بیگانه و همسایگان مسلمانمان برایمان حکم خودی پیدا خواهند کرد!
منابع:
سحابی، عزتالله. (1364). مقدمهای بر تاریخ جنبش ملی ایران. تهران:شرکت سهامی انتشار.
سحابی،عزت الله. (1401). ایران آزادی و دموکراسی. به اهتمام امیر طیرانی. تهران:پارسه.
سحابی،عزت الله. (1399). تاریخ یک انقلاب. به اهتمام امیر طیرانی. تهران: پارسه.