شماره دو - ۰۷ آبان ۱۴۰۲
باور - شماره دو - ۰۷ آبان ۱۴۰۲ - صفحه ۱۴

علت درست فهم‌نشدۀ این‌که چرا میلیون‌ها آمریکایی دیگر به کلیــــــــــسا نمی‌روند

Jake Meador

نویسندۀ  آتلانتیک  و سردبیر
Mere Orthodoxy

 

زهرا محمدی

مترجم | فارغ‌التحصیل رشتۀ حقوق از دانشگاه شهید بهشتی، دانشجوی ارشد فلسفه غرب دانشگاه تهران، پژوهشگر حوزۀ فلسفه سیاسی

 

آتلانتیک - تقریباً تمام کسانی که من دوران کودکی‌ام را در کلیسای لینکلن، واقع در نبراسکا، با آن‌ها سپری کرده‌ام، دیگر مسیحی نیستند. این غیر عادی نیست. در 25 سال گذشته، 40 میلیون آمریکایی حضور در کلیسا را متوقف کرده‌اند. این تعداد چیزی حدود 12درصد از جمعیت را شامل می‌شود و بازنمایندۀ بزرگ‌ترین تغییر متمرکز دربارۀ حضور در کلیسا در تاریخ آمریکاست. به‌عنوان یک مسیحی من این تغییر را به‌شدت احساس می‌کنم. من و همسرم نمی‌دانیم که آیا نهادها و انجمن‌هایی که ما را در حفظ ایمانمان کمک کردند، هم‌چنان برای 4 فرزندمان وجود خواهند داشت یا خیر؛ چه برسد به نوه‌هایی که زمانی ممکن است داشته باشیم.
این تغییر برای آمریکا، به‌مثابۀ یک کل، نیز خبر بدی است: مشارکت در جامعۀ مذهبی به‌طور کلی با نتایج بهتری برای سلامتی، طول عمر بیشتر، بخشندگی مالی بیشتر و ثبات خانوادگی بیشتر همبستگی دارد؛ برای ملتی که در آن نرخ تنهایی، بیماری‌های روانی و وابستگی به الکل و مواد مخدر رو به افزایش است، به تمام این‌ها جداً نیاز است.
جیم دیویس کشیش کلیسای انجیلی در اورلاندو و مایکل گراهام نویسندۀ ائتلاف انجیل کتابی نوشته‌اند که با استفاده از نظرسنجی‌ بیش از هفت‌هزار آمریکایی توسط دانشمندان علوم سیاسی رایان برگ و پائول ژوپ، تلاش می‌کند تا توضیح دهد که چرا مردم کلیساها را رها کرده‌اند یا به زبان خود کتاب «کلیساگریز» شده‌اند. این کتاب احتمالی جالبی را مطرح می‌کند: شاید مشکل این نیست که کلیسا از اعضای خود درخواست‌های زیادی دارد، بلکه مشکل این است که خواسته‌های کلیسا به‌اندازۀ کافی نیست؟
کلیساگریزی گسترده نشان می‌دهد که سوءاستفادۀ مذهبی و به‌طور کلی فساد اخلاقی در کلیساها مردم را فراری داده است. البته این به‌نوعی اعلام جرم علیه رهبرانی است که در کلیسایشان به فساد نپرداختند؛ اما دیویس و گراهام همچنین متوجه شدند که جمعیت بیشتری از آنانی که کلیسا را رها کردند، این کار را به‌خاطر دلایل پیش‌پاافتاده‏ای انجام داده‏اند. این کتاب نشان می‌دهد که علت تعیین‌کنندۀ رهاشدن کلیسا توسط مردم، صرفاً به شیوۀ زندگی آمریکایی در قرن 21 بازمی‌گردد. به‌سادگی می‌توان گفت آمریکای معاصر برای ترویج [روابط] دوطرفه، مراقبت و زیست جمعی ساخته نشده است؛ بلکه طراحی شده است تا دستاوردهای فردی را که ذیل موفقیت‌های حرفه‌ای و مالی تعریف می‌شود، به نهایت برساند. چنین نظامی وقت ارزشمند خود را برای آن دسته از جوامعی که در زندگی حرفه‌ای، و پس از افزایش سن، در چشم‌انداز حرفه‌ای فرزندان یک شخص، نقشی ایفا نمی‌کنند، هدر نمی‌دهد. در آمریکا کارگرایی سلطنت می‌کند و به همین علت جوامع، ازجمله جوامع مذهبی، مانند یک مشکل ریاضیاتی هستند که با بقیۀ چیزها جمع نمی‌شوند.
تعداد زیادی از قربانیان سوءاستفاده در کلیسا می‌توانند لحظه‌ای را به یاد بیاورند که در آن باور خود را از دست داده‌اند؛ لحظه‌ای را که گویا در آن تقریباً از ایمان خالی شدند. با وجود این، کتاب نشان می‌دهد که برای بیشتر آمریکایی‌هایی که زمانی بخشی از کلیسا بودند و سپس آن را ترک کرده‏اند، فرایند ترک کلیسا تدریجی بوده است و در بسیاری از موارد، تا پیش از ترک کامل کلیسا، آن‌ها حتی متوجه نمی‌شدند که این اتفاق در حال وقوع است. این اتفاق چندان شبیه پریدن از روی یک صخره نیست. چرا بسیاری از مردم رفتن به کلیسا را متوقف کردند؟ [این فرایند] بیشتر شبیه رانندگی در یک شیب است که در انتهای آن متوجه می‌شوی دیگر نمی‌توانی جایی را که از آن آغاز کرده‏ای، ببینی.
یکی از شخصیت‌های مرکبی را که گراهام و دیویس در کتابشان برای توصیف یک کلیساگریز معمولی انجیلی به کار می‌گیرند در نظر بگیرید: یک زن سی‌وچندساله که در یک کلیسای بزرگ در حومۀ شهر بزرگ شده، در زمان تحصیل در کالج، سرمایه‌گذاری زیادی برای یک وزارت‌خانۀ دانشگاهی انجام داده، پس از فارغ‌التحصیلی به یک شغل تمام‌وقت مشغول شده و در کلیسای محلی مشارکت در یک گروه جوان را آغاز می‌کند. در 20ساگی، او با پسری آشنا می‌شود که کمتر درگیر امور مذهبی است. آن‌ها ازدواج می‌کنند و در اوایل ازدواجشان، پس از تولد اولین یا دومین فرزند، دیگر به کلیسا نمی‌روند. شاید کودکشان خوب نمی‌خوابد و زمانی که صبح یکشنبه فرا می‌رسد، راحت‌تر این است که در خانه بمانند و بعد از این‌که کودک در نهایت خوابش برد، هرچقدر که بتوانند بخوابند.
در نمونه‌های دیگر، یک شخص ممکن است در حال ورود به اواسط دوران کاری‌اش باشد، در حالی که استرس بالایی را تجربه می‌کند و احتیاج به 60 تا 70 ساعت کار در هفته دارد. اگر به این عدد، میزان 15 ساعت رفت‌وآمد را اضافه کنیم، ناگهان چیزی حدود دوسوم ساعت‌های بیداری شخص در هفته پر می‌شوند. بنابراین وقتی یک دوست، آن‌ها را به میان‌وعده در صبح یکشنبه دعوت می‌کند، آن‌ها احتمالاً دوست دارند که به کلیسا بروند اما از سوی دیگر می‌خواهند آن دوست را نیز ببینند، زیرا ماه‌هاست که یکدیگر را ندیده‌اند و در نهایت آن دوست برنده است.
پس از گذشتن چند هفته از هر دو سناریو، فکرِ رفتن به کلیسا در هر یکشنبه، بار ذهنی خاصی را همراه خود دارد؛ ممکن است بخواهید بروید، اما از سؤالات ناگزیر [دربارۀ جایی که هفتۀ گذشته در آن] بوده‌اید، وحشت می‌کنید. زمانی که شما مکالمه را در ذهنتان تمرین می‌کنید، این‌که «من از کلیسا صرف‌نظر کردم تا با یک دوست به قرار میان‌وعده بروم» یا «من زیادی خسته بودم» بهانه‌های قانع‌کننده‌ای به نظر نمی‌آیند. در واقع به‌زودی این‌گونه به نظر خواهد آمد علی‌رغم این‌که بخشی از شما هم‌چنان می‌خواهد به کلیسا برود، حضور در کلیسا از صرف‌نظرکردن از آن دشوارتر است. چالش اساسی برای بسیاری این است که زندگی آن‌ها مانند یک نوار لاستیکی کشیده‌شده در حال پاره‌شدن است و شرکت در کلیسا مانند یک مورد در فهرست مواردی است که خودش به‌اندازۀ کافی طولانی است.
در چنین شرایطی از کلیسا چه کاری برمی‌آید؟ در ساحت نظریه‌ای، کلیسای مسیحی می‌تواند برای تمام این‌ها به‌مثابۀ یک پادزهر باشد. در زمان ما چه چیزی می‌تواند ضروری‌تر از اجتماعی باشد که مشخصه‌اش عشق خالصانه است و افراد آن، هرچه را که بر اساس توانایی‌هایشان دارند، متناسب با نیاز هر کس، با یکدیگر به اشتراک می‌گذارند؛ به‌طور مرتب با یکدیگر غذا می‌خورند، با سخاوت به همسایگان خدمت می‌کنند و با دعاکردن، زندگی فضیلت‌مندانۀ آرامی را تجربه می‌کنند. کلیسای سالم می‌تواند شبکه‌ای امن باشد که در شرایط سخت اقتصاد آمریکا، در مواقع نیاز به اعضایش کمک‌های مادی ارائه می‌دهد، مانند وعده‌های غذایی بعد از به‌دنیاآمدن یک کودک یا قرض‌دادن پول پس از اخراج. شاید حتی مهم‌تر از آن، این‌که به مردمش یادآوری می‌کند که هویت آن‌ها به شغل یا میزان درآمدها وابسته نیست؛ آن‌ها فرزندان محبوب و تحت حفاظت خدا هستند و ارزششان نامحدود است.
اما یک کلیسای پرجنب‌وجوش و زندگی‌بخش، بیشتر از آن‌که احتیاج به انرژی اعضایش داشته باشد، به زمان احتیاج دارد. او از مردم می‌خواهد که یکدیگر را به شغلشان ترجیح دهند و خواندن نماز و کتاب مقدس را برتر از دستاوردهایشان بدانند. در دوران کلیسازدگی، به نظر می‌آید که این می‌تواند خواستۀ زیادی باشد. اگر مردم کماکان در حال ترک [کلیسا] هستند، خصوصاً به‌دلیل این‌که احساس می‌کنند بسیار پرمشغله هستند و نمی‌توانند به‌صورت مرتب در کلیسا حضور داشته باشند، پس چرا باید بخواهند بخشی از کلیسایی باشند که خواسته‌هایش از آن‌ها بسیار زیاد است؟
این سؤال اگرچه قابل‌درک است، اما کاملاً درست نیست. مشکل پیش روی ما این نیست که ما یک جامعۀ سالم و پایدار داریم که کلیسا در آن جایی ندارد؛ بلکه مشکل این است که بسیاری از آمریکایی‌ها شیوه‌ای از زندگی را برگزیده‌اند که آن‌ها را تنها و مضطرب می‌سازد و آن‌ها نمی‌دانند زندگی در جامعه و در کنار دیگران چگونه است.
تراژدی کلیسای آمریکایی این است که آن‌ها آن قدر در جهان کنونی گرفتار شده‌اند که چیزی برای ارائه به این مردم رنج‌دیده که نمی‌توان به‌سادگی آن‌ها را جای دیگری پیدا کرد، ندارند. کلیساهای آمریکا اغلب از این‌که کارکردشان، یک نوع مبهم از سازمان مردم‌نهاد معنوی باشد راضی بوده‌اند؛ یک سازمان متشکل از افراد جداافتاده که یکدیگر را برای خدمات مذهبی که برایشان الهام‌بخش است ملاقات می‌کنند و به آن‌ها توصیه‌های عملی و تجارب احساسی مثبت ارائه می‌دهند. در بیشتر مواقع این، جامعه نبوده است که از طریق موعظه و زندگی خود، شاهدی برای شیوۀ دیگری از زندگی بیاورد.
استنلی هاوئر متکلم، زمانی که گفت: «مراقبت‌های معنوی مردم با زخم‌های شخصی آن‌ها در جوامع پیشرفتۀ صنعتی، که کشف کرده است زندگی انسان فاقد معناست، دچار درگیری شده است» مشکل را به‌خوبی دریافته بود. دشواری در آن‌جا است که بسیاری از زخم‌ها و دردهایی که توسط نظم کنونی ایجاد می‌شوند، به‌گونه‌ای نیستند که بتوان آن‌ها را مدیریت، یا از طریق هک‌کردن زندگی، حذفشان کرد. راه‌حل آن‌ها تغییر زندگی شخص است؛ یعنی تبدیل‌شدن به شخص رادیکال بسیار متفاوتی که به جامعۀ بسیار متفاوت رادیکال تعلق دارد.
پاییز سال گذشته من چند روزی را در نیویورک سپری کردم. در آن مدت، از خانۀ گروهی از مسیحیان صلح‌جو بازدید کردم که از یک کیف پول مشترک استفاده می‌کردند؛ به این معنا که اعضای آن‌ها هیچ دارایی خصوصی نداشتند؛ بلکه، دارایی و پول‌هایشان را با یکدیگر به اشتراک می‌گذاشتند. زندگی ساده و اموال اشتراکی به آن‌ها این اجازه را می‌داد که برنامه‌های منعطف‌تری داشته باشند، سریع‌تر اجتماع پرجمعیت خود را تشکیل دهند و در حقّ همسایگان بخشنده‌تر باشند، همچنین زندگی‌ای داشته باشند که از دعا و ازخودگذشتگی خصوصی برای خدا غنی‌ است و تمام این‌ها از طریق تعهد عمیق آن‌ها به کلیسا پشتیبانی می‌شد.
این نمونه، صادقانه یک نمونۀ افراطی است؛ اما این جامعه نه‌به‌خاطر راه‌هایی که برای کاهش خواسته‌هایش از اعضا یافته بود، بلکه به‌خاطر آن‌که راهی یافته بود تا آن‌چه را که برای یکدیگر فراهم می‌کنند، افزایش دهد، پر رونق بود. شیوۀ زندگی آن‌ها، از تردمیل کارگرایی رهایشان می‌کرد. در این جامعه کار، نه براساس پول، بلکه بر اساس افرادی که به آن خدمت می‌کنند قضاوت می‌شود. در فرهنگ کارگرا که اعتقاد دارد بنیاد کرامت دستاورد است، پس‌گرفتن این شکل جدید از کرامت، به یک رفتار رادیکال تبدیل شده است.
در اناجیل، عیسی به اولین پیروان خود می‌گوید شیوۀ قدیمی زندگی خود را کنار بگذارند تا حدی که [از آن‌ها خواست] گاوآهن‌ها و تورهای ماهی‌گیری خود را همان‌جا که هستند رها کنند و حتی در صورت لزوم، والدینشان را ترک کنند. کلیسایی که حداقل تا این اندازه از دیگران انتظارات ندارد، آن‌طور که مسیح می‌گفت، واقعاً یک کلیسا نیست. اگر گراهام و دیویس درست بگویند، این همان کلیسایی است که از چالش‌های امروزی پیش روی ما جان سالم به در نخواهد برد.
کلیساگریزی گسترده می‌تواند آغاز دوران جدیدی برای کلیسا باشد، دورانی که مشخصۀ آن موفقیت و احترام نیست، دورانی که در آن تمرکز کمتری روی این موضوع وجود دارد که افراد خودشان را با ارزش‌ها و پیش‌فرض‌های آمریکایی هماهنگ کنند. ما می‌توانیم شاهد شیوۀ دیگری از زندگی باشیم که از معیارهای متعارف موفقیت آمریکایی متفاوت است. کلیساها می‌توانند جوامع درست‌تر و واقعی‌تری را طرح‌ریزی کنند که در آن‌ها گرسنه سیر می‌شود، افتاده بلند می‌شود و مغرور رانده می‌شود. چنین جوامعی ممکن است پول، موفقیت و نفوذی را که بسیاری از کلیساهای آمریکایی در سال‌های اخیر به‌دنبال آن بودند، نداشته باشند، اما این‌ها که شباهت کمتری به آن کلیساها دارند، ممکن است همچنین بیشتر شبیه جوامعی باشند که مسیح(ع) از پیروانش انتظار داشت تشکیل دهند.

* این مطلب در تاریخ ۲۹ جولای ۲۰۲۳ با عنوان "The Misunderstood Reason Millions of Americans Stopped Going to Church" به قلم  JAKE MEADOR‌، در وبسایت   آتلانتیک منتشر شده است.

جستجو
آرشیو تاریخی