شماره دو - ۰۷ آبان ۱۴۰۲
باور - شماره دو - ۰۷ آبان ۱۴۰۲ - صفحه ۱۴۴

عبور از درک تقلیل‌یافته و منجمد از زیارت

جایگاه زیارت در دین‌داری عامه

جبار رحمانی

مردم شناس و دانشیار
پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی

 
زیارت و دین عامه
فهم ما از زیارت و زیارتگاه‌ها فهمی بسیار مکانیکی است و این اتفاق از لحاظ اجتماعی، فرهنگی و دینی، بسیار مسئله‌ساز است. درک متولّیان دینی مشهد و تمام ایران از موضوع زیارت، درکی منقبض‌کننده‌ است؛ یعنی زیارتگاه را به‌شدت تنگ و تنگ‌تر می‌کند و امکان‌های خلاقیتی را از نظر خلاقیت روحی و روانی زائران، خلاقیت امر قدسی و خلاقیت توسعه، از بین می‌برد. این بارگاه‌ها و زیارتگاه‌ها سازوکارهایی دارند که از طریق آن‌ها حیات معنوی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی را سامان می‌دهند. پس تأکید من در این بحث بر خود مفهوم «زیارتگاه» و «زیارت» است و از لحاظ نظری روی این مفهوم تأکید می‌کنم. زیارتگاه در دین عامه به‌دلیل همبسته‌هایی که با خود دارد، سازوکاری اصلی است که دین عامۀ مردم را تغذیه می‌کند. به بیانی دیگر تمام ایده‌ها و آرمان‌های متعالی‌ای‌ که در دین داریم، به‌صورت نهایی در زیارتگاه تجسد می‌یابد. اما این‌طور نیست که با ورود به یک بارگاه این سازوکارها به ما تسری پیدا کند. مواجهۀ اشخاص با زیارت و اثرگذاری آن خیلی پیچیده‌تر از این است. زیارت، یکی از سازوکار‌های اصلی‌ است که تشیّع به‌لحاظ تاریخی، هویت مذهبی و ایمان مذهبی‌ خود را را از طریق آن تولید و بازتولید می‌کند. تشیّع بر مفهوم زیارت تأکید جدی داشته است و به‌همین دلیل در فرهنگ شیعی، مجموعۀ عظیمی از زیارتگاه‌ها وجود دارد.

 
تنوع معنایی زیارت
در بحث زیارت می‌توانیم به موضوعات زیادی اشاره کنیم. برای مثال یک زیارتگاه در طول تاریخ چگونه ساخته می‌شود؟ تجربۀ روان‌شناختی زائر چگونه است؟ عوامل و مناسبات اقتصادی بین زیارتگاه‌ها چگونه است؟ تعامل بین خانه و سفر و زیارتگاه چگونه است؟ منطق ویژه و معنایی زیارتگاه چیست؟ اثر و دامنۀ معنایی آن در مبدأ و مقصد چیست؟ و... تمام این پرسش‌ها در بحث مطالعات زیارت مطرح است. زیارتگاه‌ها در ایران درکی از زیارت دارند که دربارۀ درست و غلط آن صحبت نمی‌کنم، اما آن‌ها این درک را به سیستم زائر و سیستم فرهنگی‌ای که حول آن بارگاه شکل گرفته است، تحمیل می‌کنند. در این وضعیت، نوعی یکسان‌سازی معنایی رخ می‌دهد که از لحاظ معنایی موجب انقباض فضا می‌شود. مهم‌ترین ویژگی زیارتگاه این است که به‌شدت متکثر است و لایه‌های معنایی بسیار متنوعی دارد. همین ویژگی موجب می‌شود که زیارتگاه به چتری فراگیر تبدیل شود و افراد را با هر نحله و مسلک در خود بگیرد.
تفاسیر متنوع زائران از زیارت با تمام تنوعی که دارند، قابل‌بررسی است. همچنین تفاسیر مجاوران نیز بسیار مهم است. بخشی از ذخیرۀ معنایی زیارتگاه، نظام معنایی‌ است که زائران در آنجا تولید می‌کنند، بخش دیگر، نظام معنایی‌ است که کارکنان و متولّیان می‌سازند و بخشی از آن را مجاوران تولید می‌کنند. در مجموع، تمام این‌ موارد، فضایی روان‌شناختی و جامعه‌شناختی ایجاد می‌کند که تجربۀ زیارت نام می‌گیرد. این تجربه، تجربۀ محدودی نیست و چنین نیست که افراد، صحن‌های اطراف و داخل حرم را ببینند و بعد در آنان انقلاب معنوی رخ دهد. این نگاه که زیارت به‌سادگی می‌تواند سیستم فرهنگی را دگرگون کند و تغییر دهد، نگاه بسیار ساده‌لوحانه و ساده‌سازانه‌ای است. زیارت، امر پیچیده‌ای است که از اندرونی خانه‌ها شروع می‌شود و تا ماه‌ها پس از سفر نیز وجود دارد. به همین دلیل در جهان سنتی، از آن‌جا که زیارت، کمتر با دستکاری‌های اقتصادی و سیاسی همراه بود، اثرگذاری بیشتری داشت. در گذشته زیارت نوعی انقلاب درونی در افراد بود و زیارتگاه‌ها منطق پیچیده‌ای از تحولات فردی و گروهی را با خودشان ایجاد می‌کردند.

 
زائر، سفر، زیارتگاه
نکتۀ دوم در بحث چندمعنایی‌بودن زیارتگاه‌ها و بارگاه‌ها این است که این تکثر عملاً چیزی به نام جدال بر سر امر قدسی ایجاد می‌کند، اما این جدال به این معنا نیست که حتماً گروه‌ها و گفتمان‌های رقیب معنایی، با هم تضاد دارند. تمام این گفتمان‌ها هم‌زمان با هم وجود دارند و همگی آن‌ها کار می‌کنند و سعی می‌کنند خودشان را بالا بکشند، اما این بالاکشیدن به‌معنای حذف دیگری نیست. به‌طور سنتی در زیارتگاه‌هایی که مردمی بودند همیشه نوعی تکثر گفتمانی و حضور هم‌زمان گفتمان‌های رقیب معنایی وجود داشت که خود این تکثر، غنا ایجاد می‌کرد. برای مثال در مکه، شیعه، سنی و تمام مذاهب اسلامی حضور دارند و این تکثر مذهبی به آن مجموعه غنا می‌دهد. در واقع این تکثر، عاملی می‌شود برای نوعی اتحاد کلان. درعین‌حال که همه در تکثر هستند، اما جایی به نام «کعبه»، عاملی است برای اتحاد کلان؛ یعنی جاری‌بودن خصلت تکثر در زیارتگاه‌ها چه در قالب کعبه و چه در قالب بارگاه‌های شیعی، عامل وحدت است.
در مسئلۀ زیارت، بحران اصلی، درک تقلیل‌یافته و منضبط و منجمدی است که از زیارت وجود دارد. بر اساس این تلقی از زیارت، فقط اندرونی صحن و نماز و دعایی که در آنجا خوانده می‌شود، مهم است؛ درحالی‌که در موضوع زیارت، چند عنصر کلیدی وجود دارد که یکی از آن‌ها خود زائر یا سوژه است. اینکه سوژه چگونه شروع به حرکت می‌کند و چه آدابی دارد، بسیار اهمیت دارد. به همین دلیل فرایند زیارت با سفر سوژه شروع می‌شود و این سفر ادامه پیدا می‌کند تا به بارگاه می‌رسد و اتفاقاتی در آنجا روی می‌دهد و سپس بازمی‌گردد.
زائر، سفر و زیارتگاه، عناصر اصلی‌‌ای هستند که همیشه وجود داشته‌اند. در گذشته این‌طور نبود که فرد در زیارتگاه فقط یک کنش انجام دهد و مثلاً ضریح را ببوسد و برود. در بسیاری از زیارتگاه‌های قدیمی مثل امامزاده داوود، مردم قربانی و نذری توزیع می‌کردند و شاید تا چند سال پیش در مهمان‌سراهای اطراف حرم نیز چنین چیزی وجود داشت و فردی که به زیارت می‌آمد چندین کار هم‌زمان مانند نذری‌دادن، قربانی‌کردن و سرزدن به زیارتگاه‌های حاشیه‌ای کوچک را انجام می‌داد؛ نذری می‌داد، قربانی می‌کرد یا به زیارتگاه‌های حاشیه‌ای کوچک سر می‌زد. زائر امروز مشهد ابتدا به حرم امام رضا و سپس به تفریحگاه می‌رود، اما زائری که قبلاً به مشهد می‌آمد به چند زیارتگاه کوچک اطراف مانند مزار اباصلت سر می‌زد و با انجام کارهای مختلف و دیدن جاهای مختلف تجربه‌اش مدام متکثرتر و غنی‌تر می‌شد. در حقیقت، ما در گذشته با تجربۀ چندلایه و متکثری مواجه بودیم که فقط به یک نقطه معطوف نبود.

 
منطق گردشگری، منطق زیارت
نکتۀ کلیدی‌ای که در تجربۀ زیارتگاهی ایران وجود دارد و به نظر من به‌طور نابخردانه‌ای در حال توسعه است، استفاده از اصطلاح مبهمی به نام «گردشگری زیارت» است. منطق گردشگری با منطق زیارت یکی نیست و این دو با یکدیگر تفاوت دارند. شاید تبدیل‌کردن فضاهای زیارتگاهی به فضاهای گردشگری در ابتدا خوب به نظر برسد، اما در نهایت منطق لذّتی که در گردشگری وجود دارد با منطق رنج زائرانه یکی نیست. زائر باید رنجی را پذیرفته باشد؛ برای مثال صبح زود بیدار شود، به زیارتگاه برود و خیلی کارهای سخت دیگری را انجام دهد. بنابراین زائر از لحاظ جسمانی لذّت نمی‌برد، بلکه از لحاظ روحی لذّت می‌برد و من با ترکیب لذّت جسمانی و لذّت معنوی چندان موافق نیستم و می‌دانم که این پروژه شکست‌ خورده است. پس یکی از کارهایی که زیارتگاه‌های ما را تخریب می‌کند، استفاده از راهبرد گردشی‌کردن آن‌هاست.
امروزه مشهد به تفریحگاه تبدیل شده است نه زیارتگاه. البته من با بُعد گردشگری مشهد مخالف نیستم، اما باید حواسمان باشد که کدام یک از این دو بعد در حال غلبه است. منطق گردشگری در حال حل‌کردن منطق زیارت در خودش است و این موضوع به‌شدت بر پیامدهای حضور در مشهد تأثیر می‌گذارد. من در مشهد از لذّت سفر بهره‌مند می‌شوم، نه از لذّت معنوی زیارت. در نتیجه آن انقلاب و اثر معنوی‌ که از زیارت در مشهد حاصل می‌شد، به‌دلیل وجود این مراکز گردشگری ایجاد نمی‌شود. این مجموعه‌ها معنای ذهنی زائر را تغییر می‌دهد، یعنی وقتی زائر در خانه می‌خواهد برای سفر تصمیم بگیرد، می‌گوید برویم مشهد هم فال است و هم تماشا! اما اگر بیست سال پیش بود، بیست نفر جمع می‌شدند و پشت یک وانت یا یک کامیون شش‌چرخ اتاقک می‌زدند و پنج خانواده با آن به مشهد می‌آمدند و برمی‌گشتند و تمام سختی‌های آن را می‌پذیرفتند. این نوع برنامه‌ریزی‌ها خیلی مهم بود و کل سفر را به یک سفر معنوی تبدیل می‌کرد، اما امروزه مردم به مشهد می‌آیند تا خرید کنند و مراکز و هتل‌های لوکس را ببینند. اکنون فرایند زیارت به لحاظ امکان‌های تجربه و کنش، فرایند بسیار تخلیه‌شده‌ای است.
موضوع زیارت قابلیت‌های گونه‌شناسی دارد. انواع و اقسام زیارت را می‌توان بر اساس مقصد زیارت گونه‌شناسی کرد و توضیح داد که چگونه در مکان‌های زیارتی بزرگ این‌ها با یکدیگر ترکیب می‌شود و غنا ایجاد می‌کنند. گاهی به زیارت یک مکان مقدس می‌رویم و گاهی به زیارت یک فرد مقدس مانند یک عالم یا عارف بزرگ می‌رویم. گاهی به زیارت یک شیء مقدس می‌رویم مانند مکان‌هایی که مو یا لباس پیامبر وجود دارد و گاهی اوقات به‌مثابۀ تکرار یک متن مقدس، به زیارت می‌رویم مانند تکرار آن مسیری که بزرگان دینی رفته‌اند. این انواع شش‌گانۀ زیارت، گونه‌شناسی‌های مختلفی را ایجاد می‌کند. در گذشته و در زیارتگاه‌های بزرگ، این انواع با یکدیگر ترکیب می‌شدند. برای مثال وقتی یک فرد بسیار مذهبی به مشهد می‌آمد علاوه بر زیارت بارگاه امام رضا(ع)، چند شخص معتقد یا حسینیه یا خانقاه یا مرکز یک عالم دینی را نیز می‌دید. بنابراین در بارگاه‌های بزرگ نوعی مجموعۀ زیارتی وجود داشت. در گذشته وقتی منِ غیرمشهدی به مشهد می‌آمدم، علاوه بر حرم به مزار اباصلت، توس و چند زیارتگاه دیگر نیز می‌رفتم، اما الان که به مشهد می‌آیم از سایر بخش‌های زیارتی کم شده و مشهد به حرم امام رضا(ع) و مراکز خرید تقلیل یافته است.

 
زیارت؛ تجربه‌ای معنوی
این موضوع که زیارتگاه‌ها در فرهنگ دینی چه می‌کنند، بسیار مهم است. در فرهنگ شیعی که زیارتگاه‌ها مهم هستند، زیارتگاه به یک کانون تقدس تبدیل می‌شود؛ یعنی امر قدسی را در خودش احیا می‌کند و توسعه و تسرّی می‌دهد. همیشه در زیارتگاه سه اتفاق کلیدی زیارت، «نذر» و«قربانی» و «معجزه یا شفا» رخ می‌دهد و غنای معنایی ایجاد می‌کند. در گذشته، این سه اتفاق کلیدی و خود زیارت همراه با یکدیگر عمل می‌کردند. حضور این سه رویداد در کنار یکدیگر چگالی معنایی آن مکان را مدام بیشتر می‌کند، نوعی تورم امر قدسی و فربگی معنایی رخ می‌دهد و به‌همین دلیل زائر از معنا لبریز می‌شود. آنچه ذیل زیارت و تحوّل معنایی و معنوی در افراد به وجود می‌آید به‌واسطۀ همین محیط غنی شکل می‌گیرد.
زیارت و نذر در دین عامه دو عنصر کلیدی و مهم هستند و عناصر حیاتی دین‌داریِ عامه را می‌سازند و هرکدام از آن‌ها را تخریب کنیم، شعاع‌ها یا شریان‌های اصلی دین عامه را نابود کرده‌ایم. بنابراین دین عامه را می‌توانیم دین بارگاهی یا زیارتگاهی بنامیم. در این زیارتگاه‌هاست که مردم رنج‌ها، نیت‌ها و حس و حال‌هایشان را می‌آورند و سبک می‌شوند و ذخیرۀ معنوی دریافت می‌کنند و برایشان حل مسئلۀ معنایی رخ می‌دهد و باز می‌گردند. زیارت‌اولی‌ها، عموماً از اینکه به محضر امام رضا(ع) می‌رسند، تجربۀ بهجت‌انگیز فوق‌العاده‌ای دارند و این تجربۀ بهجت‌انگیز دقیقاً همان انبساط وجودی و معنایی است.
 
زیارت، رنج، تزکیه
نکتۀ دیگری که در مسئلۀ زیارت وجود دارد، این است که به‌طور تاریخی زیارتِ تمام مکان‌های زیارتی بزرگ در تمام ادیان با سختی جسمانی همراه هستند. در هندوئیسم و مسیحیت زیارتگاه‌هایی داریم که در ارتفاع پنج‌هزار متری قرار دارند و هر سال تعداد زیادی از زائرانی که به آنجا می‌روند، کشته می‌شوند. حج نیز همیشه کشته داشته و فاجعۀ منا اولین و آخرین بار نبوده است زیرا بخشی از منطق زیارت با رفاه همخوان نیست و رنج، بخشی از فرایند تزکیه است. بر این اساس حج عمره هیچ‌گاه مانند حج واجب نیست و در حج واجب است که سختی‌ها خود را نشان می‌دهند. در واقع رنج سفر، سازوکاری از زیارت است که فرد را آماده و آماده‌تر می‌کند. فرد نمی‌تواند در پرِ قو بخوابد و تجربۀ معنوی نابی کسب کند. این دو موضوع حداقل به‌لحاظ انسان‌شناختی با یکدیگر همخوان نیستند. هر صوفی و عارفی، سختی‌ها و ریاضت‌ها و پرهیزهای زیادی انجام داده است. شما نمی‌توانید بهترین غذا را بخورید، در بهترین هتل بخوابید و از بهترین استخر و سونا و جکوزی استفاده کنید و بعد بگویید به زیارت رفتم و بسیار اثرگذار بود. من نمی‌گویم هتل‌های لوکس را به مشهد نیاورید یا خدمات رفاهی تعطیل شود؛ اما بدانید هرچه بیشتر بر تسهیلات رفاهی به‌عنوان بخش غالب و محوری زیارت تأکید شود، خطرناک‌تر است؛ چون در بلندمدت، زیارت را از وجه معنایی تهی می‌کند. در‌حالی‌که رنج به زیارت غنای معنایی می‌دهد و سختی‌های حین سفر، مدام فرد را در نیتش سرسخت‌تر می‌کند و حالت روحی و آمادگی ذهنی بیشتری برای زیارت ایجاد می‌کند و در نتیجه اثرگذاری آن بیشتر می‌شود.

 
زیارتگاه‌ها کانون قدرت و تحولات شهری
به‌طور تاریخی، مکان‌های زیارتی، کانون قدرت هستند. در ابتدا به‌دلیل حجم زیارت و اتفاقاتی که آنجا می‌افتد، نوعی تراکمِ باوری حول آن‌ها شکل می‌گیرد و به کانون قدرت قدسی تبدیل می‌شوند و در نتیجه زائران بیشتری به آنجا می‌آیند و سپس حول آن، اقتصاد سیاسی بزرگی شکل می‌گیرد. تمام مکان‌های زیارتی بزرگ، گردش مالی بزرگ و امکان جمعیتی گسترده‌ای حول خودشان ایجاد می‌کنند و کانون توسعه و تحولات شهری می‌شوند و به همین ترتیب سازوکار نفوذ فرهنگی نیز ایجاد می‌کنند. کانون‌شدن زیارتگاه‌ها، موضوع تولیت‌ها را ایجاد می‌کند؛ یعنی این مسئله مطرح می‌شود که چه کسی متولی این زیارتگاه است. برای مثال در هند زیارتگاه‌های زیادی داریم که متولیان آن‌ها از ادیان دیگر هستند. یک زیارتگاه شیعی در هند وجود دارد که بر اساس اعتقاد به حضور امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل در آن مکان برپا شده است و متولیان آن سنی و بیش از نود درصد زائرانش هندو هستند و در اربعین بین دویست تا سیصدهزار هندو در آن حضور پیدا می‌کنند. البته زائر شیعه و سنی نیز به آنجا می‌روند، اما به جز شیعیان که عزاداری می‌کنند، بقیۀ ادیان کار خودشان را انجام می‌دهند.
موضوع تولیت‌ها بسیار مهم است زیرا کسانی که زیارتگاه‌ها را کنترل می‌کنند، عملاً کنترل دین و کنترل منافع پیرامون آن را در دست دارند. سازوکار بارگاه و تولید از یک‌سو، سازوکار ثروت اقتصادی و سیاسی است و از سوی دیگر فرصتی مساعد و متعالی برای توسعۀ این ثروت و فضایی برای سرمایه‌گذاری است. عملاً آنچه در زیارتگاه‌ها شاهد هستیم، نوعی سیاست کنترل است. تولیت‌ها همیشه قرائت خاصی از دین را تبلیغ می‌کنند و می‌خواهند همان قرائت را تحمیل کنند و این اتفاق موجب شکست آن زیارتگاه می‌شود. اگر زیارتگاهی به‌سمت یکسان‌سازی و یکدست‌شدن الگوی معنایی زیارت برود، به صورت خودکار نقش کلیدی خود را از دست می‌دهد و در بلندمدت شکست می‌خورد. اگر زیارتگاه‌ها بخواهند جهان‌شمول‌ باشند و اقلیت‌ها و گروه‌های مختلف بیشتری را بپذیرند، باید به خودشان امکان تکثر گفتمانی بدهند تا افراد بتوانند در آن زیارتگاه اشکال متفاوتی از تجربۀ معنوی را به دست بیاورند. به‌همین دلیل تولیت‌ها همیشه بر سر قدرت در زیارتگاه نوعی نزاع دارند؛ اما هرچه امکان تکثر بیشتری فراهم کنند، امکان توسعۀ بیشتری پیدا می‌کنند.

 
تولیت‌ها و قرائت رسمی از زیارت
چالش بزرگ دیگری که در زیارتگاه‌ها وجود دارد، مسئلۀ آمیختگی است. زیارتگاه‌ها فضایی برای آمیختگی چندوجهی است. اقلیت‌ها و گروه‌های مذهبی متفاوتی به زیارتگاه‌ها می‌آیند، برای مثال برخی از اهل سنت به حرم حضرت معصومه(س) می‌آیند و زیارت می‌کنند. این موضوع باعث می‌شود که سنت‌های مختلف دینی در یک زیارتگاه حضور یابند و با یکدیگر ترکیب شوند. تقریباً بیش از نود درصد آداب زیارتگاه‌ها ترکیبی است و در ادیان مختلف ریشه‌ دارد. در مقابل، همیشه در زیارتگاه‌ها نوعی سیاست ادعای خلوص و اعتبار وجود دارد که تمایل دارد جریان‌های مختلف را کنترل کند. معمولاً این کار را تولیت‌ها انجام می‌دهند، چون آن‌ها اِعمال قدرت و ادعای اصالت دارند. این موضوع منجر به آن چیزی می‌شود که ما آن را جدال بر سر امر قدسی می‌نامیم. امروزه به‌شدت شاهد نوعی جدال هستیم و گفتمان‌ها واقعاً رقیب یکدیگر هستند. در حال حاضر تولیت‌ها می‌خواهند الگوی استاندارد زیارت را تعریف و تحمیل کنند. اما باید زیارتگاه‌ها را به‌سمت نوعی مرکز فرهنگی فراگیر ببریم. برای مثال در بالادست خراسان فعلی یعنی در ترکمنستان و در منطقۀ مرو مقبرۀ عارفی به نام خواجه یوسف همدانی است که به کعبۀ خراسان معروف است. این زیارتگاه این فرصت را فراهم ‌کرده است که افراد و گروه‌های مختلف بیایند و گونۀ خودشان را ابراز کنند؛ یعنی یک ترکمن به سبکی کنش‌های آیینی خودش را انجام می‌دهد و ترکمن دیگر به سبک دیگر.
یکی از مهم‌ترین مشکلات امروز مکان‌های قدسی‌ ما این است که افراد فرصت کسب تجربه‌های مختلف را ندارند؛ یعنی جایی نداریم که برای مثال در آن، مراسم قومی برگزار شود. اگرچه در برخی صحن‌ها برخی دسته‌های قومی می‌آیند، اما این فرصت بسیار کم است. گرفتن فرصت و اجازه‌ندادن تجلیِ اَشکال محلی و قومی و فرهنگی در زیر این چتر و سایه‌بان مقدس، فضا را تهی و تهی‌تر می‌کند. وجود موزه و فرهنگ‌سرا نشان می‌دهد که یک قشر اشرافی نخبه آن زیارتگاه را می‌سازد و اتفاقی که از لحاظ مدیریتی می‌افتد، نوعی عامه‌زدایی است. درحالی‌که مخاطبان اصلی زیارتگاه‌ها به‌شدت عامه هستند و تجربه‌های دیگری همچون نذر و قربانی و شفا را می‌خواهند.
اتفاق نهایی‌ این است که وقتی زیارتگاه شریان‌هایش را از دست بدهد و به‌سمت یکسان‌سازی برود، به‌عنوان منبع فرهنگی قدرتش را از دست می‌دهد و جامعه را به‌سمت نوعی واکنش دینی می‌برد زیرا عامۀ مردم، حیات مذهبی‌شان به این شریان‌های زیارتگاهی و سیستم نذر وابسته است. بنابراین یا آن را در جای دیگری جست‌وجو می‌کنند یا ناامید می‌شوند و شریان حیات مذهبی‌شان بسته می‌شود یا اَشکال افراطی و غیررسمی زیارت را ایجاد می‌کنند، بنابراین هرکدام از این سه حالت نوعی اختلال است. پذیرش تکثر، چندصدایی و تنوع درونی و فرهنگی‌ و مهار مسئلۀ کنترل زیارتگاه توسط تولیت‌ها بسیار مهم است. زیارتگاه‌ها وقتی اثرگذارند که خودجوش و غیرتصنعی باشند. وقتی خودانگیختگی را از آیین زیارت و هر آیین دیگری بگیرید، عملاً اثرگذاری‌اش را از دست می‌دهد و به نوعی تصنّع، تفریح، فرم خالی و عادت بدل می‌شود. 

جستجو
آرشیو تاریخی