گفته شده ابراهام لینکلن درست در شب قبل از ترور، به همسرش گفته بود: «چقدر دوست دارم به اورشلیم سفر کنم.» به نظر میرسد آمریکاییها بعد از جنگهای داخلی و ازدستدادن اعتبار و هویت خود، برای بازپسگیری این احساسات جریحهدارشده نیاز داشتند تا اورشلیم را بهعنوان مرکزی فرهنگی و مکانی برای مسیحشناسی از نو بازشناسند.
اگر لینکلن مجال سفر به اورشلیم را نیافت، پس از او ژنرال گرانت، هجدهمین رئیسجمهور آمریکا (درگذشته 1885م.)، در سفر خود به دور دنیا توانست به اورشلیم سفر کند. او بهعنوان راهنمای سفر، سه کتاب با خود بههمراه داشت که یکی از آن سه کتاب، بیگناهان در خارج کشور، نوشتۀ مارک تواین بود. با اینکه سفرنامۀ تواین بخش کمی از خود را به خاورمیانه اختصاص داده، توانست تأثیر مهمی بر ذهنیت خوانندگان آمریکایی خود دربارۀ فلسطین بگذارد.
تواین در این سفر مانند یک یهودی سرگردان در میان گروه همسفرانش حاضر شد و بارها عنوان کرد که این سفر تفریحی مانند یک تشییعجنازۀ بیجسد است. او بارها بهکنایه عنوان کرد که آنچه همسفرانش از فلسطین خواهند گفت، بر اساس آنچه دیدهاند نخواهد بود؛ بلکه فلسطین را از نگاه تامپسون و گریمز شرح خواهند داد؛ گویی سرزمین فلسطین ناگهان به سرزمینی برای اثبات دکترین هزارهگرایان و تسهیل دیگر سناریوها در میان یهودیان و مسیحیان تبدیل میشود. همانگونه که کشیشی به نام دی.ویت.تالماژ میگوید: «خداوند فلسطین را با دست چپش و کتاب مقدس را با دست راستش نوشت، هر دو دستساختۀ یک موجودند. پس بههمان میزان که فلسطین واکاوی شود، همان کتاب مقدس است که استوارتر و واقعیتر خواهد بود.»
اما آنچه در این میان حائز اهمیت است، تفاوت زیارت و گردشگریِ مدرن بعد از آغاز شرقشناسی و سفر بهمنظور شناخت شرق است که بهطور کلی با انگیزههای زائران یا مسیحیان و یهودیانی متفاوت است که به قصد آمادهسازی موقعیت برای پیشگوییها راهی فلسطین میشدند؛ کما اینکه تواین در سفرنامۀ خود بارها راجع به دیدن شهرهای چون طنجه و یا ناصره ابراز بیتفاوتی میکند.
در حقیقت میتوان گفت از همان ابتدای سفر غربیان به فلسطین، ما به نوعی با زائرگردشگر مواجهیم. از آنجایی که سفر به فلسطین طیفی است که یک سرِ آن زیارت و انجام اَعمال و مناسک مذهبی و بازدید از مکانهای مقدس به قصد اثبات حقیقت کتاب مقدس است، و در سرِ دیگر طیف، گردشگر با هدف شناخت تاریخ و جغرافیای این مکان بهصرف شناخت جهان دور (شرق) حضور دارد؛ در میانۀ این طیف، با زائرگردشگر روبهرو هستیم که هر دو انگیزههای دو سر طیف را برای آغاز این سفر دارد.
زائران در قرن نوزدهم با زیارت اماکن مقدس و شرکت در مراسم مذهبی و نیایش، مانند گذشتگان خود، کفارۀ گناهان دنیویشان را از خداوند طلب میکردند. یونانیان، اهل روسیه و سایر جوامع مسیحی شرقی، زیارت اماکن مقدس، بهویژه کلیسای مقبرۀ مقدس را بخش مهمی از آمادگی برای مرگ و رستگاری میدانستند. این زائران همچنین امیدوار بودند که زیارت این اماکن مقدس موجبات شفا، یافتن همسر، داشتن فرزند و مسیر رسیدن به ثروت را برای آنان هموار کند.
دلایل سفر زائرگردشگران مدرن به فلسطین در قیاس با کشورهای دیگر، رنگوبوی بهتری داشت. آنها برای گشتوگذارهای فرهنگی و کسب تجربیات جدید تن به این سفرها میدادند. گردشگری مدرن در قرن شانزدهم با افتتاح «تور بزرگ» آغاز شد. پس از آن نخبگان اجتماعی و اقتصادی اروپای غربی برای لذت و ارضای میل جستجوگری شروع به بازدید از مراکز فرهنگی اروپا کردند. مراکز فرهنگی و تاریخی به بخش جداییناپذیری از برنامۀ سفر تبدیل شدند. این پدیده در قرن نوزدهم به اوج خود رسید و صنعت گردشگری از حالت رکود خود خارج شد. بهعنوان مثال، توماس کوک و امریکن اکسپرس که در دهۀ 1860میلادی تأسیس شدند، هزاران مسافر ازجمله زائران توریستی امروزی را به خاورمیانه آوردند.
زائرجهانگرد مدرن میخواست شاهد همهجانبۀ فلسطین باشد و آن را از نزدیک لمس و تجربه کند. آنها به همهچیز علاقه داشتند: تاریخ، معماری و آداب و رسوم محلی؛ و عموماً بهدنبال غرقشدن در باستانشناسی این اماکن بودند. برخلاف زائران گذشته، زائران امروزی اهمیت مذهبی فلسطین را تنها یکی از جاذبههای آن میدانستند. تنها برای تعداد کمی از آنها، سرزمین مقدس، غایت نهایی سفر بود. برای بیشتر زائرگردشگران مدرن، جنبۀ مذهبی فقط یکی از هزاران ویژگیهای فلسطین بود.
میان تصورات زائران اولیه از سفر به فلسطین و زائرجهانگردان مدرن، تفاوتهای زیادی وجود داشت. گروه اول فلسطین را مقدسترین و از نظر مذهبی مهمترین مکان روی زمین میدانست. فلسطین از قرون وسطا و پیش از آن، در تمامی نقشههای آن زمان، مرکز جهان بود و محور اساسیای بود که همۀ امور بر حول آن میچرخید. بنابراین زائران، زیارت را سفری از حاشیه به مرکز، برای رسیدن به اورشلیم، بهویژه کلیسای مقبرۀ مقدس میدانستند و زیارت، نقطۀ غایی و اوج زندگی بیشتر زائران بود. علاوه بر این، سفر زیارتی بیش از سفر جسمانی از کشور مبدأ به کشوری دیگر بود، بلکه سفری روحانی و عمیق به شمار میرفت که بعد از آن، فرد تبدیل به انسانی معنویتر و روحانی میشد که با گذشته متفاوت بود.
از طرف دیگر، زائرجهانگرد مدرن از این واقعیت آگاه بود که سفر به فلسطین کاملاً نقطۀ مقابل گروه اول است. آنها مراکز فرهنگی مدرن اروپای غربی و آمریکای شمالی را ترک کرده بودند تا بر اساس سنجههای خود، خویش را در فضای متفاوت دیگری ببینند؛ فلسطین اما در نگاه گردشگران مدرن ارزش مضاعفی نسبت به یک مکان صرفاً تاریخی، مانند مصر یا سایر کشورها داشت که همانا ارزش مذهبی و معنوی آن بود.
دورۀ شکوفایی و طلایی فلسطین در زمان عثمانی رخ داد؛ پس از مدتها سکون و رکود، این منطقه بهواسطۀ توجه غرب به آن بیدار شد و منطقۀ فلسطین ناگهان با انواع نوآوریها و فناوریها مثل حملونقل، پست، تلگراف، آموزش و بهداشت روبهرو شد و فرایند توسعه بهسرعت رو به جلو حرکت کرد.
زائرگردشگر مدرن تنها برای بازدید اماکن مذهبی مسیر مدیترانه را نپیموده بود و نمیخواست صرفاً از آن اماکن دیدار کند، او برای اقامت در این سرزمین، برعکس زائران که تنها از روسیه و اودسا به قصد یافا و زیارت اماکن سوار کشتی میشدند، نیاز به راحتی و ابزار آسایش داشت. ازینرو بهسرعت ساخت هتلها و توسعۀ شبکه حملونقل اتفاق افتاد.
گردشگر مدرن، گاهی وقت کمتری برای بازدید از اماکن مذهبی صرف میکرد و بیشتر به جستوجو و کشف طبیعت بکر و دستنخوردۀ منطقه میپرداخت. به این ترتیب نقشۀ زیارت و گردشگری زائرگردشگر مدرن با نقشۀ زائران متفاوت شد.
تا پیش از چاپ کتابچههای راهنمای گردشگری، گردشگران توسط توماس کوک که از اولین شکلدهندگان تورهای مسافرتی به فلسطین و شمال افریقا و خاورمیانه در امریکا بود، زائران تنها با تکیه بر اطلاعات کتاب مقدس راهی فلسطین میشدند؛ اما پس از گسترش تورهای مسافرتیِ مدرن و نیاز به شناسایی و معرفی سایر اماکن غیرمقدس فلسطین به مسافران، بهروشنی میتوان تفاوت نقشههای گردشگران و زائران را بررسی کرد. از جملۀ تفاوتها میتوان به آدرس تلگرافخانهها، مراکز درمانی و یا اقامتگاهها اشاره کرد. توماس که خود سابقاً یک واعظ مسیحی بود، تورهایی نیز برای زائران مسیحی برگزار کرد تا بتوانند در سرزمین مقدس قدم بگذارند. کتاب راهنمای سفر به فلسطین و سوریه، این قصد کوک را در شناسایی اماکن مقدس مسیحیان و گسترش زیارت، بهخوبی منعکس میکند.
مسیر زائران عموماً ساده بود: بندر یافا، غزه، بئرشبع، اورشلیم، بحرالمیت، اریحا، ناصره، قانا، جلیله، بعلبک و بیروت و در ایستگاه آخر، زائران سری هم به کلیسای سنتجورج در سوریه میزدند. تقاضاها برای شرکت در این تورها چنان زیاد شد که بین سالهای ۱۸۶۷ تا ۱۸۷۶میلادی تقریباً ۲۰۰۰ نفر از سراسر اروپا و آمریکا به این سرزمین وارد شدند. در میان مسافران، افراد سرشناسی مثل شاهزاده ولز، جورج پنجم و فردریش ولهلم دوم از آلمان، به چشم میخورد.
کوک توانست شبکهای از افراد مختلف در میان اعراب و بادیهنشینان را در اطراف خود سازماندهی کند که هر گروه عهدهدار وظیفهای باشند؛ از راهنمایی مسافران در لحظۀ ورود به یافا تا رانندگی، آشپزی و صرافی. در سال ۱۸۹۲میلادی اولین خط آهن یافا به اورشلیم افتتاح شد. کوک از این موقعیت برای حملونقل مسافرانش بهخوبی استفاده کرد و هتل مدیترانه در شهر قدیمی اورشلیم افتتاح شد تا میزبان نویسندههایی همچون ملویل، تواین و رئیسجمهور امریکا، گرانت باشد.
در این میان رقیب توماس کوک، هنری مارکوس در انگلستان شروع به گسترش کسب و کار خود کرد. البته هر دوی آنها از پیشتازان صنعت توریسم در فلسطین بودند و جالب اینکه مارکوس یهودی نبود اما از طرف دو یهودی آلمانی که کنیسهای در لندن را اداره میکردند، حمایت میشد.
در نتیجه این تحرکات، کمکم مناطق و جاذبههای توریستی یهودیان به فهرست نقشهها و راهنماهای گردشگری این دو شرکت اضافه شد؛ درحالیکه پیش از آن، این مناطق چندان چشمگیر نبودند، تا اینکه با حمایت این دو نفر، بیمارستانهایی بهرایگان در مصر و اورشلیم ساخته شد و همچنین یک ایستگاه پستی برای ارسال نامه در امتداد نیل ایجاد گردید. بهواسطۀ این اعتمادسازی، سلیمان شاختر توانست مجموعهای از دستنوشتههای یهودیان مصر را به کتابخانۀ بریتانیا منتقل کند.
بعد از پیماننامۀ بالفور، مشخص شد که روزنامۀ گزت Gazette که از اولین روزنامههای مربوط به سفر و گردشگری در بریتانیا بود، در یکی از سرمقالههای خود با برشمردن مشکلات تورهای یهودیان در سفر به فلسطین، عنوان کرد: «بهتر است یهودیان مکانی برای زندگی مطابق با احکام دینی خود داشته باشند.»
با اینکه مسئولیت تمام تورها و راهنمایان بهدست عربهای محلی بود، آنان از راهنمایی تورهای یهودیان امتناع میورزیدند و یا از صاحبان کسبوکارهای کوچک در منطقه حمایت نمیکردند و بدینگونه زمینۀ نارضایتی یهودیان فراهم شد.
تا پیش از شعلهورشدن این اختلافات، میتوان ریشۀ دوگانهسازی نقشههای زائران و گردشگران را از زمان سفر مارک تواین و همراهانش ردگیری کرد؛ مارک تواین طی سفر خود به فلسطین، تصمیم گرفت به بازدید مناطقی برود که تا پیش از آن، چندان اهمیتی برای مسیحیان پروتستان نداشت اما تواین سعی کرد با تشکیک در اهمیت و تقدس برخی مکانها و اهمیتدادن به مکانهای تا پیش از او، ناشناخته، مسیر زیارتی جدیدی را ابداع کند. اما سالها بعد با شکلگیری دولت اسراییل و تشدید نفوذ صهیونیسم، صهیونیستها توانستند با نزدیکشدن به کوک، نقشههای توریستی و زیارتی فلسطین را بهمرور تغییر داده و با گنجاندن مراکز دیدنی و اماکن مذهبی یهودیان در فهرست سایر اماکن مقدس مسیحیان و مسلمانان، نقشۀ زیارتی فلسطین را تغییر دهند.
منابع:
1.A senior thesis presented by Christopher Hyde to the International Studies Program, Trinity College
2.https://www.shapell.org/historical-perspectives/exhibitions/mark-twain-and-the-holy-land-2/
3.http://www.swartzentrover.com/cotor/bible/History/Israel1017-2001.htm
4.https://blog.nli.org.il/en/mark-twain-in-palestine/.
5.https://www.quest-cdecjournal.it/encounters-of-a-third-kind-mark-twain-william-c-prime-and-protestant-american-holy-land-narratives/