شماره دو - ۰۷ آبان ۱۴۰۲
باور - شماره دو - ۰۷ آبان ۱۴۰۲ - صفحه ۱۸

الهیات و تکامل داروینی؛ نکاتی چند دربارۀ سطوح ناسازگاری

سید حسن حسینی

استاد تمام و عضو هیئت علمی گروه فلسفۀ علم دانشگاه صنعتی شریف

 
آزاداندیشی غیرمحتاطانه
دوست عزیز و اندیشمند جناب آقای دکتر مرتضی روحانی از بنده خواستند تا در این شماره از مجلۀ تازه‏‏تأسیس باور چند خطی بنویسم. اشتیاق من زمانی افزون گردید که متوجه شدم مجلۀ مذکور در شمار نشریات موسوم به علمی‏پژوهشی کشور نیست و قصد مسئولان این نشریه در عرضۀ عمومی و احتمالاً فروش در دکه‏ها و کافه‏کتاب‏ها است. دلیل این اشتیاق هم امری ساده است: اول آن‏که در نوشتن مطالب از قیدوبندهای ماشینی مجلات آکادمی رها و آزادم، و دوم از آن‏جهت که احتمالاً خوانندگانی، نه به‏جهت حرفه و شغل دانشگاهی و نظام ارتقا و ارجاعات، بلکه از روی علاقه به موضوع، مطالبی از این دست را دنبال خواهند کرد.
به‏دلیل این رهایی دلنشین در ابتدای این نوشتۀ کوتاه به ذکر سه تجربۀ زیسته می‏پردازم و سپس موضوع اصلی را مطرح خواهم کرد.
تجربۀ زیستۀ اول: در پایان نشست مدرسۀ تکامل که در تابستان سال 1397 شمسی در دانشگاه صنعتی شریف برگزار شد و در آن، من از نسبت میان الهیات و تکامل داروینی سخن گفتم که مشابه نوشتۀ حاضر، متمرکز بر ناسازگاری‏گرایی بود. جوانی پرشور و با ظاهری مذهبی به نزد من آمد و منتقدانه سؤال کرد: «با توجه به مطالبی که گفته شد آیا لازم است امروز نمازمان را بخوانیم و یا دیگر نیازی بدان نیست؟» آن جوان، امروز در تحقیقات علوم شناختی مشغول به کار است، و منتقد شدید تلقی طبیعت‏گرایانه و مدافع اصل خداباوری در زیست‏شناسی تکاملی است.
تجربۀ زیستۀ دوم: در حین زیارت امام حسین علیه‏السلام در کربلای معلی و در حرم مقدس آن امام همام، درگیری ذهنی‏ای مرا آزار می‏داد که آیا خدا و اهل‏بیت(ع) از طرح مباحثی که این بندۀ ناچیز خدا در سالیان اخیر دربارۀ تکامل گفته‏ام رضایت دارند؟ آیا نباید در این مسائل جانب احتیاط را نگه‏ داشت؟ آیا کلاس‏های درس و مجالس علمی عمومی محل مناسبی برای این مباحث است؟
تجربۀ زیستۀ سوم: استاد گرانقدر مرحوم آقای دکتر احمد احمدی که متخلّق به فضایل والای اخلاقی بودند، در زمان عقد قرارداد با بنده، درخصوص انتشار کتابی از سوی سازمان سَمت در حوزۀ تکامل داروینی و الهیات، توصیه‏ای مبنی بر نقد ایدئولوژی تکامل داروینی کردند و تأکید داشتند کتاب موردنظر دربرگیرندۀ اشکالات ایدۀ تکامل داروینی باشد. شاید به‏دلیل نَفَس قدسی استاد است که پس از چندین سال این مجموعه آمادۀ انتشار نمی‏شود، و هم‏اینک با تغییرات سازمان سَمت از دایرۀ علاقه‏مندی آنان نیز بحمدالله خارج شده است. در کنار این خوب است به دیدگاه‏های استاد گرانقدرم آقای دکتر سید حسین نصر نیز اشاره کنم که سالیان طولانی در نقد و ردّ ایدۀ تکاملی سخن گفتند و پژواک نظرات ایشان همواره در ذهن من زنده مانده است.
نتیجۀ احتمالی هر سه تجربۀ زیسته، ممکن است این باشد که مگر نمی‏توان حوزۀ تفکر نظری، چه فلسفی و امور عقلی و چه علوم طبیعی و تجربی، را از نوعی عقلانیت عملی که ممکن است پشتوانۀ محکمی برای باورهای دینی باشد، جدا کرد؟ آیا نتیجه و دستاوردهای عقلانیت نظری لزوماً مبانی و استلزامات عقلانیت عملی را نیز دربرمی‏گیرد؟ و یا حتی بالاتر، آیا امکان ندارد عقلانیت‏های نظری موازی‏ای وجود داشته باشد که نسبت میان آن‏ها امکان بالقیاس باشد؟ چرا چنین تصور می‏شود که علوم طبیعی از قبیل زیست‏شناسی تکاملی، می‏تواند عقلانیت نظری در دین‏پژوهی را تحت‏تأثیر قرار دهد؟ چرا نتوان در اینجا نیز بر نوعی تفکیک و استقلال در سطح مبانی و یا روش‏شناسی صحه گذاشت؟
راقم این سطور به‏ سختیِ پذیرشِ چنین تحلیل‏هایی به‏خوبی واقف است، حتی با پشتوانه‏های قابل‏توجه برخی فیلسوفان علم از قبیل کوهن، لاکاتوش، فایرآبند و لاتور، اما به نظر می‏رسد اشکالات چنین توصیه‏ای بسیار کمتر از راه‏حل‏هایی نظیر تلاش برای نقد دستاوردهای علم جدید و یا از آن‏سو تطبیق تحمیلی دستاوردهای علم جدید با باورهای دینی و به‏ویژه نص و ظاهر متون مقدس است.
با این مقدمه، هدف اصلی این نوشته، نادیده‏گرفتن آن تجارب زیسته و عقل‏گرایی آزاد و رها و غیرمحتاطانه است، همان‏ که سید حسین نصر از آن به «انقطاع عقل استدلالی از عقل شهودی» یاد می‏کند و به‏شدت منتقد آن است. اما به هر روی از آنجا که عقلانیتِ صِرف، دستِ‏کم در فعالیتی نظری، نه فعالیتی اجتماعی‏علمی، امکان‏پذیر است؛ در اینجا نیز با کنارگذاشتن احتیاط و با کسب اجازه از استادانی همچون دکتر سید حسین نصر و مرحوم دکتر احمد احمدی، مواردی از ناسازگاری زیست‏شناسی تکاملی با خداباوری را ذکر می‏کنیم. قبل از آن، چند نکته مقدماتی بحث را روشن‏تر می‏کند.
1. به نظر می‏رسد دانشمندان علوم طبیعی و تجربی در زمان فعالیت علمی، پیش‏فرض خود را آگاهانه و البته غالباً ناآگاهانه، رئالیسم علمی و اصل یکنواختی طبیعت انتخاب کرده‏اند. منظور از رئالیسم علمی، امکان دسترسی دانشمندان به صدق در نظریه‏های مربوط به طبیعت است. همچنین دانشمندان جز در اوقات فراغت که ممکن است سرگرم مطالعات تفننی‏فلسفی شوند، اصل یکنواختی طبیعت را محور کارهای خود قلمداد می‏کنند و نتایج کار خود را منحصر به موارد آزمایش‏شدۀ خود نمی‏دانند؛ وگرنه هرگونه تلاشی از سوی آنان برای شناخت و شناساندن طبیعت، بیهوده و بی‏جهت خواهد بود. بر همین منوال، شکاکیت‏هایی از نوع تردیدهای وجودشناختی یا شبهۀ مغز در خمره و مشابه آن، کنار درِ ورودی آزمایشگاه دانشمند به کناری نهاده می‏شود و اجازۀ ورود به صحنۀ آزمایش علمی را پیدا نمی‏کند. اهمیت این نکته از آن‏رو است که در زمانۀ بروز چالش‏های الهیاتی از قبیل ناسازگاری بخشی از ادعاها و یافته‏های علمی با باورهای الهیاتی، نمی‏توان به یکباره علم را ابزارگرایانه و یا استعاره‏گرایانه (نگرش‏های ضدرئالیستی) تفسیر کرد و مدعی شد امور مشاهده‏ناپذیر نظیر بسیاری از مفاهیم در زیست‏شناسی، حکایتی از امری واقعی ندارند که به‏دنبال آن بتوان به‏راحتی از مصاف با چالش ناسازگاری خلاصی یافت.
روشن است که نقد علم مدرن در صورت‏بندی‏های متنوع آن قابل‏تأمل است و تجربۀ تاریخی علم از یونان تا به‏امروز و هم‏چنین در سده‏های اخیر به‏خوبی گواه آن است که اعتبار یافته‏های علمی و حتی مسئلۀ پیشرفت دستاوردهای علمی بشر با تردیدهای بسیار زیادی مواجه است. در بحث موردنظر، این ملاحظات را کنار گذاشته و ادعایمان این است که می‏توان سنت ‏پژوهشی دانشمندان علوم تجربی را که مورد وفاق جامعۀ علمی قرار گرفته است (که البته خود نیز از افزونه‏های جامعه‏شناختی علم متأثر است) معتبر دانست و در هنگامۀ بروز بحران بی‏درنگ دست به تخریب ناگهانی این سازۀ بشری نزد.
به عبارتی این‏که در گوشه‏ای نشسته و به‏جای تلاش عقلانی در حل بحران‏های فکری ناشی از رشد علوم طبیعی و تجربی، در انتظار منجی‏ای بنشینیم که یا از بیرون علم، آن یافته‏ها را مورد طعن قرار دهد، یا با خوش‏شانسی، از ناحیۀ خود علم، ویرانگری یافته‏های قدیمی‏تر علمی را رقم بزند، به‏منزلۀ تعطیل عقل از امکان معرفت است، و در حقیقت نه‏تنها کمکی به حل این مسئله نمی‏کند که به‏مرور زمان، خود، بخش جدیدی از مسئلۀ تعارض کلی‏تر میان جوهرۀ علم و اصل دین می‏شود.
2. معمولاً افرادی که از ناسازگاری یافته‏های علمی، به‏طور خاص در بحث ما زیست‏شناسی تکاملی، با الهیات و خداباوری سخن گفته‏اند، منظور مشخصی از خدا و یا ادیان داشته‏اند. تغییر تلقی از خدا یا تقلیل آن به جانِ و شعورِ جهان، فرایندهای در حال تغییر، یا خدای گشوده با تحولات اشیا و اموری ازاین‏دست، هیچ کمکی به حل مسئله نمی‏‏کند. در این مباحث منظور از خدا، امر متعال مستقل غیرجسمانی با ویژگی‏هایی از قبیل دانایی، توانایی و خیرخواهی مطلق است؛ همان‏که می‏توان از آن، به قدر مشترک ادیان توحیدی و الهی نیز یاد کرد. دست چنین خدایی از مشارکت و فعالیت در طبیعت بسته نیست و می‏تواند علاوه بر فعل عام و تنظیم اولیۀ جهان، فاعلیتی در فعل خاص طبیعت نیز داشته باشد. تغییر در هر کدام از این ویژگی‏ها و کنارگذاشتن آن‏ ویژگی‏، منحل‏کردن مسئله، و نه‏ حل آن است. با توجه به نزدیکی آنچه از خداباوری کلاسیک در فلسفۀ دین و الهیات گفته می‏شود با تلقی اصول اولیۀ ادیان مذکور، در بحث موردنظر به‏صورت ترکیبی از این مضمون استفاده خواهیم کرد. به‏عبارتی در این نوشته، تلقی از خدا در الهیات کلاسیک را با آنچه در ادیان الهیِ یهودیت، مسیحیت و اسلام گفته می‏شود، متناظر دانسته‏ایم، از آن رو که جدا از اختلافات بسیار گسترده در میان این ادیان دربارۀ خدا، تشخص‏محوریِ خدا در این ادیان به آنچه در خداباوری کلاسیک گفته می‏شود، بسیار نزدیک است.
طرفداران نامنعطف فلسفۀ تحلیلی ممکن است در همین ابتدا در مورد واژۀ ناسازگاری نیز متّه بر خشخاش بگذارند. تکلیف آنان و جواب آنان در همان مجلات ماشینی، معیّن است، و در اینجا از آنچه خواهیم گفت نوع و سطح ناسازگاری روشن خواهد شد.
3. منظور این نوشته از تکامل داروینی، دیدگاه‏های داروین در کتاب منشأ گونه‏ها است که نسخۀ اول آن در سال 1859 میلادی منتشر شد و بلافاصله مورد توجه و البته نقد بسیار گسترده‏ای قرار گرفت و هم‏چنان می‏توان گفت یکی از بحث‏انگیزترین مباحث علمی روز است. صورت‏بندی دقیق ریچارد لوینتین از شروط سه‏گانه، خلاصۀ مناسبی برای آن امری است که انتخاب طبیعی نامیده می‏شود؛ کلیدواژه‏ای مهم که در نسخۀ اول کتاب منشأ گونه‏ها 286 بار و در نسخۀ ششم 383 بار تکرار شده است و برخی معتقدند تمام کتاب دربارۀ همین اصل است.
با توجه به این مقدمات در اینجا سعی خواهم کرد فهرستی از ناسازگاری‏های میان این دو حوزه را مطرح کنم. به بسیاری از این مسائل، پاسخ‏هایی داده شده است و مؤلف از آن پاسخ‏ها بی‏‏اطلاع نیست؛ اما در این نوشته، هدف، برجسته‏سازی و تا حدی شفاف‏کردن مطالبی است که در طرح مسئلۀ ناسازگاری گفته می‏شود.
مجدد لازم است یادآوری کنم که این نوشته برای شفاف‏کردن سطوح ناسازگاری تکامل داروینی و خداباوری است و به این معنا نیست که ممکن است استلزامی نظری یا عملی داشته باشد. اهل تحقیق به‏خصوص مدافعان الهیات و خداباوری باید از مؤلف که تلاش کرده است این صحنۀ درگیری را تا آنجا که در توان دارد به‏خوبی نشان دهد، ممنون باشند! همان‏طور که مؤلف و بسیاری از خداباوران مدیون مرحوم آنتونی‌فلو محسوب می‏شوند، همو که بزرگ‏ترین آتئیست قرن و حتی تاریخ دانسته می‏شود؛ حتی پس از بازگشت به خداباوری. طرح مباحث دقیق از سوی فلو، زمینۀ بحث گسترده‏ای را در میان فیلسوفان خداباور گشود و نتیجۀ آن، دستِ‏کم نظریه‏های قابل‏اعتنایی در معناداری و تحقیق‏پذیری زبان دین بود.

 
سطوح ناسازگاری تکامل داروینی و خداباوری

1. انتخاب الهی یا انتخاب طبیعی
برخی گفته‏اند اصطلاح پرتکرار انتخاب طبیعی در کتاب منشأ گونه‏هایِ داروین در مقایسه با انتخاب مصنوعی اهمیت یافته است. این ادعا از این جهت نادرست است که مقایسۀ انتخاب طبیعی و انتخاب مصنوعی (تغییر در نژاد زراعت و دام و حیوانات اهلی برای بهینه‏کردن نسل‏های بعدی آن‏ها برای استفاده انسان) صرفاً برای تأیید سازوکار مشابه انتخاب مصنوعی در انتخاب طبیعی در سطحی بزرگ‏تر و با تفاوت‏های گسترده‏تری است. البته در این‏که آیا این مقایسه صرفاً تمثیل است، یا اینکه هردو از ساختارهای یکسان منطقی برخوردارند، اختلاف‏نظر وجود دارد و از حوصلۀ این نوشته بیرون است و بیشتر متناسب همان نشریات آکادمی است. اما در اینجا به همین مقدار بسنده می‏شود که بر اساس آنچه داروین از فلسفۀ علم هرشلی زمان خود متأثر بوده است، وی به‏دنبال پیداکردن سازوکار واحدی برای تغییرات مختلف ارگانیسم‏های زیستی، چه به‏صورت طبیعی و چه به‏صورت روشمند انسانی، می‏گشته است، و این همانا انتخاب طبیعی مورد نظر وی است که در حقیقت شامل انتخاب مصنوعی هم می‏شود.
ریچارد لوینتین در صورت‏بندی انتخاب طبیعی از سه شرط فراوانی و تفاوت، توارث، و تناسب استفاده کرده است. این بدان معناست که هرجا این سه شرط وجود داشته باشد، انتخاب طبیعی به‏سوی ابقای خصیصه‏های زیستی و نژادی برتر و حذف خصیصه‏های فروتر و نژادهای آسیب‏پذیرتر می‏رود. مسئلۀ بسیار مهم در اینجا آن است که سازوکار انتخاب طبیعی و همچنین اجزایی که در ارگانیسم‏های زیستی نقش علّی را ایفا می‏کنند، از ویژگی تعین‏بخشی و قطعیت برخوردار نیستند. در زیست‏شناسی تکاملی معاصر، سوگیری انتخاب طبیعی به سازگاری‏های بهینه برای تولیدمثل، بیشتر احتمالاتی است که از آن به تفسیر تمایل‏گرایانه یاد کرده‏اند. این تفسیر در حال حاضر گرایش غالب و اثرگذار در زیست‏شناسی تکاملی است.
در تفسیر تمایل‏گرایانه از سازگاری، ما با احتمالات یا صرفاً انتظار برای تولیدمثلِ بیشترِ ناشی از آن سازگاری مواجه هستیم. بنابراین تفسیر انتخاب طبیعی به تولیدمثل بیشتر، متأثر از سازگاری‏های بالاتر در یک محیط انتخابی مشترک، براساس رابطۀ‏ تحلیلی یا رابطۀ علّی شکل نمی‏گیرد و صرفاً از احتمالات بالاتر و پایین‏تر سخن گفته می‏شود. این تفسیر یکی از مهم‏ترین اشکالات فلسفی وارد بر اصل انتخاب طبیعی را نیز به‏راحتی پاسخ می‏دهد. اشکال معروف و متداول برخی در اینجا این است که رابطۀ میان سازگاری و تولیدمثل بیشتر، رابطه‏ای دوری است؛ به این معنا که سازگاری به تولیدمثل بیشتر می‏انجامد، و از آن‏سو تولیدمثل بیشتر، زمانی رخ می‏دهد که سازگاری بهینه‏تری وجود داشته باشد. به عبارتی آن‏ها که مانده‏اند و تولیدمثل بیشتر کرده‏اند سازگارترند، و آن‏ها که سازگارترند تولیدمثل بیشتر می‏کنند. تأکید بر رابطۀ احتمالاتی میان این دو، هم این اشکال را برطرف می‏کند و هم امکان سازگاری انتخاب الهی را که در آن روابط علّی تعین‏گرا (به لحاظ وجودشناختی) محقق است، با انتخاب طبیعی که در آن، صرفاً از احتمالات (وجودشناختی و نه‏صرفاً بر اساس جهل انسان) سخن گفته می‏شود، بسیار سخت خواهد کرد؛ مگر آن‏که مجدداً دست به تغییر آنچه بزنیم که پایه‏های ضروری این دو دیدگاه را تشکیل می‏دهد و راه انحلال را بر راه حل ترجیح دهیم. از فرصت مقاله‏ای نسبتاً عمومی استفاده کنم و این را هم اضافه کنم که در مسائلی از قبیل امور اجتماعی و فکری و علمی، راه انحلال ساده‏ترین روش برای دوری از چالش‏ها است؛ پاک‏کردن صورت مسئله به‏بهانۀ ترویج شبهه یا دلیل‏تراشی‏هایی مشابه آن. همچنین ناگفته نماند اقلیتی از زیست‏شناسان تکاملی نیز به رابطۀ تعین‏گرایانۀ انتخاب طبیعی اعتقاد دارند و احتمالات را صرفاً ناشی از جهل ما به شرایط زیستی سازوکار‏های زنده می‏دانند.
نگاهی به تاریخچۀ استفاده داروین از این واژه، نشانگر ناسازگاری آن با ریشۀ اصلی این اصطلاح در الهیات طبیعی است. ویلیام پیلی که شخصیت مورد احترام همراه با نقد داروین است در کتاب ارزشمند الهیات طبیعی یا شواهدی ازپدیده‏های طبیعت برای وجود و صفات امر الوهی، طبیعت و همۀ فرایندهای ریز و درشت آن را انتخابی الهی می‏داند، و این در حالی است که فرایندهای زیستی داروینی، صرفاً انتخاب احتمالاتی طبیعت است. همان‏طور که قبلاً گفته شد راه‏های جمع‏پذیری از نوع منحل‏کردن یا تغییردادن اصول و پیش‏فرض‏ها، متنوع و البته همگی ساختگی و جعلی است.
اقدام به تغییر معانی، چه در سوی خداباوری و چه از ناحیۀ تکاملی، فرار از صحنۀ اصلی ناسازگاری است. زیست‏شناسان تکاملی معاصر می‏گویند با توجه به این‏که شانس در سطوح هستی‏شناسانه، از قبیل جهش‏های ژنتیکی یا پدیدۀ رانش در زیست‏کره، تفسیر می‏شود، رفتارهای ارگانیسم‏های زیستی، غیرتعین‏گرایانه و مبتنی بر احتمالات است. انتساب جهل در هر سطحی، چه به زیست‏شناسان تکاملی و چه دربارۀ رفتار زیستی و پرکردن این شکاف با علم و تعین‏بخشی دانای کل یا تمسک به اصل هدایت تکوینی موجودات زیستی، راه‏های نرم انحلال است و نه حل. همچنین انتظار برای فروریختن بنیان زیست‏شناسی تکاملی که با توجه به ویژگی علوم تجربی کاملاً امکان پذیر است، انحلال موضوع بحث در زمانۀ
فعلی است.
به هر روی، ریشۀ انتخاب طبیعی داروین، تقابل با انتخاب الهی است. وی در صفحات پایانی کتابش منشأ گونه‏ها به‏روشنی به این موضوع اشاره کرده است:
اگرچه من شخصاً به حقایقی که به‏صورت چکیده در این کتاب آورده‏ام، باور دارم، به هیچ روی به‏دنبال متقاعدکردن طبیعت‏شناسانی که در زمان طولانی نظراتشان متضاد من شکل گرفته است، نیستم. بسیار ساده است که جهل خود را در زیر عباراتی از قبیل طراحی آفرینش و یا وحدت طراحی مخفی کنیم.
همچنین داروین در زندگی‏نامۀ خودنوشت، استدلال پیلی را رد می‏کند و قوانین طبیعت را جایگزین نتیجه‏گیری موردنظر پِیلی می‏کند:
اگرچه من تا دورۀ متأخری از زندگی‏ام دربارۀ وجود خدا نظری نداشته‏ام، در اینجا نتیجه‏ای را بازگو می‏کنم که من در دوره‏ای فکر می‏کردم استدلال سنتی دربارۀ طراحی در طبیعت، آن‏چنان که پیلی آن را گفته است نتیجه‏بخش است، اما آن زمان که قانون انتخاب طبیعی برایم آشکار شد آن برهان را شکست‏خورده دانستم. ما دیگر نمی‏توانیم استدلال کنیم که لولای زیبای یک صدف دودریچه‏ای باید از سوی یک طراح هوشمند طراحی ‏شده باشد، آن‏طور که لولای یک در از سوی انسان ساخته شده است. هیچ طراحی ویژه‏ای در گوناگونی موجودات زیستی دیده نمی‏شود، همان‏طور که در وزیدن باد دیده نمی‏شود. هر چیزی در طبیعت نتیجۀ قوانینی ثابت است.

2. انتخاب هوشمند یا انتخاب لاشعور
مرحوم نورالدین فرهیخته تنها مترجم کتاب منشأ گونه‏ها به‏فارسی تاکنون کلمۀ «unconscious» در متن اصلی را که در توصیف انتخاب طبیعی و همچنین در چندجا در توصیف انتخاب مصنوعی به کار رفته، به «لاشعور» ترجمه کرده است.
انتخاب طبیعیِ لاشعور و به‏تعبیر رساتر غیر هوشمند، تلقی داروین و تکامل‏گرایان از این اصل زیست‏شناختی را روشن می‏کند. این درحالی است که در ادبیات خداباوری کلاسیک و همچنین آنچه در ادیان الهی گفته می‏شود، تأکید بر شعورمندی تمامی اجزای طبیعت و همچنین نظام کل طبیعت بسیار جدی است. به نظر مؤلف در خصوص واکنش به چالش‏های ناشی از تکامل داروینی، نظرات علامه طباطبایی یکی از محکم‏ترین پاسخ‏ها است، نه به این دلیل که می‏توان به‏راحتی از اعتراض مستقیم یا غیرمستقیم ایشان به دستاوردهای علمی دفاع کرد؛ بلکه بدین‏جهت که وی راه انحلال و تغییر در دیدگاه‏های اصیل خداباورانه را پیش نگرفته است. رجوع به آرای مرحوم مرتضی مطهری و نمونۀ غربی آن الوین پلانتینگا، این تفاوت را به‏خوبی نشان می‏دهد.
تأکید علامه طباطبایی بر هدایت تکوینی، تقابل روشن و حل‏ناشدنی سازوکار تغییراتِ زیستی غیرهوشمند با شعورمندی و غایت‏محوری را نشان می‏دهد. حتی با صرف‏نظر از آفرینش‏گرایی و با کنارگذاشتن بقیۀ مشکلات ناشی از این رویارویی، هدایت تکوینی حتی اگر آن را تدریجی و مرحله‏به‏مرحله بدانیم، مستلزم شعورمندی است و بنابراین در ناسازگاری کامل با لاشعوریِ طبیعت قرار می‏گیرد.
هر نوع از انواع موجودات مسیر خاصی در طریق استکمال وجود دارند و آن مسیر هم دارای مراتب خاصی است که هریک مترتب بر دیگری است تا منتهی به عالی‏ترین مرتبه که همان غایت و هدف نهایی نوع است و نوع با طلب تکوینی نه ارادی در طلب رسیدن به آن است. و از همان ابتدا که داشت تکوّن می‏یافت مجهز به وسایل رسیدن به آن غایت است. و این توجه تکوینی از آنجا که مستند به خدای تعالی است نامش را هدایت عام الهی می‏گذاریم و این هدایت تکوینی در هدایت هیچ نوعی از مسیر تکوینی آن خطا نمی‏رود، بلکه استعمال تدریجی و به‏کاربستن قوا و ادراکاتی که مجهز به آنها است برای آسانی مسیر آن را به غایت نهایی سوق می‏دهد. هم‏چنان که فرموده قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَىٰ كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَىٰ (طه/50).
علامه طباطبایی خلقت را مستلزم تدبیر می‏داند و معتقد است وقتی خلقت وابسته به خدای متعال است، تدبیر یا همان هدایت تکوینی الهی نیز وابستگی کاملی به خدا دارد. روشن است اتکا و وابستگی به خدایی دانا و توانا، هرگونه تفسیر غیرتعین‏گرایانه را نمی‏تواند تحمل کند. با چنین تفسیر دقیقی از علامه طباطبایی، برداشت‏هایی از قبیل دِئیسم یا تفکیک علل اولیه و ثانویه، و یا کوتاه‏کردن دست خدا از مداخله در طبیعت، به‏کلی کنار می‏رود.

3. انسان برگزیدهِ آفرینش و یا انسانِ درختِ حیات
برخی اندیشۀ درخت حیات داروین را اصلی بسیار مهم در نظریه تکامل می‏دانند که به‏صورت تصویری، تنها نموداری است که وی در کتاب خود ترسیم کرده است. الیوت سوبر نظریۀ تکامل را درخت حیات از طریق سازوکار انتخاب طبیعی دانسته است. در خصوص طبقه‏بندی موجودات زیستی، چه قبل از داروین و چه بعد از وی، کارهای متنوعی انجام شده است. برخی آرایه‏بندی موجودات زنده را اصلی‏ترین محور در زیست‏شناسی می‏دانند. برای داروین نیز این مسئله حائزاهمیت است. خوانندگان را به تحقیقات علمی وسیعی که دربارۀ درخت تبارزایی (فیلوژنیک) گفته شده، ارجاع می‏دهم. نکتۀ قابل‏تأمل در بحث ما این است که درخت حیات در دوره‏های مختلف زمین‏شناسی تغییرات سهمگینی داشته است که حاصل آن انقراض گونه‏های فراوان و خصیصه‏های متنوع و بقای دیگر‏گونه‏ها و خصیصه‏ها در طی صدها میلیون‏ سال بوده است.
براساس زیست‏شناسی تکاملی آنچه رخ داده است، برایند نیروهای متفاوت، چه از درون ارگانیسم‏های زیستی و چه براساس شرایط محیطی است. در حقیقت شرایط زیستی می‏توانست به‏گونه‏ای باشد که گونه‏های انقراضی یا ماندگار، کاملاً متفاوت می‏بود. در دستۀ نخستی‏سان‏ها که انسان و برخی پستانداران دیگر از قبیل انواع میمون‏ها، گوریل‏ها، شامپانزه‏ها، اوران‏گوتان‏ها در آن قرار دارند نیز وضع بر همین منوال است.
در شاخه کوچک‏تر انسان‏ها نیز کاملاً محتمل بود که انسان هوشمند منقرض شود و برای مثال انسان نئاندرتال یا حتی گونه‏های دیگر آن، امروزه جای مؤلف و خوانندگان را بگیرد؛ این در حالی است که مقام انسان در تفکر خداباوری و محوریت وی در آفرینش تردیدپذیر نیست، همان‏طور که اصل انسان‏مدارانه از استدلال‏های مهم خداباوران در اثبات طراحی و نظم دقیق آفرینش و جهت‏گیری متعین آن به‏سمت پیدایش انسان هوشمند است. آزمایش فکری تنظیم دوبارۀ ساعت زیست‏شناسی به‏معنای برگشت به عقب، که محل پرسش‏های زیادی نیز قرار گرفته است، اشاره به عدم‏قطعیت و عدم‏تعین ظهور انسان هوشمند در سلسله تغییرات زیستی است.
لازم است این نکته را یادآوری کنم که تلقی داروین از انسان هیچ تفاوتی با بقیۀ موجودات زیستی ندارد و گرچه تبیین‏های تکاملی وی دربارۀ انسان به کتاب تبار انسان که 12 سال بعد از کتاب منشأ گونه‏ها در سال 1871 میلادی منتشر شد، برمی‏گردد، در متن منشأ انواع نیز سرنخ این دیدگاه یکسان و مشابه را می‏توان دید. این نکته مخصوصاً در جواب اندیشمندان مسیحی یا مسلمانی مهم است که نظریۀ تکامل را با استثناکردن گونۀ انسان پذیرفته‏اند، که این امر از دو حال خارج نیست؛ یا آنچه را که داروین گفته اساساً نفهمیده‏اند، یا به اصول الهیاتی خود نامطمئن‏اند.

4. غایت‏مداری یا کارگردگرایی
زیست‏شناسی تکاملی معاصر با جعل اصطلاحات جدیدی در توصیف غایت‏کارکردِ ارگانیسم‏های زنده و خصیصه‏های آن‏ها سعی کرده است هرگونه معنای طراحی پیشینی در جهت کارکردهای زیستی را نفی کند. این بدان معنا است که اگر سخن از غایت می‏شود، از معنای اصلی آن، که مبتنی بر طراحی و نقشۀ پیشینی است، کاملاً به دور است، درحالی‏که دانایِ توانایِ خیرخواهِ مطلق نمی‏تواند غایت‏مند نباشد. غایت‏مندی فعل خداوند به‏منزلۀ تسری آن غایات در تمام سطوح هستی است، از سطح میکرو و لایه‏های بنیادین‏تر تا سطح ماکرو. گرچه این جنبه از ناسازگاری‏های تکامل داروینی با الهیات بی‏ارتباط با بحث قبلی، یعنی انتخاب هوشمند الهی و انتخاب غیرهوشمند طبیعی نیست، تفاوت آن شایان توجه است. اقلیتی از زیست‏شناسان تکاملی وجود دارند که فرایند‏های‏های تکاملی را صرفاً از طریق اصل انتخاب طبیعی تبیین نمی‏کنند و از نیروهای مکمل یا حتی نیروهای جایگزین سخن می‏گویند. سخن از هوشمندی یا بی‏شعوری انتخاب طبیعی برای این گروه بی‏معنا است؛ اما آنان هم‏چنان معتقدند کارکردهای زیستی، چه در خصیصه‏ها و چه در گونه‏ها، بدون پیش‏طراحی و صرفاً بر اساس تاریخ تکاملی در جهت تولیدمثل بیشتر و یا پایدارتر محقق می‏شود. از آنجا که معمولاً بحث از شانس در این قبیل مباحث، در مقابل طراحی یا غایت موردتوجه قرار می‏گیرد، فقط به این مقدار کفایت می‏کنم که زیست‏شناسان و فیلسوفان زیست‏شناس معتقدند شانس در معنای وجودشناختی خود، در سطوح مختلفی از ارگانیسم‏های زیستی وجود دارد. به‏رغم تکلف‏آمیزبودن باور به شانس، به‏معنای وجود‏شناختی، آن‏هم از سوی زیست‏شناسان، فعلاً از ردّ مطلق سخن آنان که به‏معنای انحلال صورت مسئله است، صرف‏نظر می‏کنم.
با این حال تلاش زیادی شده است که حتی شانس در معنای وجودشناختی آن در زیست‏شناسی، با تعین‏گرایی و هدفمندی و غایت‏مداری در تعارض نباشد. به‏رغم صورت‏بندی‏هایی از این مسئله، به نظر راقم این سطور، اکثر این تلاش‏ها نهایتاً به‏نوعی شانس در معنای معرفت‏شناختی بازمی‏گردد. بر این اساس اگر هم‏چنان بر نظر زیست‏شناسان که مدعی شانس در سطوحی از جهش‏های ژنتیکی، رانش و شرایط زیست‏بومی هستند، صحه بگذاریم، هرگونه سازش میان این تلقی از شانس با خداباوری ناممکن دیده می‏شود.
هم‏چنین باید توجه کرد بهترین تبیین آنچه متألهان از نفی شانس در سطح وجودشناختی می‏گویند تا حد زیادی متأثر از اصل علیت و علیت‏های چهارگانه ارسطویی است که در زیست‏شناسی تکاملی جایگاهی ندارد. در عین حال همان‏طور که گفته شد دربارۀ نسبت میان شانسِ وجودشناختی و هدایت‏یافتگی و امکان سازگاری میان آن‏ها، کارهای ارزشمندی صورت گرفته است و شاید سرآغاز مناسبی برای نوعی سازگاری باشد، بدون این‏که در ادعاهای هر دو سو، یعنی زیست‏شناسی تکاملی و خداباوری، تغییری حاصل شود.
اگرچه زیست‏شناسان و به‏خصوص فیلسوفان زیست‏شناس هیچ‏گاه نتوانستند خود را از ادبیات غالب غایت‏شناسانه رها کنند، مفاهیم و تعابیر جدید در این خصوص باعث شده است بسیاری از ابهامات لفظی کنار رود. زیست‏شناسان تکاملی امروزی بر این باور تأکید می‏کنند که برای انتخاب طبیعی نمی‏توان هیچ‏گونه برنامه‏ریزی یا قصدمندی به‏سوی غایتی را در نظر گرفت. ارنست مایر برای دورکردن زیست‏شناسی تکاملی از هرگونه غایت‏پنداری، در مقاله‏ای تقسیم‏بندی چندگانه‏ای از رفتارهای شبه‏غایت‏مند موجودات زنده را ارائه کرده است. وی به چند قسم «فرایندهای قانونی-‏خودکار»، «فرایندهای غایت-‏قانونمند»، «ویژگی‏های سازگارمحور»، «رفتارهای قصدمند» و «غایت‏شناسی سطح کیهانی» اشاره می‏کند و با ذکر مثال‏های متفاوت، هرگونه غایت‏اندیشی در زیست‎شناسی تکاملی را رد می‏کند و به‏جای آن کارکردگرایی زیست‏شناختی را در بطن نظریۀ تکامل مهم می‏داند.

5. نظم الهی طبیعت و یا قانون طبیعت
داروین به‏فراوانی در کتاب منشأ گونه‏ها از کلمۀ قانون با ترکیب‏های متعدد صحبت کرده است. روشن است که دقت فلسفی موردنظر در مباحث فلسفۀ علم و تفاسیر چندگانه از آن، که در آن زمان نیز مطرح بوده، موردتوجه وی نبوده است. البته داروین در چند قسمت منظور خود را از قانون، توالی‏های طبیعی که از سوی ما شناخته می‏شود، دانسته است.
 گفته شده است که من از انتخاب طبیعی به‏گونه‏ای سخن گفته‏ام که گویا از یک قدرت فعال الهی سخن رانده‏ام اما حقیقتاً چه کسی به دانشمند و نویسنده‏ای که دربارۀ نیروی گرانش که عامل تنظیم حرکت سیارات خوانده می‏شود، اعتراض می‏کند؟ همه می‏دانند که منظور وی از چنین اصطلاحاتی [نیرو] استعاری چیست و این اصطلاحات همیشه برای اختصار لازم و ضروری‏اند. بنابراین دوباره یادآور می‏شوم که اگرچه اجتناب از تشخص‏بخشی به طبیعت قدری سخت است، منظور من از طبیعت صرفاً نیروی فزاینده و محصول و نتیجۀ قوانین طبیعت است، و منظور من از قانون طبیعت نیز صرفاً توالی رویدادهایی است که ما انسان‏ها به آن‏ها قطعیت می‏دهیم. با مختصر آشنایی با این مسائل، این‏چنین اعتراضاتی فراموش می‏شوند.
در عین حال، اگر دیدگاه‏های مرتبط به قانون طبیعت را در برداشت‏های چندگانۀ کلی‏های ذات‏گرایانه (ارمسترانگ)، تمایل‏گرایانه ذاتی (الکساندر برد) و انتظام‏گرایی (لوییس-هیوم) دسته‏بندی کنیم، به نظر می‏رسد آنچه از نوشته‏های داروین استباط می‏شود، بیشتر منطبق بر دیدگاه‏های انتظام‏گرایانه باشد. این تفسیر با برداشت غالب ناتعین‏گرایی از سازوکار تکاملی انتخاب طبیعی نیز سازگاری بیشتری دارد. از آن‏سو برداشت‏های الهیاتی از قانون طبیعت، آن را بیشتر مبتنی بر نظام ثبات‏گرایانه‏ای می‏داند که از رابطۀ علّی ضروری پیروی می‏کند. بنابراین علاوه بر مواردی که مستقیماً به زیست‏شناسی تکاملی بازمی‏گردد، تفسیر قانون طبیعت نیز خط فاصل دیگری است که در تبیین‏های تکاملی، به‏خصوص با توجه به کتاب منشأ گونه‏ها دیده می‏شود.

 
نکتۀ پایانی
مجدداً به این نکته اشاره می‏کنم که هدف این نوشته صرفاً به بیان ناسازگاری‏های تکامل داروینی و الهیات (خداباوری ادیان الهی) اختصاص داشت، به این امید که خوانندگان علاقه‏مند و نسل جوان اهل تحقیق، دستِ‏کم به‏سادگی از کنار این تعارضات فکری رد نشوند. اگرچه شخصاً معتقدم باورهای دینی بیشتر دینداران در معرض تهدید و آسیب ناشی از تفکر عقلانی، چه فعالیت‏های فلسفی و چه دستاوردهای علوم طبیعی و تجربی، قرار نمی‏گیرد؛ تأثیر تدریجی آن را هم نمی‏توان انکار کرد. برای دورشدن از هدف اصلی این مقاله و نزدیک‏شدن به گرایش آن دسته از خوانندگانی که به‏اشتباه، طرح چالش‏های فکری را مشابه اسناد محرمانه‏ای تلقی می‏کنند که فقط در نشست‏های خصوصی باید مطرح شود، به فهرست برخی راه‏حل‏های ارائه‏شده در پاسخ به چنین ناسازگاری‏هایی، اشارۀ‏ کوتاهی می‏کنم با این توضیح که به‏نظر راقم این سطور، برخی واکنش‏ها در حقیقت بیشتر راه انحلال است و نه راه حل؛ و یا تفسیر به‏نحوی غیرمتعارف و نادر از یک یا حتی دو تفکر دو سوی این ناسازگاری است.
به هر روی، این موارد در شمار مهم‏ترین‏ واکنش‏هاست و البته برای هرکدام جداگانه باید بحث‏های دقیقی را دید و خواند.
در سَمت تکامل زیستی این موارد برجسته است: نظریۀ تکامل غیرداروینی که مبتنی بر اصل خنثی‏بودن خصیصه‏های زیستی در مقابل سوگیری سازگارگرایانه تبیین‏های تکاملی داروین است؛ تفکیک‏گرایی و استقلال دوسویه ناسازگاری در نسبت با یکدیگر؛ نقدهای فراوان و متنوع بر متافیزیک و روش‏شناسی علوم جدید و به‏خصوص زیست‏شناسی؛ تقلیل‏گرایی در زیست‏شناسی و فروکاستن زیست‏شناسی و قوانین آن به فیزیک؛ جایگزین‏های تبیین‏های تکاملی با حفظ اصل انتخاب طبیعی؛ جایگزین‏های زیست‏شناسی تکاملی با انواع دیگری از زیست‏شناسی از قبیل زیست‏شناسی رشد، زیست‏شناسی مولکولی یا زیست‏شناسی کل‏گرا؛ بیان شکاف‏ها و نواقص در اجزای اصلی نظریۀ تکامل داروینی از قبیل انفجار کامبرین و ضعف‏ها و تردیدهای بسیار زیاد شواهد فسیلی؛ اصل مهم انسان‏مداری، چه از سوی الهیات و متافیزیک و چه از سوی فیزیک‏زیست‏شناسی؛ سؤال‏ها و تردیدهای فراوان ازسوی فیلسوفان علم دربارۀ اجزای تبیین تکاملی به‏خصوص اصل انتخاب طبیعی؛ و همچنین انتقادات اجتماعی و اخلاقی بر تبیین‏های تکاملی.
البته این‏ها تنها بخشی از آن راهی است که برای سازگاری میان تکامل داروینی و خداباوری طی می‏شود. لازم است این نکته نیز گفته شود که بسیاری از این گام‏ها از سوی آتئیست‏ها برداشته شده است.
در سَمت الهیات و خداباوری نیز این موارد شایان‏توجه است: تغییر در تلقی از خدا در الهیات کلاسیک و ادیان توحیدی؛ تفسیرهای [محیرالعقول] از ویژگی‏های خدا در مکاتبی از قبیل الهیات گشوده، الهیات فرآیندی، دئیسم و مشابه آن؛ استعاری و نمادین خواندن متون مقدس؛ تحمیل مصنوعی یافته‏های علمی با صفات خدا و به‏ویژه متون مقدس؛ و شاید از همه منطقی‏تر دفاع از ایمان‏گرایی.

جستجو
آرشیو تاریخی