آزاداندیشی غیرمحتاطانه
دوست عزیز و اندیشمند جناب آقای دکتر مرتضی روحانی از بنده خواستند تا در این شماره از مجلۀ تازهتأسیس باور چند خطی بنویسم. اشتیاق من زمانی افزون گردید که متوجه شدم مجلۀ مذکور در شمار نشریات موسوم به علمیپژوهشی کشور نیست و قصد مسئولان این نشریه در عرضۀ عمومی و احتمالاً فروش در دکهها و کافهکتابها است. دلیل این اشتیاق هم امری ساده است: اول آنکه در نوشتن مطالب از قیدوبندهای ماشینی مجلات آکادمی رها و آزادم، و دوم از آنجهت که احتمالاً خوانندگانی، نه بهجهت حرفه و شغل دانشگاهی و نظام ارتقا و ارجاعات، بلکه از روی علاقه به موضوع، مطالبی از این دست را دنبال خواهند کرد.
بهدلیل این رهایی دلنشین در ابتدای این نوشتۀ کوتاه به ذکر سه تجربۀ زیسته میپردازم و سپس موضوع اصلی را مطرح خواهم کرد.
تجربۀ زیستۀ اول: در پایان نشست مدرسۀ تکامل که در تابستان سال 1397 شمسی در دانشگاه صنعتی شریف برگزار شد و در آن، من از نسبت میان الهیات و تکامل داروینی سخن گفتم که مشابه نوشتۀ حاضر، متمرکز بر ناسازگاریگرایی بود. جوانی پرشور و با ظاهری مذهبی به نزد من آمد و منتقدانه سؤال کرد: «با توجه به مطالبی که گفته شد آیا لازم است امروز نمازمان را بخوانیم و یا دیگر نیازی بدان نیست؟» آن جوان، امروز در تحقیقات علوم شناختی مشغول به کار است، و منتقد شدید تلقی طبیعتگرایانه و مدافع اصل خداباوری در زیستشناسی تکاملی است.
تجربۀ زیستۀ دوم: در حین زیارت امام حسین علیهالسلام در کربلای معلی و در حرم مقدس آن امام همام، درگیری ذهنیای مرا آزار میداد که آیا خدا و اهلبیت(ع) از طرح مباحثی که این بندۀ ناچیز خدا در سالیان اخیر دربارۀ تکامل گفتهام رضایت دارند؟ آیا نباید در این مسائل جانب احتیاط را نگه داشت؟ آیا کلاسهای درس و مجالس علمی عمومی محل مناسبی برای این مباحث است؟
تجربۀ زیستۀ سوم: استاد گرانقدر مرحوم آقای دکتر احمد احمدی که متخلّق به فضایل والای اخلاقی بودند، در زمان عقد قرارداد با بنده، درخصوص انتشار کتابی از سوی سازمان سَمت در حوزۀ تکامل داروینی و الهیات، توصیهای مبنی بر نقد ایدئولوژی تکامل داروینی کردند و تأکید داشتند کتاب موردنظر دربرگیرندۀ اشکالات ایدۀ تکامل داروینی باشد. شاید بهدلیل نَفَس قدسی استاد است که پس از چندین سال این مجموعه آمادۀ انتشار نمیشود، و هماینک با تغییرات سازمان سَمت از دایرۀ علاقهمندی آنان نیز بحمدالله خارج شده است. در کنار این خوب است به دیدگاههای استاد گرانقدرم آقای دکتر سید حسین نصر نیز اشاره کنم که سالیان طولانی در نقد و ردّ ایدۀ تکاملی سخن گفتند و پژواک نظرات ایشان همواره در ذهن من زنده مانده است.
نتیجۀ احتمالی هر سه تجربۀ زیسته، ممکن است این باشد که مگر نمیتوان حوزۀ تفکر نظری، چه فلسفی و امور عقلی و چه علوم طبیعی و تجربی، را از نوعی عقلانیت عملی که ممکن است پشتوانۀ محکمی برای باورهای دینی باشد، جدا کرد؟ آیا نتیجه و دستاوردهای عقلانیت نظری لزوماً مبانی و استلزامات عقلانیت عملی را نیز دربرمیگیرد؟ و یا حتی بالاتر، آیا امکان ندارد عقلانیتهای نظری موازیای وجود داشته باشد که نسبت میان آنها امکان بالقیاس باشد؟ چرا چنین تصور میشود که علوم طبیعی از قبیل زیستشناسی تکاملی، میتواند عقلانیت نظری در دینپژوهی را تحتتأثیر قرار دهد؟ چرا نتوان در اینجا نیز بر نوعی تفکیک و استقلال در سطح مبانی و یا روششناسی صحه گذاشت؟
راقم این سطور به سختیِ پذیرشِ چنین تحلیلهایی بهخوبی واقف است، حتی با پشتوانههای قابلتوجه برخی فیلسوفان علم از قبیل کوهن، لاکاتوش، فایرآبند و لاتور، اما به نظر میرسد اشکالات چنین توصیهای بسیار کمتر از راهحلهایی نظیر تلاش برای نقد دستاوردهای علم جدید و یا از آنسو تطبیق تحمیلی دستاوردهای علم جدید با باورهای دینی و بهویژه نص و ظاهر متون مقدس است.
با این مقدمه، هدف اصلی این نوشته، نادیدهگرفتن آن تجارب زیسته و عقلگرایی آزاد و رها و غیرمحتاطانه است، همان که سید حسین نصر از آن به «انقطاع عقل استدلالی از عقل شهودی» یاد میکند و بهشدت منتقد آن است. اما به هر روی از آنجا که عقلانیتِ صِرف، دستِکم در فعالیتی نظری، نه فعالیتی اجتماعیعلمی، امکانپذیر است؛ در اینجا نیز با کنارگذاشتن احتیاط و با کسب اجازه از استادانی همچون دکتر سید حسین نصر و مرحوم دکتر احمد احمدی، مواردی از ناسازگاری زیستشناسی تکاملی با خداباوری را ذکر میکنیم. قبل از آن، چند نکته مقدماتی بحث را روشنتر میکند.
1. به نظر میرسد دانشمندان علوم طبیعی و تجربی در زمان فعالیت علمی، پیشفرض خود را آگاهانه و البته غالباً ناآگاهانه، رئالیسم علمی و اصل یکنواختی طبیعت انتخاب کردهاند. منظور از رئالیسم علمی، امکان دسترسی دانشمندان به صدق در نظریههای مربوط به طبیعت است. همچنین دانشمندان جز در اوقات فراغت که ممکن است سرگرم مطالعات تفننیفلسفی شوند، اصل یکنواختی طبیعت را محور کارهای خود قلمداد میکنند و نتایج کار خود را منحصر به موارد آزمایششدۀ خود نمیدانند؛ وگرنه هرگونه تلاشی از سوی آنان برای شناخت و شناساندن طبیعت، بیهوده و بیجهت خواهد بود. بر همین منوال، شکاکیتهایی از نوع تردیدهای وجودشناختی یا شبهۀ مغز در خمره و مشابه آن، کنار درِ ورودی آزمایشگاه دانشمند به کناری نهاده میشود و اجازۀ ورود به صحنۀ آزمایش علمی را پیدا نمیکند. اهمیت این نکته از آنرو است که در زمانۀ بروز چالشهای الهیاتی از قبیل ناسازگاری بخشی از ادعاها و یافتههای علمی با باورهای الهیاتی، نمیتوان به یکباره علم را ابزارگرایانه و یا استعارهگرایانه (نگرشهای ضدرئالیستی) تفسیر کرد و مدعی شد امور مشاهدهناپذیر نظیر بسیاری از مفاهیم در زیستشناسی، حکایتی از امری واقعی ندارند که بهدنبال آن بتوان بهراحتی از مصاف با چالش ناسازگاری خلاصی یافت.
روشن است که نقد علم مدرن در صورتبندیهای متنوع آن قابلتأمل است و تجربۀ تاریخی علم از یونان تا بهامروز و همچنین در سدههای اخیر بهخوبی گواه آن است که اعتبار یافتههای علمی و حتی مسئلۀ پیشرفت دستاوردهای علمی بشر با تردیدهای بسیار زیادی مواجه است. در بحث موردنظر، این ملاحظات را کنار گذاشته و ادعایمان این است که میتوان سنت پژوهشی دانشمندان علوم تجربی را که مورد وفاق جامعۀ علمی قرار گرفته است (که البته خود نیز از افزونههای جامعهشناختی علم متأثر است) معتبر دانست و در هنگامۀ بروز بحران بیدرنگ دست به تخریب ناگهانی این سازۀ بشری نزد.
به عبارتی اینکه در گوشهای نشسته و بهجای تلاش عقلانی در حل بحرانهای فکری ناشی از رشد علوم طبیعی و تجربی، در انتظار منجیای بنشینیم که یا از بیرون علم، آن یافتهها را مورد طعن قرار دهد، یا با خوششانسی، از ناحیۀ خود علم، ویرانگری یافتههای قدیمیتر علمی را رقم بزند، بهمنزلۀ تعطیل عقل از امکان معرفت است، و در حقیقت نهتنها کمکی به حل این مسئله نمیکند که بهمرور زمان، خود، بخش جدیدی از مسئلۀ تعارض کلیتر میان جوهرۀ علم و اصل دین میشود.
2. معمولاً افرادی که از ناسازگاری یافتههای علمی، بهطور خاص در بحث ما زیستشناسی تکاملی، با الهیات و خداباوری سخن گفتهاند، منظور مشخصی از خدا و یا ادیان داشتهاند. تغییر تلقی از خدا یا تقلیل آن به جانِ و شعورِ جهان، فرایندهای در حال تغییر، یا خدای گشوده با تحولات اشیا و اموری ازایندست، هیچ کمکی به حل مسئله نمیکند. در این مباحث منظور از خدا، امر متعال مستقل غیرجسمانی با ویژگیهایی از قبیل دانایی، توانایی و خیرخواهی مطلق است؛ همانکه میتوان از آن، به قدر مشترک ادیان توحیدی و الهی نیز یاد کرد. دست چنین خدایی از مشارکت و فعالیت در طبیعت بسته نیست و میتواند علاوه بر فعل عام و تنظیم اولیۀ جهان، فاعلیتی در فعل خاص طبیعت نیز داشته باشد. تغییر در هر کدام از این ویژگیها و کنارگذاشتن آن ویژگی، منحلکردن مسئله، و نه حل آن است. با توجه به نزدیکی آنچه از خداباوری کلاسیک در فلسفۀ دین و الهیات گفته میشود با تلقی اصول اولیۀ ادیان مذکور، در بحث موردنظر بهصورت ترکیبی از این مضمون استفاده خواهیم کرد. بهعبارتی در این نوشته، تلقی از خدا در الهیات کلاسیک را با آنچه در ادیان الهیِ یهودیت، مسیحیت و اسلام گفته میشود، متناظر دانستهایم، از آن رو که جدا از اختلافات بسیار گسترده در میان این ادیان دربارۀ خدا، تشخصمحوریِ خدا در این ادیان به آنچه در خداباوری کلاسیک گفته میشود، بسیار نزدیک است.
طرفداران نامنعطف فلسفۀ تحلیلی ممکن است در همین ابتدا در مورد واژۀ ناسازگاری نیز متّه بر خشخاش بگذارند. تکلیف آنان و جواب آنان در همان مجلات ماشینی، معیّن است، و در اینجا از آنچه خواهیم گفت نوع و سطح ناسازگاری روشن خواهد شد.
3. منظور این نوشته از تکامل داروینی، دیدگاههای داروین در کتاب منشأ گونهها است که نسخۀ اول آن در سال 1859 میلادی منتشر شد و بلافاصله مورد توجه و البته نقد بسیار گستردهای قرار گرفت و همچنان میتوان گفت یکی از بحثانگیزترین مباحث علمی روز است. صورتبندی دقیق ریچارد لوینتین از شروط سهگانه، خلاصۀ مناسبی برای آن امری است که انتخاب طبیعی نامیده میشود؛ کلیدواژهای مهم که در نسخۀ اول کتاب منشأ گونهها 286 بار و در نسخۀ ششم 383 بار تکرار شده است و برخی معتقدند تمام کتاب دربارۀ همین اصل است.
با توجه به این مقدمات در اینجا سعی خواهم کرد فهرستی از ناسازگاریهای میان این دو حوزه را مطرح کنم. به بسیاری از این مسائل، پاسخهایی داده شده است و مؤلف از آن پاسخها بیاطلاع نیست؛ اما در این نوشته، هدف، برجستهسازی و تا حدی شفافکردن مطالبی است که در طرح مسئلۀ ناسازگاری گفته میشود.
مجدد لازم است یادآوری کنم که این نوشته برای شفافکردن سطوح ناسازگاری تکامل داروینی و خداباوری است و به این معنا نیست که ممکن است استلزامی نظری یا عملی داشته باشد. اهل تحقیق بهخصوص مدافعان الهیات و خداباوری باید از مؤلف که تلاش کرده است این صحنۀ درگیری را تا آنجا که در توان دارد بهخوبی نشان دهد، ممنون باشند! همانطور که مؤلف و بسیاری از خداباوران مدیون مرحوم آنتونیفلو محسوب میشوند، همو که بزرگترین آتئیست قرن و حتی تاریخ دانسته میشود؛ حتی پس از بازگشت به خداباوری. طرح مباحث دقیق از سوی فلو، زمینۀ بحث گستردهای را در میان فیلسوفان خداباور گشود و نتیجۀ آن، دستِکم نظریههای قابلاعتنایی در معناداری و تحقیقپذیری زبان دین بود.
سطوح ناسازگاری تکامل داروینی و خداباوری
1. انتخاب الهی یا انتخاب طبیعی
برخی گفتهاند اصطلاح پرتکرار انتخاب طبیعی در کتاب منشأ گونههایِ داروین در مقایسه با انتخاب مصنوعی اهمیت یافته است. این ادعا از این جهت نادرست است که مقایسۀ انتخاب طبیعی و انتخاب مصنوعی (تغییر در نژاد زراعت و دام و حیوانات اهلی برای بهینهکردن نسلهای بعدی آنها برای استفاده انسان) صرفاً برای تأیید سازوکار مشابه انتخاب مصنوعی در انتخاب طبیعی در سطحی بزرگتر و با تفاوتهای گستردهتری است. البته در اینکه آیا این مقایسه صرفاً تمثیل است، یا اینکه هردو از ساختارهای یکسان منطقی برخوردارند، اختلافنظر وجود دارد و از حوصلۀ این نوشته بیرون است و بیشتر متناسب همان نشریات آکادمی است. اما در اینجا به همین مقدار بسنده میشود که بر اساس آنچه داروین از فلسفۀ علم هرشلی زمان خود متأثر بوده است، وی بهدنبال پیداکردن سازوکار واحدی برای تغییرات مختلف ارگانیسمهای زیستی، چه بهصورت طبیعی و چه بهصورت روشمند انسانی، میگشته است، و این همانا انتخاب طبیعی مورد نظر وی است که در حقیقت شامل انتخاب مصنوعی هم میشود.
ریچارد لوینتین در صورتبندی انتخاب طبیعی از سه شرط فراوانی و تفاوت، توارث، و تناسب استفاده کرده است. این بدان معناست که هرجا این سه شرط وجود داشته باشد، انتخاب طبیعی بهسوی ابقای خصیصههای زیستی و نژادی برتر و حذف خصیصههای فروتر و نژادهای آسیبپذیرتر میرود. مسئلۀ بسیار مهم در اینجا آن است که سازوکار انتخاب طبیعی و همچنین اجزایی که در ارگانیسمهای زیستی نقش علّی را ایفا میکنند، از ویژگی تعینبخشی و قطعیت برخوردار نیستند. در زیستشناسی تکاملی معاصر، سوگیری انتخاب طبیعی به سازگاریهای بهینه برای تولیدمثل، بیشتر احتمالاتی است که از آن به تفسیر تمایلگرایانه یاد کردهاند. این تفسیر در حال حاضر گرایش غالب و اثرگذار در زیستشناسی تکاملی است.
در تفسیر تمایلگرایانه از سازگاری، ما با احتمالات یا صرفاً انتظار برای تولیدمثلِ بیشترِ ناشی از آن سازگاری مواجه هستیم. بنابراین تفسیر انتخاب طبیعی به تولیدمثل بیشتر، متأثر از سازگاریهای بالاتر در یک محیط انتخابی مشترک، براساس رابطۀ تحلیلی یا رابطۀ علّی شکل نمیگیرد و صرفاً از احتمالات بالاتر و پایینتر سخن گفته میشود. این تفسیر یکی از مهمترین اشکالات فلسفی وارد بر اصل انتخاب طبیعی را نیز بهراحتی پاسخ میدهد. اشکال معروف و متداول برخی در اینجا این است که رابطۀ میان سازگاری و تولیدمثل بیشتر، رابطهای دوری است؛ به این معنا که سازگاری به تولیدمثل بیشتر میانجامد، و از آنسو تولیدمثل بیشتر، زمانی رخ میدهد که سازگاری بهینهتری وجود داشته باشد. به عبارتی آنها که ماندهاند و تولیدمثل بیشتر کردهاند سازگارترند، و آنها که سازگارترند تولیدمثل بیشتر میکنند. تأکید بر رابطۀ احتمالاتی میان این دو، هم این اشکال را برطرف میکند و هم امکان سازگاری انتخاب الهی را که در آن روابط علّی تعینگرا (به لحاظ وجودشناختی) محقق است، با انتخاب طبیعی که در آن، صرفاً از احتمالات (وجودشناختی و نهصرفاً بر اساس جهل انسان) سخن گفته میشود، بسیار سخت خواهد کرد؛ مگر آنکه مجدداً دست به تغییر آنچه بزنیم که پایههای ضروری این دو دیدگاه را تشکیل میدهد و راه انحلال را بر راه حل ترجیح دهیم. از فرصت مقالهای نسبتاً عمومی استفاده کنم و این را هم اضافه کنم که در مسائلی از قبیل امور اجتماعی و فکری و علمی، راه انحلال سادهترین روش برای دوری از چالشها است؛ پاککردن صورت مسئله بهبهانۀ ترویج شبهه یا دلیلتراشیهایی مشابه آن. همچنین ناگفته نماند اقلیتی از زیستشناسان تکاملی نیز به رابطۀ تعینگرایانۀ انتخاب طبیعی اعتقاد دارند و احتمالات را صرفاً ناشی از جهل ما به شرایط زیستی سازوکارهای زنده میدانند.
نگاهی به تاریخچۀ استفاده داروین از این واژه، نشانگر ناسازگاری آن با ریشۀ اصلی این اصطلاح در الهیات طبیعی است. ویلیام پیلی که شخصیت مورد احترام همراه با نقد داروین است در کتاب ارزشمند الهیات طبیعی یا شواهدی ازپدیدههای طبیعت برای وجود و صفات امر الوهی، طبیعت و همۀ فرایندهای ریز و درشت آن را انتخابی الهی میداند، و این در حالی است که فرایندهای زیستی داروینی، صرفاً انتخاب احتمالاتی طبیعت است. همانطور که قبلاً گفته شد راههای جمعپذیری از نوع منحلکردن یا تغییردادن اصول و پیشفرضها، متنوع و البته همگی ساختگی و جعلی است.
اقدام به تغییر معانی، چه در سوی خداباوری و چه از ناحیۀ تکاملی، فرار از صحنۀ اصلی ناسازگاری است. زیستشناسان تکاملی معاصر میگویند با توجه به اینکه شانس در سطوح هستیشناسانه، از قبیل جهشهای ژنتیکی یا پدیدۀ رانش در زیستکره، تفسیر میشود، رفتارهای ارگانیسمهای زیستی، غیرتعینگرایانه و مبتنی بر احتمالات است. انتساب جهل در هر سطحی، چه به زیستشناسان تکاملی و چه دربارۀ رفتار زیستی و پرکردن این شکاف با علم و تعینبخشی دانای کل یا تمسک به اصل هدایت تکوینی موجودات زیستی، راههای نرم انحلال است و نه حل. همچنین انتظار برای فروریختن بنیان زیستشناسی تکاملی که با توجه به ویژگی علوم تجربی کاملاً امکان پذیر است، انحلال موضوع بحث در زمانۀ
فعلی است.
به هر روی، ریشۀ انتخاب طبیعی داروین، تقابل با انتخاب الهی است. وی در صفحات پایانی کتابش منشأ گونهها بهروشنی به این موضوع اشاره کرده است:
اگرچه من شخصاً به حقایقی که بهصورت چکیده در این کتاب آوردهام، باور دارم، به هیچ روی بهدنبال متقاعدکردن طبیعتشناسانی که در زمان طولانی نظراتشان متضاد من شکل گرفته است، نیستم. بسیار ساده است که جهل خود را در زیر عباراتی از قبیل طراحی آفرینش و یا وحدت طراحی مخفی کنیم.
همچنین داروین در زندگینامۀ خودنوشت، استدلال پیلی را رد میکند و قوانین طبیعت را جایگزین نتیجهگیری موردنظر پِیلی میکند:
اگرچه من تا دورۀ متأخری از زندگیام دربارۀ وجود خدا نظری نداشتهام، در اینجا نتیجهای را بازگو میکنم که من در دورهای فکر میکردم استدلال سنتی دربارۀ طراحی در طبیعت، آنچنان که پیلی آن را گفته است نتیجهبخش است، اما آن زمان که قانون انتخاب طبیعی برایم آشکار شد آن برهان را شکستخورده دانستم. ما دیگر نمیتوانیم استدلال کنیم که لولای زیبای یک صدف دودریچهای باید از سوی یک طراح هوشمند طراحی شده باشد، آنطور که لولای یک در از سوی انسان ساخته شده است. هیچ طراحی ویژهای در گوناگونی موجودات زیستی دیده نمیشود، همانطور که در وزیدن باد دیده نمیشود. هر چیزی در طبیعت نتیجۀ قوانینی ثابت است.
2. انتخاب هوشمند یا انتخاب لاشعور
مرحوم نورالدین فرهیخته تنها مترجم کتاب منشأ گونهها بهفارسی تاکنون کلمۀ «unconscious» در متن اصلی را که در توصیف انتخاب طبیعی و همچنین در چندجا در توصیف انتخاب مصنوعی به کار رفته، به «لاشعور» ترجمه کرده است.
انتخاب طبیعیِ لاشعور و بهتعبیر رساتر غیر هوشمند، تلقی داروین و تکاملگرایان از این اصل زیستشناختی را روشن میکند. این درحالی است که در ادبیات خداباوری کلاسیک و همچنین آنچه در ادیان الهی گفته میشود، تأکید بر شعورمندی تمامی اجزای طبیعت و همچنین نظام کل طبیعت بسیار جدی است. به نظر مؤلف در خصوص واکنش به چالشهای ناشی از تکامل داروینی، نظرات علامه طباطبایی یکی از محکمترین پاسخها است، نه به این دلیل که میتوان بهراحتی از اعتراض مستقیم یا غیرمستقیم ایشان به دستاوردهای علمی دفاع کرد؛ بلکه بدینجهت که وی راه انحلال و تغییر در دیدگاههای اصیل خداباورانه را پیش نگرفته است. رجوع به آرای مرحوم مرتضی مطهری و نمونۀ غربی آن الوین پلانتینگا، این تفاوت را بهخوبی نشان میدهد.
تأکید علامه طباطبایی بر هدایت تکوینی، تقابل روشن و حلناشدنی سازوکار تغییراتِ زیستی غیرهوشمند با شعورمندی و غایتمحوری را نشان میدهد. حتی با صرفنظر از آفرینشگرایی و با کنارگذاشتن بقیۀ مشکلات ناشی از این رویارویی، هدایت تکوینی حتی اگر آن را تدریجی و مرحلهبهمرحله بدانیم، مستلزم شعورمندی است و بنابراین در ناسازگاری کامل با لاشعوریِ طبیعت قرار میگیرد.
هر نوع از انواع موجودات مسیر خاصی در طریق استکمال وجود دارند و آن مسیر هم دارای مراتب خاصی است که هریک مترتب بر دیگری است تا منتهی به عالیترین مرتبه که همان غایت و هدف نهایی نوع است و نوع با طلب تکوینی نه ارادی در طلب رسیدن به آن است. و از همان ابتدا که داشت تکوّن مییافت مجهز به وسایل رسیدن به آن غایت است. و این توجه تکوینی از آنجا که مستند به خدای تعالی است نامش را هدایت عام الهی میگذاریم و این هدایت تکوینی در هدایت هیچ نوعی از مسیر تکوینی آن خطا نمیرود، بلکه استعمال تدریجی و بهکاربستن قوا و ادراکاتی که مجهز به آنها است برای آسانی مسیر آن را به غایت نهایی سوق میدهد. همچنان که فرموده قَالَ رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَىٰ كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَىٰ (طه/50).
علامه طباطبایی خلقت را مستلزم تدبیر میداند و معتقد است وقتی خلقت وابسته به خدای متعال است، تدبیر یا همان هدایت تکوینی الهی نیز وابستگی کاملی به خدا دارد. روشن است اتکا و وابستگی به خدایی دانا و توانا، هرگونه تفسیر غیرتعینگرایانه را نمیتواند تحمل کند. با چنین تفسیر دقیقی از علامه طباطبایی، برداشتهایی از قبیل دِئیسم یا تفکیک علل اولیه و ثانویه، و یا کوتاهکردن دست خدا از مداخله در طبیعت، بهکلی کنار میرود.
3. انسان برگزیدهِ آفرینش و یا انسانِ درختِ حیات
برخی اندیشۀ درخت حیات داروین را اصلی بسیار مهم در نظریه تکامل میدانند که بهصورت تصویری، تنها نموداری است که وی در کتاب خود ترسیم کرده است. الیوت سوبر نظریۀ تکامل را درخت حیات از طریق سازوکار انتخاب طبیعی دانسته است. در خصوص طبقهبندی موجودات زیستی، چه قبل از داروین و چه بعد از وی، کارهای متنوعی انجام شده است. برخی آرایهبندی موجودات زنده را اصلیترین محور در زیستشناسی میدانند. برای داروین نیز این مسئله حائزاهمیت است. خوانندگان را به تحقیقات علمی وسیعی که دربارۀ درخت تبارزایی (فیلوژنیک) گفته شده، ارجاع میدهم. نکتۀ قابلتأمل در بحث ما این است که درخت حیات در دورههای مختلف زمینشناسی تغییرات سهمگینی داشته است که حاصل آن انقراض گونههای فراوان و خصیصههای متنوع و بقای دیگرگونهها و خصیصهها در طی صدها میلیون سال بوده است.
براساس زیستشناسی تکاملی آنچه رخ داده است، برایند نیروهای متفاوت، چه از درون ارگانیسمهای زیستی و چه براساس شرایط محیطی است. در حقیقت شرایط زیستی میتوانست بهگونهای باشد که گونههای انقراضی یا ماندگار، کاملاً متفاوت میبود. در دستۀ نخستیسانها که انسان و برخی پستانداران دیگر از قبیل انواع میمونها، گوریلها، شامپانزهها، اورانگوتانها در آن قرار دارند نیز وضع بر همین منوال است.
در شاخه کوچکتر انسانها نیز کاملاً محتمل بود که انسان هوشمند منقرض شود و برای مثال انسان نئاندرتال یا حتی گونههای دیگر آن، امروزه جای مؤلف و خوانندگان را بگیرد؛ این در حالی است که مقام انسان در تفکر خداباوری و محوریت وی در آفرینش تردیدپذیر نیست، همانطور که اصل انسانمدارانه از استدلالهای مهم خداباوران در اثبات طراحی و نظم دقیق آفرینش و جهتگیری متعین آن بهسمت پیدایش انسان هوشمند است. آزمایش فکری تنظیم دوبارۀ ساعت زیستشناسی بهمعنای برگشت به عقب، که محل پرسشهای زیادی نیز قرار گرفته است، اشاره به عدمقطعیت و عدمتعین ظهور انسان هوشمند در سلسله تغییرات زیستی است.
لازم است این نکته را یادآوری کنم که تلقی داروین از انسان هیچ تفاوتی با بقیۀ موجودات زیستی ندارد و گرچه تبیینهای تکاملی وی دربارۀ انسان به کتاب تبار انسان که 12 سال بعد از کتاب منشأ گونهها در سال 1871 میلادی منتشر شد، برمیگردد، در متن منشأ انواع نیز سرنخ این دیدگاه یکسان و مشابه را میتوان دید. این نکته مخصوصاً در جواب اندیشمندان مسیحی یا مسلمانی مهم است که نظریۀ تکامل را با استثناکردن گونۀ انسان پذیرفتهاند، که این امر از دو حال خارج نیست؛ یا آنچه را که داروین گفته اساساً نفهمیدهاند، یا به اصول الهیاتی خود نامطمئناند.
4. غایتمداری یا کارگردگرایی
زیستشناسی تکاملی معاصر با جعل اصطلاحات جدیدی در توصیف غایتکارکردِ ارگانیسمهای زنده و خصیصههای آنها سعی کرده است هرگونه معنای طراحی پیشینی در جهت کارکردهای زیستی را نفی کند. این بدان معنا است که اگر سخن از غایت میشود، از معنای اصلی آن، که مبتنی بر طراحی و نقشۀ پیشینی است، کاملاً به دور است، درحالیکه دانایِ توانایِ خیرخواهِ مطلق نمیتواند غایتمند نباشد. غایتمندی فعل خداوند بهمنزلۀ تسری آن غایات در تمام سطوح هستی است، از سطح میکرو و لایههای بنیادینتر تا سطح ماکرو. گرچه این جنبه از ناسازگاریهای تکامل داروینی با الهیات بیارتباط با بحث قبلی، یعنی انتخاب هوشمند الهی و انتخاب غیرهوشمند طبیعی نیست، تفاوت آن شایان توجه است. اقلیتی از زیستشناسان تکاملی وجود دارند که فرایندهایهای تکاملی را صرفاً از طریق اصل انتخاب طبیعی تبیین نمیکنند و از نیروهای مکمل یا حتی نیروهای جایگزین سخن میگویند. سخن از هوشمندی یا بیشعوری انتخاب طبیعی برای این گروه بیمعنا است؛ اما آنان همچنان معتقدند کارکردهای زیستی، چه در خصیصهها و چه در گونهها، بدون پیشطراحی و صرفاً بر اساس تاریخ تکاملی در جهت تولیدمثل بیشتر و یا پایدارتر محقق میشود. از آنجا که معمولاً بحث از شانس در این قبیل مباحث، در مقابل طراحی یا غایت موردتوجه قرار میگیرد، فقط به این مقدار کفایت میکنم که زیستشناسان و فیلسوفان زیستشناس معتقدند شانس در معنای وجودشناختی خود، در سطوح مختلفی از ارگانیسمهای زیستی وجود دارد. بهرغم تکلفآمیزبودن باور به شانس، بهمعنای وجودشناختی، آنهم از سوی زیستشناسان، فعلاً از ردّ مطلق سخن آنان که بهمعنای انحلال صورت مسئله است، صرفنظر میکنم.
با این حال تلاش زیادی شده است که حتی شانس در معنای وجودشناختی آن در زیستشناسی، با تعینگرایی و هدفمندی و غایتمداری در تعارض نباشد. بهرغم صورتبندیهایی از این مسئله، به نظر راقم این سطور، اکثر این تلاشها نهایتاً بهنوعی شانس در معنای معرفتشناختی بازمیگردد. بر این اساس اگر همچنان بر نظر زیستشناسان که مدعی شانس در سطوحی از جهشهای ژنتیکی، رانش و شرایط زیستبومی هستند، صحه بگذاریم، هرگونه سازش میان این تلقی از شانس با خداباوری ناممکن دیده میشود.
همچنین باید توجه کرد بهترین تبیین آنچه متألهان از نفی شانس در سطح وجودشناختی میگویند تا حد زیادی متأثر از اصل علیت و علیتهای چهارگانه ارسطویی است که در زیستشناسی تکاملی جایگاهی ندارد. در عین حال همانطور که گفته شد دربارۀ نسبت میان شانسِ وجودشناختی و هدایتیافتگی و امکان سازگاری میان آنها، کارهای ارزشمندی صورت گرفته است و شاید سرآغاز مناسبی برای نوعی سازگاری باشد، بدون اینکه در ادعاهای هر دو سو، یعنی زیستشناسی تکاملی و خداباوری، تغییری حاصل شود.
اگرچه زیستشناسان و بهخصوص فیلسوفان زیستشناس هیچگاه نتوانستند خود را از ادبیات غالب غایتشناسانه رها کنند، مفاهیم و تعابیر جدید در این خصوص باعث شده است بسیاری از ابهامات لفظی کنار رود. زیستشناسان تکاملی امروزی بر این باور تأکید میکنند که برای انتخاب طبیعی نمیتوان هیچگونه برنامهریزی یا قصدمندی بهسوی غایتی را در نظر گرفت. ارنست مایر برای دورکردن زیستشناسی تکاملی از هرگونه غایتپنداری، در مقالهای تقسیمبندی چندگانهای از رفتارهای شبهغایتمند موجودات زنده را ارائه کرده است. وی به چند قسم «فرایندهای قانونی-خودکار»، «فرایندهای غایت-قانونمند»، «ویژگیهای سازگارمحور»، «رفتارهای قصدمند» و «غایتشناسی سطح کیهانی» اشاره میکند و با ذکر مثالهای متفاوت، هرگونه غایتاندیشی در زیستشناسی تکاملی را رد میکند و بهجای آن کارکردگرایی زیستشناختی را در بطن نظریۀ تکامل مهم میداند.
5. نظم الهی طبیعت و یا قانون طبیعت
داروین بهفراوانی در کتاب منشأ گونهها از کلمۀ قانون با ترکیبهای متعدد صحبت کرده است. روشن است که دقت فلسفی موردنظر در مباحث فلسفۀ علم و تفاسیر چندگانه از آن، که در آن زمان نیز مطرح بوده، موردتوجه وی نبوده است. البته داروین در چند قسمت منظور خود را از قانون، توالیهای طبیعی که از سوی ما شناخته میشود، دانسته است.
گفته شده است که من از انتخاب طبیعی بهگونهای سخن گفتهام که گویا از یک قدرت فعال الهی سخن راندهام اما حقیقتاً چه کسی به دانشمند و نویسندهای که دربارۀ نیروی گرانش که عامل تنظیم حرکت سیارات خوانده میشود، اعتراض میکند؟ همه میدانند که منظور وی از چنین اصطلاحاتی [نیرو] استعاری چیست و این اصطلاحات همیشه برای اختصار لازم و ضروریاند. بنابراین دوباره یادآور میشوم که اگرچه اجتناب از تشخصبخشی به طبیعت قدری سخت است، منظور من از طبیعت صرفاً نیروی فزاینده و محصول و نتیجۀ قوانین طبیعت است، و منظور من از قانون طبیعت نیز صرفاً توالی رویدادهایی است که ما انسانها به آنها قطعیت میدهیم. با مختصر آشنایی با این مسائل، اینچنین اعتراضاتی فراموش میشوند.
در عین حال، اگر دیدگاههای مرتبط به قانون طبیعت را در برداشتهای چندگانۀ کلیهای ذاتگرایانه (ارمسترانگ)، تمایلگرایانه ذاتی (الکساندر برد) و انتظامگرایی (لوییس-هیوم) دستهبندی کنیم، به نظر میرسد آنچه از نوشتههای داروین استباط میشود، بیشتر منطبق بر دیدگاههای انتظامگرایانه باشد. این تفسیر با برداشت غالب ناتعینگرایی از سازوکار تکاملی انتخاب طبیعی نیز سازگاری بیشتری دارد. از آنسو برداشتهای الهیاتی از قانون طبیعت، آن را بیشتر مبتنی بر نظام ثباتگرایانهای میداند که از رابطۀ علّی ضروری پیروی میکند. بنابراین علاوه بر مواردی که مستقیماً به زیستشناسی تکاملی بازمیگردد، تفسیر قانون طبیعت نیز خط فاصل دیگری است که در تبیینهای تکاملی، بهخصوص با توجه به کتاب منشأ گونهها دیده میشود.
نکتۀ پایانی
مجدداً به این نکته اشاره میکنم که هدف این نوشته صرفاً به بیان ناسازگاریهای تکامل داروینی و الهیات (خداباوری ادیان الهی) اختصاص داشت، به این امید که خوانندگان علاقهمند و نسل جوان اهل تحقیق، دستِکم بهسادگی از کنار این تعارضات فکری رد نشوند. اگرچه شخصاً معتقدم باورهای دینی بیشتر دینداران در معرض تهدید و آسیب ناشی از تفکر عقلانی، چه فعالیتهای فلسفی و چه دستاوردهای علوم طبیعی و تجربی، قرار نمیگیرد؛ تأثیر تدریجی آن را هم نمیتوان انکار کرد. برای دورشدن از هدف اصلی این مقاله و نزدیکشدن به گرایش آن دسته از خوانندگانی که بهاشتباه، طرح چالشهای فکری را مشابه اسناد محرمانهای تلقی میکنند که فقط در نشستهای خصوصی باید مطرح شود، به فهرست برخی راهحلهای ارائهشده در پاسخ به چنین ناسازگاریهایی، اشارۀ کوتاهی میکنم با این توضیح که بهنظر راقم این سطور، برخی واکنشها در حقیقت بیشتر راه انحلال است و نه راه حل؛ و یا تفسیر بهنحوی غیرمتعارف و نادر از یک یا حتی دو تفکر دو سوی این ناسازگاری است.
به هر روی، این موارد در شمار مهمترین واکنشهاست و البته برای هرکدام جداگانه باید بحثهای دقیقی را دید و خواند.
در سَمت تکامل زیستی این موارد برجسته است: نظریۀ تکامل غیرداروینی که مبتنی بر اصل خنثیبودن خصیصههای زیستی در مقابل سوگیری سازگارگرایانه تبیینهای تکاملی داروین است؛ تفکیکگرایی و استقلال دوسویه ناسازگاری در نسبت با یکدیگر؛ نقدهای فراوان و متنوع بر متافیزیک و روششناسی علوم جدید و بهخصوص زیستشناسی؛ تقلیلگرایی در زیستشناسی و فروکاستن زیستشناسی و قوانین آن به فیزیک؛ جایگزینهای تبیینهای تکاملی با حفظ اصل انتخاب طبیعی؛ جایگزینهای زیستشناسی تکاملی با انواع دیگری از زیستشناسی از قبیل زیستشناسی رشد، زیستشناسی مولکولی یا زیستشناسی کلگرا؛ بیان شکافها و نواقص در اجزای اصلی نظریۀ تکامل داروینی از قبیل انفجار کامبرین و ضعفها و تردیدهای بسیار زیاد شواهد فسیلی؛ اصل مهم انسانمداری، چه از سوی الهیات و متافیزیک و چه از سوی فیزیکزیستشناسی؛ سؤالها و تردیدهای فراوان ازسوی فیلسوفان علم دربارۀ اجزای تبیین تکاملی بهخصوص اصل انتخاب طبیعی؛ و همچنین انتقادات اجتماعی و اخلاقی بر تبیینهای تکاملی.
البته اینها تنها بخشی از آن راهی است که برای سازگاری میان تکامل داروینی و خداباوری طی میشود. لازم است این نکته نیز گفته شود که بسیاری از این گامها از سوی آتئیستها برداشته شده است.
در سَمت الهیات و خداباوری نیز این موارد شایانتوجه است: تغییر در تلقی از خدا در الهیات کلاسیک و ادیان توحیدی؛ تفسیرهای [محیرالعقول] از ویژگیهای خدا در مکاتبی از قبیل الهیات گشوده، الهیات فرآیندی، دئیسم و مشابه آن؛ استعاری و نمادین خواندن متون مقدس؛ تحمیل مصنوعی یافتههای علمی با صفات خدا و بهویژه متون مقدس؛ و شاید از همه منطقیتر دفاع از ایمانگرایی.