چیستی سعادت
سعادت از ریشۀ سعد به معنای نیکبختی است و نیکبختی غایت حیات انسانی انسان است و ضد آن شقاوت است و شقاوت محرومیت از خیر است. فیلسوفان اسلامی در تبیین اینکه نیکبختی در چیست و چگونه حاصل میشود قوای نفس انسان را به دو قسم قوۀ ناطقه و قوۀ عامله تقسیم کردهاند و معتقدند سعادت امری اختیاری است و با دستیابی نفس به کمال دو قوه حاصل میشود. علامه طباطبایی نیز بر همین اساس سعادت را عبارت از علم نافع و عمل صالح میداند و معتقد است که علم نافع چیزی جز ایمان به خداوند و ملائکه و انبیای الهی و معاد نیست و مراد از عمل صالح نیز عملی است که حاصل آن صفا یافتن آینۀ قلب از مشغولیتهای دنیوی و لذات آن است.
انواع سعادت
به نظر وی سعادت به دو قسم سعادت پنداری یا مظنون و سعادت حقیقی منقسم میشود. سعادت مظنون سعادت مادی صرف و یا لذتجویی شهوانی و حیوانی است. سعادت حقیقی آن غایت مطلوبی است که هر شیء بر اساس ترکیب وجودی خویش و جهازات کمالی خویش در پی آن است. همچنین سعادت به روحی و جسمی نیز تقسیم شده است. سعادت جسمی یا مادی به این معناست که انسان از نعمتهای مادی برخوردار شود و سعادت روحی نیز به این است که انسان آراسته به فضایل اخلاقی و معارف حق الهی گردد. از نظر علامه سعادت روحی و معنوی چیزی است که ضامن سعادت در زندگی دنیا و آخرت است. علامه همچنین از سعادت عقلی سخن میگوید و آن عبارت از ادراکات قوۀ عاقله همچون مجردات، ذات و صفات و اسمای الهی و ملائک جهان علوی است. از نظر علامه انسان در مرز میان سعادت و شقاوت قرار گرفته است. راه سعادت نزدیکترین راهها است که در انتهای آن انسان به بالاترین مراتب صعود میرسد. اما راه شقاوت دورترین راهها است که در انتها به پایینترین مراتب سقوط میرسد.
سعادت حقیقی و اصناف مردم در نسبت با آن
علامه سعادت حقیقی را قابلبررسی بر اساس برهان عقلی میداند و معتقد است: با انجام هر فعلی از افعال خیر یا شر، ابتدا هیئت یا حالتی معطوف به سعادت یا شقاوت در نفس انسان به وجود میآید که با تکرار آن این حالت به ملکهای رسوخیافته در نفس تبدیل میشود. سپس از این ملکۀ درونی صورتی نفسانی به وجود میآید که منشأ صدور آثاری از انسان میشود. علامه سعادت و شقاوت را حاصل این ملکات و افعال و نیز باورها و اعتقاداتی میداند که مقتضی شکلگیری ملکات و افعال خاص است. وی معتقد است که میتوان بر این اساس از پنج طائفه در نسبت با سعادت سخن گفت: 1) انسانی که سعید بالذات است و از حیث عمل نیز صالح و سعادتمند است. چنین فردی هم از جهت انسان بودن و هم از جهت سعادتمند بودن از اعمال خیر خویش لذت میبرد. 2) اما انسانی که شقی بالذات است و از حیث عمل نیز ناصالح و یا طالح است، اگرچه فعل شر ملائم با نفس او است، از حیث انسان بودن از این فعل ناراحت میشود. 3) اما انسانی که از حیث ذات سعادتمند است اما از جهت عمل ناصالح است، یعنی ذات او از حیث اعتقاد حق و ثابت است، اما حالات و هیئتهای نفسانی او به جهت گناهانی که به اختیار خود کسب کرده است شقاوتآلود و پست است، اینچنین انسانی چون افعالش با ذاتش ناملائم است، به میزان اثری که این افعال بر نفس داشته است، در برزخ یا قیامت طاهر خواهد شد چون، بر اساس برهان، حرکت قسری (غیرملائم با ذات) دوان نخواهد داشت. 4) اما انسانی که شقی بالذات است ولی از جهت عملْ صالح است، یعنی ذات او از حیث اعتقادی مبتنی بر باطل است ولی هیئتهای نفسانی او نیک و صالح است، بر اساس عدم تداوم حرکت قسری، این حالات نیک به سرعت یا کندی از او سلب خواهد شد. 5) اما انسانی که نفس او در این دنیا در هیچیک از ابعاد مرتبط با سعادت و شقاوت فعلیت نیافته باشد تا زمانی که از بدن خارج شود، میتواند به امر الهی امیدوار باشد. این مقتضای برهان در باب پاداشها و عذابها است که از لوازم اعمال و نتایج آن است. لازم است همۀ روابط وضعی و اعتباری نهایتاً به روابط حقیقی وجودی ارجاع داده شوند.
سلسلهمراتبی بودن سعادت و شقاوت
از نظر علامه سعادت و شقاوت سلسلهمراتبی است. ازاینرو هر یک از اوصاف سعادتمندان (مثل مقربین- مخلصین- مخبتین- صالحین- مطهرین و...) و شقاوتمندان (مثل ظالمین، فاسقین، خاسرین، غاوین، ضالین و...) دلالت بر حقایق روحی و مقامات معنوی در مسیر سعادت و شقاوت دارد و هر یک از این اوصاف مبدأ آثاری خاص و منشأ احکامی مخصوص و معین است.
اثر افعال و ملکات در سعادت انسان
از نظر علامه، سعادت و شقاوت عملی از طریق استمرار افعال حاصل میشود اما استمرار خود فعل نیز حاکی از تمایلات درونی فرد است. کارهایی که انسان بهطور مستمر انجام میدهد بر اساس اراده و خواست قلبی اوست. ازاین رو میتوان عاقبت افراد را بر اساس افعال آنها پیشبینی کرد. علامه در این زمینه مینویسد: «هر یک از اعمال انسان، بهویژه عملی که بهطور مستمر از او صادر میشود، بهترین دلیل بر زوایای پنهان ضمیر او و ارتکازات باطنی او است. ازاینرو اعمال ناصالح و افعال آلوده (که مکرر از فاعل صادر میشود) کاشف از خباثت ضمیر او است که تمایلی به لقای الهی و قرارگرفتن در بارگاه اولیای الهی از خود نشان نمیدهد. به نظر علامه، سخن خداوند مبنی بر اینکه برخی از مردم حریصترین افراد بر زندگی هستند همچون دلیل و شاهدی است بر اینکه چرا آنها هیچگاه آرزوی لقای خداوند را ندارند. به عبارت دیگر، حرص به دنیا و تعلق شدید به آن مانع و حاجب اصلی در برابر آخرتخواهی آنها است.
استعداد هدایت شرط بهرهمندی از رحمت خاص الهی
رحمت الهی به معنای اعطا و افاضۀ الهی بر اساس استعداد تام و کاملی است که در شخص قابل وجود دارد. چون مستعد به استعداد تام شدید مشتاق آن چیزی است که مستعد برای آن است و به زبان استعداد خواهان و طالب آن است، پس چیزی که مستعد آن است بر آن افاضه میشود. خداوند دارای دو نوع رحمت عام و خاص است. رحمت عام خداوند اعطای آن چیزی است که شیء به حسب وجود و تکوین مستعد و مشتاق آن است. (این استعداد استعداد وجودی و تکوینی است که هر ممکن موجودی از آن برخودار است و رحمت عام خدا آن را شامل میشود). اما رحمت خاص اعطای آن چیزی است که شیء در طریق هدایت به توحید و سعادت قرب مستعد و مشتاق آن است. اما اعطای صورت شقاوت که لازمۀ آن عذاب دائمی است برای انسانی که بهشدت مستعد شقاوت است هیچ منافاتی با رحمت عامۀ الهی ندارد، بلکه حتی بخشی از این نوع رحمت محسوب میشود. اما رحمت خاصه نمیتواند بر کسانی که خارج از صراط هدایتاند افاضه شود.
شرط سعادت ایمان و بندگی حقیقی است نه ظاهری
علامه هماهنگی میان عقل و قلب و عمل را که شرط سعادت است بر محور خداپرستی ممکن میداند و بر این باور است که «معیار و سبب کرامت و سعات انسان ایمان حقیقی به خداوند و معاد و انجام عمل صالح است. در آیات قرآن بارها تکرار شده است که سعادت و کرامت انسان دایر مدار عبودیت و بندگی است، ازاینرو هیچ اسم و وصف کمالی برای شخص بدون بندگی خداوند باقی نمیماند و فایده نمیرساند و او را به منزل نجات نمیرساند و در این مسئله فرقی میان انبیا و غیرانبیا نیست. ازاینرو خداوند، بعد از آنکه انبیا را با اوصافی زیبا یاد میکند، میفرماید: اگر اینها مشرک شوند همۀ اعمالشان تباه میگردد ( انعام:88).
سعادت با هدایت همراه است و هدایتگران فقط هدایتیافتگاناند
اهل سعادت قادر به ازاله رذایل اخلاقی از نفوس آلوده به گناه هستند. علامه با اذعان به این مسئله مینویسد: «این امر برهانی است که کمال وجودی موجودات به حسب مراتب کمال و نقص و شدت و ضعف از یکدیگر متفاوت است و این همان تشکیک در مراتب وجود است که بهطور خاص در مجردات نوری وجود دارد. چنین نفوسی از حیث نزدیکی و دوری نسبت به مبدأ کمال و غایت سیر حرکت تکاملیشان دارای مراتب متعددی هستند و برخی بر برخی دیگر برتری دارند. این شأن علل فاعلی و واسطهها در فیض است، لذا برخی از نفوس مثل نفوس انبیای الهی که تام و کاملاند، بهویژه انبیایی که بالاترین درجات کمال و فعلیت را طی کردهاند، به وساطت در زایلکردن هیئتهای پَست و حالات شقاوت از نفوس افراد ضعیف (الایمان) میپردازند، حتی برخی از سعادتمندانی که در مرتبۀ پایینتری از انبیا قرار دارند از چنین تواناییای برخوردارند و این همان شفاعتی است که برای خصوص گنهکاران صورت میگیرد.
سعادت، غایت حکومت و دین
از نظر علامه غایت حکومت سعادت است که از طریق مصالح عمومی حاکم بر احکام و نیز اخلاق و عقاید قابلدستیابی است. لذا حکومت باید هر سه سطح از ابعاد دین را مورد توجه قرار دهد تا جامعه را به سعادت دینی برساند. خداوند احکام تشریعی را منحصر در پیکرۀ افعال قرار نداده، بلکه آنها را مبتنی بر مصالح عمومی قرار داده است و بهوسیلۀ آن سعادت حیات انسانی را کامل نموده و به اخلاق فاضله جهت تربیت نفوس و پاکی ارواح آراسته است و بهوسیلۀ معارف عالی توحیدی و ولایی و دیگر اعتقادات پاک جلا داده است. پس اکتفا به ظواهر احکام و رهاکردن دیگر ابعاد دین تمسخر آیات الهی است.
دولت دینی، ضرورت طریق سعادت
به نظر علامه دلالت براهین عقلی، هدایت فطرت انسانی و مؤیدات متواتر نقلی بر این تعلق دارد که ضمانت سعادت حیات و حفظ مصالح جامعه در گرو الهیبودن بالضرورۀ قوانین اجتماعی و تعیین وظایف انسانی است. بدیهی است این قوانین در جامعۀ اسلامی تا به اجرا درنیایند هیچگونه سعادتی را رقم نخواهند زد. ازاینرو تحقق دولت برای اجرای احکام الهی ضروری است.
همچنین از نظر علامه دین باید عهدهدار ولایت بر امور امت باشد و این اقتضای معارف حقیقی، اصول اخلاقی و احکام فرعی گستردهای است که تمام حرکات و سکنات فردی و اجتماعی بشر را در هر عصر و مکانی در بر میگیرد. جامعۀ دینی همانند سایر جوامع انسانی از حاکمی که تدبیر امور مردم را به دست گیرد بینیاز نیست.
دولت دینی و عدالت اجتماعی
علامه وجود یک قوۀ قاهره بر دیگر قوا را که مسلط بر همۀ افراد اجتماع باشد لازم و ضروری میداند با این هدف که قوای طغیانگر سلطهجو را بهسمت اعتدال بازگرداند و افراد پاییندست روبههلاکت را نیز به اعتدال بکشاند تا همۀ قوای جامعه برابر و متحد گردند، سپس هر یک را در جایگاه خاص خود قرار دهد و حق هر ذیحقی را به او واگذارد.
دولت دینی و رعایت حقوق و مصالح عمومی
حکومت انسانی مطلوب نزد خداوند حکومتی است که در آن حاکمان حقوق هر یک از افراد را حفظ میکنند و مصالح همۀ آحاد را بهطور برابر از هر طبقه و صنفی که باشند مراعات میکنند. ازاینرو نافی حکومت فردی لذتگرای مستبد یا حکومت اکثریت سودجوی نافی حقوق اقلیت است. فردفرد جامعه نسبت به منافع عمومی در برابر تهدیدات دشمنان تکلیف دارند، زیرا منفعت هر یک از آنها مورد تهدید قرار گرفته است. همچنین هر فرد از جامعه موظف است که به اجراییشدن احکام و قوانین اجتماعی همت گمارد و در برابر دشمنِ منافع جامعه مقاومت نماید. مواردی که از عهدۀ فرد برنمیآید بر عهدۀ حکومت است.
دولت دینی و حفظ آزادیهای عمومی
بر اساس دیدگاه علامه، اسلام برای مردم از هر سنخی باشند احترامی برابر قرار داده است. ازاینرو برای نفوس و اعراض و اموال مردم احترام قائل است و به شعور و خواست و رفتار و منافع مادی و وجودی آنها اهمیت داده است. والی امر در اسلام صرفاً در اجرای حدود و احکام و در باب مصالح عمومی که به سود جامعۀ دینی است بر مردم ولایت دارد. اما در باب تمایلات نفسانی و خواستههای شخصی همانند دیگر مردم است و امتیاز ویژهای ندارد و اوامر او در امور شخصی نافذ نیست. اسلام از این طریق موضوعاً بردگی بر پایۀ زور و قدرت را مرتفع ساخته است.
جمعبندی:
علامه طباطبایی همانند سایر فیلسوفان اسلامی سعادت حقیقی را در دو حوزۀ علم و عمل پی میگیرد. از نظر وی این علم باید علمی نافع و حاکی از حقایق مرتبط با غایت نهایی انسان باشد و عمل نیز باید از سنخی باشد که نفس انسانی را به اعتدال بازگرداند. البته اعتدال نفس با نظر به مراتب سعادت متفاوت خواهد بود. حرکت بر مدار سعادت با هدایت همراه است و هادیان امور باید خود هدایتیافته باشند و معصوم از ظلم و گناه باشند. اگرچه تمامی انسانها به جهت استعداد وجود از رحمت عام الهی بهرهمند هستند، اما تنها کسانی از خوان هدایت و رحمت خاصۀ الهی بهرهمند میشوند که از یک سو استعداد هدایت در آنها وجود داشته باشند و از سوی دیگر خود نیز در عمل به آن پایبند باشند. در این صورت، اهل ایمان و عمل صالح سعادتمند خواهند بود. ازاینرو کسانی که مستعد هدایت نیستند و عالمانه و عامدانه به انکار حقایق عالم غیب میپردازند و نیز کسانی که مستمراً به اعمال شنیع و زشت اهتمام دارند دچار شقاوت خواهند شد. غایت از حکومت و دین سعادت است و دین به جهت دربرداشتن حقایق اعتقادی، فضایل اخلاقی و قوانین الهی برای دستیابی به سعادت ضروری است و حکومت نیز برای بهسعادترساندن مردم به این سه مؤلفه نیازمند است. ازاینرو وجود حکومت دینی ضروری است. حکومت دینی با اجرای عدالت اجتماعی، رعایت مصالح جمعی و حقوق عمومی و نیز حفظ آزادیهای مشروع مردم زمینهساز سعادت آنان است.